به گزارش مشرق، امیرسرتیپ دوم سید تراب ذاکری نیا از افسران اطلاعاتی ارتش در زمان دفاع مقدس، با اشاره به شرایط و آرایش نیروی های ایرانی در روزهای آغازین جنگ تحمیلی روایت می کند: در خرمشهر این یگان ها آرایش نظامی گرفته بودند، گردان ۲۳۲ تانک، گردان ۱۶۵ مکانیزه، گردان ۱۵۱ دژ، گردان ۳۳۰ توپخانه، گردان ۱۴۱ توپخانه، آتشبار ۱۷۵ م م و یک آتشبار ۱۳۰ م م، سه گردان تکاور دریایی هم توسط ناخدا جوادی در خرمشهر مستقر شده بود و دو گردان پدافند هوایی نیز در خرمشهر حضور داشت. البته نیروهای سپاه پاسداران خرمشهر را هم باید به این تعداد اضافه کنم. نیروهای مردمی هم که در شهر بودند.
در مقابل، عراق با این نیروها هجوم خود را آغاز کرد: لشکر ۳ زرهی، ۲ تیپ زرهی، یک تیپ مکانیزه، تیپ ۴۹ پیاده، لشکر ۱۱، تیپ ۳۳ نیروی مخصوص ستاد کل و مقدار زیادی جیش الشعبی.
لطف خدا همه جا شامل حال ما بوده است. واقعا وقتی وقایع خوزستان را مورد بازخوانی قرار می دهیم، نام دیگری جز امداد غیبی بر برخی از این وقایع نمی توان گذاشت. اگر عراق شعور نظامی داشت- ببینید، من به عنوان یک کارشناس نظامی می گویم- مطلقا برای پیشروی مسیری را انتخاب نمی کرد که مجبور شود ۳۴ روز در پشت دروازه خرمشهر در جا بزند. نوعی حماقت در بینش نظامی شان سرایت کرده بود که این مسیر را انتخاب کردند و این لطف خدا و امداد غیبی است.
برای شما خواهم گفت که کدام مسیر عراق را به راحتی به نتیجه می رساند. عراق با چنین آرایشی که ذکر کردم، آمد تا خرمشهر را تصرف کند. عراق از غرب خرمشهر که نخل ها آن را احاطه کرده، به خرمشهر هجوم آورد؛ در حالی که اگر از جاده شلمچه جلو می آمد، با یک زمین باز مواجه می شد که هیچ نیرویی را- جز تعداد محدودی دژ- برای دفاع در برابر خود نداشت.
تا کیلومتر ۲۵ همین گونه پیش می آمد. اگر با همین شیوه جلو می آمد، به جاده آسفالته می رسید و با کج کردن مسیر خود می توانست پل را در اختیار بگیرد. در واقع، در این شرایط بر خرمشهر و آبادان مشرف شده بود، بی آنکه درگیری و تلفاتی داشته باشد. عراق با انتخاب مسیر غرب، پیشروی متر به متر را انتخاب کرد! موانع طبیعی هم به جنگ با او برمی خیزد تا شکل دفاعی خرمشهر منسجم تر شود و عراق ۳۴ روز پشت دروازه خرمشهر بماند.
در حالی که همه این پیشروی ظرف پنج ساعت می توانست حل شود. اگر مسیری را که خدمتتان عرض کردم، انتخاب می کرد؛ در واقع خرمشهر و آبادان را ظرف همان چند ساعت اولیه، در اختیار می گرفت. لطف خداست که سبب می شود چشم کارشناسان نظامی عراق بسته بماند و مسیری سخت و همراه با موانع طبیعی را برای هجوم انتخاب کند.
اما ببینیم در غرب اهواز چه اتفاقی می افتد. ببینیم که لشکر ۵ مکانیزه، همراه سه تیپ زرهی و دو گردان مخصوص عراق چگونه و با چه شکلی تهاجم خود را آغاز می کند. تیپ یکم لشکر ۹۲ در کنار چهار گردان دیگر برای مقابله با این هجوم حضور دارند. منطقه ای هم از کوشک تا طلاییه خط پدافندی ایجاد شده بود و نیروی دیگری برای دفاع آنجا نبود. پشت این زمین ها باز است و برای حرکت سه لشکر زرهی فضا دارد.
برابر محاسباتی که انجام شد، معلوم شد که عراق ۱۴ گردان مانوری را در مقابل ۴ گردان ما قرار داده است. ۶ گردان توپخانه اش را در برابر دو گردان در منطقه تیپ یکم مستقر کرد و یک گردان پدافند هوایی اش را هم در برابر یک آتشبار پدافند هوایی ، آرایش داده است. در شرایطی که استعداد همه نیروهای ایرانی از نصف هم کمتر است. در منطقه بستان گردان های ۱۴ گانه عراق در برابر تیپ ۱ لشکر ۹۲ قرار گرفته که از یک ماه پیش نیروهایش در پایگاه ها مامور بوده اند. زد و خورد هایی که در این پاسگاه ها صورت می گرفت، به اضمحلال بخشی از توان رزمی این تیپ منجر می شود. در فکه گروه رزمی تیپ ۳۷ قرار دارد که تنها سه گروهان تانک در کنار یک گردان پیاده در کنار داشته است. یک لشکر مکانیزه عراق در برابر اینیگان ها با استعدادی نصف و نمیه قرار گرفته است.
روز دوم جنگ من در کنار شهید فلاحی و آقای بنی صدربه قرارگاه تیپ ۲ زرهی در عین خوش رفتیم. من شاهدم که آنجا چه وضعیتی داشت . حقیقتا چیزی از استعداد این یگان باقی نمانده بود؛ از بس بر آن یگان آتش و گلوله فرو باریده بود.اگر بر فرض، همه استعداد تیپ ۲ زرهی دزفول را هم در نظر بگیریم، می شود چهار گردان و یک گردان سوار زرهی که در برابر ۴ گردان عراق قرار گرفته است. جنگ با چنین شرایطی آغاز شد. سرهنگ ملک نژاد جانشین لشکر ۹۲ بود. سرهنگ رضوی فرمانده ژاندارمری ناحیه خوزستان، گزارشی را به لشکر ارائه داد که «لشکر اجازه دهد پاسگاه ها تغییر محل بدهند». ملک نژاد در حاشیه گزارش چنین پی نویس کرد: «بسمه تعالی. سنگر هر ژاندارم به مثابه آرامگاه اوست». سرهنگ رضوی را می شناختم و مدتی بر اساس همین پاسخ درنگ کرد، اما وقتی دید ماندگاری به هیچ روی امکان ندارد، دستور عقب نسینی داد؛ منتهی گزارشی با این شکل برای لشکر به طنز نوشت: ((یگان های ژاندارهای ذیربط و نیروهای مردمی از کوشک به سمت منطقه حمید پیشروی موفقیت آمیزی داشتند! در واقع منطقه حمید ۲۰ کیلومتر عقب تر از منطقه کوشک واقع شده است! می خواهم بگویم یگان ها تحت چه شرایطی مقاومت می کردند. تا آخرین نفس مقاومت می کردند و وقتی عرصه را به عراق تنگ می کردند، کمی عقب می نشستند.
شهید فلاحی موقعیت را می شناخت. از همین روی، زمانی که به منطقه آمد، خواست که مدت یک هفته زمان را نفع نیروهای خودی به تعویق بیندازیم و دفع الوقت کنیم. بید با دشمن کلنجار می رفتیم. رهنمود تیمسار فلاحی عالی بود. ملک نژاد هم سنگ تمام گذاشت و پس از هم سرهنگ قاسمی هم همین رویه را دنبال کرد، ولی عراق اشتباهات تاکتیکی زیادی را مرتکب شد. عراق، از روی جاده آسفالته حرکت کرد و به عین خوش رسید. پیش از رسیدن به عین خوش پلی وجود دارد که به آن چها دهنه می گویند. اگر از کنار همین مسیر عبور می کردو جاده وزارت نفت را پی می گرفت، خیلی راحت به عبدل خان می رسید. عراقی ها پل دختر را پشت سر گذاشتند و به پل چنچاپ رسیدند که روبروی تیپ ۲ زرهی دزفول قرارداشت.
در واقع، اگر از بالای ارتفاعات حمرین، که ۲۵۰ متر ارتفاع دارد، حرکت می کردند، به راحتی به عبدل خان می رسیدند. این یکی از اشتباهات فاحش عراق در آغاز جنگ بود. مثل مورچه قدم به قدم نیروهای ما آمد و به راه های کم هزینه و قابل تصرف اصلا فکر نکرد. اینگونه بود که بعد از آنکه (( علی گره زد)) را پشت سر گذاست- در روز هفتم جنگ- زمانی که خواست از پل بگذرد، تو دهنی خورد! یک نفربر، دو جیپ عراق از پل کرخه عبور کرد. مرحوم امرالله شهبازی یک گروهان تانک را آنجا مستقر کرده بود که به مجرد عبور این یگان ها ، دمار از روزگارش درآوردند. این اولین پیشروی عراق از کرخه به سمت شرق بود که پایان یافت.
بعد، عراق در گودی قرار گرفت و تیپ دوم دزفول در ارتفاعات کمانه بزرگ و کوچک قرار گرفت که پیشروی عراق را غیر ممکن می ساخت. تا این موقع یک گردان دیگر هم به کمک تیپ ۲ دزفول آمده بود. دشمن زمین گیر شد. او راه های متعددی داشت و بدترین حالتش این بود که قدم به قدم دنبال نیروهای ما راه بیفتد که همین کار را کرد و این فیض الهی بود.
روز ششم مهرماه- غروب- صدام درخواست آتش بس کرد؛ در شرایطی که هنوز از رودخانه عبور نکرده و در منطقه نیروهایش رها و پراکنده هستند. به عقیده من این نقطه پایان جنگ بود که ارتش توانست،عراق را به زانو در آورد و راهبرد پیروزی در کوتاه مدتش را با شکست مواجه کند. این همه داستان جنگ هشت ساله است.
*مجله صف شماره ۳۵۹، مهر ۱۳۸۹