مجاهدت

روز‌های سخت ارتش در سال اول جنگ تحمیلی/ ارتش در کنار سپاه برای یک هدف می‌جنگید


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: نام این امیر ارتش نه‌فقط برای مردان مبارز در هشت سال دفاع مقدس؛ بلکه برای همه مردمی که روزگار جنگ را به یاد می‌آورند، بسیار آشناست. هنوز هم که ۴۰ سال از نبرد هشت‌سال دفاع مقدس فاصله گرفته‌ایم، صلابتی عمیق که در چشمانش موج می‌زند.

چند ساعتی نشستن پای صحبت‌های امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» فرصت مغتنمی است تا از همه آن‌چه در این دوران اتفاق افتاده است، شنید. آن‌جا که شور سخنش گل می‌کرد و صاحب‌دلانه حرف می‌زد، دل هر دردآشنایی را می‌لرزاند؛ به‌ویژه آن‌که گویی همه افتخارات روز‌های جنگ را چندبار با تکیه‌بر این عبارت که: «چه روزگاری بر ما گذشت»، چنان تلنگری که بر جامی بلورین می‌خورد، به ما یادآوری می‌کرد. آری! حتی برای ما که متولی اشاعه و انتقال افتخارات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به نسل‌های دیگر هستیم، سخنان جذاب و درعین‌حال ناگفته امیر سرلشکر «حسنی سعدی» تازگی دارد؛ تا جایی که اگرچه این گفت‌وگو ۱۰ سال قبل یعنی مهر سال ۱۳۸۹ در مجله «صف» به چاپ رسیده است؛ اما این‌روزها در چهل‌سالگی دفاع مقدس، هنوز هم تازگی دارد.

نام امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی»، خاطره اعزام دانشجویان دانشگاه افسری در قالب سه گردان در سال نخست جنگ به جبهه خرمشهر را تداعی می‌کند؛ بنابراین در این گفت‌وگو، امیر خواسته شده است تا بخشی از این‌ رویداد مهم سال اول جنگ را تشریح کند.

در این گفت‌وگو، آن‌چه بیش از هر موضوعی در کلام امیر «حسنی‌سعدی» نمود می‌یابد، آن است که «هیچ کلام و قلمی قادر نیست آن‌چه را در سال نخست بر ارتش گذشت، بازخوانی کند و یا بنویسد». با این توصیف ما فقط می‌توانیم تصویری از آن روزگار را ارائه دهیم که به تعبیری در حد مقدورات و قابلیت‌های قلم است.

در بخش اول گفت‌وگو با امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» خواندیم که همه یگان‌های ارتش پیش از جنگ، در کردستان درگیر بودند. لشکر ۲۸ سنندج، لشکر ۶۴ ارومیه و لشکر ۸۱ کرمانشاه که بومی منطقه بودند. لشکر ۹۲ هم که در خوزستان و هم در کردستان درگیر بود. لشکر ۷۷ خراسان، لشکر ۲۱، تیپ ۸۴ خرم‌آباد و… – همه و همه – در کردستان درگیر بودند.

همچنین، در بخش دوم گفت‌وگو با امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» نیز خواندیم که همه در جنگ حضور داشتند و جبهه‌های دفاع از خرمشهر به‌صورتی که سازمان و نظمی بر آن حاکم باشد، نبود. همه در کنار هم بودند و باهم همکاری می‌کردند تا عراق نتواند کاری از پیش ببرد.

در این راستا، در بخش سوم گفت‌وگو با امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» نیز خوانیدم که سال اول جنگ را ارتش در شرایطی سپری کرد که ۲۲ عملیات محدود را علیه ارتش عراق سامان داد و ضرباتی که در این عملیات‌ها بر پیکره ارتش عراق وارد می‌آمد، باعث به هم ریختن سازمان رزمی عراق می‌شد، به‌گونه‌ای که نمی‌توانست با طمأنینه و خیال راحت به آرایش نیرو‌های خود و استحکام مواضعش روی آورد.

ارتش عراق ۱۲ لشکر سازمان‌یافته کامل در اختیار داشت؛ چهار یا پنج لشکر زرهی، چهار یا پنج لشکر مکانیزه و دو یا سه لشکر پیاده. این ساختار منسجم را در برابر ارتشی قرار دهید که غائله کردستان را به پایان برده و حالا هم جبهه جنگ را در مواجهه با ارتش عراق باید تحویل بگیرد. معلوم است که در این شرایط دفاع محتمل است؛ اما بیرون راندن عراق کاری دشوار و بعید به نظر می‌رسد و اصولاً نباید از ارتشی که در چنان شرایطی قرار دارد، چنین انتظاری داشت. اگر سپاه شکل نمی‌گرفت، ارتش قطعاً نیرو‌های «احتیاط» را فرامی‌خواند و اصولاً مفهوم نیروی احتیاط هم همین است که با جذب و فراخوانی نیرو‌های مرخص شده، به تقویت یگان‌های خویش همت کنند.

روز‌های سخت ارتش در سال اول جنگ تحمیلی/ ارتش در کنار سپاه برای یک هدف می‌جنگید

با ما همراه شوید و آن‌چه را که در بخش پایانی بازخوانی این گفت‌و‌گوی صمیمی به میان می‌آید را از نظر بگذرانید.

در همه ارتش‌های دنیا فراخواندن نیروی احتیاط در شرایط اضطرار امری معمول است؛ البته ما نیروی احتیاط سال ۱۳۵۷- ۱۳۵۶ را احضار کردیم؛ ولی این فراخوانی در حد همان یک‌دوره باقی ماند. بسیاری از همین نیرو‌های احتیاط که دوره سربازی‌شان را گذرانده بودند، به‌گونه‌ای هم به خدمت سپاه در آمدند. در واقع سپاه که شکل گرفت، نقش همان نیروی احتیاط را ایفا کرد. باید بتوانیم به‌ویژه شرایط سال اول جنگ را به‌درستی ترسیم کنیم؛ البته در مواضع نبرد در طول خط دفاعی عناصری از سپاه حضور داشت؛ اما آن‌ها به‌صورت عناصر در جنگ شرکت داشتند و نه اینکه به‌صورت یک یگان منسجم در جنگ حضورداشته باشند. فرضاً در جبهه «دزفول» عناصری از سپاه دزفول حاضر بود؛ ولی تعداد آن‌ها چند نفر بود، نمی‌توانم دقیقاً اشاره‌کنم: ۱۰ نفر، ۲۰ نفر، ۳۰ نفر، ۴۰ نفر و یا ۱۰۰ نفر نمی‌دانم؛ ولی با این شکل که عرض کردم در حال نبرد بودند. در خوزستان، خرمشهر و دیگر جبهه‌ها هم وضع به‌همین منوال بود.

«دفاع» سال اول جنگ را ارتش سامان داد

مسئولیت خط به‌طور قطع می‌گویم به عهده ارتش و مخصوصاً نیروی زمینی بود. چه‌کسی می‌تواند این واقعیت را انکار کند؟ به‌تدریج ارتش به انسجام نیرو‌های خود پرداخت و از طرفی، سپاه هم انسجامی گرفت، و بر سر هم یک نیروی یکپارچه شکل گرفت و این‌جا بود که عملیات آفندی علیه ارتش عراق آغاز شد. متأسفانه که گه‌گاه درباره ارتش بی‌مهری‌هایی دیده می‌شود. یکی از دوستان یک‌بار صحبتی کاملاً غیرمنطقی کرد و مدعی شد که ارتش در سال اول جنگ نتوانسته است «حتی یک تپه را باز پس بگیرد!».

این سخن، بسیار غیرمنصفانه است؛ کسی که چنین سخنی می‌گوید احتمال دارد که از سر عمد هم آن را نگفته باشد، اما مهم آن است که گفتن چنین سخنانی برای ارتش خیلی گران تمام می‌شود. ما در کنار برادران سپاهی نیروی یک مملکت بودیم و برای یک هدف می‌جنگیدیم. من قویاً عرض می‌کنم که «دفاع» سال اول جنگ را ارتش سامان داد. تازه همه این مطالب را که اشاره کردم درباره نقش نیروی زمینی بود.

نیروی هوایی و نقش آن در سال اول جنگ بسیار تعیین‌کننده است

نیروی هوایی و نقش آن در سال اول جنگ بسیار تعیین‌کننده است. آیا اگر نیروی هوایی و یا پدافند هوایی نداشتیم، اصولاً قادر به انجام مبارزه بودیم؟ نیروی هوایی ارتش با اعزام ۱۴۰ فروند هواپیما در روز دوم جنگ و ادامه عملیات‌هایش به‌تبع آن موفق شد که نیروی هوایی عراق را پس بزند و کلاً آن را سرکوب کند؛ پدافند هوایی ما هم همین‌طور بود. می‌دانیم که در آن زمان سپاه اصولاً نیروی هوایی و پدافند هوایی در اختیار نداشت. هنر پدافند هوایی ارتش آن بود که هواپیما‌های عراق را سرنگون می‌کرد و فرصت جولان را به ارتش عراق نمی‌داد.

نقش «هوانیروز» در فرآیند جنگ قابل انکار نیست

در بازبینی بسته جنگ باید نقش همه این عوامل مدنظر قرار گیرد. تنها نیروی زمینی نبود که جنگ کرد. آیا نقش هوانیروز که تحت امر نیروی زمینی بود، در فرایند جنگ قابل انکار است؟ اگر می‌توانستیم به‌درستی به تحلیل و بازخوانی نقش هوانیروز در عملیات کردستان بپردازیم، این نقش بسیار ارزشمند بود. مگر در کردستان در آن شرایط کسی می‌توانست از طریق زمین از نقطه‌ای به نقطه‌ای برود. رفت‌وآمد‌ها به‌وسیله همین بالگرد‌های هوانیروز انجام می‌شد. همه جابجایی‌ها بر عهده هوانیروز بود و سرانجام توانستند امنیت را در کردستان برقرار کنند. در ابتدای جنگ و از آن‌جا که انسجام نیرو‌ها شکل نگرفته بود، هوانیروز بود که یک‌تنه به واحد‌های عراقی هجوم می‌برد.

نیروی دریایی در مدتی کوتاه ناوگان عراق را به‌طور کامل منهدم کرد

نیروی دریایی در مدتی کوتاه ناوگان عراق را به‌طور کامل منهدم کرد. به فعالیت‌های توپخانه‌های ارتش هم اشاره می‌کنم که تنها ارتش از قابلیت‌های آن‌ها بهره‌مند بود. البته من بنا ندارم به تائید یک نیرو و یا رد نیروی دیگر بپردازم؛ این‌گونه نیست.

من با نشریه «نگین» که متعلق به عزیزان‌مان در سپاه است، گفت‌وگویی بلند انجام داده‌ام که مقداری از شرایط خوزستان را در این گفت‌وگو تشریح کرده‌ام. در این گفت‌وگو اشاره کرده‌ام که در آن زمان چه بر سر لشکر ۹۲ آمده است. حتی کمی زمان را عقب‌تر برده و داستان عبور کشتی «ابن سینا» را هم در سال ۱۳۴۸ برای‌شان گفتم. می‌دانید که عراق تهدید به تیراندازی به سمت این کشتی کرده بود؛ اما جرأت نکردند که هیچ اقدامی انجام دهند.

لشکر ۹۲ بسیاری از جبهه‌های دشمن را در مدت کوتاهی تثبیت کرد

اصولاً لشکر ۹۲ از چنان قدرتی برخوردار بود که آن‌ها جرأت «نفس کشیدن» در برابر این لشکر را هم نداشتند. لشکری با چنان قدرت عظیمی به روزی افتاده بود که نه فرمانده لشکر دارد و نه فرمانده تیپ. به سرهنگ «ملک نژاد» که معاون لشکر بود، سرپرستی لشکر را داده بودند. من اتفاقاً چندی پیش سرهنگ «ملک نژاد» را دعوت کردم و با هم درباره همین مسائل صحبت کردیم. او داستان را باز کرد و گفت که چه روزگاری بر سر آن‌ها در سال اول جنگ رفته است…

طرح این سوال که «ارتش چرا اجازه تحرک به ارتش عراق داده است؟» غیرمنطقی و نامنصفانه است. به طراح چنین سوالی باید گفت که باید در آن شرایط می‌بوده و وضعیت لشکر را می‌دیده است. لشکر ۹۲ با شرایطی که داشت، خیلی فداکاری کرد که توانست در بسیاری از جبهه‌های دشمن را در ظرف مدت کوتاهی تثبیت کند.

امیر! از آن‌جا که می‌خواهیم جزئیات موضوع اعزام دانشجویان دانشگاه افسری را بیشتر بدانیم، استدعا می‌کنیم درباره این اعزام برای ما بیشتر سخن بگویید.

همان‌طور که گفتم، شهید «نامجو» – خدا رحمتش کند- طرح اعزام دانشجویان دانشگاه افسری را داد. ما سه گردان تازه سازمان‌یافته دانشجویان دانشگاه افسری را در خرمشهر مستقر کردیم و یک گردان را هم به اهواز فرستادیم. یک گردان را هم در پلیس منطقه «راه‌آهن» مستقر کردیم. باید بگویم تنها یگان متحرکی که نقش یک واحد احتیاط را در منطقه ایفا می‌کرد، همین یگان دانشجویان دانشگاه افسری بود. لشکر ۹۲ واحدی در اختیار نداشت که چنین وظیفه‌ای را به واحد محول کند.

اعزام دانشجویان دانشگاه افسری به «دشت آزادگان»

من درست به‌خاطر دارم که در روز هفتم مهر، متوجه حمله عراق به پادگان «دشت آزادگان» شدیم. به ما گفتند که دسته‌ای از دانشجویان دانشگاه افسری را به‌منظور دفاع به آن منطقه درگیری اعزام کنیم. چنان‌که اشاره کردم، نقش نیروی احتیاط را در خوزستان، دانشجویان دانشگاه افسری ایفا می‌کردند. بر همین اساس یک‌دسته از دانشجویان دانشگاه افسری را سوار بالگرد «شنوک» کردیم و دو بالگرد «کبرا» را به‌منظور حفاظت از بالگرد «شنوک» در معیت‌شان راهی کردیم و دانشجویان را این‌گونه به منطقه «دشت آزادگان» اعزام کردیم.

من واقعاً نگران بودم. شهید «وطن‌پور»، خلبان بالگرد «کبرا» بود که در آن موقع درجه سرهنگی داشت. من از گذشته با شهید «وطن‌پور» آشنایی داشتم و باهم در مرکز پیاده زرهی شیراز خدمت کرده بودیم. شهید «وطن‌پور» نگرانی من را درباره اعزام دسته دانشجویان به «دشت آزادگان» دید و گفت که: «ناراحت نباش! چون به‌اتفاق می‌توانیم به آن‌جا برویم تا بچه‌ها را ببینی و از نگرانی بیرون بیایی!».

به‌وسیله یک بالگرد در معیت یک فروند بالگرد «کبرا» که هدایتش را همین شهید «وطن‌پور» بر عهده داشت، به‌طرف منطقه «دشت آزادگان» به راه افتادیم. سرهنگ «نیک‌فرد» هم با ما بود. به شهر «حمیدیه» که رسیدیم، عراق این شهر را شب گذشته مورد هجوم قرار داده بود تا از آن‌جا عبور کند و به سمت «اهواز» بیاید. آن‌هم داستانی مفصل دارد: شب، آقای غرضی (استاندار خوزستان) پیش ما آمد و ما تعدادی از دانشجویان دانشگاه افسری را برای مقابله به همراه ایشان اعزام کردیم. در این منطقه بود که تانک‌های عراقی در گل فرورفته بود…، اما اجازه بدهید به داستان قبل بازگردم.

هوا در حالت «گرگ و میش» بود. شهید «وطن‌پور»، تانک‌های در گل فرورفته را که دید، ابتدا تصور کرد که آن‌ها زنده و عملیاتی هستند. از این‌رو چرخی زد که به اصلاح آن‌ها را شکار کند. در دور دوم بود که کابل‌های برق را ندید و بالگردش دچار سانحه شد. گوشی بی‌سیم دست شهید «نامجو» بود و چنان‌که بعداً گفت، فقط ناله «یا امام زمان» شهید «وطن‌پور» را شنیده بود.

شهید منصور وطن‌پور

بالگردی که ما در آن بودیم، تا جایی را برای فرود پیدا کند، مدتی در آسمان چرخید. سرانجام در زمین‌های کشاورزی فرود آمد و ما هم با همان تجهیزات سنگین انفرادی شامل: کلاه آهنی، تفنگ، فشنگ و… پیاده شدیم و باعجله به سمت بالگرد دچار سانحه شده شهید «وطن‌پور» دویدیم. دیدیم که بالگرد آتش گرفته است. نیرو‌های مردمی رسیده و موفق شده بودند که کمک‌خلبان را که پایش شکسته بود، از بالگرد بیرون بکشند؛ ولی «وطن‌پور» به شهادت رسیده بود. این داستان شهادت شهید «وطن‌پور» بود. صحنه آن‌قدر تلخ و غم‌انگیز بود که نگرانی‌ام از بابت دانشجویان را فراموش کرده بودم. تا اینکه به‌وسیله یک خودرو، کمک‌خلبان را به بیمارستان اعزام کردیم و من به همراه شهید «نامجو» به شهر آمدیم و خود را به پادگان رساندیم.

مقاومت در برابر لشکر ۹ عراق با ساز و برگی ناقص

ما بنا داشتیم به اهواز بازگردیم. سرهنگ «عمیدی» فرمانده تیپ ۲ بود. این سخنان فرمانده تیپ است که می‌گفت: «من با ساز و برگی بسیار ناقص در حال مقاومت در برابر لشکر ۹ عراق هستم که از «بستان» حمله کرده است». در ابتدای جنگ در میان مردم چنان شایع شده بود که در تاریکی مطلق باید به سر برند؛ چون عراق می‌تواند از طریق روشنایی، آن‌جا را شناسایی کرده و مورد هدف قرار دهد. حتی در بعضی جا‌ها از روشنایی فانوس استفاده می‌شد. ما بنا داشتیم که پیش از سرهنگ «عمیدی» برویم، از این‌رو در جلو پاسدارخانه منتظر خودرو بودیم که دیدیم یک وانت «شورلت» توقف کرد و راننده‌اش که فردی غیرنظامی بود، از آن پیاده شد و طرف ما آمد و سرهنگ «فرزانه» را که متهم به همکاری با جریان کودتای «نقاب» شده بود، معرفی کرد و از تبرئه‌اش خبر داد.

روز‌های سختی بر ارتش گذشت…

از نظر من، این را که می‌گویند عملیات‌های سال اول جنگ ناموفق بوده و یا اینکه ارتش به انجام جنگ به شیوه «کلاسیک» دست زد و از این‌رو ناکامی‌های سال اول جنگ متوجه این شیوه رویارویی ارتش است و… را قبول ندارم. باید بگویم اصل جنگ بر آن استوار است که زمانی‌که دشمن متوقف شده نباید روی آرامش ببیند؛ چون به انسجام دوباره نیروهایش همت می‌کند. در یک نبرد، این یک اصل به شمار می‌رود. این‌که گروهی دم از عملیات ناموفق ارتش می‌زنند، درست نیست. علت آن هم این است که انجام یک عملیات محدود، بیشتر به‌منظور ضربه زدن به دشمن است تا گمان نکند که می‌تواند در آن منطقه به استحکام مواضع بپردازد.

موضوع دیگری که توسط عده‌ای و به‌عنوان یک نقص در سال اول جنگ مطرح می‌شود، انجام جنگ «کلاسیک» است. من سؤال می‌کنم که مگر کدام یک از نبرد‌های ما در جنگ هشت‌ساله غیر کلاسیک بوده است؟ حتی عملیات «کربلای ۵» ما هم به‌صورت «کلاسیک» انجام شده است. شیوه رویارویی ما در همه نبرد‌های که در جنگ هشت‌ساله کردیم، «کلاسیک» بوده است.

باید اشاره کنم که اصولاً دو نوع جنگ وجود دارد: «جنگ منظم» و «جنگ نامنظم». معنی نبرد نامنظم آن است که یکی از طرف‌های درگیر، عده‌ای را از پشت سر دشمن با اتخاذ شگردهایی، به‌گونه‌ای گسیل کند که بتواند عقبه دشمن را منهدم کرده و آرامش را از دشمن سلب کند؛ ولی ما با استعداد تیپ و لشکر و… عراق مواجه شده و با او جنگیدیم. من فکر می‌کنم عدم آگاهی درست از برخی ویژگی‌های نبرد، باعث شده تا چنین تعابیر و تفاسیری از جنگ هشت‌ساله ما صورت بگیرد. واقعیت آن است که نقص در کار ارتش نبوده است. خیلی مشکل می‌توان آن‌چه را که در سال نخست جنگ «مبتلابه» ارتش بوده است، بیان کرد. خیلی مشکل است. روز‌های سختی بر ارتش گذشت.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل