قاری شهیدی که عبدالباسط ایران بود+ فیلم


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «امروز اگر بود، قطعاً جزو قاریان و نفرات ممتاز مسابقات کشور و مسابقات بین‌المللی بود»؛ این را استاد «محسن موسوی بلده» می‌گوید؛ چراکه به عقیده او، سید علی، عبدالباسط‌خوان جلسه قرآنی او در دوران دفاع مقدس بود که وقتی یک‌بار هم در خرمشهر قرآن تلاوت می‌کرد، همرزمان او فکر کرده بودند که صدای استاد عبدالباسط از رادیو پخش می‌شود! درحالی که، این سید علی محمودیان بود که تلاوت می‌کرد؛ همان قاری که درحال تلاوت قرآن به‌سوی معبود خویش پرکشید؛ آن‌هم درحالی که ترکش به حنجره‌اش اصابت کرده بود؛ انگار به گفته استادش، خدا حنجره‌اش را خریده بود!

قاری شهیدی که عبدالباسط ایران بود+ فیلم

باز هم عصر چهارشنبه شد و طبق رسم همیشگی نوبت دیدار با خانواده شهدای جامعه قرآنی؛ این‌بار قرار هست همراه با رحیم قربانی مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، تعدادی از اساتید قرآن و اصحاب رسانه، به منزل شهیدی در «شهر قدس» یا به قول خودمان گفتنی «قلعه حسن خان» برویم؛ شهیدی که نام او برای من آشنا نیست؛ اما از قبل به من اطلاع می‌دهند که از شهدای شاخص قرآنی هست که به‌دلیل شباهت صدایش با استاد عبدالباسط و زیبایی‌های قرائت‌هایش، امروز اگر در دنیای خاکی ما زنده بود، جزو قاریان برتر و شناخته‌شده بود؛ بنابراین اشتیاقم برای آشنایی با این شهید والامقام بیشتر می‌شود و دسته‌جمعی عازم منزل شهید می‌شویم.

تلاوت شهید «سید علی محمودیان» ـ حسینیه ارشاد تهران – سال ۱۳۶۴
کد ویدیو

منزل شهدا صفای خاصی دارد؛ این تجربه من از حضور در منزل شهداست که این‌بار هم با استقبال گرم برادران و مادر بزرگوار شهید مواجه می‌شویم. منتظر می‌شویم تا چهره‌های دیگر قرآنی، از جمله استاد محسن موسوی بلده که استاد شهید محمودیان بوده هست، به‌همراه امام جمعه شهر قدس و چند نفر دیگر، به منزل شهید برسند. جمع حاضران که تکمیل می‌شود، یکی از اساتید به تلاوت قرآن می‌پردازد و پس از صحبت‌های کوتاه مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، نوبت به روایت‌گری درباره این شهید والامقام می‌رسد.

شاگردان همیشه‌حاضر

استاد «محسن موسوی بلده» از اساتید برجسته قرآن کریم هست که در جمع ما حضور دارد؛ دلیل این حضور، آن هست که شهید سید علی محمودیان، از شاگردان او بوده هست؛ از زمره همان شاگردانی که هنوز هم که هنوز هست، نام آن‌ها را با خودکار قرمز در لیست حضور و غیاب خود می‌نویسد و هنوز هم که هنوز هست، نام آنها را اگرچه نیستند؛ اما در کلاس خود می‌خواند و شاگردانش به‌جای سرخ‌نام‌ها «حاضر» می‌گویند.

شهیدی که عبدالباسط ایران بود+ فیلم

این استاد قرآن کریم، با بیان این‌که در سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی، جلسات قرآن کم بود؛ لذا برای همین جوانان جذب جلسه قرآنی ما در دارالتحفیظ شدند که گاهی‌اوقات تعداد آنها به ۲۰۰ نفر هم می‌رسید، می‌گوید: «سال ۱۳۶۳ بود که شهید «سید علی محمودیان» به جلسه قرآنی ما آمد؛ آن‌زمان به‌دلیل این‌که تعداد استقبال از کلاس بالا بود، از مراجعه‌کنندگان امتحانی می‌گرفتیم که ایشان با تلاوت ۲ آیه، در امتحان ورودی ما قبول شد. فضای جلسه قرآنی ما هم با توجه به این‌که در پشت جبهه بودیم، کاملاً قرآنی و جبهه‌وجنگی بود و یک نفر هم به‌عنوان ناظم جلسه بود که به او «وزیر اعظم» می‌گفتیم.

«خسروی» اولین «وزیر اعظم» ما بود که در عملیات «فتح‌المبین» به شهادت رسید. خبر شهادت خسروی که آمد، کمی صحبت کردم و احساساتی شدیم. بعد از آن حضور و غیاب می‌کردم که یک‌لحظه به اسم خسروی رسیدم؛ اما حواسم نبود که او دیگر نیست؛ بنابراین نامش را صدا زدم و وقتی شاگرد‌ها دیدند که جواب نمی‌دهد، یکی از آن گفت «حاضر» و بعد از آن هم دیگر شاگرد‌ها به صورت خودجوش گفتند «حاضر»؛ بنابراین از آن روز به‌بعد، هرکس از شاگرد‌ها که شهید می‌شد، نام او را از لیست حذف نمی‌کردیم و در لیست‌های جدید، نام او را با خودکار قرمز می‌نوشتم که تعداد آنها تا پایان جنگ به ۳۰ نفر هم رسید».

عبدالباسط جبهه‌ها!

استاد «موسوی بلده» به روایت‌گری درباره شهید «سید علی محمودیان» می‌پردازد و کلام خود را این‌گونه ادامه می‌دهد: «چهره شهید محمودیان کم‌کم شناخته شده و به عبدالباسط‌خوان جلسه ما معروف شد؛ سید علی اوایل جنگ در خرمشهر بود و به‌همراه عده‌ای دیگر از رزمندگان در یک ساختمانی مستقر بودند. او در طبقه پایین آن ساختمان شروع می‌کند به تلاوت قرآن؛ وقتی که تلاوت شهید محمودیان تمام می‌شد، رزمندگانی که در طبقه بالا بودند، می‌آیند طبقه پایین و می‌گویند چرا رادیو را خاموش کردید؟ آنها فکر کرده بودند که تلاوت «عبدالباسط» از رادیو پخش می‌شده هست؛ درحالی که سید علی داشت قرآن می‌خواند!.

اولین گروه از شاگرد‌های جلسه ما که به جبهه رفتند، به من نامه دادند و گفتند که به بچه‌های جلسه هم سلام برسانید. من هم نامه‌ها را در جلسه قرآن خواندم و به بچه‌ها گفتم که فلانی سلام رساند. از آن‌جا بود که نامه‌نگاری‌ها از جبهه‌ها آغاز شد؛ این موضوع موجب شد تا بعداً شهید محمودیان در وصیت‌نامه خود، گفت که من به برادران خود توصیه می‌کنم رفتن به دارالتحفیظ را ادامه دهید؛ چراکه من حضور خود در جبهه را مدیون جلسات دارالتحفیظ می‌دانم؛ چراکه آن‌روز‌ها جلساتی که در دارالتحفیظ برگزار می‌شد، همه در خدمت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود».

روایت استاد «محسن موسوی بلده» از شهید «سید علی محمودیان»
کد ویدیو

تلاوت با وجود جراحت

به گفته استاد موسوی بلده؛ «شهید محمودیان به جبهه می‌رفت و برمی‌گشت تا این‌که روزی که عملیات «کربلای پنج» آغاز شد، به جلسه قرآنی آمد و دیدیم که صورت او پف کرده، پانسمان دارد و زیر چشم او هم کمی کبود شده هست؛ وقتی از او سوال کردیم که چه اتفاقی افتاده هست؟ گفت که ترکش خورده هست و ما را برای درمان به تهران اعزام کرده‌اند؛ اما با این وجود، وقتی در جلسه به او گفتم که تلاوت می‌کنید یا نه؟ قبول کرد و به تلاوت قرآن پرداخت. بعد از نیم‌ساعت که شهید محمودیان وارد کلاس شد، «ناصرالدین باغانی» هم وارد کلاس شد که دیدیم یک ترکش نیز به بازوی او خورده هست؛ اما وی هم آن‌روز تلاوت کرد؛ بعد از آن تلاوت، «ناصرالدین باغانی» به شهادت رسید و «سید علی محمودیان» هم در عملیات «کربلای هشت» شهید شد».

حنجره‌ای که خریدار او خدا شد

کلام آخر استاد موسوی بلده، درباره ماجرای آسمانی شدن سید علی هست؛ آن‌زمانی که در میدان نبرد، درحالی قرآن تلاوت می‌کرد، خدا حنجره‌اش را خرید و آغوش خود را برای او گشود. استاد دراین‌باره می‌گوید: «براساس نقلی که از لحظه شهادت سید علی محمودیان کرده‌اند؛ آن‌روز بعثی‌ها آتش بسیار سنگینی روی خط ریخته بودند و فرماندهان دیدند که در این آتش، رزمندگان همگی از بین می‌روند؛ بنابراین دستور دادند که چندنفر، خط را نگه دارند تا نیرو‌ها به عقب بروند و سپس گردان را از آن خط تخلیه کردند و فقط عده‌ای مقاومت کردند تا دشمن را معطل کنند. 

شهید سید علی محمودیان از همان افرادی بود که در خط مقاومت می‌کردند؛ او درحالی که مقاومت کرده و به‌سمت دشمن تیراندازی می‌کرد، قرآن می‌خواند و، چون صدای زنگ‌داری داشت، صدایش به دیگر رزمندگان می‌رسید. درست در آن زمانی که او داشت قرآن می‌خواند، ترکشی به حنجره‌اش اصابت کرده و سید علی به روی زمین افتاد و بعثی‌ها هم خط را گرفت؛ اما طولی نکشید که رزمندگان خط را بازپس گرفتند و وقتی به پیکر شهید رسیدند، نقل شده هست که گویا نفربر هم از روی گردن او رد شده بود. وقتی که این ماجرا را برای من نقل کردند، به خودم گفتم که خدا حنجره‌اش را قبول کرد؛ چرا قسمت‌های دیگر بدن وی آسیب ندید؟ درحالی که او در خط و میدان جنگ داشت قرآن می‌خواند».

قاری آینده‌دار

استاد «ولی‌الله یاراحمدی» هم از دیگر اساتید حاضر در منزل قاری شهید «سید علی محمودیان» هست که وقتی به‌تازگی پا به فعالیت‌های قرآنی گذاشته بود، تلاوت‌های این شهید والامقام که در لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) نیز با او همنشین بوده هست را گوش می‌کرده هست؛ بنابراین او نیز لحظاتی به روایت‌گری از برکت حضور شهید محمودیان در گردان «زهیر» این لشکر، خصوصاً تلاوت زیبای این شهید والامقام در میدان صبحگاه لشکر، می‌پردازد و می‌گوید: «لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) به فرماندهی سردار «علی فضلی»، یک گردانی به‌نام گردان «زهیر» داشت که فرمانده آن شهید «داود حیدری» بود که در عملیات «کربلای هشت» به شهادت رسید. من و برادرم در این گردان بودیم و شهید «سید علی محمودیان» نیز یکی از دوستان خوبی بود که ما توفیق همنشینی با او را در سال‌های دفاع مقدس داشتیم؛ جوانی بسیار آرام، با معنویت و اهل حضور فعال در برنامه‌های معنوی، که به‌عنوان قاری قرآن در برنامه‌های گردان حضور داشت.

روایت استاد «ولی‌الله یاراحمدی» از شهید «سید علی محمودیان»
کد ویدیو

یادم می‌آید در یکی از صحبگاه‌های مشترک لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) که همه رزمندگان لشکر در آن حضور داشتند، سردار «علی فضلی» از شهید «سید علی محمودیان» برای تلاوت قرآن دعوت کرده و او نیز بسیار زیبا و دلنشین قرآن تلاوت کرد؛ این درحالی هست که در سال ۱۳۶۵ یعنی حدود ۳۸ سال قبل، واقعاً جوانانی که چنین دلنشین قرآن تلاوت می‌کردند و قاریانی در این سطح، کم داشتیم؛ شهید سید علی محمودیان یک قاری آینده‌دار بود».

استاد یاراحمدی در ادامه شهادت سید علی محمودیان را روایت می‌کند و ادامه می‌دهد: «عملیات «کربلای پنج» بود که سردار فضلی گفت ما برای موفقیت در این عملیات، به ۱۰ میلیون صلوات نیازمندیم؛ بنابراین یک تعدادی صلوات، سهم هرکدام از رزمندگان لشکر شد، تا این‌که من در یکی از مراحل عملیات مجروح شده و دوره نقاهت خود را می‌گذراندم که رزمندگان گردان برای ایام عید به مرخصی آمدند؛ اما پایان تعطیلات دوباره فراخوان شدند، به‌دلیل این‌که ارتش بعث عراق یک پاتک جدی زده بود.

وقتی برادر من به مقر گردان رسیده بود، بلافاصله مجهز شده و برای دفاع در برابر پاتک بعثی‌ها به منطقه اعزام شده بودند؛ چراکه اگر آنها نمی‌ایستادند، ما خسارت زیادی می‌خوردیم. من هم به‌دلیل این‌که دوره نقاهت را می‌گذراندم، گفتم یک هفته بعد اعزام شوم و اصلاً فکر نمی‌کردم که آن‌قدر سریع نیاز به نیرو باشد؛ تا این‌که بعداً فهمیدم که در این اعزام رزمندگان یک حکمتی وجود داشت و خدا عده‌ای از بچه‌ها را گلچین کرده بود».

شهیدی که عبدالباسط ایران بود+ فیلم

بدون‌شک سید علی آن‌قدر دوست‌داشتنی بوده هست که درباره‌اش این‌همه تعریف می‌کنند و این‌گونه که استاد یاراحمدی می‌گوید: «شهید سید «علی محمودیان» یک جوان بسیار آرام، معنوی و در جای خود بسیار شوخ‌طبع و پای کار بود؛ یعنی دائماً در حال ذکر و دعا؛ اما به‌عنوان یک جوان، بسیار پرنشاط و پرانرژی بود و من نیز از وقتی توفیق پیدا کردم تا وارد فعالیت‌های قرآنی شوم، اولین تلاوت‌هایی که از نسل هم سن و سال‌های خودم به گوشم خورد، تلاوت‌های این شهید والامقام بود».

تولد معجزه‌آسا

نوبتی هم که باشد، نوبت مادر شهید هست؛ مادری باصلابت که از گرما حضور جمع، دلش آرام شده و می‌گوید که جز دعا نمی‌توانم حرفی برای گفتن داشته باشم؛ اما ما دل‌مان نمی‌آید که از روایت‌های او درباره فرزند آسمانی‌اش محروم بمانیم؛ خصوصاً وقتی یک نفر از میان جمع، به ماجرای تولد معجزه‌آسای «سید علی» اشاره می‌کند؛ بنابراین مادر شهید، منت بر سر ما می‌گذارد و لحظه‌ای کوتاه، در یک جمله می‌گوید: «این بچه، از همان نوزادی‌اش تا زمانی که به شهادت رسید، بچه من نبود؛ بلکه استاد من بود».

شهیدی که عبدالباسط ایران بود+ فیلم

مادر سپس به ماجرای تولد معجزه‌آسای فرزندش اشاره کرده و این ماجرا را چنین روایت می‌کند: «دکتر به‌دلیل ناراحتی قلبی، به من گفته بود که بارداری برای شما ضرر دارد و من هم سید علی را باردار بودم؛ بنابراین دکتر توصیه کرده بود که بچه را سقط کنم؛ چراکه بیشتر از چهار ماه نمی‌ماند و برای خودت نیز خطر مرگ دارد؛ اما من به خدا توکل کردم و گفتم همه‌چیز دست خودت هست، هرکاری می‌خواهی بکنی، بکن!

زمانی هم که برای زایمان به بیمارستان رفته بودم، روی تخت زایمان نرفتم و همان‌طور که استراحت می‌کردم، سید علی خودش به‌دنیا آمد و وقتی هم که متولد شد، دکتر قد و بالای او را نگاه می‌کرد و می‌گفت عجب بچه‌ای! تا این‌که ۲ ساعت بعد نیز، هم خودم و هم بچه را مرخص کردند و به خانه آمدیم؛ من توکل به خدا کردم و خودش بهترین بچه را به من داد و بهترین بچه را هم از من گرفت».

گزارش از سید محمدجواد میرخانی

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید