اطلاعات عملیات

حکایت درخواست تجهیزات ضدشیمیایی برای مقابله با حملات شیمیایی عراق در عملیات والفجر ۸

رمزگشایی ایرانی‌ها از راز بزرگ اروندرود/ روایت سرلشکر باقری از غافلگیری کامل بعثی‌ها در عملیات والفجر ۸


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات والفجر ۸ یکی از آن عملیات‌های آبی _ خاکی بود که پس از مطالعات فراوان بر جزر و مد‌های رودخانه اروند و برنامه‌ریزی برای عبور نیرو‌های ایرانی از آن ساعت ۲۲:۱۰ دقیقه ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ با هدف تصرف شبه جزیره فاو در جنوب عراق آغاز شد.

روز سوم مهر سال ۱۳۹۳ سردار سرلشکر پاسدار «محمد باقری» رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح که آن موقع در سِمَت «ریاست ارکان و امور مشترک ستاد کل نیرو‌های مسلح» خدمت می‌کرد، با شرکت در برنامه تلویزیونی «شناسنامه» به بیان خاطراتی از عملیات والفجر ۸ پرداخت.

این خاطرات به شرح زیر است: «عملیات وسیعی آغاز شد و عراقی‌ها کامل غافلگیر شدند. عملیات فاو برای رزمندگان اطلاعاتی، عملیات شیرینی بود، چون آن‌ها یک سال برای شناسایی یک منطقه تلاش کرده بودند و غواصان ۸۰۰ بار طول و عرض اروند را طی کردند و بازگشتند اما بعثی‌ها متوجه نشدند.

در شب اول عملیات ۲۵ گردان که شامل حدود ۱۰ هزار رزمنده غواص بود، موفق شدند تا ساحل عراق بروند و سنگر‌ها را فتح کنند، اما تا آن موقع بعثی‌ها متوجه نشدند. در این عملیات شما باید زمانی عملیات را آغاز کنید که روشنایی ماه، جزر و مد و مسیری که باید از ساحل خودی تا ساحل دشمن طی شود، در تاریکی مطلق باشد و ادامه عملیات هم نور با نور مهتاب و روشنایی آن باشد برای اینکه بتوانید سنگر‌های خط دوم را پاکسازی کنید.

نکته اینجا بود که در طول سال فقط ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه شب ۲۱ بهمن آن هم به مدت یک ساعت این کار امکان‌پذیر بود. این راز خلقت توسط رزمندگان اطلاعات کشف شد و از آن استفاده شد.»

دستور آغاز عملیات توسط فرمانده کل وقت سپاه با قرائت رمز عملیات به این شرح، صادر شد: «بسم الله الرحمن الرحیم. لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم؛ قاتلوهم حتی لاتکون فتنه. یا فاطمه‌الزهرا، یا فاطمه‌الزهرا، یا فاطمه‌الزهرا (س)»

مطلب زیر از کتاب «دِین» انتخاب شده است. این کتاب به کوشش «علی مسرتی» و برگرفته از خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است. مطلبی که از این کتاب انتخاب شده، مربوط به عملیات والفجر ۸ است که «مسرتی» خود، آن‌ را نقل می‌کند:

«روز ۲۰ بهمن به محل استقرار ستاد لشکر ۷، ولی عصر (عج) رفتم تا سری به بچه‌های اهواز بزنم. «موسی اسکندری» که رئیس ستاد بود و حاج آقا «عابدی» در آنجا بودند و لشکر در حال آماده شدن برای عملیات بود.

آن‌ها مو‌های سر و صورت را خود را کوتاه کرده بودند تا بتوانند از ماسک‌های ضدگاز شیمیایی استفاده کنند. من با «موسی اسکندری» به نخلستان‌های کنار اروند رفتم. گردان‌ها میان نخلستان‌ها استقرار یافته بودند.

پس از دو سه ساعت به سنگر گروه دیدبانی برگشتم و از «حسین طائی» که مسئول تدارکات بود، خواستم که برای بچه‌ها ماسک و وسایل ضدشیمیایی تهیه کند. با بی‌سیم با قرارگاه تماس گرفتم و تجهیزات ضدشیمیایی درخواست کردم.

شب ۲۲ بهمن عملیات آغاز شد. صبح زود مه غلیظی منطقه را پوشانده بود. نیرو‌های عراقی کاملاً غافلگیر شده بودند و انتظار عملیات از این منطقه را نداشتند. نیرو‌ها تا کارخانه نمک پیش رفتند و آنجا خط پدافندی ایجاد کردند.

بندر فاو تنها نقطه اتصال عراق با خلیج فارس و هم‌مرز با کویت بود؛ لذا موقعیت بسیار حساس و استراتژیکی داشت و از همین رو تصرف آن به دست رزمندگان اسلام، شکست سیاسی _ نظامی بسیار سختی برای صدام به حساب می‌آمد.

«مرتضی صالح‌زاده» روز ۲۲ بهمن مقابل پاتک شدید نیرو‌های زرهی عراقی به شهادت رسید. او از اولین گروه‌های طلبه‌های مدرسه امام خمینی اهواز بود که تا چند روز قبل از عملیات در گردان کربلای اهواز بود.

«اسماعیل فرجوانی» و سایر فرماندهان گردان‌ها اعلام کردند که طلبه‌های حاضر در گردان‌ها فقط تا شب عملیات می‌توانند کار فرهنگی و امامت جماعت رزمندگان را انجام دهند و در عملیات رزمی شرکت داده نخواهند شد.

«مرتضی صالح‌زاده» که از این موضوع باخبر شد، یک روز پیش از عملیات از گردان جدا شد و پس از پرس و جو به تیپ امام حسن مجتبی (ع) که چنین محدودیتی را اعلام نکرده بود، پیوست. شش طلبه دیگر نیز به همین دلیل به آن گردان آمده بودند تا در عملیات رزمی شرکت کنند. آن روز گردان آن‌ها درگیر یک پاتک شدید شد و هر هفت طلبه مذکور پس از مقاومتی به یاد ماندنی به شهادت رسیدند و در میان مواضع دو طرف باقی ماندند.

شهید «مرتضی صالح‌زاده» در وصیتنامه خود نوشته بود:

«از تمامی اساتیدم چه در شوشتر و چه در اهواز و مدیران مدرسه امام خمینی مخصوصاً حضرت مستطاب «سید محمدعلی موسوی جزایری» نماینده، ولی فقیه که مؤسس مدرسه امام خمینی است هم کمال تشکر را دارم و از آن‌ها می‌خواهم که مرا ببخشند که طلبه و شاگردی نبودم که بتواند وظایف خود را انجام دهد و حق استادی را که بر گردنم بود ادا کنم و از این بابت نهایت تقاضای عفو و بخشش را دارم.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رمزگشایی ایرانی‌ها از راز بزرگ اروندرود/ روایت سرلشکر باقری از غافلگیری کامل بعثی‌ها در عملیات والفجر ۸ بیشتر بخوانید »

نگاهی به زندگی شهید تفحص «محمود حاجی قاسمی»

نگاهی به زندگی شهید تفحص «محمود حاجی قاسمی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از سمنان، شهید «محمود حاجی قاسمی» سال ۱۳۴۵ در شهر بسطام متولد شد در شهر کوچک بسطام سراغ هرکس بروید و از خانواده و دوران کودکی او بپرسید وجه اشتراک تمام روایت‌ها ذکر خیر مادر مهربان و زحمتکش شهید حاجی قاسمی است.

محمود پدرش را در کودکی از دست داد و پس از آن با مادرش به عنوان سرایدار در درمانگاه بسطام استخدام شد و تا زمانی که فرزندانش بزرگ شدند و توانستند هرکدام سراغ کاسبی و کار جدید بروند همگی در خانه سرایداری درمانگاه زندگی می‌کردند.

انقلاب که پیروز شد شهید ۱۲ سال داشت و گرچه هنوز نوجوان بود زمان زیادی را همراه دوستانش در پایگاه بسیج می‌گذراند، با شروع جنگ برای حضور در جبهه داوطلب شد و توانست خودش را به خیل رزمندگان برساند، مدتی در گردان رزمی خدمت کرد و سپس به واحد اطلاعات عملیات پیوست و در ماموریت‌های حساس و سخت این واحد شرکت داشت، همرزمان او خوب به خاطر دارند که محمود حاجی قاسمی در عملیات مرصاد چه نقش مهمی را برعهده گرفت و حضور او تا چه حد در متوقف کردن پیشروی منافقین تا چه حد تعیین کننده بود.

با پایان جنگ، حاجی قاسمی از آن دسته رزمندگانی نبود که پس از تمام شدن دوران جهاد به روال عادی زندگی برگردد و در طول ۳۲ سالی که از پایان جنگ تا شهادتش در بسطام زندگی کرد هیچ گاه از تلاش دست نکشید، با راه اندازی کاروان‌های زیارتی راهیان نور شهید حاجی قاسمی از اولین کسانی بود که همراه کاروان‌های دانشجویی عازم جبهه‌های جنوب و غرب شد و در هر سفر خاطرات فراوانی را برای دانشجویان روایت میکرد، در یکی از همین سفر‌ها با نیرو‌های تفحص آشنا شد و از آن به بعد بار‌ها و بار‌ها برای تفحص پیکر‌های جامانده‌ی شهدا پا در مناطق صعب العبور و میدان‌های مین پاکسازی نشده‌ی زمان جنگ گذاشت.

همشهری‌ها و دوستان شهید می‌دانستند هر زمان مدتی از او خبری ندارند یا به تفحص رفته یا در اردوی راهیان نور و اردوی جهادی و امدادرسانی به مناطق سیل زده و … مشغول خدمت است.

بعد از سقوط صدام و بازشدن مسیر زیارتی عتبات هم شهید حاجی قاسمی اولین کسی بود که کاروانی را از بسطام به سفر پیاده روی اربعین برد و پس از آن هرسال این کاروان پرجمعیت‌تر شد تا سال ۹۸ که موکب مصباح الهدی نجف هم به جمعی از پیشکسوتان سفر اربعین شهر بسطام سپرده شد آن زمان چندسالی از مجروحیت شهید در سوریه می‌گذشت، اما این مجروحیت باعث نمی‌شد او دست از فعالیت بردارد و به گواه شاهدان و همسفرانش برای خدمت در موکب خستگی نمی‌شناخت.

حاجی قاسمی در سفری که همراه رزمندگان مدافع حرم به سوریه رفته بود از ناحیه دست چپ و پهلو به شدت مجروح شد و به افتخار جانبازی نایل آمد.

از دیگر اقدامات موثر او مشارکت در ساخت حسینیه هیات جانثاران حضرت ابوالفضل بود که یک نوبت هم حین ساخت بنای حسینیه از نردبان افتاد و چند مهره‌ی کمرش دچار شکستگی شد، در نهایت اول اسفند سال ۹۹ بود که در اوج خانه نشینی‌های ناشی از کرونا خبری همه‌ی رفقایش را در بهت فرو برد«جانباز محمود حاجی قاسمی براثر انفجار مین به شهادت رسید.»

محمود حاجی قاسمی بعد از سال‌ها به آرزویش رسید و نام شهید جستجوگر نور به راستی شایسته‌ او بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاهی به زندگی شهید تفحص «محمود حاجی قاسمی» بیشتر بخوانید »

فیلم/ نحوه شهادت حسن باقری از زبان سرلشکر محمدباقری

فیلم/ نحوه شهادت حسن باقری از زبان سرلشکر محمدباقری

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ نحوه شهادت حسن باقری از زبان سرلشکر محمدباقری بیشتر بخوانید »

روایت یکی از پایه‌گذاران مخابرات در دفاع مقدس از هماهنگی‌های ارتباطی در عملیات مرصاد

روایتی ناگفته از نقش مخابرات در پیشبرد اهداف عملیات مرصاد


روایت یکی از پایه‌گذاران مخابرات در دفاع مقدس از هماهنگی‌های ارتباطی در عملیات مرصادبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار مهدی شیرانی‌نژاد از پایه‌گذاران مخابرات در دفاع مقدس است. به بهانه همزمانی با سالگرد عملیات مرصاد بخشی از روایت او درباره این عملیات را با هم مرور می‌کنیم. عملیات مرصاد اگر چه گسترده نبود اما پیچیدگی‌های خاص خودش را داشت.

«به محض اینکه درگیری و پیشروی دشمن در منطقه جنوب شروع شد، همزمان در غرب هم درگیری‌ها آغاز شد. به دلیل شکل جغرافیایی غرب، بیشتر فرماندهان نگران جنوب بودند تا نگران غرب. دفاع در غرب برای ما راحت‌تر از دفاع در جنوب بود و توان دشمن هم در غرب ضعیف بود. به هر حال وقتی خطوط باز شد و دشمن حمله کرد، منطقه وسیعی را اشغال کرد. به تدریج یگان‌ها وارد شدند تا اینکه خبر رسید دشمن به نزدیکی اسلام‌آباد غرب و کرمانشاه رسیده است.

ربیعی به من گفت سریع به کرمانشاه برو. من هم به کرمانشاه رفتم و مستقیم به قرارگاه در منطقه الهیه آمدم. آنجا به ما گفتند بروید بیمارستان امام حسین (ع) در بیستون، قرارگاه را آماده کنید که من، بیگی و گروه شاهد و همه برادر‌ها را بسیج کردم. قرارگاه را آماده کردند و خط تلفن، بی‌سیم و امکانات مختلف را آوردند. سریع جلسه گرفتیم. یگان‌های غرب و مسئولان یا بعضا جانشین‌هایشان را فراخوان کردیم، چون بعضی مسئولان توی خطوط با دشمن درگیر بودند.‌

می‌دانستیم رو به‌ روی‌ ما منافقین هستند. آن موقع شمخانی، معاون اطلاعات عملیات ستاد کل نیروهای مسلح بود و سردار رشید هم جانشینش بود. محمد باقری هم آن زمان مسئول اطلاعات ستاد کل نیرو‌های مسلح بود؛ این‌ها آمدند. محسن رضایی هم جنوب بود. شمخانی به من توضیحات را داد و ما هم بر همان اساس با برادر‌ها جلساتی داشتیم. هم تلفنی، هم نامه‌ای سعی کردیم مجموعه مخابرات را در جریان بگذاریم.

به خاطر شکل پیوندی که ما مخابراتی‌ها با هم داشتیم، مجبور بودیم خودمان مخابراتی‌ها را توجیه کنیم چون معمولا بعضی وقت‌ها غفلت می‌شد. یگان‌هایی که در غرب بودند نسبت به یگان‌های جنوب ضعیف‌تر بودند؛ لذا مجبور بودیم بیشتر توجیه‌شان کنیم. با برادر بیگی و چند نفر دیگر تقسیم کار کردیم.

در همین اثنا دشمن در حال پیشروی بود. از اسلام‌آباد گذشته و به گردنه چهارزبر آمده بود. درگیری در آنجا به اوج خودش رسید. کم کم یگان‌ها می‌آمدند و حجم نیروی انسانی زیاد می‌شد. البته چون یگان‌ها ضعیف بودند و نیرو‌ها را سراسیمه می‌فرستادند، اغلب نیرو‌ها بدون ابزار و تجهیزات بودند. این نیرو‌ها به صورت خودجوش، بر اساس اعتقاد و تکلیفی که احساس می‌کردند و پیامی که حضرت امام (ره) داده بودند وارد شدند؛ لذا هیچ سازماندهی‌ای نداشتند و جای مشخصی هم قرار نبود بروند. فقط کار خوبی که کردند این بود که این‌ها را کنترل کردند تا به همین شکل وارد منطقه درگیری نشوند، چون واقعا فاجعه اتفاق می‌افتاد.

همین اشکال برای مجموعه مخابرات هم بود. از طرفی آمادگی برای تأمین تجهیزات ارتباطی این حجم نیرو را نداشتیم. با برادر بیگی، فرمانده مرکز شاهد هماهنگ کردیم که هرچی بی‌سیم و امکانات هست، سریع به یگان‌ها واگذار شود تا مشکلی برای ارتباط نداشته باشند. منطقه چهارزبر دائم دست به دست می‌شد. کرمانشاه به شدت بمباران می‌شد و تقریبا خالی شده بود؛ خیلی خلوت بود. وقتی منافقین به اسلام‌آباد رسیدند، ما وارد کرمانشاه شدیم.

در واقع طی دو سه روز درگیری فقط دشمن تک کرده بود و تا سه‌راه اسلام‌آباد آمده و کِرِند را رد کرده بود. وقتی از سه‌راه اسلام‌آباد رد می‌شدم، می‌دیدم یگان‌ها عقب‌نشینی می‌کنند؛ مردم به سمت عقب می‌آمدند و ترافیک زیادی بود. در حقیقت، حمله و پیشروی ما هنوز شروع نشده بود. من زمینی سمت ملاوی آمدم، از ملاوی به پلدختر و سمت سه‌راهی اسلام‌آباد _ کرمانشاه رفتم، ترافیک شدید بود و بنزین نبود. مردم برای برگشتن به عقب مشکلات زیادی داشتند.

زمانی که دشمن خط را در اختیار منافقین گذاشت. منافقین آنقدر سریع جلو آمدند که تقریباً اسلام‌آباد سقوط کرده بود؛ ضمن اینکه برداشتم این است که با اینکه یگان‌هایی از قبل در منطقه بودند یعنی یگان‌های ارتش و یگان‌های سپاه که پشت سرشان بود، هیچ دفاعی از جانب آن‌ها در خطوط صورت نگرفت. دشمن از شمال قصرشیرین آمد و یگان‌ها را دور زد.

وقتی یگان‌های منافقین آمدند به سمت اسلام‌آباد، این یگان‌ها از سمت کرمانشاه آمدند پشت گردنه چهارزبر و وارد درگیری شدند. همین یگان‌هایی هم که آمدند، منسجم نبودند؛ برای نمونه تیم آقای عروج، سازماندهی بسیار قوی‌ای برای عملیات داشتند. تکاور بودند و ظرفیت عملیات خاص نیروی مخصوص را داشتند، ولی اینطور نبود که با شناسایی و برنامه‌ریزی وارد منطقه شوند؛ همین، مشکلاتی ایجاد می‌کرد.

قرارگاه نجف هم بود اما سازماندهی به هم ریخته بود. قرارگاه نجف دو محل را فرماندهی می‌کرد؛ هم منطقه ایلام را که یگان‌های دشمن از سمت مهران وارد شده بودند و هم منطقه چهارزبر را. متأسفانه ارتباطات خوبی نداشتیم. مجبور شدیم چندین دستگاه ماکس را به سمت چهارزبر نصب کنیم بعد ماکس‌ها را به صورت سیار روی خودرو و نزدیک یگان‌ها بردیم. امکان ارتباطی نبود و فرماندهان ما هم در یک نقطه خاص نبودند. عرض جبهه ۲.۵ کیلومتر بود ولی طول داشت. دشمن توپخانه داشت. خمپاره‌انداز‌هایی داشتند که پشت سر آن‌ها بود. فکر نمی‌کردیم درگیری پنج روزه تمام شود.

دشمن پشت دروازه‌های کرمانشاه بود در جنوب هم نزدیک اهواز بود. برداشت‌مان این بود که برای برگرداندن این‌ها زمان زیادی را باید طی کنیم. تصورمان این بود که ارتش دشمن که از سمت ایلام وارد شده است و می‌خواهد استان ایلام را کامل ببندد و بعد از منافقین تحویل بگیرد و در حقیقت بخشی از کرمانشاه و استان ایلام و خوزستان را تصرف کند تا در مذاکرات با دست پر باشد. به دلیل همین تصور، ما به صورت غیر سازمانی بی‌سیم توزیع کردیم. دیگر نگران کد و رمز نبودیم چون اصلا امکان به کارگیری‌اش نبود. هماهنگی‌ها در حد تلگرافی بود. باید می‌رفتیم مسئولان مخابرات یگان‌ها را پیدا می‌کردیم و فرکانس را می‌دادیم تا موقت اتصال برقرار می‌شد. در کل فضای بسیار درهم ریخته‌ای بود.

۴۸ ساعت اول که اوضاع به هم ریخته بود. انسجام نه در سلسله مراتب فرماندهی بود نه در خود سیستم عملیات. کم‌کم وقتی چهارزبر تثبیت و دشمن در آنجا متوقف شد، سازماندهی‌ها به مرور شکل گرفت که البته دو روز طول کشید. فرماندهان همه در منطقه بودند، آیت‌الله هاشمی در الهیه بود و شمخانی در بیمارستان امام حسین (ع) اما این طور نبود که دائماً آنجا باشند. جلساتی داشتند و نفراتی را می‌فرستادند توی یگان‌ها تا کم‌کم این انسجام شکل گرفت.

چهار ـ پنج روز بعد از عملیات تقریباً اوضاع روشن و بهتر شد. ماکس‌ها جواب داد. البته باید بگویم با وجود همه این مشکلات، مجموعه مخابرات انسجام خوبی داشت چون ما درگیر رزم نبودیم. خیلی سریع همدیگر را پیدا کردیم. برای بعد برنامه‌ریزی می‌کردیم و سؤالات‌مان را هم از شمخانی می‌پرسیدیم که برای بعد چه کنیم.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

روایتی ناگفته از نقش مخابرات در پیشبرد اهداف عملیات مرصاد بیشتر بخوانید »

سبک نوین سرلشکر شهید حسن باقری در دفاع مقدس


سبک نوین سرلشکر شهید حسن باقری در دفاع مقدسبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سرلشکر شهید «غلامحسین افشردی»، مرد بزرگی که سرو‌ها و شقایق‌های دشت خوزستان او را «حسن باقری» می‌خوانند، از استراتژیست‌های نظامی بود که افکار و دست‌نوشته‌هایش، نشان‌دهنده بخشی از حقیقت و عصاره تاریخ جنگ ایران و عراق در سه سال نخست و نیز تبیین‌گر شالوده اصلی استراتژی جنگ در این دوره است، زیرا در این دوره، ابداعات و روش‌های نو، از تکنیک و تاکتیک گرفته تا شیوه‌های نظامی پیچیده و بلندمدت و راهبردی به ظهور می‌رسد که بخش مهمی از آن مرهون تراوش‌های فکری و ژرف‌اندیش این متفکر نظامی است.

ابداع واحد اطلاعات – عملیات رزمی

هم زمان با حضور سپاه در جنگ و شکل‌گیری هسته‌های اولیه مدیریت دفاعی – انقلابی، شهید باقری که از ویژگی‌های بارزی مانند ژرف‌اندیشی، قدرت تجزیه‌وتحلیل، دیانت محکم و استوار و تلاش وافر برخوردار بود، فعالیت خود را برای بنیان‌گذاری قلب سازمانی نظامی یعنی – واحد اطلاعات عملیات رزمی – آغاز کرد. سپس به بررسی آرایش دفاعی، استحکامات احداث‌شده و استعداد دشمن در تمامی خطوط و محور‌های عملیاتی می‌پرداخت.

قبل از ایجاد این واحد نظامی در جنوب، اطلاعات جسته‌وگریخته‌ای از دشمن به دست فرماندهی می‌رسید، بنابراین نمی‌شد روی این اطلاعات پراکنده و بعضاً مرده حساب باز کرد و یا تصمیمی گرفت. در طرح‌ریزی‌ها همیشه یک پای جنگ می‌لرزید. از سه حمله منظم و بزرگ در جنوب بهره‌ای برده نشد. بخش مهمی از عیوب و نقایص طرح‌ها، در نداشتن اطلاعات درست از زمین و دشمن بود.

شهید باقری با این کار توانست این ضعف را حل کند. یکی از ارکان مهم جنگ (رکن ۲) را در سپاه پاسداران و نیرو‌های بسیج مردمی پایه‌ریزی کند که مثل بازوئی پرتوان در خدمت فرماندهان قرار گرفت و سبب شد که امور شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات به‌عنوان یکی از نقاط قوت نیرو‌های خودی به‌حساب بیاید.

وی با کار مستمر و استفاده مؤثر از نقشه‌ها و عکس‌های هوائی، به شناخت عمیقی نسبت به عرصه نبرد و نقاط ضعف و قوت دشمن دست یافت و با بررسی و تجزیه‌وتحلیل از شرایط سیاسی کشور – که رئیس‌جمهور وقت (بنی‌صدر) به دلیل ناکامی در آزادسازی مناطق اشغالی ایجاد کرده بود – به عرصه طراحی سازمان رزم، ارتقا و دستیابی به سطوح عالی فرماندهی و هدایت عملیات پای نهاد.

وی معتقد بود: «این جنگ فرصت طلائی بسیاری جهت رشد استعداد‌ها به ما داده است. نیرو‌های ما با توجه به بعد انقلابی که دارند، چشم و گوش بسته تابع قانون‌های از خارج آمده نیستند. می‌توانند از قالب‌های پیش‌ساخته خارج شوند و با فکر سازنده خویش، روش هائی ابداع کنند که دشمن نتواند به‌سادگی و با این نیرو‌ها به دفاع مقابل آن برخیزد.

تفکر شهید باقری درباره واحد اطلاعات عملیات رزمی و نقش ویژه‌ای که برای آن قائل بود، بسیار اهمیت دارد. ایشان که بنیان‌گذار و معمار اصلی واحد اطلاعات عملیات به شکل پویا و نوین آن بود، تا جایی که از او به چشم فرماندهی سپاه در میدان جنگ نام برده می‌شد؛ ایشان توانست با بکار گیری دقیق این ابزار – که رکن اساسی سازمان رزم است – نقاط عطف زیادی در جنگ ایجاد کند که در رأس آن‌ها، شکستن تابوی ایجاد شده در ذهن رئیس‌جمهور وقت – بنی‌صدر – بود؛ برداشت غلطی که به دلیل تحریک سیاسی افکار عمومی از تخصص ارائه می‌شد و در عمل به اختلاف بین ارتش و سپاه دامن می‌زد.

سیاست بنی‌صدر در تعارض با امام (ره) و طیف منتسب با ایشان بود و با تقابل دروغین تخصص و تعهد، سعی در پیشبرد اهداف خود و طرد یاران و پیروان امام (ره) داشت. بر همین اساس در جبهه نیز این سیاست را به‌صورت یک‌جانبه‌گرایی، یعنی کنار گذاشتن مدیران انقلابی – دفاعی سپاه در تصمیم‌گیری‌ها اعمال می‌کرد و در مخیله او نمی‌گنجید که این مدیران بتوانند بن‌بست جنگ را بگشایند.

درخشش خیره‌کننده حسن باقری

شهید «داود کریمی» فرمانده وقت ستاد عملیات جنوب، درباره ظهور کارگشای شهید باقری در اتاق جنگ تعیین‌شده از سوی بنی‌صدر چنین می‌گوید: «امام به تیمسار فلاحی و ظهیر نژاد اعلام می‌کنند که من سوسنگرد را می‌خواهم. سپس صبح همه دربه‌در دنبال این بودند که سپاه به اتاق جنگ بیاید، مدتی بود ما را راه نمی‌دادند. در آنجا همه نشسته بودند، آیت‌الله خامنه‌ای هم تشریف داشتند، من کنار ایشان نشستم. آقای ظهیر نژاد (فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش) هم ده‌دقیقه‌ای در وسط اتاق قدم می‌زد. همه منتظر تصمیم‌گیری او بودیم. یک‌دفعه با صدای بلند فریاد زد رکن ۲، سرهنگی داخل آمد و احترام نظامی گذاشت و گفت بله قربان. گفت برو پای نقشه، وضعیت دشمن را برای ما بگو. او رفت، بیشتر از این‌طرف – جبهه خودی- می‌گفت. خدا رحمت کند هرچه آقای ظهیر نژاد می‌گفت برو جلوتر (درباره وضعیت خطوط مقابل، یعنی دشمن) او نمی‌رفت. سرانجام آقای ظهیر نژاد عصبانی شد و گفت برو بنشین. در این لحظه من فریاد زدم رکن دو، حسن باقری خدابیامرز گفت: بله حاجی، گفتم برو پای نقشه. جوان بیست، بیست‌ودوساله‌ای پای نقشه رفت، با آن جوی که در آن جلسه تمامی سران نظامی کشور، نماینده امام، شهید چمران و … هم بودند. وی یکی، یکی محور‌ها را توضیح داد و سریع از نیرو‌های خودمان گذشت و به سراغ عراقی‌ها رفت. در مورد راهکار‌ها گفت که از کی می‌توان چه‌کار‌هایی انجام داد. اصلاً جو جلسه کاملا عوض شد. حسن تمامی توضیحات و اطلاعات را داد و قرار شد که عملیات آغاز شود.»

برآورد اطلاعاتی از دشمن

یکی از محور‌های اصلی در دست‌نوشته‌های شهید باقری، موضوع برآورد اطلاعاتی از دشمن و شناخت خطوط دفاعی آن است. وی می‌گفت: «یک نکته که باید مشخص کنیم این است که خود بحث اطلاعات هدف است. بکوشید این را در ذهنتان جای دهید که اطلاعات، هدف واسطه نیست، بلکه خود هدف اصلی است. نخستین نکته‌ای که یک فرمانده در عملیات بدان نیاز دارد، اینکه از جوانب خودش اطلاع داشته باشد. تا وضعیت کلی خود را ندانید، نمی‌توانید اطلاعاتی جمع‌آوری کنید؛ بنابراین، یک موضوع، آگاهی از وضع خودی و دشمن و موضوع دوم دانستن نقاط ضعف و قوت دشمن است.»

نقش کلیدی شهید باقری در عملیات‌ها

از دیگر ابعاد برجسته شهید باقری، نقش کلیدی و همه‌جانبه وی در هماهنگی واحد‌های ستادی، برآورد اطلاعاتی و طراحی پیش از عملیات و حضور با قدرت وی در هدایت عملیات بود که جامعیت این نخبه نظامی را ثابت می‌کند.

تکیه‌بر اصل تمرکز قوا و تجزیه قوای دشمن

وی معتقد بود: «اصل تمرکز قوا، یکی از اصول غامض و تعیین‌کننده در یک عملیات گسترده است. نقطه مقابل آن، اصل تجزیه قوای دشمن است که در بحبوحه عملیات و برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین‌شده در طرح مانور، اگر یک فرمانده مقتدر به‌خوبی از آن سود ببرد، می‌تواند موفقیت را به سود جبهه خودی رقم بزند.»

نبوغ شهید باقری در عملیات بیت‌المقدس

او این تاکتیک را در عملیات بیت‌المقدس عینیت بخشید و در مرحله دوم این عملیات، پس‌ازآنکه نیرو‌های خودی، روی جاده اهواز خرمشهر در ۳۵ کیلومتری زیر «گرمدشت» استقرار یافتند و عراق نیروی ایران را در مسیر این جاده، در مقابل خرمشهر، یعنی ناحیه شمالی جاده اهواز-خرمشهر مشاهده می‌کرد، ناگزیر اصل را بر تمرکز قوای خود قرار داد.

در این شرایط نیرو‌های خودی در تحقق آرزوی دیرینه خود یعنی آزادسازی خرمشهر بسر می‌بردند و موقعیت را برای ورود به خرمشهر به دلیل نزدیکی به آن بسیار مناسب و مغتنم می‌شمردند. اما حسن به‌مثابه یک استراتژیست نخبه، در بکار گیری تاکتیک یاد شده گفت: «اگر قوای ما به‌طرف مرز حرکت کند و خط دژ را تصرف نماید؛ سه فلش عمده از حرکت‌ها در ذهن تئوریسین‌های عراقی متبادر می‌شود: ۱- حرکت ما به‌سوی بصره؛ که مرز تا بصره؛ چیزی در حدود ۱۵ کیلومتر بوده و تهدید عمده‌ای برای شهر بصره می‌باشد. ۲-دور زدن دشمن در منطقه شلمچه و ورود به خرمشهر ۳- با رسیدن به مرز عملاً عقبه دشمن در منطقه «هویزه» تهدید می‌شود.

به‌این‌ترتیب دشمن بخش عمده‌ای از نیرو‌های خود را از حالت تمرکز در منطقه خرمشهر خارج نموده و با جابجایی، آن‌ها را در مقابل ما یعنی خط مرزی قرار داد. در واقع تمرکز قوای دشمن در خرمشهر به تجزیه قوا مبدل شد و دشمن از منطقه هویزه نیز عقب نشست و آرایش جدیدی را برای دفاع از شهر بصره سامان داد؛ بنابراین مشخص می‌شود که چقدر این تدبیر در تسهیل آزادسازی خرمشهر مؤثر افتاد.

بی‌جهت نیست که سرلشکر غلامعلی رشید در وصف حسن باقری می‌گوید: «ما از نظر تدبیر عملیاتی، واقعاً بعد از آقا محسن، کسی را مثل حسن نداشتیم، آن‌هم کسی که هم تدبیر کند و هم بر تدبیرش در صحنه عمل نظارت نزدیک داشته باشد، ما چنین کسی را نداشتیم.»

حضور در صحنه عملیات و ارزیابی شرایط

شهید حسن باقری غالباً یک تا دو ساعت پس از هدایت اولیه عملیات، در خط نبرد حضور می‌یافت و خود شخصاً وضعیت خطوط تصرف‌شده را با اهداف از پیش تعیین‌شده کنترل می‌کرد و نقاط ضعف، مانند توقف پیش از دستیابی به اهداف و ایجاد رخنه عملیاتی دشمن را روی نقشه مشخص، عملکرد واحد‌های رزمی و یگان‌ها را در خط ارزیابی و دستورالعمل لازم را ابلاغ می‌کرد.

نقش شهید باقری در عملیات فتح‌المبین

در این نبرد بزرگ نیز تصرف تنگه «رقابیه» و سقوط ارتفاعات ابوصلیبی خات (رادار)، سبب انهدام و به اسارت درآمدن لشکر ۱ مکانیزه تقویت‌شده عراق با چهار تیپ تحت امرش شد که موفقیت حاصله در این دو محور (قرارگاه‌های فتح و نصر) را باید نتیجه اطلاعات دقیق از وضعیت زمین و آرایش دشمن دانست که توسط گروه‌های شناسایی زیر نظر شهید باقری به‌دست‌آمده بود.

قدرت بالای روان‌شناختی و استعدادیابی شهید باقری

او بیش از همه به وضعیت بسیجیان می‌اندیشید و برای اوضاع روحی-روانی آن‌ها، به‌ویژه هنگام عقب‌نشینی، اهمیت ویژه‌ای قائل بود. وی دراین‌باره در عملیات رمضان چنین می‌گوید: «در عقب‌نشینی، خودمان ایستاده بودیم که تمامی بچه‌ها عقب‌نشینی داشته باشند. یکی دو بار هم عده‌ای از بچه‌ها عقب مانده بودند. اما می‌بینید؛ بسیجی نمی‌تواند عقب بیاید، بسیار سخت است، یعنی وقتی می‌خواهد به عقب بیاید، همه ایدئولوژی او بمباران می‌شود.»

این حساسیت و ژرف‌اندیشی، نشان از عمق نگاه و اهمیت روان‌شناختی نیرو‌های رزمنده نزد شهید باقری داشت.

در این خصوص سرلشکر غلامعلی رشید می‌گوید: «وقتی بنا بود کسی با او کار کند، خط کاری برای وی مشخص می‌کرد و نکات منفی را متذکر و نکات مثبت را تقویت می‌کرد و فرد را به‌موقع تشویق می‌کرد. افرادی که با او کار می‌کردند، ساخته می‌شدند. فردی که زیر دست او کار می‌کرد، از پیشرفت کار خودش لذت می‌برد و رشد می‌کرد، چون تیزبین بود و محاسن فرد تازه‌وارد را بهتر از دیگران می‌فهمید. خیلی از کادر‌های جنوب و مخصوصاً مسئولین اطلاعات -عملیات و بعضاً فرماندهان، شاگردان او بودند. حسن باقری نه‌تن‌ها یک فرمانده و استاد، که یک رجل کهنه‌کار جنگ بود که در تمام ابعاد نظامی باتجربه و ماهر شده بود.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

سبک نوین سرلشکر شهید حسن باقری در دفاع مقدس بیشتر بخوانید »