وصیت نامه

خوشبختی‌ام جهاد در راه خداست


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس  از لرستان، شهید «قاسم مدهنی» دهم خرداد ۱۳۴۱، در بخش پاپی از توابع شهرستان خرم‌آباد دیده به جهان گشود. پدرش عین‌شاه، کشاورز بود و مادرش گلشاد نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم خرداد ۱۳۶۷، با سمت فرمانده دسته در ارتفاع احمد رومی (قمیش) از توابع شهر ماووت عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و چهارم خرداد ۱۳۷۰، پس از تفحص در بهشت رضای زادگاهش به خاک سپرده شد. مزار یادبود او در آرامگاه کاکاشرف همان شهرستان قرار دارد.

 وصیت‌نامه شهید قاسم مدهنی:

من از جهاد خود دو هدف دارم: یکی جهاد در راه خدا و پیروزی اسلام بر کفر و دیگری شهادت در راه خدا که هر کدام از این دو مورد نصیب من شد خوشبختی خود را در آن می‌بینم، چون می‌دانم که جهاد دری از در‌های بهشت هست و اینکه کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند مرده مپندارید همانا آنها زنده‌اند و در نزد خدا روزی می‌گیرند.

پروردگارا؛ از آن که مرا سعادت آن بخشیدی که در راهت قدم بردارم و برای تو، به جهد و تلاش دست زنم هزاران‌بار سپاست می‌گویم.‌ای دانای بخشنده تو مرا از لجن‌زار دنیا به بهشت ابدی که در نبرد حق علیه باطل هست، هدایت کردی.

تو مرا توفیق آن دادی که خویشتن را درک کنم پی ببرم که برای چه مرا آفریده‌ای و آنگاه سعادتم بخشیدی که از میان راه‌های موجود در زندگیم، شاهراه ایثار حسین‌گونه بودن را بپذیرم.‌ای خدا سپاست می‌گویم از آن که نور عشقت را در قلب سرد را با نور عشق فروزانت روشن گرداندی. قلب پُر تلاطم مرا با یادت آرامش بخشیدی که به درستی (الا به ذکر الله تطمئن القلوب).‌ای خدای بزرگ اکنون بنده شرمسارت، تو را به خاطر آنچه خواستم و اجابت نمودی و آنچه نخواستم ولی به واسطه لطف و کرمت عطا فرمودی سپاست می‌گویم.

پرودگارا با قلبی سرشار از عشق به تو و با قلبی دردمند از عشق تو و با وجودی آکنده از ایمان به تو به درگاهت روی آورده‌ام و می‌دانم که ناامیدم نخواهی کرد.

پرودگارا تو را به جلال و عظمت و کرمت سوگند می‌دهم که لحظه‌ای این بنده حقیر و گناهکارت را به حال خود فرو مگذار، ز آن که بی‌لطف تو تباهم.

خدایا از تار و پود وجودم از تو می‌خواهم که سعادت شهادت در راهت را به من عطا کنی. بار خدایا مرا توفیق ده تا آنچه که در دل دارم بی‌ریا بر روی کاغذ بیاورم.

انتهای خبر/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

خوشبختی‌ام جهاد در راه خداست بیشتر بخوانید »

غیر از خط امام که همان خط خدا و اسلام و قرآن، پیغمبر و ائمه معصومین (ع) است دنباله‌روی از دیگران نکنند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از لرستان، شهید «سیدمصطفی میرشاکی» بیستم شهریور ۱۳۳۷، در شهرستان الیگودرز به دنیا آمد. پدرش سیدمجتبی و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته آموزش ابتدایی درس خواند. معلم بود. ازدواج کرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی‌ام اردیبهشت ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گردان ابوذر در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار وی در گلزار مرکزی زادگاهش قرار دارد. او را سیدمصطفی نیز می‌نامیدند. برادرش سید جواد نیز به شهادت رسیده هست.

در وصیت نامه شهید میر شاکی آمده هست:
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم فرمان‌بر و تسلیم ولایت باشم که در غیر این‌صورت بزرگ‌ترین گناهم این هست. عقب‌ماندن و جلوتر از امام حرکت کردن هلاکت و نابودی را به‌دنبال خواهد داشت. به خودم گفتم اصلاً برای چه خلق شده‌ای؟ هدف از خلقت تو چه بود؟ از چه خلق شده‌ای؟ تا به حال چه کرده‌ای؟ و بعدا چه خواهی کرد؟ و آخرالامر به کجا خواهی رفت؟ مگر نه این هست که انسان برای تکامل و به کمال رسیدن خلق شده هست؟ چرا نتوانستم به این کمال برسم؟ انسان بودم و خطاکار.

به وابستگی‌ها پشت پا زده و می‌دانم که روزی باید بروم و به دیدار معشوق رفتن، به صورت مرگ خندیدن و در کام مرگ رفتن و پیکر پاره‌پاره شده، به ملاقات رفتن و رد کردن امانت.

حجابی جلوی چشمان مرا گرفته و از دیدار انوار الهی مانع می‌شود. خودم باعث بودم همه اینها، به قول حافظ: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» چه خوب شعار‌هایی نوشتم؟ کاش هر آنچه گفتمی، کردمی، چه سنگین هست مسئولیت انسان بودن. عاقبت درس و بحث را رها کردم و گفتم بس هست. در کودکی پستی و در جوانی مستی و در پیری سستی، پس کی خداپرستی؟

تا کی بمانم و نظاره‌گر صحنه‌ها باشم و در دنیا غرق باشم. اینک اینجا کربلاست و امروز عاشوراست و حسین هست که انسان‌ها را صدا می‌زند که انسان‌ها از خواب زمستانی بیدار شوید. برخیزید و از کیان اسلامی خود دفاع کنید. آخرالامر خودم را راضی کردم تا به جبهه بیایم. از کودکی پدرم که خدایش رحمت کند و با اجداد طاهرش محشور گرداند که قرآن و مسائل اسلامی را به من یاد داد. چنان‌که در کلاس دوم دبستان قرآن را به نحو احسن و بدون غلط می‌خواندم. سال‌ها برای من رنج و زحمت کشید و عاقبت از این جهان چشم فرو بست. مسئولیت مرا سنگین نمود اگرچه رفتن او داغی جانگداز بر دل ما گذاشت، چون من وصیت نمودم که فرزندان مرا با نماز و قرآن و ذکر اهل‌بیت عصمت و طهارت و مسائل اسلامی و تربیتی و اخلاقی بزرگ کنید.

من هم وصیت پدر مرا که همه چیزم را مدیون او هستم به مادر گرامی و عزیزم که، چون کوهی استوار در برابر ناملایمات و سختی‌ها ما را بزرگ نمود، واگذار می‌کنم و از همه طلب حلالیت و از خداوند قادر منان و غفور و رحیم، امید عفو و بخشش و رحمت دارم.

از عموم ملت مسلمان تقاضا دارم که غیر از خط امام که همان خط خدا و اسلام و قرآن، پیغمبر و ائمه معصومین (ع) هست دنباله‌روی از دیگران نکنند و هوشیارانه و گوش به‌فرمان امام عزیز مواظب توطئه خوارج و نهروانی‌ها باشند که دشمنی برای اسلام هستند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

غیر از خط امام که همان خط خدا و اسلام و قرآن، پیغمبر و ائمه معصومین (ع) است دنباله‌روی از دیگران نکنند بیشتر بخوانید »

مراقب فتنه دشمنان در تفرقه‌اندازی باشید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «حسن هزارپیشه» ۲۶ خرداد ۱۳۴۳ در شهرستان تهران به دنیا آمد و تا اول راهنمایی تحصیل کرد. پدرش محمد مغازه لوازم الکتریکی داشت و مادرش سکینه می‌نامیدند.

وی با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار وظیفه با سمت تک تیرانداز راهی جبهه‌های حق علیه شد. سرانجام ۲۸ آبان ۱۳۶۲ در مریوان توسط نیرو‌های عراقی به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جای ماند تا ۲۸ مهرماه ۱۳۷۲ پس از تفحص در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

در بخشی از وصیت‌نامه این شهید والامقام آمده هست:

برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان‌ها براى تسکین دردهاى روحى هست؛ و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند؛ که اگر چنین کردند روز بدبختى مسلمانان و روز جشن ابرقدرت‌ها و دشمنان اسلام هست.

با حضور و همبستگى مستمرتان همپاى دیگر برادران رزمنده ادامه دهنده راه شهدا باشید و در امام بیشتر دقیق شوید و سعى کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید.

سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را حفظ کردم. اى خداى بزرگوار و رحیم تو دهنده صبرى اگر شهادت را بر من مى‌پسندى صبرى از کوه‌ها محکم‌تر بر پدر و مادرم عطا کن. اى خدایى که اشک‌ها را تو از چشم‌ها سرازیر مى‌کنى لبخند‌ها را تو بر لب‌ها جارى مى‌سازى.

آنگونه کن که هرگاه مادرم در شهادتم مى‌گرید یاد حسین (ع) بر دلش افتد و بر داغ‌هاى حسین (ع) بگرید هرگاه بر جوان از دست رفته‌اش مى‌گرید یاد على اکبر و قاسم و ابوالفضل (ع) بر دلش آید و بر آنان بگرید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مراقب فتنه دشمنان در تفرقه‌اندازی باشید بیشتر بخوانید »

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «عباس دهقان طزرجانی» یکم مهر ۱۳۴۰ در روستای طزرجان از توابع شهرستان تفت یزد به دنیا آمد و تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به‌عنوان سرباز ژاندارمری با سمت نیروی واحد تدارکات راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. سرانجام ۲۱ مهر ۱۳۶۰ در تپه چغالوند گیلان‌غرب توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و کتف به شهادت رسید. پیکرش در حسینیه فاطمیه زادگاهش به خاک سپرده شد.

 در بخشی از وصیت‌نامه این شهید والامقام آمده است:

اگر شما کشاورزان باشید که به فرزندانتان درس شهادت یاد بدهید شما پابرهنه‌های عزیز هستید که مایه پیروزی اسلام هستید و نمی‌گذارید یک منافقی به اسلام و قرآن تجاوز کند شما اگر با لشکر کافر بجنگید و کافران را بکشید به بهشت می‌روید و اگر کشته شویم به بهشت می‌رویم. امام خمینی (ره)

با درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و سلام به شما پدر و مادر باایمان و قرآن‌شناس. پدر گرامی من که در این راه پر افتخار و پر شهادت رفتم و می‌روم همچون خود را آگاه کن و خود را استوار کن تا بتوانی جلو دشمنان صبر کنی. مادر عزیزم پیام من این است که آن اشک چشم بر زمین می‌ریزی همچون خود را مانند ام‌لیلا مادر علی‌اکبر بساز که جلو چشم مادر شهیدان فاطمه زهرا (س) روسفید باشی.

مادر جان من که مانند یک سرباز دیوانه این راه را انتخاب کردم. ناله من آنجاست که از دست مردم نمی‌توانستم در طزرجان بمانم ولی زمانی که خونم بر زمین می‌ریزد؛ مانند آن خانم و همسر شهید کلاه‌دوز باروحیه بسیار قوی با منافقین سخن‌های صحیح‌تر بنده به مردم بگو تا بدانند دیوانه کجا می‌رود. من یک خاری بودم جلو پای مردم مستکبر و من رفتم و می‌روم. خودم پابرهنه بودم و یک‌طبقه مستضعف و شما باید با کمال پرافتخار و با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید.

تنظیم: ندا دهقانی زاده

 انتهای خبر/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید بیشتر بخوانید »

شهید نبی‌الله کریمی: از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید

شهید نبی‌الله کریمی: از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «نبی‌الله کریمی» سواد خواندن و نوشتن نداشت؛ اما وقتی دید که ضدانقلاب در حال آسیب زدن به کشور هستند، به نیروهای انقلابی پیوست. او علاوه بر دفاع از انقلاب اسلامی و ایستادگی در مقابل دشمنان، در جبهه شمالغرب کشور، از همرزمانش خواندن و نوشتن را یاد گرفت و این‌طور شد که توانست چند خطی برای خود وصیت‌نامه بنویسد.

یکی از رزمندگان همراه شهید کریمی در خصوص روزهای قبل از شهادت او گفته است: با نبی‌الله سه ماه در مهاباد مستقر بودیم که به‌دلیل اوضاع نابسامانی که آن‌جا داشت، ما در مقری در میدان گوزن‌ها ماندگار شدیم. در مکانی که مأموریت‌مان بود، اوقات فراغت زیادی داشتیم. یک شب نبی‌الله گفت: «چون امام خمینی (ره) تکلیف کرده‌اند که درس بخوانیم، من می‌خواهم همراه با جنگ و حضورم در جبهه از فرصت‌ها استفاده کرده و درس هم بخوانم». این را که گفت، من هم استقبال کرده و شروع کردم به آموزش او.

نبی‌الله دفتری تهیه کرده بود و من هم هر شب سرمشقی داده و درسش را پیگیری می‌کردم. دو سه روزی به شهادتش مانده بود که گفت می‌خواهم وصیت‌نامه‌ای بنویسم؛ بنابراین دفترچه وصیت‌نامه‌ای که تهیه کرده بود را به من داد و گفت: «هرچه که می‌گویم بنویس».

دفترچه را گرفتم و سؤال‌های دفترچه را می‌خواندم و پاسخ‌های او را می‌نوشتم. به صفحه ۱۱ وصیت‌نامه که رسیدیم، بالای صفحه نوشته شده بود مطالبات من به این شرح است. به این‌جا که رسیدیم، نبی‌الله دفترچه را از من گرفت و گفت: «این قسمت را خودم می‌خواهم بنویسم»؛ هنوز املای بعضی از کلمات را به درستی نمی‌دانست؛ بنابراین از من می‌پرسید و من برایش روی کاغذ دیگری نوشته و او از روی نوشته من می‌نوشت. نبی‌الله این‌گونه نوشت: «طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید». من خنده‌ام گرفته بود. گفتم: «آخه یک ماله چه ارزشی دارد که می‌خواهی در وصیت‌نامه‌ات آن را به جهاد بدهی؟» و او در کمال صداقت و سادگی گفت: «اتفاقاً ماله‌اش خیلی خوب است. از این ماله‌های معمولی نیست».
شهید نبی‌الله کریمی: از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید

هشتم آبان سال ۱۳۶۰ درگیری بین نیروهای بسیج و سپاه با ضدانقلاب اتفاق افتاد و نبی‌الله در همین درگیری‌ به شهادت رسید. شهید نبی‌الله کریمی متولد سال ۱۳۳۷ در روستای قشلاق نوروز از توابع شهرستان بیجار بود.

منبع: فارس

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید نبی‌الله کریمی: از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید بیشتر بخوانید »