علمدار مدافعان حرم یا حبیب سپاه لقب سرداریست که عمر خود را در جبهههای نبرد و اعتلای اسلام ناب محمدی صرف کرد، حاج حسین همدانی از فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) و در ابتدای شکلگیری سپاه پاسداران، فرمانده لشکر انصارالحسین (ع) در همدان بود که پس از سالهای مجاهدت در جبهههای دفاع مقدس و جبهه مقاومت سرانجام در ۱۶ مهرماه سال ۱۳۹۴ در استان حلب سوریه به شهادت رسید. در ادامه روایتهایی از این سردار شهید را میخوانید.
میرزامحمد سلگی در کتاب آب هرگز نمیمیرد از روزهای جهاد این سردار در جبهههای دفاع مقدس اینطور روایت کرده است: «زیرکی و هوشمندی این شهید موجب میشد که هرگاه گردانها در شرایط سخت قرار میگرفتند با نفس گرمی که داشت آنها را به یاد رشادت شخصیتی که نام گردانشان مزین به آن یار امام حسین (ع) است بیاندازد. همین موجب میشد تا روحیه رزمندگان تقویت شود.
یکی دیگر از ویژگیهای حاج حسین حضور میدانی در مناطق عملیاتی بود. یادم میآید در عملیات «والفجر ۲» تصمیم بر این شد تا ما با «هلیبرن» به ارتفاعات «کَدو» برویم و به شهیدان حسن آبشناسان و صیادشیرازی بپیوندیم. حاج حسین خودش همراه ما آمد و تا پایان استقرار نیروها در منطقه عملیاتی باقی ماند و سپس به مقر فرماندهی که در اطراف منطقه «حاج عمران» بود بازگشت.»
همسر و دختر این شهید روایتی از حضور سردار همدانی در اربعین روایت کرده اند. همسر شهید تعریف کرد: اربعین که قرار شد در پیاده روی شرکت کنیم من همراه دخترانم رفتم و حاج حسین سرپرستی گروهی از خانوادههایی که همسرشان نبودند را برعهده گرفت. بسیار صبور بود و خیلی مراقبت میکرد کسی از کاروان جا نماند. اگر کسی گم میشد تا ساعتها منتظر میماند تا کاروان را پیدا کنند.
دختر شهید: در تمام طول مسیر پدر از مصائب حضرت زینب (س) و عاشورا روایت کرد و هر لحظه سفر برای ما درس بود. یکی از شبها به موکبی که وعده کرده بودیم شب را آنجا بمانیم دیر رسیدیم، جایی برای ماندن نبود، پدر پیشنهاد داد شب را در فضای باز بخوابیم و این شد که من و خواهرم و پدر در حیاط خوابیدیم. نصف شب باران گرفت و من و خواهرم که خیلی خسته بودیم متوجه نشدیم، پدر بیدار شده بود و لباس و پتوی خودش را روی ما انداخت و تا صبح بالای سر ما بیدار ماند.
سردار مهدی فرجی جانشین سپاه انصارالحسین همدان نیز خاطرهای از منش و روح بلند شهید همدانی روایت کرده است:
تا زمانی که همدانی در قید حیات بود کسی جرات نداشت از ایشان تعریف و تمجیدی کند. به شدت از این کار بیزار بود. زمانی که فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) بود دختر دانشجویی از یکی از شهرستانهای تهران درخواست انتقالی به دانشگاه تهران را داشت و خیلی پیگیری کرد. به دانشگاه و مسوول امور دانشجویی مراجعه کرد، مسوول دفتر شناسنامه دختر را دید که مقابل نام پدر حسین همدانی نوشته شده است. به دختر گفت شما فرزند حاج حسین همدانی هستید؟ دختر بدون فکر به چیز دیگری پاسخ داد بله، مسوول دانشجویی با انتقالی دختر موافقت کرد، اما با این شرط که پدرتان برای سخنرانی مراسمی که بسیج قرار است ترتیب دهد، حاضر شود. دختر خانم فهمید که کار خراب شده به منزل رفت و ماجرا را برای پدرش تعریف کرد.
فردای آن روز پدر دختر که اتفاقا او هم نام حسین را داشت به لشکر ۲۷ رفت، وارد ساختمان شد، بین دو نماز به خدمت حاج حسین رسید و ماجرای پیش آمده را تعریف کرد، کارت شناسایی خود را درآورد و به حاج حسین نشان و داد گفت ببینید ما با هم همنام هستیم، اگر امکان دارد برای سخنرانی به دانشگاه دخترش برود، حاج حسین خندهای کرد و گفت هفتهای ۲۰ بار سخنرانی میکنیم یک بار هم به خاطر دختر متدین شما سخنرانی میکنیم. با مسوول امور دانشجویی هماهنگ شد و سردار همدانی در آن مراسم سخنرانی کرد و هیچ کس نفهمید سردار همدانی پدر آن دختر نیست.
انتهای پیام/ 141
منبع خبر