«روز ۳۱ شهریور در فاصلهای که هواپیماهای عراقی حمله کرده بودند، عباس دوران کار عجیب و غریبی کرده بود. یک دوستی داشتم به اسم عراقی که در اتاق کنترل مهرآباد کار میکرد. عراقی برای من تعریف کرد به محض اینکه مهرآباد را بمباران کردند، عباس دوران رفته بود روی بال هواپیما.
در هواپیمای شکاری از بیرون باز میشود. عباس دوران قهرمان واقعی جنگ بود عباس رفته بود روی بال هواپیما، به اتاق کنترل گفته بود: «به من اجازه بده، من بلند میشوم.» عراقی میگفت از اتاق کنترل گفتم: «عباس، این هواپیما چیزی بهش نیست، ما حق نداریم درب انبارهای مهمات را باز کنیم.»
عباس یک فحش آبدار بهش داده بود، گفته بود: «فلان فلان شده، این رو تو میدونی، اون هواپیما که نمیدونه زیر بال هواپیمای من چیزی نیست. من اگه بلند شم، اون دیگه نمیاد.» این هم چیزی بود که دوستم از شجاعت عباس دوران برایم تعریف کرد.»
انتهای پیام/ ۱۴۱
منبع خبر