استعمار

تزریق فرهنگ استکباری برای جلوگیری از پیشرفت است

دشمن در «استعمار فرانو» در پی تسلط بر مغز نسل آینده‌ساز است


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، امیر دریادار «حبیب الله سیاری» معاون هماهنگ‌کننده ارتش جمهوری اسلامی ایران در آیین پایانی صد و سی و یکمین همایش توانمندسازی استادان دروس عقیدتی سیاسی، معارف و قرآن آجا در مشهد اظهار داشت: با نفوذ فرهنگ استکباری نمی‌توانیم تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازانی برای آینده تربیت کنیم که بتوانند با جنگ نرم و سیاست استکبار مبارزه کنند.

دریادار سیاری با بیان اینکه امروز دشمن به دنبال تاثیرگذاری بر قوه تشخیص و شناخت مردم است، افزود: اکنون در مرحله استعمار فرانو قرار داریم که تأثیرگذاری بر افکار از طریق شبکه‌های ارتباطی و تسلط بر مغز نسل آینده‌ساز صورت می‌گیرد؛ لذا جهاد تبیین در شرایط کنونی از اهمیت بسزایی برخوردار است.

معاون هماهنگ‌کننده ارتش ادامه داد: دشمن در استعمار کهن لشکرکشی داشت و استعمار نو با حاکمان دست‌نشانده به اهداف خود می‌رسید. در استعمار فرانو، دشمن می‌خواهد عقاید، باور، ارزش‌ها، تفکر و رفتار نسل جوان و نوجوان عوض شود که اگر چنین شود، نسل‌های جدید ما بر مبنای خواست آنها حرکت خواهند کرد.

وی همچنین با بیان اینکه مهم‌ترین داشته هر سازمان سرمایه انسانی است، گفت: در میدان رقابت، امروز سرمایه انسانی است که می‌تواند سازمان را رشد و تعالی بدهد؛ بنابراین نباید دچار روزمرگی شویم و خواب حرفه‌ای بر ما غلبه کند؛ بلکه باید در امور مختلف به دنبال نوآوری و افزایش علم و روش نو باشیم؛ چرا که تزریق فرهنگ استکباری برای جلوگیری از پیشرفت است.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دشمن در «استعمار فرانو» در پی تسلط بر مغز نسل آینده‌ساز است بیشتر بخوانید »

فیلم/ آنچه می‌کارید درو می‌کنید!

فیلم/ آنچه می‌کارید درو می‌کنید!



یک ویدئو قدیمی از زمان استعمار هند و چین توسط فرانسوی‌ها در این روزها که در فرانسه آشوب است در شبکه‌های اجتماعی دسته به دست می‌شود را در این ویدئو می‌بینید.


دریافت
10 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ آنچه می‌کارید درو می‌کنید! بیشتر بخوانید »

کشورگشایی و استعمارگری آمریکا از کجا شروع شد؟

کشورگشایی و استعمارگری آمریکا از کجا شروع شد؟



پایان جنگ داخلی، ایالات متحده را با سرعت بیشتری در مسیر توسعه قرار داد و سبب شد تا مسیر استعمارگری و کشورگشایی را با راندن کشورهای اروپایی از قاره آمریکا، به شیوه دیگری ادامه دهد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در بخش نخست این گزارش درباره چگونگی تشکیل ایالات متحده امروزی، به حضور اتباع قدرت‌های اروپایی در این قاره اشاره کردیم که چگونه تقریبا در همه این سرزمین پراکنده شدند. در بخش دوم به روند استقلال آمریکا از مستعمره‌های (سیزده‌گانه) بریتانیا اشاره شد؛ مهاجرانی که عمده آنها از انگلیس آمده بودند اما به طور رسمی آمریکایی شدند. در بخش سوم به روند نزاع‌ها، جدایی‌طلبی‌ها و کشورگشایی ایالات متحده پرداختیم و در بخش چهارم به واکاوی روند کشورگشایی آمریکا و چگونگی تبدیل‌شدن آن به یک قدرت استعماری در جهان می‌پردازیم.

رشد اقتصاد آمریکا

عوامل زیادی در توسعه اقتصادی آمریکا نقش داشته‌اند. جنگل‌های وسیع، معادن فراوان، منابع طلا کالیفرنیا و آلاسکا، سرازیر شدن سرمایه‌ و کارگران اروپایی، قرار گرفتن در میانه‌ دو اقیانوس که سدی در برابر حملات نظامی بود، حضور در میان دو همسایه که تهدیدی محسوب نمی‌شدند و همچنین استحکام نهادهای سیاسی داخلی که هرگونه کودتا یا انقلاب احتمالی را غیرممکن می‌کرد؛ عواملی بودند که مسیر توسعه آمریکا را هموار می‌کرد.

اواخر قرن ۱۹، با پیشی گرفتن تولید آهن آمریکا نسبت به بریتانیا و آلمان، نشانه‌های تبدیل آمریکا به قدرت اقتصادی آشار شد.

با گسترش تولید، ریشه‌های اختلاف طبقاتی هم پدیدار شد. کارخانه‌ها هفت روز هفته فعال بودند و برای کارگران ۱۲ ساعت کار با حقوقی حداقلی تجویز می‌شد.

همزمان با اروپا جنبش‌های کارگری در آمریکا هم فعال شد؛ این شرایط موجب بروز شورش‌های اجتماعی در سراسر ایالات متحده شد که چندین نفر کشته شدند و خسارت‌های میلیونی به بار آمدبا این رویه، همزمان با اروپا جنبش‌های کارگری در آمریکا هم فعال شد؛ این شرایط موجب بروز شورش‌های اجتماعی در سراسر کشور شد.

کارگران زیادی در اوهایو دست به اعتصاب زدند؛ در این شورش‌ها چندین نفر کشته شدند و خسارت‌های میلیون دلاری به بار آمد.

سرانجام با دخالت ارتش، شورش سرکوب شد. چندی بعد شورش دیگری در شیکاگو روی داد که این بار هم با دخالت ارتش و با توسل به زور و محکومیت رئیس سندیکای کارگری سرکوب شد.

وقوع این رویدادها و توجه دولت به سرکوب اعتراض‌های داخلی موجب شد دولت آمریکا نتواند توجه زیادی به امور جهانی داشته باشد.

نارضایتی‌های اجتماعی برای سال‌ها ادامه یافت؛ تا زمانی که با ریاست جمهوری «فرانکلین روزولت» بخشی از اقتصاد اصلاح شد.

او با تهدید صاحبان معادن به این‌که کنترل معادن آن‌ها را در اختیار ارتش قرار خواهد داد، آن‌ها را به پذیرش مصوبه‌های شوراهای کارگری مجبور کرد.

در واقع روزولت قدرت صاحبان ثروت را به نفع دولت کاهش داد.

بخش دیگری از اصلاحات اقتصادی هم در دوران «توماس وودرو ویلسون» دنبال شد که توانست قدرت وال استریت را کاهش دهد. او در سخنان مهمی گفته بود: «اداره امور بانکی باید ملی باشد نه خصوصی. بانک‌ها باید عامل باشند تا صاحب اختیار امور تجاری خصوصی.»

شروع استعمار گسترده در قاره آمریکا

وقتی کشورهای اروپایی، آسیا و آفریقا را غارت می‌کردند آمریکایی‌ها نظاره‌گر بودند. با این حال، از اواخر قرن ۱۹، روشن شد آمریکا در مطامع استعماری تفاوتی با اروپا ندارد.

البته پیشتر هم خرید آلاسکا و تصاحب تگزاس نشان می‌داد ایالات متحده به دنبال گسترش سرزمینی است. گویا ایالات متحده می‌خواست بعد از خرید آلاسکا، همه کانادا را هم به ایالات خود ملحق کند که موفق نشد.

با شروع نزاع ونزوئلا و بریتانیا بر سر خط مرزی گویان، ونزوئلا به عنوان طرف ضعیف‌تر خواستار حکمیت و داوری شد.

مداخله آمریکایی‌ها با نامه‌های تهدیدآمیز وزیر کشور آمریکا به انگلیس شروع شد؛ این نامه‌ها مدعی حاکمیت مطلق ایالات متحده بر قاره آمریکا بود و در عمل انگلیس را به جنگ تهدید می‌کرد. در نهایت انگلیس به کمیسیون حل اختلاف تن داد که البته این کمیسیون در نهایت به نفع انگلیسی‌ها رای صادر کرد.

در این سال‌ها سیاستی که از سوی آمریکا برای تحکیم دکترین مونروئه دنبال می‌شد سیاست پان آمریکن، حمایت از هویت آمریکایی و اتحاد کشورهای قاره آمریکا بود.

آمریکا در این سال‌ها کشورهای آمریکای لاتین را جمهوری‌های خواهر می‌نامید. سرانجام تلاش‌های آمریکا به تشکیل اتحادیه پان آمریکن منجر شد که نخستین سازمان بین‌المللی دولتی جهان محسوب می‌شود.

این سازمان اکنون با عنوان سازمان کشورهای آمریکایی به فعالیت خود ادامه می‌دهد.

از اواخر قرن ۱۹، روشن شد آمریکا در مطامع استعماری تفاوتی با اروپا ندارد. البته پیشتر هم خرید آلاسکا و تصاحب تگزاس نشان می‌داد ایالات متحده به دنبال گسترش سرزمینی استاستقلال کوبا و تسخیر فیلیپین

در اواخر قرن ۱۹، اسپانیا همه مستعمره‌هایش در قاره آمریکا را از دست داده بود و فقط پورتوریکو و کوبا را در اختیار داشت.

از سال ۱۸۶۹ مردم کوبا به شورش‌هایی علیه حاکمیت اسپانیا دست زده بودند که با سرکوب شدید اسپانیا مواجه شده بود.

به آتش کشیده‌شدن یک رزم ناو آمریکایی در هاوانا، بهانه را به دولت آمریکا داد تا با ادعای آزادی‌خواهی و حمایت از استقلال‌طلبی کوبایی‌ها، آخرین بازمانده‌های اسپانیا در قاره را شکست دهد. در نتیجه با موافقت کنگره، آمریکا به اسپانیا اعلان جنگ داد.

شروع این جنگ به به معنی تبدیل آمریکا از یک قدرت منطقه‌ای به قدرتی جهانی بود.

با برتری قابل توجه آمریکا نسبت به اسپانیا، جنگ این دو بیشتر به یک مانور نظامی از سوی ایالات متحده شبیه بود که چهارماه به طول انجامید. سرانجام با یک توافق صلح، کوبا استقلال یافت. البته این استقلال فقط روی کاغذ بود و در واقع کوبا تا سال ۱۹۳۴ در عمل به کشور تحت نفوذ آمریکا تبدیل شد.

آمریکا با یک معاهده، حق مداخله در کوبا را در اختیار گرفت و حق خرید و یا اجاره پایگاه‌های دریایی کوبا را از آن خود کرد. پایگاه گوانتانامو که اکنون در اختیار آمریکا قرار دارد و زندان گوانتانامو در آنجاست، از طریق همین معاهده تصاحب شده است.

این رویدادها نشان می‌داد آمریکا در ادعای حمایت از استقلال کوبا صادق نیست؛ مساله‌ای که موجب نفرت کوبایی‌ها در نسل‌های آینده شد.

با جنگ علیه اسپانیا، آمریکا بر جزیره گوام و پورتوریکو نیز تسلط یافت.

از طرفی با پرداخت ۲۰ میلیون دلار، فیلیپین را هم از اسپانیا گرفت. فیلیپینی‌ها که با الحاق سرزمین خود به آمریکا مخالف بودند به رهبری «امیلیو فمی آگینالدو» قهرمان مبارزات چریکی، استقلال جمهوری فیلیپین را اعلام کردند.

این جنبش که پیشتر علیه اسپانیا فعال بود حالا به مبارزه علیه آمریکا پرداخت.

آمریکا اما از پذیرش این استقلال سرباز زد و با اعزام نیرو این استقلال را درهم شکست.

با الحاق فیلیپین به آمریکا، مرزهای این کشور از طرف غرب به شرق آسیا و چین رسید. همین مساله زمینه‌ساز تقابل آمریکا و اروپایی‌ها در چین شد. با تضعیف سلسله منچو در چین، دولت آمریکا از سیاست درهای باز تجاری حمایت می‌کرد.

این رویکرد مخالفت رویه کشورهای اروپایی بود که هر کدام به دنبال تصاحب بخشی از سرزمین چین بودند.

هرچند در ظاهر این رویکرد به حمایت آمریکا از چین در برابر کشورهای اروپایی تعبیر می‌شد؛ با این حال، خواسته اصلی ایالات متحده تداوم منافع تجاری آمریکا بود که با نفوذ اروپا در چین به مخاطره می‌افتاد! گرچه ایالات متحده در جنگ دوم تریاک (جنگ کشورهای اروپا و چین) به طور مستقیم مداخله نکرد اما امتیازهای فراوانی به دست آورد؛ از جمله کاهش جدی تعرفه محصولات آمریکایی که به توسعه تجارت ایالات متحده کمک زیادی کرد.

ماجرای کانال پاناما

با تسلط ایالات متحده بر فیلیپین و کوبا ضرورت انعطاف‌پذیری نیروی دریایی آمریکا بیشتر شد.

با این وضعیت، آمریکا مجبور بود دو نیروی دریایی داشته باشد. یکی در اقیانوس اطلس و دیگری در اقیانوس آرام. به همین دلیل ضرورت حفر کانالی که این دو اقیانوس را از میانه قاره آمریکا متصل کند ضروری به نظر می‌رسید.

پیشتر در سال ۱۸۵۰ توافقی بین ایالات متحده و انگلیس که در آن زمان کنترل آمریکای مرکزی را در اختیار داشت، به ایالات متحده این اختیار را می‌داد تا در میانه آمریکای مرکزی یک کانال حفر کند. البته این کانال قرار بود در نیکاراگوئه حفر شود اما این اتفاق تا اواخر قرن ۱۹ رخ نداد.

در سال ۱۹۰۱ بار دیگر یک معاهده، حفر این کانال را تضمین کرد. کنگره آمریکا تنگه خاکی پاناما در سرزمین کلمبیا را برای این طرح انتخاب کرد. در آن زمان کلمبیای بزرگ شامل چند کشور امروزی آمریکای مرکزی از جمله پاناما بود. سنای کلمبیا از توافق با ایالات متحده در مورد حفر کانال سرباز زد. دولت آمریکا هم در پاسخ به پانامایی‌ها پیام داد که از جداشدن آنها از کلمبیا حمایت می‌کند.

در سال ۱۹۰۲ گروهی از سکنه مستقر در پاناما دست به شورش زدند و خواستار تجزیه از کلمبیا شدند.

دولت آمریکا به‌سرعت استقلال پاناما را به رسمیت شناخت و با ارسال نیروی نظامی اجازه مداخله دولت کلمبیا را نداد.

پاناما به صورت کشور تحت الحمایه ایالات متحده، استقلال یافت و تا سال ۱۹۱۴ کار کانال پاناما تمام شد. با این رویداد برای دهه‌ها پاناما تحت تسلط آمریکا قرار گرفت.

حفر این کانال قدرت نیروی دریایی ایالات متحده را به طور چشم‌گیری افزایش داد.

با این حال بدبینی کشورهای آمریکای مرکزی و لاتین را نسبت به استعمارگری آمریکا افزایش داد. گسترش جنبش‌های چپ علیه آمریکا در سال‌های بعد، در وقایع این سال‌ها ریشه داشت.

دولت آمریکا به بهانه جلوگیری از نفوذ اروپا در قاره آمریکا، در کشورهای این قاره دخالت‌های زیادی کرد و در مدت سه دهه، ۶ کشور آمریکایی را اشغال کرد افزایش دخالت‌های نظامی آمریکا

دولت آمریکا به بهانه جلوگیری از نفوذ اروپا در قاره آمریکا، دخالت‌های زیادی در کشورهای آمریکایی ترتیب داد.

جنگ‌های ایالات متحده در کشورهای آمریکایی که از استقلال کوبا تا ۱۹۳۴ ادامه یافت به جنگ‌های «موز» معروف است.

ریشه لفظ موز به نقش منافع اقتصادی کمپانی‌های آمریکایی در شروع جنگ اشاره دارد؛ به ویژه در مورد هندوراس، نقش کمپانی‌های تجارت میوه مشهود بود.

ایالات متحده، دومینیکن را تحت تهاجم خود قرار داد و قرض‌ها و بدهی‌های دومینیکن را از بانک‌های اروپایی به بانک ایالات متحده انتقال داد تا جلوی مداخله کشورهای اروپایی در این کشور را بگیرد.

جنبش‌های انقلابی در کوبا سبب اعزام تفنگداران آمریکایی به این کشور و حفظ آن‌ها تا سال ۱۹۰۹ شد. همچنین از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۲ کوبا دوباره اشغال شد.

در سال ۱۹۱۱ بانکداران آمریکایی کنترل امور مالی نیکاراگوئه را در اختیار گرفتند و در سال ۱۹۱۲ نیروهای آمریکایی به بهانه سرکوب جنبش‌های انقلابی وارد این کشور شدند.

همین رویکرد در دوره ویلسون که به احترام به حقوق بین‌الملل مشهورشده بود نیز دنبال شد؛ به‌گونه‌ای که هائیتی با همین بهانه و برای جلوگیری از پیروزی جنبش‌های انقلابی به اشغال نیروهای نظامی ایالات متحده درآمد.

هندوراس نیز به همین ترتیب مورد تهاجم قرار گرفت. در مدت سه دهه، ایالات متحده ۶ کشور آمریکایی را اشغال کرد.

نکته مهم در این میان، تلاش دولت آمریکا برای مشروعیت‌بخشی به اعمال تجاوزکارانه خود بود؛ به‌گونه‌ای که با گذشت چند سال، وضعیت کشورهایی که آمریکا آن‌ها را مورد تجاوز قرار داده بود در بعضی جنبه‌های اقتصادی بهبود یافته بود.

با این حال این مساله نتوانست بدبینی کشورهای کوچک و ضعیف قاره آمریکا را کاهش دهد.

ادامه دارد…

حسین مهدی‌تبار – تحلیلگر امور بین‌الملل

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کشورگشایی و استعمارگری آمریکا از کجا شروع شد؟ بیشتر بخوانید »

ضرورت شناخت به‌روز حرکت، تاکتیک و روش دشمن

روش شناخت راهبرد به‌روز دشمن


گروه اخبارداخلی دفاع‌پرس – سید محمدجواد میرخانی؛ استعمارگران همواره در طول تاریخ، برای غلبه بر کشورها از نیروی نظامی بهره می‌بردند؛ اما مراجعه به تاریخ نه‌چندان دور، نشان می‌دهد که این راهبرد استعماگران دیگر شکست خورده و آن‌ها برای غلبه و تسلط بر دیگر کشورها، امروز از روش‌ها و راهبردهای دیگری بهره می‌برند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز عید سعید فطر، با اشاره به تغییر تاکتیک استعمارگران، به شکست آن‌ها در سال‌های اخیر اشاره کرده و در این زمینه شکست آمریکا در عراق و افغانستان را مثال زدند؛ البته اگر کمی به عقب‌تر هم برگردیم، در این زمینه می‌توانیم شکست بزرگ ابرقدرت‌های شرق و غرب در مقابل اراده و عظمت ملت ایران پس از هشت سال دفاع مقدس را نیز مثال بزنیم؛ شکستی که موجب شد تا پس از آن دشمن، به تحمیل «جنگ نرم» علیه ملت ایران روی بیاورد که در واقع هشدار اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز ناشی از همین رویکرد دشمن است.

«تزویر»، «تحریف»، «دروغ‌گویی»، «وسوسه کردن»، «خلاف‌واقع نمایی»، «تحقیر ملّت‌ها»، «بدبین کردن ملّت‌ها به خود»، «پنهان کردن توانایی‌ها و برجستگی‌ها و درخشانی‌های ملّت‌ها»؛ به گفته رهبر معظم انقلاب اسلامی امروز به‌عنوان تاکتیک استعمارگران برای غلبه بر دیگر کشورها به‌کار می‌رود که جایگزینی بر جنگ نظامی است؛ لذا براساس تأکیدات معظم‌له، امروز بایستی در زمینه شناخت حرکت دشمن، تاکتیک دشمن و روش دشمن در دشمنی، به‌روز بود؛ چراکه ممکن است دشمن سال‌های قبل کارهایی را انجام می‌داده، که این‌روزها دیگر انجام نمی‌دهد و روش‌های دیگری دارد؛ لذا باید راه ابطال این روش‌ها را به ‌دست بیاوریم.

حضرت امام خامنه‌ای در حقیقت در این سخنان خود، «جنگ نرم» را کالبدشکافی کرده و چگونگی هجوم دشمن در این عرصه از جنگ را تحلیل کرده‌اند؛ در واقع تاکتیک‌های دشمن که معظم‌له بیان کرده‌اند، روش‌هایی است که دشمن پس از شکست در جنگ سخت، در عرصه جنگ نرم پیش گرفته است؛ البته همه این تاکتیک‌های دشمن و راهکارهای مقابله با آن‌ها نیز پیش از این در میان سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی شنیده شده است؛ اما معظم‌له در این روز، با بیان متفاوت‌تری جنگ نرم را برای مردم توضیح داده و تاکتیک‌های آن را صریح‌تر از گذشته تشریح کرده‌اند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش از این نیز برای مقابله با جنگ شناختی یا جنگ روایت‌ها، هشدار داده و در این زمینه «جهاد تبیین» را راهکار مناسبی برای غلبه بر دشمن دانسته بودند. معظم‌له همچنین بارها بر تلاش دشمنان و برخی جریان‌های فریب‌خورده داخلی نسبت به ترویج «مانمی‌توانیم» و «خودتحقیری» نیز هشدار داده‌اند و در مقابل، سخنان ایشان از جمله شعارهایی که برای هر سال تعیین می‌کنند، سرشار از امیدآفرینی و ترویج روحیه «مامی‌توانیم» در جامعه بوده است.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روش شناخت راهبرد به‌روز دشمن بیشتر بخوانید »

دو قرن کارنامه سیاه انگلیس علیه ایران

دو قرن کارنامه سیاه انگلیس علیه ایران


گروه بین‌الملل دفاع‌پرس: اینکه انگلیس اکنون ردای تقابل با ایران را به تن کرده است، مربوط به زمان حال نیست و خباثت‌های روباه پیر تاریخی به درازای دو قرن دارد. انگلیس از دوره قاجار همیشه با مداخله در امور داخلی ایران سعی می‌کرد تا سیاست‌های کشورمان را با خود در منطقه همراه کند و اگر از طریق مسالمت‌آمیز به هدفش نمی‌رسید با اهرم زور و قلدری آنرا پیش می‌برد. دمیدن بر طبل جنگ بین ایران و روس در دوره قاجار برای تضعیف دولت که در نهایت با امضای قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای پایان یافت، همگی به واسطه تحرکات انگلیسی‌ها انجام شد تا بتوانند نفوذ خود را در ایران افزایش دهند.

تحمیل قرارداد پاریس به ناصرالدین شاه که منجر به جدایی هرات از ایران شد، نمونه دیگری از سیاست‌های حیله‌گرانه لندن بود که با هدف تضعیف و تحت‌الحمایه کردن ایران انجام ‌شد. امضای قرارداد «دارسی» برای غارت منابع نفت ایران و دیگر قراردادهای ظالمانه برای در سلطه بر منابع معدنی، اقتصادی و کشاورزی ایران از جمله برنامه‌هایی بود که در گذشته در راس سیاست خارجی بریتانیا قرار داشت.

انگلیس زمانی که دید نمی‌تواند از طریق قاجار به اهدافش برسد، به مسیر دیگری متوسل شد و با حمایت از رضاخان در اسفند 1299 کودتایی را ترتیب داد تا دولت دست نشانده پهلوی را مستقر کند و رضاخان همیشه مهره انگلیسی‌ها تلقی می‌شد. همچنین، حمله به خاک ایران در جنگ‌های جهانی اول و دوم که منجر به بروز قحطی و کشته شدن صدها هزار نفر شد، کارنامه سیاه بریتانیای استعماری در قبال ایران است.

الوقت نوشت: اوج جنایت انگلیس علیه ایران را در ماجرای ملی شدن صنعت نفت می‌توان به خوبی دید که وقتی دستش از غارت منابع نفتی قطع شد با کمک آمریکا و عناصر داخل ایران کودتایی را بر علیه دولت محمد مصدق انجام داد تا دوباره نفت ایران را چپاول کند. انگلیس همچنین با تحت فشار قرار دادن دولت پهلوی، بحرین را از ایران جدا کرد تا نقش و نفوذ ایران در خلیج فارس را کاهش دهد.

اقدامات لندن برای علیه ایران به صورت سیاسی و نظامی تا پیروزی انقلاب اسلامی رواج داشت و با استقرار جمهوری اسلامی، انگلیس مثل گذشته با اهرم زور نتوانست منافعش را در ایران تامین کند و به گزینه‌های دیگری روی آورد. انگلیس با حمایت از رژیم بعثی عراق در جنگ تحمیلی و دادن تسلیحات به آن برای اشغال ایران و مداخله در امور سیاسی تلاش کرده تا نفوذ سابق خود در ایران را بازیابد.

انگلیس همچنین در چهار دهه گذشته سعی کرده است تا در بدنه نیروهای امنیتی و سیاسی ایران نفوذ کرده و با تقویت شبکه‌های جاسوسی بتواند به راحتی برنامه‌های خود را عملی کند. نفوذ در بین مقامات ارشد نظام همواره در راس اولویت‌های لندن قرار داشته و در برخی موارد هم موفقیت‌آمیز بوده است و نمونه آنرا در روابط سرویس‌های جاسوسی انگلیس با علیرضا اکبری مقام سابق دفاعی ایران شاهد بودیم ولی همیشه با کمک نیروهای اطلاعاتی این افراد شناسایی و مجازات شدند و نقشه‌های شوم لندن برای ضربه زدن به تهران ناکام مانده است.

در سال‌های اخیر انگلیس روش‌های دیگری را هم در پیش گرفته است تا از طریق جنگ روانی تهران را تحت فشار قرار دهد. انگلیس با پناه دادن به شبکه‌های ضد انقلاب در لندن مانند «ایران اینترنشنال» وابسته به سعودی و شبکه «بی بی سی» که مدام بر علیه جمهوری اسلامی تبلیغ و فضاسازی می‌کنند نشان داده که حاضر نیست مسیر مسالمت آمیز با ایران را در پیش بگیرد.

حمایت تمام قد از اغتشاشات و تلاش برای تحریم سپاه پاسداران بیانگر این است که لندن همه پل‌های پشت سر خود را خراب می‌کند که می‌تواند روابط دوجانبه را تحت‌الشعاع قرار دهد. گنجاندن سپاه در لیست تروریستی، درحالی انجام می‌شود که این سازمان در یک دهه گذشته نقش مهمی در مقابله با گروه‌های تروریستی تحت حمایت غرب داشته است و در جبهه مقدم ضد تروریسم و حفاظت از منابع کشور در برابر سلطه گران غربی بود. بنابراین، اقدام جنجالی انگلیس علیه سپاه، تنش بین تهران و لندن را تشدید خواهد کرد و در همکاریهای دیپلماتیک بین ایران و غرب بر سر احیای برجام هم تاثیر منفی خواهد داشت و تبعات آن متوجه مقامات لندن و واشنگتن است که مسیر نادرستی را برای رسیدن به اهدافشان انتخاب کرده‌اند.

انتهای پیام/ 411

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دو قرن کارنامه سیاه انگلیس علیه ایران بیشتر بخوانید »