مجاهدت

محبوبیت شهید سلیمانی از دوران دفاع مقدس/ «اخلاص» بستر تعالی معنوی و ایمانی شهید سلیمانی بود


بوسیدن هر روزه‌ی پیشانی حاج قاسم، قرار روضه خوان هیئت هفتگی سردارحجت‌الاسلام محمد اسکندری از سال ۱۳۶۰ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و ضمن حضور در جبهه‌های دفاع مقدس به نیروی زمینی سپاه رفت. وی هم اکنون با مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه جهت ثبت و ضبط خاطرات خود از دوران دفاع مقدس همکاری دارد.

اما آنچه بهانه‌ای شد تا سراغ او رفته و پای صحبت‌هایش بنشینیم، روضه‌خوانی دو ساله او برای حاج قاسم و خانواده‌اش بود تا از این رهگذر بیشتر از سردار دل‌ها و سلوک او بشنویم و بدانیم.

حجت‌الاسلام محمد اسکندری در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس با اشاره به نحوه آشنایی‌اش با حاج قاسم اظهار داشت: از زمانی که وارد سپاه پاسداران شدم با اینکه در تهران بودم و در لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) و لشکر سیدالشهدا (ع) خدمت می‌کردم، آوازه فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را شنیده بودم و به عنوان یکی از فرماندهان لشکر نام ایشان مطرح بود. زمانی که در پادگان دوکوهه بودیم می‌دیدم وقتی حاج قاسم از محلی بیرون می‌آید همیشه ۲۰_۳۰ نفر از بسیجی‌ها منتظرش هستند و او را دوره می‎کنند، البته همه فرماندهان همینطور بودند.

وی ادامه داد: بعد از اتمام جنگ من در نیروی زمینی سپاه مستقر شدم، عموم فرماندهان لشکر باید در جلسات حاضر می‎شدند و شرکت می‎کردند. یک روز بعد از نماز ظهر و عصر وقتی فیش‌های غذا را به دست گرفتیم تا غذا بگیریم با حاج قاسم در داخل صف قرار گرفتم، احوالپرسی کردیم تا اینکه رسیدیم به پیشخوان تحویل غذا، مسوول توزیع غذا که سردار را نمی‌شناخت از او فیش خواست، سردار گفت من فیشی ندارم، مسوول هم از دادن غذا امتناع کرد، سردار بی آنکه حرفی بزند رفت، به مسوول پیشخوان گفتم می‌دانی این آقا چه کسی بود؟ گفت نه، گفتم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود، مسوول باجه تا این را فهمید رفت دنبال حاج قاسم، هرچه اصرار کرد، اما سردار به دلیل نداشتن فیش، برای دریافت غذا نیامد.

اسکندری ادامه داد: نماز جماعت‌های دهه ۷۰ نیروی زمینی دیدنی بود، حال معنوی خاصی داشت، یادم هست یکبار روزنامه کیهان نوشت کسانی که از نماز‌های جماعت مکه و مدینه تعریف می‌کنند باید نماز‌های ظهر نیروی زمینی را ببینند. همه فرماندهان می‌آمدند. آن زمان نمازخانه نیروی زمینی جایی بسیار کوچک بود و من سخنرانی می‌کردم به همین واسطه بسیاری از فرماندهان برای مراسم‌هایشان مرا به شهر‌های خود دعوت می‌کردند.

وی افزود: توفیق شد در سال‌های ۹۶ و ۹۷ برای سخنرانی به مجلس روضه‌‎های خانگی حاج قاسم دعوت شدم، ایشان خودش از من دعوت کرد، هر جمعه ساعت ۴ بعدازظهر آقایی دنبال ما می‌آمد و به خانه سردار می‎رفتیم، روضه‌ای کوچک با حضور فرزندان و همسرش برگزار می‎شد و من هم چند دقیقه‌ای صحبت می‌کردم، یک آقایی هم مداحی می‎کرد و بعد از این فرصت می‌شد چند دقیقه‌ای با سردار همصحبت شوم.

اسکندری با توصیف فضای خانه سردار بیان کرد: فضای خانه ایشان بسیار عجیب بود، نورانیت و معنویت را می‌توانستیم حس کنیم، در گوشه‌ای لباس شهید عماد مغنیه به دیوار نصب بود، در گوشه‌ای دیگر پرچم حرم حضرت زینب (س)، گوشه دیگر پرچم حرم امام حسین (ع) و قسمتی عکس دوستان شهید حاج قاسم در لشکر ۴۱ ثارالله. از این رو فضای خانه بسیار دلنشین بود. از زمانی که ایشان در مبارزه بود هر زمان او را می‌دیدم از خدا می‌خواستم از عمر من بکاهد و به عمر با عزت او اضافه کند.

وی در خاطره‌ای گفت: من چهار پسر دارم که هر چهار نفر طلبه هستند، هر بار که به خانه سردار می‌رفتم پسر کوچکم علاقه داشت همراهم بیاید، با اینکه دوران جنگ را حس نکرده بود، ولی در این سال‌ها عشق حاج قاسم به دل او هم نفوذ کرده بود. یکبار که رفتیم خیلی پسرم را تحویل گرفت او را بغل کرد، خواستیم از در خانه خارج شویم کفشش را جفت کرد و این رفتارهای متواضعانه سردار بسیار ما را شرمنده کرده و تحت تاثیر قرار داده بود، و از طرفی پسرم که خواست باهم عکس بگیرند سردار متواضعانه قبول کرد.

روضه‌خوان مراسم حاج قاسم افزود: محبوبیت او به خاطر اخلاص و توسلاتش بود، هرجا که بود همانجا روضه را برگزار می‌کرد، اگر خانه دخترش بود در خانه دخترش برگزار می‌کرد اگر در خانه پسرش بود آنجا برگزار می‌کرد، می‌گفت این روضه نباید ترک شود. اسم آقا عبدالله و هر کدام از اهل بیت (ع) که می‌آمد مثل ابر بهار اشک می‌ریخت. بعد از روضه هم شیرینی سنتی کرمانی می‌آورد و می‌گفت این را اگر نخورید جای دیگری پیدایش نمی‌کنید.

وی در خاطره‌ای از محبوبیت سردار سلیمانی گفت: بعد از شهادت به مسجد محله می‌رفتم که پیرزنی جلویم را گرفت و خواست عکسی از حاج قاسم به او بدهم که بگذارد روی طاقچه خانه، گفتم شما حاجی را از کجا می‎شناسید، گفت وقتی فرزند و شوهرم از دینا رفتند آنقدر ناراحت نشدم که از شهادت سردار ناراحتم و همینطور آمریکایی‌ها را لعنت می‌کرد. در یکی از مراسم‌ها بعد از برنامه، عکسی کاشی‌کاری شده از حاج قاسم به من دادند که آن را به خانه بردم و با خودم عهد کردم هر روز یک بار پیشانی او را ببوسم. حاج قاسم واقعا خوب جایی رفت و دینش را خوب ادا کرد. همه جوره این مرد توانست حق شیعه بودن و مسلمان بودنش را ادا کند.

اسکندری تصریح کرد: شرایط کاری ایشان طوری بود زیاد با هم وارد بحث و صحبت‌های حاشیه‌ای نمی‌شدیم. بابت سخنرانی‌های مجلس پولی داخل پاکت گذاشته بود و اصرار داشت که آن را به من بدهد، قبول نکردم و گفتم من به شما خیلی بیش از این بدهکارم، با این حال خواست تا یک هفته خانوادگی مهمان ایشان در مشهد باشم که قسمت نشد و ایشان به شهادت رسید. هم صحبتی با ایشان و بودن در کنار سردار برای ما لحظات فراموش نشدنی‌ای بود.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل