مجاهدت

زندگی‌ای که سرشار از یاد خدا و رنگ و بوی شهادت بود


به گزارش نوید شاهد به نقل از ایرنا، چهارشنبه 19 اردیبهشت مصادف با سالروز شهادت جواد الله‌کرمی است. رزمنده‌ای که دو بار مجروح شد ولی به آرزوی خود رسید. الله‌کرمی دوم تیرماه سال 1360 در محله مهرآباد تهران دیده به جهان گشود. وی از مستشاران زبده نظامی و فرماندهان مقاومت بود که برای دفاع از حرم عمه سادات، داوطلبانه به سوریه اعزام شد و پس از مجروحیت در سال‌های 1393 و 1394، سرانجام در جریان حمله نیروهای تکفیری به خان‌طومان در جنوب غرب حلب در 19 اردیبهشت سال 1395 به فیض شهادت رسید.

زندگی‌ای که سرشار از یاد خدا و رنگ و بوی شهادت بود

پیکر مطهر این شهید مدافع حرم پس از چهار سال طی عملیات تفحص شهدای مدافع حرم در منطقه خان‌طومان کشف و پس از شناسایی هویت در 10 خرداد 1399 به کشور بازگشت و مراسم تشییع در 28 خرداد، همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) و اقامه عزای آن حضرت با حضور همرزمان و مردم تهران برگزار و در قطعه 50 شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.

تعبیر خواب مادر الله‌کرمی با شهادت

شهربانو ولدخانی مادر شهید الله‌کرمی اظهار داشت: مسیری که فرزند من و امثال او رفتند و شهید شدند، راهی نیست که بتوان درباره آن چون و چرا کرد. مسئله جهاد، به نوعی عمل کردن به مهمترین اصل و فریضه دینی است. نکته اینجاست که ما در زمان مراجعت‌های مکرر آقا جواد، اصلا نمی‌دانستیم او کجا می‌رود و چه می‌کند و به گونه‌ای می‌خواست این موضوع، پنهان بماند ولی من مادر هستم و از چشم‌های او می‌خواندم که چه چیزهایی دیده که حتی در زمان استراحت و غذا خوردن هم دست از سرش بر نمی‌داشتند.

وی افزود: ما که در امنیت و آسایش بودیم، نمی‌دانستیم در سوریه که داعش نیمی از آن را تصرف کرده بود، چه می‌گذشت و چه بلایی بر سر کودکان، زنان و مردان بی‌گناه می‌آورند اما او صحنه‌هایی دیده بود که دیگر نمی‌توانست طاقت بیاورد؛ دلش آنجا بود و از آنجایی که با روحیه عدالت طلبی و دفاع از مظلومان رشد کرده بود، نمی‌توانست بنشیند و صحنه‌هایی را که دیده بود، فراموش کند.

ولدخانی تصریح کرد: شهادت جواد نه تنها بار سنگینی نیست، بلکه احساس آرامش دارم. راهی بود که باید می‌رفت و رفت. اینکه ما بدانیم برای چه چیزی به این دنیا پا گذاشته‌ایم، خیلی مهم است. جوانانی مثل جواد در کشورمان زیاد داریم. عافیت طلبی و بی‌تفاوتی در وجود این جنس آدم‌ها وجود ندارد. آنها می‌خواهند که نقش انسانی خود را ایفا کنند و این کار را هم کردند. جواد هم از همین جنس بود و من افتخار می‌کنم که مادر شهید جواد الله‌کرمی هستم.

مادر شهید الله‌کرگفت: بیش از 13 سال قبل در خواب دیدم چند نفر یک بسته سفید آوردند و آرام روی زمین گذاشتند و گفتند این جواد است آن زمان جنگی وجود نداشت بعد که بیدار شدم به فکر فرو رفتم و برایم همیشه سوال بود که چرا این خواب را دیدم؛ تا اینکه شبی که به معراج شهدا رفتم و پیکر جواد را آوردند خوابم تعبیر شد پیکرش به همان صورت کفن پوش و در محراب قرار داده شده بود.

نباید مانع رفتن فرزندمان به جبهه شویم

مادر شهید الله‌کرمی درباره نحوه اطلاع یافتن از شهادت فرزندش گفت: روزی که خبر شهادت فرزندم را شنیدم از صبح آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون» ورد زبانم بود و خاطرم هست روزه بودم. نزدیک ظهر بود که دیدم یکی از دخترانم به خانه آمد اما چهره‌اش آرام نبود. چندبار پرسیدم «چیزی شده که آنقدر بهم ریخته ای؟» گفت «نه؛ فقط آقا جواد مجروح شده است.» دیدم چشمان دخترم اشک داشت. گفتم «مادر می‌دانم آقاجواد شهید شده به من بگو؛ چون از صبح انگار به من تلقین شده است که امروز خبر شهادتش را می‌شنوم.» همان موقع دیدم جمعی از فامیل و همسایه‌ها برای تسلی دادن وارد منزل شدند.

ولدخانی افزود: خدا در قرآن فرموده وعده من حق است و عملی می‌شود. اگر بپذیریم وعده مرگ و شهادت هر انسانی آن‌طور رقم می‌خورد که تقدیر خداوند است، دیگر دلیلی ندارد برای رفتن فرزندمان به جبهه دفاع از حرم اهل بیت(ع) ممانعت کنیم.

از اهدای انگشتر رهبری به خانواده شهید تا حضور بر سر مزار این شهید

انگشتر آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب در مراسم ششمین یادواره شهدای مدافع حرم به خانواده و فرزند شهید الله‌کرمی اهداء شد.

همچنین 11 بهمن‌ماه 1402 رهبر معظم انقلاب با حضور در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) بر سر مزار این شهید مدافع حرم حضور پیدا کردند.

اهدای لباس تفحص شده شهید الله‌کرمی به خانواده

لباس این شهید که همراه پیکر مطهرش در دوم اسفندماه سال 1398 به دنبال تفحص گروه ایثارگران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه پیدا شده بود، توسط سردار ابوالقاسم شریفی مسئول ایثارگران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خانواده این شهید اهدا شد.

زینب اهوارکی همسر شهید الله‌کرمی گفت: وقتی جواد به خواستگاری من آمد، از مأموریت‌هایی که ممکن است هر سال برایش پیش بیاید حرف زد. گفت ممکن است به خاطر شرایط کاری چند هفته یا چند ماه در ماموریت باشد. همین موضوع سبب شد که خانواده‌ام با وجود علاقه‌ای که به او پیدا کرده بودند، کمی مردد شوند.

وی افرود: من در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی بزرگ شده بودم. پدر و مادرم از گذشته همواره در راهپیمایی‌ها و صحنه‌های مختلف انقلاب حضور داشتند و برادر بزرگم جانباز جنگ تحمیلی بود. با این وجود فکر می‌کردند که شاید تحمل این زندگی برایم سخت شود. آن ها می‌گفتند «غیبت طولانی همسر در زندگی سختی‌های زیادی دارد، بعدها صاحب فرزند می‌شوی و مسئولیت‌های زندگی بیشتر و حضور مرد ضروری‌تر می‌شود. ممکن است از پسِ این سختی‌ها برنیایی» و لذا از من خواستند که خوب فکر کنم و همه جوانب را در نظر بیاورم و سنجیده تصمیم بگیرم.

این همسر شهید ادامه داد: همه چیز به نظر من بستگی داشت. می‌دانستم آینده ام با این تصمیم رقم می‌خورد. آقاجواد نظامی بود و می دانستم شغلش با خطر عجین شده است. با اینکه در صحبت‌هایمان حرفی از شهادت نزده بود اما من به شهادت او هم فکر کردم. انگار دلم گواهی می‌داد که شهادت نصیب جواد می شود و همین امر، تصمیم گیری را سخت‌تر می‌کرد.

اهوارکی خاطرنشان کرد: بعد از چند روز فکر و مشورت کردن، بالاخره تصمیم خود را گرفتم؛ «این زندگی را می‌پذیرم». برای پذیرش این زندگی 14 دلیل داشتم. یک کاغذ برداشتم و همه آنها را روی کاغذ نوشتم تا بعدها در مواجهه با مشکلات زندگی آن‌ها را به یاد بیاورم؛ اگرچه هیچ وقت نیاز به این کار نشد.

چند دلیل از ۱۴ دلیل این همسر شهید عبارت بودند از:

– چگونه یک زندگی پراضطرابی که برای خداست را با یک زندگی آرامی که برای دل خودم هست عوض کنم؟!

– در هشت سال جنگ تحمیلی، ‌بسیاری از جوان‌ها به جبهه رفتند و مادران و همسران و فرزندانشان چشم به راهشان ماندند و صبر کردند تا به یاری خدا پیروز شدیم.

– خانواده‌های بسیاری در زمان جنگ از آسایش و راحتی خود گذشتند تا ما امروز این آرامش و امنیت را داشته باشیم. اکنون هم افرادی در همان جبهه‌ها مشغول جهاد و پاسداری از انقلاب هستند. اگر من آن روزها نبودم اکنون می توانم نقش خود را ایفا کنم.

– من با این انتخاب و پذیرش سختی های این زندگی با خدا معامله می‌کنم.

– اگر من به خاطر سختی‌های زندگی، به ایشان جواب رد بدهم، در آن دنیا شرمنده حضرت زهرا (س) می‌شوم. اگر به من بگویند سرباز خود را به خواستگاری تو فرستادیم ولی تو ترسیدی و نتوانستی سختی‌های این زندگی را تحمل کنی، جوابی ندارم که بدهم.

– این همان چیزی است که به دنبالش بودم و آرزویش را داشتم؛ یک زندگی که همواره با یاد خداست و رنگ و بوی شهدا را دارد.

وی افزود: من نظرم را این طور به مادرم گفتم «من در زمان انقلاب نبودم و در زمان جنگ، کوچک بودم و نتوانستم خدمتی کنم. اکنون دوست دارم من هم نقشی در انقلاب داشته باشم.» مادرم نظر مرا به پدرم منتقل کردند و ایشان هم موافقت کردند.

وی گفت: ۲۱ ساله بودم که زندگی مشترک را با آقاد جواد آغاز کردم و حاصل این ازدواج ۲ فرزند به نام‌های علی‌اکبر و زهراست.

دلیل رفتن شهید الله‌کرمی به سوریه

همسر شهید الله‌کرمی اظهار کرد: همسرم در پاسخ به این پرسش که چرا اصرار بر رفتن به سوریه دارد به همه می‌گفت «اگر به سوریه نرویم باید در ایران با دشمن رو به رو شویم. آیا شما دوست دارید دشمن وارد تهران بشود و خانه و زندگی ما را ویران کند؟ پس بهتر این است که در سوریه با دشمن رو به رو شویم و او را عقب بزنیم.»

اهوارکی افزود: همسرم معتقد بود حتی اگر حرم حضرت زینب(س) هم در سوریه نبود، باید می‌رفت و چیزی از اهمیت رفتنش کم نمی‌شد؛ چه برسد به اینکه بحث حرم هم پیش آمده بود. آقا جواد می‌گفت سوریه محور مقاومت ماست و اگر از دست برود، خطر بزرگی برای انقلاب اسلامی است. از طرف دیگر غرور و غیرتم اجازه نمی‌دهد که زنان و کودکان مسلمان در این کشور بی‌دفاع و بی سرپناه بمانند.

وی تصریح کرد: جواد نسبت به اوضاع و احوال همه نگران بود و تمام تلاش او بر این بود که تا جای ممکن از دور و بری ها کسی مشکلی نداشته باشد حتی نسبت به بنده و بچه ها دلسوز و مهربان بود. همیشه عادت داشت به محض رسیدن به خانه تمام مشغله های کاری را کنار بگذارد و مشغول بچه ها می شد و کسی در خانه احساس کمبود محبت و معاش نمی کرد.

جواد از زمان شهادتش اطلاع داشت

ابوالفضل حشمتی همرزم شهید الله‌کرمی گفت: وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله‌کرمی هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. این مساله گذشت و بعد از یک ساعت روستا به صورت کامل دست ما بود. به اتفاق آقاجواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد گفت «امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دانستم که شهید می شود.» با تعجب پرسیدم «مگر شما از آن موقع او را می شناختی؟» گفت «بله. من مربی‌ او بودم. از همان موقع به دنبال جدیدترین اطلاعات می رفت و سخت‌ترین کارها را انجام می داد».

وی افزود: الله‌کرمی نیز از جمله شهدای مدافع حرمی بود که شهادت خود را پیش‌بینی کرده و برای آن آماده بود. یک شب همه دور هم نشسته بودیم و شوخی می‌کردیم، جواد گفت «بچه‌ها امشب کمتر شوخی کنید.» تعجب کردم، به شوخی گفتم «جواد نکنه داری شهید می‌شی» گفت «آره؛ نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. یکی از بچه‌ها دوربین خود را درآورد و گفت «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، چند عکس مجلسی انداختیم و فردای آن روز جواد شهید شد.

دخترک بعد از سال‌ها دوری از عکس روی تابوت پل می‌زند به داخلش، می‌رود روی سینه بابا به روی تابوت می‌خوابد… و همچنان چشمان برادر است که غم زدگی خواهر را درخواب نظاره‌گر است.

انتهای پیام / ر



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل