در ادامه نوشته این فرزند شهید را میخوانید.
«به نام خدا
من متولد ۱۳۶۶ و پدرم متولد ۱۳۳۳، و شهادتشون ۱۳۶۷ بوده، دقیق بخوام عرض کنم تجربه زیست من با پدر ۱۵ ماه بیشتر نبوده است لذا وقتی به من میگویند پدر را چگونه شناختی پاسخم اینگونه است:
شخصیت پدرم را در لابه لای خاطراتش، تصویر ذهنیام را در لابه لای عکسهای به یادگار ماندهاش، نصیحتش را در اتصال مفاهیم دینی و با چشم دل نگاه کردنش وهمچنین نشست و برخواست با دوستان و آشنایان همرزمانش یافتم.
حال که صوتی از آن پیدا کردم، گویا یکی از پازلهای اصلی ذهنم تکمیل شده و دیگر در زمان صحبت با او، اینگونه صدایش را میشنوم.
برخی خاطرات را از پنج زاویه شنیدهام و تصویر سازی کرده ام که ببینم دقیقا چه شده، برای چه؟ برای آنکه ببینم او در ذهنش چه گذشت و چه شد که اینگونه عمل کرد …
در یک کلام چرا رفت؟ سوالی است که همه فرزندان شهدا از پدرشان میپرسند، ولی پاسخی دریافت نمیکنند. اما من جستجو گر خاطرات پدر، پاسخ را اینگونه یافتم:
روز آخر که خواب موند، بلند شد، لب در، برگشت و نگاهی کرد و رفت، بی خداحافظی، دوستش با موتور سریع به راه آهن بردش و در راه وقتی کفشش افتاد، گفت نایست و برو، وقتی رسید، قطار راه افتاده بود و دوید و از پنجره او را بالا کشیدند تا سفر را آغاز کند، وقتی در گوشه کوپه نشست و شروع کرد به قرآن خواندن، و در مقابل سوالی که حاج حسن دهرویه گفت که تو دو فرزند داری، مسئولیت داری، زن داری، چرا اینگونه آمدی؟ حالا جا میموندی،ای کاش به فکر آنها هم بودی و … فقط دو جمله به کار برد، اما عمریست آرامم کرده است:
من خدایی دارم و وظیفه ای، آنها هم خدا را دارند.
روز معلم و
به پدر و مادر دو دنیایم، عزیزان دلم
پدربزرگ پر معنایم
همسر عزیزتر از جانم
خواهر گلم
عموی با صفایم
عمه پر مهرم
خاله پر محبتم
و مادر خانم استوارم
همچنین
معلمان دوره تحصیل و اساتید دانشگاه که هر کدام کلمهای را آموختند و مرا بنده خود کردند تبریک میگویم، یا علی».
انتهای پیام/ ۱۴۱
منبع خبر