نماد سایت مجاهدت

روایت یک «تاریخ» در یک «نمایش» +عکس

روایت یک «تاریخ» در یک «نمایش» +عکس



تعزیه روایت ندیدن‌های روز عاشوراست؛ ندیدن‌هایی که آن روز را آن‌گونه تداعی می‌کند که شبیه حقیقت ماجرا می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، خیمه‌های سبزرنگ آتش گرفته‌است و از هرسو صدای دخترکانی است که رمقشان را بی‌آبی بریده‌است. بابا رفته‌است به میدان. نیزه‌ها امان می‌برد از گوش‌ها و گوشواره‌های سرخ از گریستن‌های پنهان.

اینجا خیمه‌های سبز و سرخ را در دو سوی میدان چیده‌اند و ۱۲۰ هنرور تعزیۀ جوانان قمر بنی‌هاشم روز عاشورا را در کوهدشت روایت می‌کنند. صدای گریهٔ جمعیت از میان غبارها و صدای سم اسبان برمی‌خیزد و به سال ۶۱ هجری می‌رسد.

۶۱ هجری آن سالی بود که سپاه شمر راه را بر حسین(ع) می‌بندد و او و ۷۲ تن گریزی جز نبرد ندارند، حتی اگر با تن‌های اندک. تعزیه‌خوان ابتدا از حر می‌گوید و هنرور نقش حر به میدان می‌رود.

لباس رزمِ حر زردرنگ است که زرد شاید نشان یقین باشد در لحظه‌های تردید. شمشیرهای آخته تا بُن جان، حر را نقش زمین می‌کند و همین‌ افتادن او از اسب کافی است که زنان تماشاگر را به فغان ببرد و لعن و نفرین سپاه شمر.

یکی طاقت تماشا ندارد و مشتی خاک را پرتاب می‌کند به میدان. خاک با غبار سم اسبان تاخت می‌شود و به میان نمی‌رسد. حر که شهید شد، حالا نوبت تک‌تک سربازان بنی‌هاشم است که به رزم بروند، قاسم، علی‌اکبر و بقیۀ ۷۰تن.

ساعت از ظهر گذشته است. بی‌آبی گلوهای خشک را مچاله می‌کند. عمو اذن به میدان می‌خواهد. برادر اذن می‌دهد و همین اشارهٔ او کافی است تا چونان بادهای کمین‌کرده در پس ابرهای سیاه به‌تاخت برود به نهر و هیچ نهراسد از شمشیرهای گریخته از هر سو.

عباس مشک را به شانه‌های ستبر می‌گیرد. دستانش را که قطع کردند دندان پناه آب می‌شود. شمریان در چنددسته او را در میان می‌گیرند و بعد شمشیرها است که تن بی‌دست او را خون‌آجین می‌کنند.

عباس در خون زمین می‌رود و این حسین است که خودش را به او می‌رساند. «انکسر ظهری» از تیرهای بی‌محابایی که بردار را بی‌پناه کرد و زخم‌های او را نمک‌سود. اینجا دوباره صدای شیون است که ظهر عاشورای کوهدشت را احزان می‌کند، چونان کنعان‌های بی‌یوسف.‌

حکایت عزاداری در ماه محرم برای امروز و دیروز نیست. حکایت اندوهی است که از سال ۶۱هجری به‌پا خاست و از آن زمان تا حالا در روایت‌های گوناگون مرگی سرخ را تداعی می‌کند.

از آن سال که کودکی روی دست شد و بلند شد تا آسمان، آسمان سرخ و زمین سیاه. از آن سال که سری روی نیزه رفت و عمویی بی‌دست شد و پدری بی‌سر، از آن سال که حتی دندان‌ هم از نیزه رحم ندید.

تعزیه از همان سال تا حالا روایت همین ندیدن‌ها است، ندیدن‌هایی که گاهی آن‌قدر شبیه می‌شود که تماشاگران نمی‌دانند این شبیه حقیقت ماجرا نیست. شمرهای کتک‌خورده در تعزیه‌ها نشان از باورپذیری آیینی دارد که هرساله محرم‌ها را به مصائب کربلا می‌برد و آن روزی که عزا بر سر زمین ریخت.

منبع: تسنیم

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل