شهدا

شهید پتراکو: اگر به عمق حجاب پی ببرید، خواهید فهمید که زینت واقعی است


گروه ساجد دفاع‌پرس: شهدای والامقام در وصیت‌نامه‌های خود که هدایت‌گر نسل‌ها در مسیر آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران هستند، نکات مهم و ارزنده‌ای را به ما گوشزد کرده‌اند که یکی از این نکات پراهمیت، ضرورت حفظ حجاب هست؛ توصیه‌ای که اگر به آن عمل شود، بسیاری از مشکلات اجتماعی و اعتقادی جامعه ریشه‌کن خواهد شد؛ ضرورتی که شهید مسعود پتراکو نیز در وصیت‌نامه خود بر آن تأکید کرده و گفته هست: «از عموم خواهران مهربانم تقاضا دارم که تو را به خدا حجاب خود را حفظ کنید که اگر به عمق آن پی ببرید خواهید فهمید که زینت واقعی این هست».

وصیت‌نامه شهید «مسعود پتراکو»

بسم الله الرحمن الرحیم
بسم رب الشهداء والصدیقین

سلام و درود بر امام زمان (عج) و نایب ارجمندش امام خمینی دامت برکاته. با سلام به ارواح پاک شهدای تاریخ، از هابیل تا حسین (ع) و از حسین (ع) تا شهدای جنگ تحمیلی. با درود به جانبازان و مجروحین جنگ که با دادن قسمتی از بهترین چیز، بهشت را برای خود تضمین کردند.

موقعی که وصیت‌نامه را می‌خوانید، دیگر من در میان شما نیستم، من در طی چندین باری که توفیق حضور در جبهه را پیدا کردم، به نکته مهمی رسیدم که برایتان می‌گویم: من فهمیدم که چند وقتی یکی از دوستان، آشنایان و اقوام آدمی شهید می‌شود تا دیگران را بیدار کند. دیگران نیز شهید می‌شوند تا کسان دیگر را از خواب غفلت بیدار کنند، این در مورد من نیز صادق بود. دوستان یکی‌یکی رفتند، مهدی‌ها رفتند تا مسعود‌ها (ترکان) بیدار شوند، مسعود‌ها شهید شدند تا محمد‌ها بیدار شوند و محمد رفت تا مرا از خواب غفلت بیدار کند و به این کاروان راه یابم. بعد از رفتن محمد دیگر شهادت برایم شیرین شد و دنیا سخت و تاریک، دیگر نمی‌توانم لحظه‌ای در دنیا باشم و در تمامی نماز‌ها و ادعیه از خداوند رحمان تقاضا می‌کردم تا مرا پیش محمد ببرد. 

آدمی وقتی بنشیند و لحظه‌ای تفکر کند، آن تفکری که از هفتاد سال عبادت برتر هست، خواهد فهمید برای چه آمده و چطور باید از این دنیای فانی رخت بربندد، و چه نیکوست شیوه شهادت را گزیدن. وقتی فکر می‌کنم کسی که شهید شد، در رحمت ایزدی بر او باز می‌شود، در جوار قرب الهی منزل می‌گزیند، مرغ دلم پر و بال می‌کشد و در هوس رفتن به پیش خدا و رسول خدا و مولا علی (ع) و امام حسین (ع) و حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) و دیگر اولیاء و دوستان در سرم موج می‌زند. 

آیا اگر این انقلاب نبود، اگر این جنگ نبود، همچنین فیض عظمایی و همچنین موهبت بزرگی نصیب ما می‌شد. فقط می‌ترسم که نکند، خدای نکرده در لحظه شهادت، دلمان سست شود و بر ایمان‌مان لرزه افتاده و لحظه‌ای فکر ماندن در این دنیا در ذهن‌مان بیافتد و از درجه‌ای که خداوند تبارک و تعالی برای شهدا قرار داده هست، بی‌بهره مانیم. پناه می‌برم به خداوند از شر وسوسه‌های شیطان درون و از فتنه‌های شیاطین بیرونی.

این را بدانید هر کسی آرزویی دارد که در راه رسیدن به آن تلاش می‌کند، من نیز بعد از رفتن محمد، دیگر آرزویم رسیدن به لقاء حق بود که امیدوارم خداوند نظری کند، و فرجی حاصل نماید تا به این بزرگ دست یابم.

از برادرانم تقاضا می‌کنم، نماز را به پا دارید که نماز بهترین عبادات نزد پروردگار هست. خداوند می‌فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا» یعنی «اگر از ذکر من دوری گزینید، پس به تحقیق در سختی خواهید افتاد». 

از عموم خواهران مهربانم تقاضا دارم که تو را به خدا حجاب خود را حفظ کنید که اگر به عمق آن پی ببرید خواهید فهمید که زینت واقعی این هست. مبادا خون شهید را پایمال نمایید. از آزار و اذیت‌هایی که در طول عمرم از من دیدید مرا حلال نمایید. 

مادرم! ای کسی که همیشه غمخوار من بودی و همه‌جا که من تنها بودم، مرا تنها نمی‌گذاشتی، تو را به جان سیدالشهداء (ع) خود را نگهدار، مگر راضی نبودی که من به جبهه بروم، خوب من هم رفتم و به آرزویم رسیدم، چرا ناراحت باشی؟ مرا ببخش که خیلی هتک حرمت و بی‌احترامی به شما کردم و این را بدان که با صبرت اجر شهید را خواهی برد، امیدوارم مرا حلال کنی و از من راضی باشی. 

دوستان عزیزم! آدمی در برهه‌ای از زندگیش، به دوستانش بیشتر از هر کسی وابسته هست، من نیز خیلی به دوستانم علاقه داشتم. از آن‌ها پوزش می‌طلبم که گاهی ناراحت‌شان کردم. امیدوارم همیشه مطیع امام باشید و تفرقه را از خود دور کنید، هی نگویید پشت فلانی نماز نمی‌خوانم. آخر چرا؟ مگر نعوذبالله فلانی فاسق هست، این کار‌ها را نکنید که دل امام به درد می‌آید. از تمام کسانی که در رأس مسائل هستند، چه در مسجد، محل و چه در جا‌های دیگر، تقاضا دارم، سعی کنید تا جوان‌ها را از خود دور نکنید. قشری که کمتر به مسائل دنیوی فکر می‌کنند، قشر جوان جامعه ماست. تا می‌توانید از آن‌ها در امور استفاده کنید. امیدوارم در همه جا وحدت حفظ شود و بدانید با وحدت هست که بر کفر جهانی پیروز خواهیم شد. 

اگر خواستید مراسمی بگیرید در مسجد کوی نصر (گیشا) باشد. شاید عده‌ای از مردم که کمی غافل هستند ذره‌ای به خود آیند. دوست دارم اگر جنازه‌ای دست شما رسید، اول از گیشا حرکت کنید و به خانه ما در میدان امام حسین (ع) برده و سپس به بهشت زهرا برای تدفین ببرید. اگر توانستید مرا در کنار محمد (افشین) خاک کنید. من چند سال با او بودم، می‌خواهم همیشه پیش او باشم. پناه می‌برم به خدا از فشار قبر و پناه می‌برم به او از تنهایی قبر. خدایا اگر می‌شود علی (ع) را در شب اول قبر به فریاد ما برسان. 

من در دنیا خطا‌های زیادی داشتم، اگر توانستید صدقه زیاد بدهید. 

مقداری پول دارم که تمامی اختیارات با مادرم می‌باشد، چند کتاب از دوستانم عاریه گرفتم که با پوزش از آن‌ها تقاضا دارم به منزل‌مان رفته کتاب خود را پس بگیرند. در انتها این را دوباره بگویم، هر چه داریم از امام داریم، هرچه هست از اسلام هست. از اسلام و امام دست برندارید و از خداوند کریم می‌خواهم دشمنانش را به راه راست هدایت فرماید. 

خداوند ما را با شهیدان کربلا محشور گرداند. 

(آمین یا رب العالمین)

مسعود پتراکو

۱۹/ ۹/ ۱۳۶۵

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید پتراکو: اگر به عمق حجاب پی ببرید، خواهید فهمید که زینت واقعی است بیشتر بخوانید »

رئیس دادگستری زرند با خانواده شهید «علیرضا محمدی» دیدار کرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمان، در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی، رئیس دادگستری شهرستان زرند با همراهی دادستان، فرمانده انتظامی و جمعی از کارکنان دستگاه قضائی، با حضور در منزل شهید «علیرضا محمدی» از شهدای حمله اخیر رژیم صهیونیستی به ایران، ضمن گرامی‌داشت یاد این شهید والامقام، با خانواده وی دیدار و گفت‌وگو کردند.

«محمدرضا صفاری»، رئیس دادگستری زرند، در این دیدار اظهار کرد: شهید «علیرضا محمدی» نمونه‌ای برجسته از انسان مؤمن، انقلابی و شجاعی بود که در مسیر حفظ امنیت ملی و دفاع از تمامیت ارضی کشور جان‌فشانی کرد و نام خود را در تاریخ زرند و ایران اسلامی ماندگار ساخت.

وی با تأکید بر اینکه تکریم خانواده شهدا وظیفه‌ای انسانی و انقلابی هست، افزود: نظام قضایی کشور خود را خادم خانواده‌های معظم شهدا می‌داند و این دیدارها یادآور مسئولیت سنگینی هست که در قبال ایثارگری آنان بر دوش داریم.

رئیس دادگستری زرند همچنین با اشاره به جنبه‌های حقوقی تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک کشور گفت: حمله مستقیم به کشور مستقل ایران، نقض صریح منشور سازمان ملل و مصداق بارز جنایت جنگی هست و باید از مسیر حقوقی در مجامع بین‌المللی پیگیری و مستند شود.

در این دیدار، دادستان زرند نیز با تجلیل از مقام شامخ شهید محمدی، بر لزوم زنده نگه‌داشتن نام و یاد شهدای معاصر، به‌ویژه شهدای مقاومت، تأکید کرد و گفت: شهید محمدی سندی روشن بر مظلومیت ملت ایران و جنایت‌های رژیم صهیونیستی هست.

خانواده شهید نیز با ابراز قدردانی از حضور مسئولان قضائی و انتظامی، تأکید کردند: راه فرزند شهیدمان را در دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی با افتخار ادامه می‌دهیم.

شهید «علیرضا محمدی»، متولد ۱۳۶۳، از پاسداران رشید کرمانی بود که در حمله رژیم صهیونیستی به یکی از مقرهای نظامی در یزد، به‌همراه ۱۰ تن دیگر از نیروهای سپاه استان کرمان به فیض شهادت نائل آمد.

پدر شهید محمدی از رزمندگان دوران دفاع مقدس هست و والدین این شهید والامقام هم‌چنان در قید حیات هستند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

رئیس دادگستری زرند با خانواده شهید «علیرضا محمدی» دیدار کرد بیشتر بخوانید »

روایت زیست عاشقانه شهیدی که حافظ کل قرآن بود


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، می‌گویند «شرط شهید شدن، شهید بودن هست»؛ یعنی پیش از آن‌که پیکر بی‌جان آدمی روی خاک بیفتد، دلش باید از دنیا بریده باشد، سبک‌بال و آسمانی شده باشد. بعضی‌ها قبل از آن‌که بروند انگار سال‌هاست که رفته‌اند؛ نه به معنی نبودن، بلکه به معنای ورود به جهانی دیگر، جهانی که در آن، نفس کشیدن هم عبادت هست و لبخند زدن هم ایثار. شهید احسان ذاکری، گویی از همان‌ها بود. تازه دامادی که در حمله‌ی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی پرکشید و رفت؛ او ۱۶ مهر ۱۳۷۱ به دنیا آمده بود و دوم تیرماه ۱۴۰۴ تاریخ شهادتش هست، آخرین پیکر بیرون‌آمده از زیر خاکستر آوار برای احسان بود. 

شماره همسرش را که می‌گیرم، با صدایی آرام، اما لبریز از دلتنگی، گوشی را برمی‌دارد. از همراه زندگی‌اش می‌گوید، از مردی که انگار هنوز در خانه قدم می‌زند، هنوز در قاب‌های روی دیوار نفس می‌کشد و هنوز در دلش زنده هست. احسان فقط همسر نبود، پناه بود. رفیق راه بود. تکه‌ای از ایمانش بود؛ و همین، غم نبودنش را هزار برابر می‌کرد.

برای شروع زندگی‌شان به گلزار شهدا رفته بودند، از شهید نوید صفری خوانده بودند، با هم قول داده بودند که زندگی‌شان رنگ خدا داشته باشد. زندگی‌شان کوتاه بود، اما «پر از لحظه‌هایی که خدا در آن ایستاده بود» … و حالا، او مانده بود و پیام‌هایی که با «خیلی دوستت دارم» تمام می‌شدند. او مانده بود و گل‌هایی که احسان برای آدم‌ها می‌برد. او مانده بود و لباسی که برای سالگرد ازدواج‌شان می‌خواست بپوشد، اما عکسی گرفته نشد…، چون اسرائیل جنایتکار به کشورمان حمله کرده بود، چون احسان زیر آوار مانده بود، چون آخرین شهیدی که از زیر آوار بیرون آمد، شهید احسان ذاکری بود بود. هدی رجبی همسر شهید احسان ذاکری در گفت‌و‌گویی از منش و رفتار همسرش می‌گوید.

روایت زیست عاشقانه شهیدی که حافظ کل قرآن بود

علاقه مشترک؛ هم‌مسیر شدن با شهدا

وی درباره پیوندشان و مسیر راهی که قرار بود با هم آغاز کنند از شهدایی که قرار بود دستشان را بگیرند می‌گوید، اولین جلسه خواستگاری، نقطه عطفی در زندگی‌ام بود؛ جایی که نگاهم به ازدواج تغییر کرد. در آن جلسه بیشتر درباره شهدا و فرهنگ شهادت صحبت کردیم. وقتی از احسان پرسیدم شهید مورد علاقه‌اش کیست و او نام «شهید نوید صفری» را برد، قلبم لرزید. چند ماه پیش از آن، من نیز به صورت اتفاقی کتابی درباره همین شهید خوانده بودم و از او توسل خواسته بودم. شنیدن نامش در جلسه خواستگاری، برایم نشانه‌ای آسمانی بود.

مراسم بله‌برون ما در نیمه‌شعبان، ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ برگزار شد، در فضایی که کاملاً امام زمانی بود. عقدمان هم در روز ولادت امام حسن علیه‌السلام، ۲۷ فروردین ۱۴۰۱، در حرم مطهر حضرت شاه عبدالعظیم حسنی برگزار شد. من و احسان هر دو روزه بودیم، حتی مهمانانمان هم روزه بودند، فضای مراسم کاملاً معنوی بود. بعد از عقد، با همان شنل سفیدم و با چندتا از دوستانم رفتیم گلزار شهدا، قطعه به قطعه قدم زدیم و سر مزار شهید نوید صفری رفتیم. آن روز، انگار روی ابر‌ها راه می‌رفتیم… آن روز یکی از قشنگ‌ترین روز‌های زندگی‌مان بود.

همسر شهید ذاکری ادامه می‌دهد: زندگی‌مان با عشق شروع شد. پدرم چهار ماه پس از عقد ما از دنیا رفت و من در شرایط روحی بسیار بدی بودم. احسان تمام تلاشش را کرد تا دوباره من را به زندگی برگرداند. حتی یک لحظه هم تنهایم نگذاشت. روز به روز حالم با او خوب‌تر می‌شد. همیشه با محبت صدایم می‌کرد: «هدی‌جان»، «زندگیم»، «عزیزم» … از زمان آشنایی تا روز ازدواج‌مان، حتی یک بار دعوا نکردیم. یک زندگی عاشقانه واقعی لبریز از آرامش داشتیم.

حافظ کل قرآن بود

وی درباره مسئولیت‌پذیر بودن و راه انداختن امورات شهید ذاکری می‌گوید: هر چند عمر این زندگی کوتاه بود، اما سراسر کیفیت و مهر بود. هر شب برایم پیام می‌فرستاد: «خیلی دوستت دارم». صبح‌ها با «صبح بخیر» عاشقانه‌اش از خواب بیدار می‌شدم. با اینکه هر دو شاغل بودیم، جمعه‌ها با هم خانه را تمیز می‌کردیم. همیشه می‌گفت: «نمی‌ذارم تموم کار‌ها و سختی‌ها رو دوشت باشه.» هر کاری که به او سپرده می‌شد، با تمام وجود انجام می‌داد. در پیگیری کار‌ها دقیق و مسئولیت‌پذیر بود. حتی اگر کسی از او درخواست کاری یا چیزی می‌کرد تمام تلاش و هم‌وغم‌اش را می‌گذاشت به هر کسی که می‌شناخت رو می‌انداخت تا کار آن شخص را انجام دهد، تو هر کاری دست رد به هیچکس نمی‌زد.

همسر شهید ذاکری ادامه می‌دهد: احسان حافظ کل قرآن بود. به قدری مهربانی‌اش بی‌نظیر بود که هر چقدر هم تعریف کنم و مثال بزنم باز هم کم هست، با آدم‌ها سازگار بود، انتقادپذیر بود، همراه و همدل بود، تکیه‌گاهم بود… واقعاً هر چه‌قدر از احسان بگویم کم گفته‌ام. همیشه پناه من بود. در مراسم خواستگاری گفته بودم آشپزی بلد نیستم، خندید و گفت: «یک شب من، یک شب تو.» با همدیگر آشپزی می‌کنیم خودش کتاب آشپزی خرید که با هم یاد بگیریم، اگر کاری به او سپرده می‌شد، با تمام وجود انجامش می‌داد.

احسان پسر متعادلی بود. نه اهل افراط بود، نه دنبال رها شدن در بی‌قیدی. مذهبی بود، اما از جنس امروزی از آنها که هم دل در گرو هیئت دارند و هم اهل گپ‌وگفت در یک کافه دنج. زندگی را بلد بود؛ بلد بود چطور میان ایمان و خوش‌خلقی، میان باور و رفاقت، پلی بسازد که بشود روی آن راه رفت…

رجبی ادامه می‌دهد: با هم هیئت رفتیم، با هم رستوران و کافه رفتیم. زیستن با او تجربه‌ای بود که همه‌چیز در آن بود، جز افراط و تفریط. اعتدالش، دلنشین بود. مثل لبخندهایش.

لایق مقام شهادت بود

شهادت، حقش بود. او لایق این مقام بود و بهش افتخار می‌کنم، چون اصلاً چشمانش به گناه باز نشده بود. هر شخصی او را می‌دید، شیفته‌اش می‌شد. از لحاظ اخلاقی بی‌نظیر بود. هنوز هم باور ندارم که دیگر نیست و برایم خیلی خیلی سخت هست، سه سال، خدا یک فرشته را کنارم گذاشت. سخت هست باور کنم، اما شهادت، برازندش بود.

رجبی، همسر احسان ذاکری درباره شهادت همسرش می‌گوید: در آن چهار، پنج روزی که از او بی‌خبر بودم و زیر آوار بود، همه نماز‌های مفاتیح را خواندم، به امید اینکه فقط بیهوش باشد و در بیمارستان بستری شده باشد. اما با هر ساعت بی‌خبری، می‌مُردم و زنده می‌شدم. از خدا خواستم احسان را به من زنده هدیه بدهد، اما نمی‌دانستم معنای زنده بودن من با زنده بودن خدا متفاوت هست، آخرین شهیدی که پیکرش پیدا شد، احسان بود. خدا او را زنده به من برگرداند، اما عند ربهم یرزقون…

دو ساعت قبل از آن حمله به ساختمان محل کارش، با هم تماس گرفتیم. دقیقاً یک دقیقه و سی ثانیه صحبت کردیم. حتی در آن مکالمه، احوال مادرم را پرسید. گفت: «مامان گل‌ها رو آب داده؟» حتی در لحظه‌های آخر هم حواسش به خانواده‌ام بود. گل‌ها را خیلی دوست داشت. هر وقت جایی دعوت می‌شدیم، برای میزبان گلدان گل می‌بردیم. خانواده‌اش و خانواده من می‌گویند احسان برای تک تک ما یادگاری گذاشته.

همیشه می‌گفت لباس سبز پاسداری برام خیلی ارزشمند هست و تمام تلاشش را می‌کرد که به هر نحوی رفتار کند تا لایق این لباس باشد…

روایت زیست عاشقانه شهیدی که حافظ کل قرآن بود

الگوی من در احترام گذاشتن به پدر و مادر بود

وی درباره همراه و همدل بودن همسرش می‌گوید: وقتی پدرم فوت کرد، با اینکه داغ سنگینی بود، حضور احسان باعث شد تحملم بالا برود، من از صبوری و صبور بودن را یاد گرفتم. عاشق امام حسین علیه‌السلام بود. از اربعین امسال تا اربعین سال بعدش را برنامه‌ریزی می‌کرد. پارسال، ۲۳ خرداد روز عقدمان بود و ۲۷ خرداد هم روز عرفه می‌خواستیم هم ماه عسل و هم برای عرفه کربلا باشیم، تمام سعیش را کرد تا کاروانی پیدا کند و حتماً به کربلا برسیم، او امام حسینی زندگی کرد، امام حسینی نفس کشید، و، اما حسینی هم رفت، یکم محرم، در امامزاده علی‌اکبر به خاک سپرده شد…

همسر شهید ذاکری درباره اولین سالگرد ازدواج‌شان که به دست جنایتکاران اسرائیلی نابود شد، می‌گوید: ۲۳ خرداد اولین سالگرد ازدواج‌مان بود. قرار بود جشن بگیریم، اما خدا لعنت کند اسرائیل را… همان شب حمله کرد. خانه یکی از دوستانم آسیب دید. حالم بد شد. همه چیز به هم خورد. حتی شب قبلش رفته بودیم خانه مادرم تا لباس عقدم را بردارم و عکس یادگاری برای سالگرد بگیریم، چون تا آن موقع با لباس عقد عکسی نداشتم به دلیل فوت پدرم، اما امسال هم نتوانستیم آن جشن را بگیریم.

برای سفر هم همیشه مشهد اولین انتخاب‌مان بود. احترام به پدر و مادرش، مثال‌زدنی بود. من هم احترام به پدر و مادر را از او یاد گرفتم. فامیل و همه اقوام عاشقش بودند. دل کسی را نمی‌شکست، انسان خاصی بود در خوبی‌ها، شاید برای همه ما یک الگو شد.

ما همیشه از آینده‌مان می‌گفتیم… شهادت حقش بود، اما نه در ۳۲ سالگی… نه در سالگرد ازدواجش… نه وقتی هنوز تازه داماد بود، شهادت مبارک شهید احسان ذاکری.

منبع: مهر

انتهای پیام/ ۲۷۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایت زیست عاشقانه شهیدی که حافظ کل قرآن بود بیشتر بخوانید »

حال‌وهوای حرم مطهر رضوی در نهمین روز محرم عاشورایی است


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از خراسان رضوی، پرچم‌های سیاه و کتیبه‌های عزا در جای‌جای حرم برافراشته شده و مراسم نوحه‌خوانی و روضه‌خوانی به‌طور مستمر برقرار هست. نهم ماه محرم هست و داستان این سوگواره به باب الحوائج، قمر بنی‌هاشم حضرت اباالفضل العباس (ع) می‌رسد. سردار باوفا و علمدار لشگر حسین (ع).  

دسته‌های سینه‌زنی و زنجیرزنی یکی‌یکی از خیابان‌های اطراف به سمت حرم حرکت کرده‌اند و با نوای «یا حسین (ع)» و «یا ابوالفضل (ع)» شور حسینی را در اطراف حرم به اوج رسانده‌اند.

در مسیر‌های منتهی به حرم مطهر، موکب‌های مردمی با شور و ارادت وصف‌ناشدنی، از زائران با شربت، چای، خرما و نذری‌های متنوع پذیرایی می‌کنند.

یکی از زائران که از تهران به مشهد آمده، می‌گوید: نذر داشتم روز تاسوعا برسم حرم امام رضا (ع). وقتی صدای نوحه در صحن انقلاب پیچید، دلم ترک خورد و اشک امانم نداد.

زائری دیگر که او هم تهرانی هست، همچنان که پشت سر هیئت سینه می‌زند و دلش از شور حسینی لبریز شده، می‌گوید: این بار زیارت امام رضا (ع) و عزاداری برای اباعبدالله الحسین (ع) را به نیت تمام شهدای اخیر به ویژه همکارم که در حملات اخیر به شهادت رسیدند انجام می‌دهم. امیدوارم که اهل‌بیت (ع) این عزاداری را از ما بپذیرند و ما را فدایی حسین و یاران با وفایشان قرار دهند.  

یکی از بانوان زائر از اهواز هم روایت می‌کند: هر سال شب عاشورا را در مشهد می‌گذرانیم. بچه‌هایمان از کودکی یاد گرفتند این شب‌ها در حرم امام رضا (ع) باشیم. اینجا آرامشی دارد که در هیچ‌کجا پیدا نمی‌شود.

در گوشه‌وکنار حرم، بسیاری از زائران در حال قرائت زیارت عاشورا و ادعیه هستند و اشک‌هایشان در سوگ قمر بنی‌هاشم جاری هست. کودکان سیاه‌پوش در کنار پدر و مادرشان حضور دارند؛ بعضی در صفوف عزاداری، بعضی در آغوش خانواده، و بعضی در حال گرفتن چای نذری و شنیدن روضه.

یکی از مجاوران مشهدی نیز اظهار می‌کند: وقتی مشهد هستی، دل آدم نمی‌کشد برود جای دیگر. این پرچم سیاه‌ها، این صداها، این حال‌وهوای حرم، آدم را نگه می‌دارد.

بوی اسپند و گلاب، در هوای گرم تیرماه، فضای حرم را سرشار از عطر اخلاص کرده هست. خادمان آستان قدس رضوی با آماده‌باش کامل، به ارائه خدمات و مدیریت نظم و امنیت مراسم مشغول هستند تا عزاداران بتوانند در فضایی آرام و با شکوه عزاداری کنند. یکی راهنمای زائران هست، دیگری در چایخانه با چای هلدار و شربت، کام زائران را شیرین می‌کند، دیگری در موکب‌ها خدمت‌گذار زائران هستند و خلاصه هر کدام عهده‌دار خدمتی هستند بلکه رضایت زائران حرم امام رئوف، صاحب عزای این مجلس را دلشاد کند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

حال‌وهوای حرم مطهر رضوی در نهمین روز محرم عاشورایی است بیشتر بخوانید »

مصلحی: شهید باقری الگوی سرباز انقلابی و متعهد به ولایت بود


حجت‌الاسلام والمسلمین «حیدر مصلحی» رئیس سازمان نشر آثار و ارزش‌های مشارکت روحانیت در دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، با تجلیل از شخصیت شهید باقری، اظهار داشت: شهید باقری انسانی خودساخته و متعهد بود که اسلام، آرمان‌های امام راحل (ره) و دیدگاه‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) محور تمام حرکت‌های او بود.

حجت الاسلام مصلحی افزود: توفیق خدمت در کنار این شهید بزرگوار را داشته‌ام و شاهد بودم که تمام همت او این بود که در تمام اقدامات نظامی، مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی) را به درستی اجرا کند. همین روحیه انقلابی و ولایت‌پذیری باعث شد این شهید عزیز در رسیدن به اهداف متعالی نظام موفقیت‌های بزرگی کسب کند.

رئیس سازمان نشر آثار و ارزش‌های مشارکت روحانیت در دفاع مقدس در پاسخ به ادعا‌های مطرح‌شده درباره برخی تأسیسات هسته‌ای، تصریح کرد: صهیونیست‌ها تنها به تبلیغات و ادعا‌های بی‌اساس مشغول هستند.

کد ویدیو

انتهای پیام/ ۲۷۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مصلحی: شهید باقری الگوی سرباز انقلابی و متعهد به ولایت بود بیشتر بخوانید »