این کتاب بیانکننده ۲۲ روز نبرد خونین نظامی بین عناصر مسلح تجزیهطلب و رزمندگان مدافع انقلاب اسلامی از چهار تا ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ است.
در بخشی از کتاب «بیستودو روز نبرد» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به چاپ رسیده است روایتی جالب از شهید «محمد بروجردی» مطرح شده است. در این روایت آمده است:
اردیبهشت ۵۹، یکی از دختران جوان کومهله، که طی آنروزها در پادگان سنندج در بازداشت موقت به سر میبرد، میبایست در حضور «محمد بروجردی» با خبرنگاران درباره وضعیت زندان و نحوه رفتار نیروهای جمهوری اسلامی با زندانیان حرف بزند.
این دختر جوان ضمن عادی برشمردن سختیهای زندان و با اشاره به اینکه گلایهای از این موضوع ندارد، تنها به طرح یک سوال اکتفا کرد که در حین بیان آن، علائم آشفتگی بر چهره بروجردی به شدت آشکار شد.
او پرسید: «چرا باید طی دو سه روز گذشته، در واپسین لحظات تاریکی شب، یکی از بومیان مسلح بی آنکه سِمَت و مسئولیتی داشته باشد، وارد سلول من شود و البته بدون کوچکترین تعرضی به طرح سوال و جوابهای بیربط از من بپردازد؟»
وی سپس ادامه داد: «این برای دختر جوانی مانند من از هرشکنجهای عذابآورتر است».
در این حال، چهرهی «بروجردی» که همیشه بشاش و خندان بود، در هم رفت. او در حضور خبرنگاران نام فرد خاطی را پرسوجو کرد و دستور داد فوراً او را احضار کنند. آنگاه «بروجردی» در برابر چشم همگان آن فرد را خلع سلاح و روانه زندان کرد.
در این میان، تصور منفی دختر جوان از پاسداران از بین رفت و تحت تأثیر این واکنش بروجردی لب به سخن گشود و همه اسرار سازمانی مربوط به خود را افشا کرد. او در سال ۸۶ در مصاحبه با نگارنده گفت: «سالها بعد فقط به خاطر این رفتار شهید محمد بروجردی، نام اولین فرزندم را محمد گذاشتم».
پ. ن. نویسنده: بهدلیل ملاحظات امنیتی و بنا به ضرورت حفظ کرامت انسانی و البته بر اساس تاکید راوی مطلب که در سنندج پذیرایی مصاحبه با نگارنده شد، از ذکر نام این خواهر مسلمان معذورم.
برای تهیه کتاب اینجا را کلیک کنید.
انتهای پیام/ 113
منبع خبر