در سوسنگرد خدمت میکردیم. روزی دو سه زائو برای وضع حمل میآوردند. یک روز سه تا زائو آوردند؛ در همان موقع حمله شروع شد. پرسنل بیمارستان ناچار شدند آنها را سوار وانت کنند و از سوسنگرد بیرون ببرند.
در میان گلوله و خمپاره به جایی میرسند که دیگه امکان رفتن نیست. وارد سنگری شدند که تیربار داشت و دو برادر سرباز پشت تیربار بودند، دو تا از زائوها همانجا توسط یکی از خواهران ماما وضع حمل میکنند. ترکش خمپاره به برادران میخورد و همان دم شهید میشوند. عراقیها جلو میآیند. خانم ماما خودش پشت تیربار مینشیند و بعثیها را به جهنم میفرستد و بعد زائوها را به سلامت به بیمارستان میرساند.
انتهای پیام/ ۱۴۱
منبع خبر