“ما تورا دوست داریم” ساعت حدود يك نيمه شب بود كه خسته و كوفته خوابيدم. قبل از اذان صبح م…

“ما تورا دوست داریم”


ساعت حدود يك نيمه شب بود كه خسته و كوفته خوابيدم. قبل از اذان صبح م…


“ما تورا دوست داریم”❤️

ساعت حدود يك نيمه شب بود كه خسته و كوفته خوابيدم. قبل از اذان صبح متوجه شدم كه كسي دستم را تكان مي‌دهد. چشمانم را به سختي باز كردم،چهره نوراني ابراهيم بالاي سرم بود.

من رو صدا زد و گفت: “پاشو الان موقع اذانه” من هم بلند شدم، با خودم گفتم: “اين بابا انگار نمي‌دونه خستگي يعني چي؟” البته مي‌دونستم كه او هر ساعتي هم بخوابه ،قبل از اذان بيداره و مشغول نماز مي‌شه. 

ابراهيم بچه‌هاي ديگه رو هم صدا زد و بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح رو به راه انداخت. بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد و بعد هم مداحي حضرت زهرا(س).

اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچه‌ها را جاري كرد ، من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم رو ديده بودم از همه بيشتر تعجب ‌كردم، ولي چيزي نگفتم.

  بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه‌ها به سمت سومار برگشتيم؛ بین راه دائم در فكر كارهاي عيجب ابراهيم بودم. يكدفعه نگاه معني‌داري به من كرد و گفت: “مي‌خواي بپرسي با اينكه قسم خوردم، چرا روضه خوندم؟

“گفتم: “خوب آره، شما ديشب قسم خوردي كه…” پريد تو حرفم و گفت: “چيزي كه بهت مي‌گم تا زنده‌ام جايي نقل نكن”. بعد ادامه داد:”ديشب خواب به  چشمم نمي‌اومد ولی نيمه‌هاي شب كمي خوابم برد، يكدفعه ديدم وجود مطهرحضرت صديقه طاهره(س) تشريف آوردند و گفتند:”نگو نمي‌خوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان” ديگه گريه امان صحبت كردن بهش نمي‌داد. ابراهيم بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد. 

کتاب سلام بر ابراهیم ۱?  
.
.
.
.
.
‌.
.
.



منبع

shahidebrahimhadi313@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید