مجاهدت

لو رفتن حقوق شهید محمود کاوه وقت حساب و کتاب هزینه رستوران!


نسبت حقوق فرماندهان و رزمنده‌ها در زمان جنگ چه قدر بود؟به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جواد نظام‌پور راوی دوران‌ خاطرات دفاع مقدس و همرزم فرمانده شهید محمود کاوه به روایت خاطره‌ای از فرمانده خود پرداخت و در آن به میزان حقوق این شهید و بسیاری از فرماندهان آن دوران اشاره کرد که در ادامه آن را می‎خوانید.

با شهید کاوه از مشهد عازم کرمانشاه بودیم و در بین راه مجبور بودیم تهران توقف داشته باشیم. آن زمان به سختی جای خواب برای رزمنده‌های شهرستانی که به تهران می‌‎آمدند پیدا می‌شد. شهید کاوه که در بیت حضرت امام (ره) و حفاظت کار می‌کرد با مسوول نگهبانان ارتباط داشت و برای شب به خوابگاه نگهبانان رفتیم. شب را در خوابگاه ماندیم تا صبح به سمت کرمانشاه حرکت کنیم، صبح تا به خودمان بجنبیم نزدیک ظهر شد. محمود پیشنهاد داد برویم جایی ناهار بخوریم. سال ۱۳۶۰ و اوج ترور‌های منافقین در شهر‌ها بود. این بود که همه جا سپاه با ماشین‌های نظامی در حال گشت‌زنی بود. منافقین با عملیات‌های تک‌نفره هرکه را که فکر می‌کردند حزب اللهی است، ترور می‌کردند. محمود مثل همیشه که لباس فرم سپاه تنش می‌کرد حتی در شهر، لباس فرم به تن داشت و یک لندکروز نظامی زیر پایمان بود تا خود را به کرمانشاه برسانیم. پیشنهاد محمود بود برویم جایی و ناهار بخوریم، با خودم فکر کردم نکند با این لباس‌ها سر و کله منافقین پیدا شود، اصلا تردد با این لباس درست نیست، مخصوصا که حالا قرار بود رستوران هم برویم.

رستورانی در خیابان پاسداران پیدا کردیم که سالنش با پله به سمت پایین می‌رفت. گفتم خب این رستوران جوری نیست که اگر کسی با لباس فرم ما را ببیند توجهش جلب شود، از پله‌ها پایین رفتیم، با دیدن آیینه کاری و تزئینات محو زیبایی‌های سالن شدم. با خودم گفتم عجب جایی آمدیم، جیب و کلاس ما اصلا به اینجا نمی‌خورد، اما کار از کار گذشته بود، می‌خواستم برگردم، ولی رویم نمی‌شد. مشتری‌ها که خیلی هم شیک و اتو کشیده بودند، نگاه معناداری به ما که لباس فرم تنمان بود کردند.

صاحب رستوران با احترام منوی غذا را گذاشت روی میز. تا آن روز همچین چیزی ندیده بودیم، در رستوران‎های مشهد گارسون را صدا می‎کردیم و غذا سفارش می‎دادیم، غذا‌ها هیچ کدام قیمت نداشت، دو پرس کوبیده سفارش دادیم و غذایمان را خوردیم. صورتحساب را آوردند سر میز، نگاه که کردیم دیدیم ۶۴ تومن فاکتور پیچیده‌اند، فکر کردیم حتما به خاطر لباس‌هایمان قیمت را کم گفته‌اند. محمود خواست فاکتور را حساب کنم، جیب‌هایم را گشتم، اما هیچ پولی نبود، گفتم من پولی همراهم نیست، حالا نوبت محمود بود که جیبش را بگردد، او هم پولی نداشت. گفت پاشو پاشو برو بالا و از توی جیب کیفم پول بردار، همیشه پولش را توی جیب‌های جلویی کیف می‌گذاشت و هر خرجی داشتیم دست می‌کردیم توی جیب و پول برمی‌داشتیم. رفتم بالا کیف را از ماشین درآوردم و زیپش را باز کردم، هرچه گشتم پولی نبود، لباس‌ها را ریختم بیرون، اما چیزی پیدا نکردم، آمدم داخل رستوران و به محمود گفتم هیچی پول داخل کیف نیست. گفت تازه از مشهد حقوقم را گرفتم و گذاشتم توی جیب کیف، چطور تمام شد؟ آنجا فهمیدم محمود چقدر حقوق می‌گیرد.

مادرم همیشه یک مبلغی برای مبادا به می‌داد و می‌گفت دست به این نزنید. همان پول را از کیفم درآوردم و هزینه غذا را حساب کردم. حالا هیچی برای رفتن تا کرمانشاه نداشتیم.

آن زمان بچه‌های پاسدار دو هزار و ۲۰۰ تومان حقوق می‌گرفتند که بعد از ازدواج به سه هزار و ۶۰۰ تومان می‌رسید. اصلا فکر نمی‌کردم حقوق یک فرمانده همین‌قدر باشد، حتی فکر نمی‌کردم محمود خرج ماموریت را از حقوق خودش بدهد. مجبور شدیم هر شهری که می‌رسیم به مقر سپاه برویم و بنزین بزنیم.

خیلی‌ها فکر می‌کنند شهدا آدم‌های معمولی نبودند، آنچه ما دیدیم بسیاری از رزمنده‌ها به ویژه رزمنده‌های کم سن و سال، چون امام و انقلاب را باور داشتند با تفکر اینکه انجام وظیفه می‍‌کنند به جبهه رفتند. هیچ کدام آدم‌های خاصی نبودند.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل