به گزارش مشرق، عبدالمحمد سالمی یکی از همان دلاورانی است که میتوان جسارت معامله با خدایش را در جان مایه سخنان سرداران بزرگی همچون محسن رضایی، شهید علی هاشمی و سایر سرداران دید. دلاوری که با همه فرق میکرد و همین تفاوتش سبب شد که معاملهاش با خدا نیز با سایران متفاوت باشد. شیر مردی که هنوز وقتی نامش بر زبان میآید، لرزه بر تن خیلیها میافکند زیرا هرکس با وی همراه میشد روز دوم حاضر به همراهی با وی نبود چرا که کمتر همراهی میتوانست دلی جسور و سرسخت مانند او داشته باشد.
جسارت سالمی را میتوان از فعالیتهایش در قبل از انقلاب در دفاع از حقوحقوق کارکنان پیمانکاری شرکت نفت که منجر به اخراج وی و برادر دوقلویش شده بود و یا به آتش کشیدن کارخانه مشروب سازی و اماکن ترویج فساد و فحشاء مشاهده کرد. وی به همراه برادر دو قلوی خود از دوران کودکی که پدرشان فوت کرد، ترک تحصیل میکنند و برای کسب رزق حلال به کار و بنایی مشغول میشوند و بعدها هر دو جذب شرکت نفت میشوند.
با آغاز مبارزات حضرت امام خمینی (ره) سالمی پا در رکاب حضرت امام میگذارد و با پخش اعلامیه به مبارزه با حکومت شاهنشاهی و درگیری با پیمانکاران شرکت نفت میپردازد که در نهایت منجر به اخراج از شرکت نفت میشود و با پیروزی انقلاب اسلامی جذب کمیتههای مردمی و تشکیل این قبیل کمیتهها میشود.
قوای جوانی در جبههها
اما هنگامی که صدای ناقوس جنگ را میشنود، قلب بزرگش طاقت ماندن در پشت جبهه را ندارد و مدام وی را به سمت مبارزه سوق میدهد. بالاخره با گوش دادن به ندای قلب پاکش، حضور در جبهه جنگ را جایگزین ماندن و دست روی دست گذاشتن میکند زیرا وی مرد یک جا نشستن نبود و نمیتوانست مانند بسیاری از افرادی که با شنیدن آژیر خطر خانه و کاشانه خود را ترک کردند، قوای جوانیاش را به خوشگذرانی ببندد و در فکر کمک به هموطنانش نباشد.
بنابراین با قلبی سرشار از شجاعت و ایستادگی، مبارزه خود را از جبهههای مبارزه با سلطنت طاغوتی به سمت جبهه مبارزه با نیروهای بعثی تغییر مسیر داد. وی در ابتدای شروع فعالیتش حضور فعالی در جبهههای حق علیه باطل به همراه شهید چمران در جنگهای نامنظم داشت و بعد از آن به همراه شهید حمید رمضانی به مبارزه با دشمن پرداخت.
مؤثرترین نیروی قرارگاه نصرت
بعد از تأسیس قرارگاه سری نصرت در سال ۱۳۶۱ به اتفاق شهید سید ناصر سید نور با پذیرفتن مسئولیت شناسایی و عملیاتهای برونمرزی در خاک کشور عراق به عنوان یکی از پایههای اصلی این قرارگاه تبدیل شد به طوری که سردار محسن رضایی در سخنان خود گفته است که «عبدالمحمد سالمی به همراه سید ناصر سید نور نخستین عنصرهای اطلاعاتی ایران در خاک عراق بودند و مأموریتهای زیادی را در استان العماره، بصره، ناصریه و حتی کربلا، نجف و خود بغداد انجام دادند. گزارشهای دست اول و جالبی را برای ما آوردند. آنها با مدارک جعلی وارد عراق میشدند و هر کجا که میخواستند، میرفتند. در مأموریتها تا دل بغداد پیش میرفتند و از آنجا اطلاعات میآوردند چیزی که در مخیله دشمن هم نمی گنجید».
هوش و ذکاوت همچنین تسلط سالمی به زبان عربی سبب شده بود که وی در کار خود نسبت به سایران موفقتر باشد. وی به همراه یار همیشه همراهش سید ناصر سید نور آنقدر در کار خود تخصص و تبحر داشتند که هفتهها بدون ذرهای اشتباه در کشور عراق میماندند.
نخستین زائر کربلا
وی به همراه بلد عراقی (راه بلد در کشور عراق) خود وارد خاک عراق میشود و بعد از آشنایی با چند تن از مجاهدان عراقی توانست عملیاتهای برونمرزی محول شده را بهترین نحو ممکن اجرا کند و حضور نامحسوس وی آنقدر دقیق بود که در اوایل سال ۱۳۶۲ به همراهی یکی از بلدهای عراقی بر خلاف دستور و بدون اطلاع دادن به شهید سردار حاج علی هاشمی و سردار ناصری به زیارت عتبات میروند.
طولانی شدن سفر وی که سید ناصر سید نور آن را در این سفر همراهی میکرد، سبب نگرانی مسئولان قرارگاه سری نصرت شد و همین موضوع سبب شد که شهید علی هاشمی احتمال اسیر شدن آنها را توسط نیروهای بعثی بدهد اما بعد از چند روز خبر حضور آنها در خاک ایران به گوش فرماندهان قرارگاه سری نصرت میرسد و سردار محسن رضایی خواستار حضور هر دو نفر شد.
شاهدان ماجرا میگویند «این ملاقات قرار بود به تنبیه هر دو نفر منجر شود زیرا حضور طولانی آنها در خاک عراق برخلاف دستور مقامات قرارگاه بود و امکان لو رفتن عملیات خیبر نیز وجود داشت اما عبدالمحمد سالمی به همراه سید ناصر سید نور با غنیمت شمردن فرصت نه تنها به زیارت تمام ائمه دفن شده در خاک عراق رفتند بلکه برای به یادگار ماندن این سفر به یادماندنی شروع به گرفتن عکس یادگاری کردند در حالی که همین عکسهای یادگاری میتوانست به قیمت شناسایی آنها توسط تیم قوی استخبارات عراق از دست دادن جانشان تمام شود».
اشک شوق به جای تنبیه سرپیچی
اما وقتی که عبدالمحمد سالمی در ابتدای دیدارش با سردار محسن رضایی مهر و خاک تربت کربلا را به همراه پارچهای تبرک شده به او میدهد، ناگهان تنبیه جای خود را به اشکهای حسرت دیدن ضریح امام حسین (ع) و سایر اهل بیت میدهد و وی که نخستین زائر کربلا در دوران جنگ بود، با این اقدام خود توانست هوش و ذکاوت صدام را که معتقد بود سه روزه کشور ایران را فتح میکند و یا اینکه مدعی بود که قویترین ارتش و تیم استخبارات را دارد نه تنها زیر سوال ببرد بلکه به آنها نشان دهد در کشور ایران زنان و مردانی زندگی میکنند که برای آنها کاری غیرممکن وجود ندارد.
عبدالمحمد سالمی سه روز قبل از شهادت که به تازگی هم از کشور عراق برگشته بود به برادر دو قلوی خود میگوید من خوابی دیدم که «حضرت پیغمبر به من گفته که کارهایت را انجام بده که تو داری پیش ما میآیی» و همان روزها عملیات خیبر در پیش بود.
در اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر اجرا میشود و طبق معمول عبدالمحمد سالمی با سید ناصر سید نور که همیشه و همهجا در کنار هم بودند، این بار هم این دو در کنار هم عازم این عملیات میشوند اما شهید ناصر سید نور مورد هدف تکتیراندازان عراقی قرار میگیرد و بعد از سه روز به شهادت میرسد. عبدالمحمد سالمی هنوز سر عهدش با سید ناصر سید نور مانده بود چون با هم عهد بسته بودند که همیشه و همه جا در کنار هم باشند و عبدالمحمد سالمی با وجود دریافت دستوراتی مبنی بر اینکه کار شما تمام شده است و باید به کشور ایران برگردید اما همچنان در کنار همرزمان خود میایستد و به مبارزه میپردازد.
رجزخوانی
این خواب صادق به تحقق پیوست و عبدالمحمد سالمی در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزایر مجنون پشت پل شهید شحیطاط در خاک عراق میماند و به شهادت میرسد و تاکنون پیکر این شهید والامقام پیدا نشده است اما چند وقت بعد سپاه فیلمی را به خانواده شهید عبدالمحمد سالمی نشان داد که در آن تصویری از پیکر شهدای ایرانی در خاک عراق بود. همسر شهید بعد دیدن فیلم پیکر شهید عبدالمحمد سالمی را شناسایی میکند و شهادت وی تأیید میشود.
بعد از شهادت وی، شاهدان بسیاری از جسارت و شجاعت این شهید والامقام صحبت میکنند و برخی از شاهدان میگویند «با چشم خود دیدیم که چگونه عبدالمحمد سالمی جنگ خیبر را به واقعه عاشورا تبدیل کرده بود. وی مانند اصحاب امام حسین (ع) برای نیروهای بعثی رجزخوانی میکرد و به دل دشمن می زد».
شهیدی گمنام و مفقودالاثر
برخی از شاهدان نیز دیدهاند که بعد از کمک مجروحان تمام وسایل همراه خود را که احتمال میداد بعد از دستگیری یا شهادتش به دست دشمنان برسد، در گوشهای دفن کرد و مانند یک سرباز گمنام به مبارزه تن به تن پرداخته بود.
اینها تنها بخشی از خاطرات به جا مانده از شهید عبدالمحمد سالمی در ذهن جانباز هشت سال دفاع مقدس عبدالحسین سالمی برادر دو قلوی عبدالمحمد سالمی و عبدالله سالمی پسر بزرگ این شهید والا مقام است که در ۹ سالگی در حالی که شانههای نحیفش را در میان دستان قدرتمند پدرش حس کرد و میدید که لبهای پدرش تکان میخورند و خطاب به وی میگوید «از این به بعد شما مرد بزرگ این خانه هستید».
شهید عبدالمحمد سالمی از خود ۵ فرزند رشید به نامهای عبدالله، زینب، حسین، رقیه و فاطمه به یادگار گذاشته است. همسر این شهید والامقام که بعد از شهادت همسر یک تنه بار مسئولیت مراقبت از یادگارهای شهید را به دوش کشید و سرانجام در سال ۸۲ به دیدار همسر شهید و مهربانش میرود.
شهید عبدالمحمد سالمی بزرگ مردی است که تا قبل از شهادت با جسارت و شجاعت به الگویی برای سایر همرزمانش تبدیل شده بود و با شهادتش نیز به همه بازماندگان آموخت که معامله با خداوند دو سر برد است. این شهید بزرگوار از بدو تولد تا شهادت، آموختن درس زندگی به دیگران را بزرگترین وظیفه خود دانسته است.
منبع: مهر منبع خبر