به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در ادامه گفتگوهای اینستاگرامی انتشارات «راهیار»، هفدهمین نشست مجازی انتشارات «راه یار» که با حضور فاطمه جعفری، نویسنده کتاب «عزیز خانوم» و سحر دانشور؛ مجریکارشناس برگزار شد.
در ابتدای این نشست مجازی، فاطمه جعفری در پاسخ به سوالی درباره نوع روایت کتاب توضیح داد: خانم کبری حسینزاده، راوی کتاب در شهر کاشان به خانم بارفروش معروف هستند. یعنی ایشان را به خانم بارفروش میشناسند و کسانی که با ایشان در ارتباط هستند، میدانند که خانم بارفروش روحیۀ خیلی بالایی دارد. حالا اگر شما تصور بکنید که یک مادری با وجود علاقۀ زیادی که به بچههایش داشته، چهارتا از فرزندانش را از دست بدهد البته جدا از مقام شهادت، از دست دادن حتی یک فرزند هم کافی است که زندگی یک زن فلج بشود، چه برسد به چهار فرزند.
با توجه به شناختی که ما از خانم بارفروش داشتیم باعث شد در این کتاب، بیشتر به شخصیت خودشان بپردازیم. یعنی سعی کردیم که در این کتاب جدا از بحث مادر شهید بودن، خانم بارفروش را به عنوان یک مادر موفق، معرفی و دربارهشان صحبت کنیم. تصمیم گرفتیم خانم بارفروش، خودش راوی خودش بشود.
وی خاطرنشان کرد: خانم بارفروش همانطور که در بخشی از کتاب هم توضیح دادیم، سخنران هستند. یعنی خیلی جاها ایشان را دعوت میکنند برای سخنرانی و علاوه بر اینکه خاطراتی از جبهه رفتن فرزندانشان را تعریف میکنند، داستان زندگی خودشان را هم تعریف میکنند. خانم بارفروش دوازده فرزند دارند. تربیت این فرزندان، شنیدن ماجراهای تولد فرزندان، فاصلۀ زمانی بین فرزندان و روایت کردن همۀ اینها در خلال زندگی که چگونه زندگی میگذشت، همۀ اینها تبدیل شده به متن سخنرانیهای خانم بارفروش در مدارس، پادگانها، همایشها، یادوارۀ شهدا و جلساتی که در سطح شهر برگزار میشود. یک نکتۀ خیلی جالب که ما در حساب و کتاب سن و سال خانم بارفروش در این مصاحبهها به آن رسیدیم این بود که ایشان در چهلوپنج سالگی مادر سه شهید بودند. شاید شنیدن اینکه در این دوره و زمانه، یک خانم چهل و پنج ساله، مادر سه شهید است و دوازده فرزند دارد، خودش یک ویژگی خاص محسوب میشود.
این نویسنده اضافه کرد: با توجه به تفاوت سنی که بین من به عنوان مصاحبهکننده و خانم حسینزاده به عنوان راوی بود، خیلی از صحبتهایی که میکردند مثل آداب و رسوم و سنتهایی که تعریف میکردند، برای خودم هم تازگی داشت. یک جورایی خانم بارفروش باعث شدند که یک بخشی از آداب و رسوم ما در این مراسمات برای بقیه برجسته بشود که خودمان خیلی از اینها را فراموش کرده بودیم. البته لحن ایشان هم خیلی تأثیرگذار است، آنقدر که صمیمی و مادرانه روایت میکنند که به شیرینی محتوا اضافه میکند.
عزیز خانوم؛ سبک زندگی مادر چهار شهید است
وی در ادامه سخنانش در معرفی راوی کتاب تصریح کرد: ازدواج خانم حسینزاده، دهۀ چهل هست و اگر اشتباه نکنم آخرین فرزند ایشان در سال شصت و پنج بدنیا میآید. حالا اینکه با هرکدام چگونه برخورد شود و در چه شرایطی چه رفتاری را داشته باشد خیلی مهم است.
همۀ اینها را در نظر بگیرید در شرایطی که مطمئناً همه شنیدیم که زمان قدیم از نظر امکانات شاید زیاد وضع خوبی نداشتند، مدیریت دوازده فرزند و انتقال دادن آداب و رسوم بومی و تربیت صحیح فرزندان و احترام متقابلی که بین بچهها و خانواده است، یک جاهایی در کتاب اشاره میکنند که مثلاً علیاصغر که شهید کوچک خانواده هست اگر برای نماز شب، وسط شب بیدار میشد، ملاحظۀ افراد خانواده را میکرد که اذیت نشوند و اینکه چقدر نقش آقای بارفروش به عنوان پدر در عین حال که خانم بارفروش دارد مدیریت میکند، پدر جایگاه خودش را در خانواده دارد و چقدر مورد احترام است نسبت به بقیه و این که حرف ایشان در خانه حجّت است. بنده شخصاً سر صحبت با خانم بارفروش خیلی جاها به مقایسه رسیدم، ناخودآگاه وقتی آدم میبیند که خانوادهی آرمانی ما میشوند، وقتی آنقدر خوبی در جمعشان میبینیم که مادر نقش خودش را دارد، پدر نقش خودش را دارد و الان شاید در خانوادهها خلأ میبینیم. من خودم خیلی پای صحبتهای خانم بارفروش خیلی چیزها یاد گرفتم.
جعفری یادآور شد: اگر در کتاب دقت کرده باشید خانم بارفروش در خاطرات کودکیشان تعریف میکنند که همۀ ما بچهها کار میکردیم، یا میرفتیم قالی میبافتیم و یا اینکه در منزل کمک میکردیم. ما سر صحبت با خانم بارفروش به اینجا رسیدیم که شما فقط تنها دختری بودید که از بین هفت خواهر و یک برادر، بیرون از خانه میرفتید و قالیبافی انجام میدادید. برای خودم سؤال شده بود که تا به حال اعتراضی نشده بود که مثلاً چرا فقط ایشان میتواند بیرون برود کار کند و بقیه خواهران نباشند، حرف جالبی به من زدند، گفتند: چون مادرمان میگفت، قبول میکردیم، یعنی این بحث اعتراضی که شاید در ذهن من که در این زمانه زندگی میکنم تعجبآور است ولی در آن مقطع، چنین چیزی نبوده است.
وی توضیح داد: با توجه به پسزمینههای ذهنیام، خودم را در آن موقعیت قرار میدادم که اگر من چنین موقعیتی را داشتم مطمئناً با این قضیه مخالفت میکردم. ولی خوب ایشان گفتند چون مادرشان گفته بود، حجّت بود. این ارتباط متقابل بین مادر و بچهها منجر میشود به تربیت شدن یک خانم بارفروش که سبک زندگی را از مادرش گرفته و نهایتاً مادر چهار شهید میشود.
خانم بارفروش؛ تصورم را از یک مادر شهید به هم زد
نویسنده کتاب «عزیز خانوم» با اشاره به روحیه بالا و نشاط راوی کتابش عنوان کرد: دفعۀ اول با این پسزمینه، سراغ خانم بارفروش رفته بودم که ایشان یک مادرِ چهار شهید است و مطمئنا با توجه به سن بالا شاید با یک خانمی رو به رو میشوم که خیلی شکسته است و وقتی سر صحبت را باز کنم شروع میکند به ناله کردن از روزگار و از این قبیل صحبتها، ولی خانم بارفروش تصورات ما را برهم زد. اصلاً اهل گله و شکایت نیست و تمام مدتی که برای کتاب مصاحبه داشتیم، حتی زمانی که شهادت بچهها را روایت میکرد و مخصوصاً علیاصغر که بعد از مدتی پیکر شهیدش که چیزی از آن باقی نمانده بود، ندیدم که خانم بارفروش حتی یک قطره اشک بریزند. اصلاً اینطور نبود و خیلی برای خودم جالب بود که خانم بارفروش انتهای همۀ ماجراهایی که تعریف میکردند یک حرف جالبی میزدند که خدا من را برای روزهای سخت آفریده و امتحانهای سخت را برای من گذاشته است. این که به این قضیه باور داشتهاند که همۀ اینها امتحان است، برای خودم نکتهی مهمی بود.
جعفری در بخش دیگری از سخنانش در این نشست مجازی درباره توجه به نقش و حضور زنان در جنگ اظهار داشت: در مسائلی مانند جنگ و یا اتفاقات مهم به این شکل که در جامعه ما اتفاق افتاده، نقش خانمها که کمرنگ هست به کنار، یک زمانی به این خاطر که زیاد بُعد اجتماعی مهیا نیست، خانمها کلاً در حاشیه رفتهاند و این باعث شده که آنها روایت بشوند نه اینکه خودشان را روایت بکنند. اخیراً کتاب اخیراً «زندگی ما» را که مصاحبههایی با برخی فرزندان شهدا بود که بدون نام بعد از شهادت پدرانشان خاطراتی را تعریف میکردند، یک بُعد خیلی مهم در این کتاب همسران شهدا بودند. برای خودم جالب بود که شاید در نظر عموم اینطوری جا افتاده است که همسر شهید با این قضیه کنار آمده و هیچوقت مخالفتی ندارد در صورتی که نه، ممکن است او هم در زندگی سختیهایی کشیده باشد و شما سراغش نرفتید که بخواهد چنین قضیهای را مطرح کند. در رابطه با مادران شهدا هم به همین شکل است، خیلی وقتها شاید مثلاً سختیها را کشیدهاند و تحمل کردهاند و حرف نزدهاند و باعث شده دیگران فکر کنند که آنها رضایت داشتهاند، البته بحث سر این ندارم که مادر با جبهه رفتن بچه مشکل داشته یا نداشته باشد، قطعاً مشکلی نداشته که رضایت به رفتن داده است ولی خوب این باعث نمیشود که فکر کنیم خیلی راحت با این داغ کنار آمدهاند.
وی ادامه داد: الان اگر قرار باشد خانم بارفروش جایی بخواهند صحبت کنند و خودشان را معرفی کنند، هیچوقت نمیگویند که مثلاً من کبری حسینزاده هستم، میگویند من مادر شهیدان بارفروش هستم. یعنی با وجود این همه سالی که گذشته خانم بارفروش خودش را ذیل بچههایش میداند. استمرار این داغ وجود دارد ولی همچنان استقامت و صلابت خانم بارفروش هم حفظ شده است.
دخترها به پسرها ارجح بودند!
این نویسنده خاطرنشان کرد: در جایی از کتاب، سر رضایت گرفتن از حاج خانوم برای جبهه رفتن پسرش؛ علیاصغر در حالی که دو تا از فرزندان شهید شدند و قرار است که علیاصغر شانزده ساله هم وارد جبهه بشود. حاج خانم گفتند که مشکلی با جبهه رفتن علیاصغر نداشتم ولی خوب حاج آقا پدر علیاصغر راضی نمیشد. میگفتند سر شهادت بچه ها به عنوان یک مادر، گریه میکردم و ناراحت بودم ولی از جایی به بعد به این فکر میکردم که باید زندگی را ادامه بدهم و خانه را کلبۀ احزان نکنم. ولی یک حرف جالبی زدند که حاجآقا گریه میکرد و از شدت ناراحتی و عصبانیت، سرش را به دیوار میکوبید و من یک موقعهایی به او میخندیدم که شما آبروی ما را بردید. مثلاً من که مادر شهید هستم میتوانم خودم را کنترل کنم. برخلاف تصوری که همه داریم که مادر عاطفه دارد اما خانم بارفروش میگفت هر کدام از بچهها که میخواستند به جبهه بروند، شب دست و پایشان را حنا میزدم.
جعفری یادآور شد: به این نتیجه رسیدم که خانم بارفروش سخنگوی این خانواده شده بوده، در آن مقطع، خانوادهشان احترام ویژهای برای زن و دختر میگذاشتند، چیزی که با تصورات امروز ناهمخوانی دارد. در دهه پنجاه یا اوایل دهه شصت، مخصوصاً در خانوادههای سنتی یک جورایی انگار پسرها ارزش و قرب بیشتری داشتند. ولی خانم بارفروش تعریف میکنند که در خانهی ما دخترها به پسرها ارجح بودند. اگر مثلاً سر سفره چیزی کم بود و به دخترها میگفتند که بیاورد، حاجآقا ناراحت میشد و به پسرشان میگفت هرکس هر چیزی که میخواهد خودش برود و بیاورد.
خانم بارفروش هم تعریف میکردند که خیلی از همسایههای ما آن موقع تعجب میکردند که چقدر آقای بارفروش به ما احترام میگذارد. همۀ اینها باعث شده بود که یک احترامی بین همۀ اعضای خانواده باشد که برای خودم هم خیلی جالب بود که یک خانوادۀ منسجم را میدیدم از زبان خانم بارفروش. در عین حالی که همه به هم احترام میگذارند، پدر جایگاه خودش را دارد و به بچهها محبت میکند، مادر جایگاه خودش را دارد و توجهای که آقای بارفروش به خانم بارفروش داشتند، این هم برای من خیلی نکتۀ مهمی بود، دوباره باید برگردم عقب و دورهای را متصور بشوم که مردها خیلی قلدر بودند و شاید دست بزن داشتند و شاید به خانوادهشان احترام نمیگذاشتند ولی خوب شما یک مردی را تصور کنید که خانم بارفروش میگوید اگر من پادرد داشتم حاجی پماد به پای من میزد و برای من دستکش میبافت و چقدر در مراحل زایمان کمک میکرد و این همراهیای که حاج خانم اگر کاری کرده، حاج آقا مطمئناً جبران کرده در جاهای دیگر، این رفاقت برای من خیلی جالب بود.
نویسنده کتاب «عزیز خانوم» در پایان سخنانش در این نشست مجازی تصریح کرد: تمام مصاحبههای کتاب را با خود حاج خانم انجام دادیم ولی جاهایی بخاطر یاری نکردن ذهن مجبور بودیم که از بقیه هم کمک بگیریم اما با این حال، روایت کتاب به زبان خانم حسینزاده است.
بنابرین گزارش، کتاب «عزیز خانوم» در ۱۱۲صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و قیمت ۱۷هزار تومان توسط انتشارات راه یار، راهی بازار نشر شده است و علاقمندان علاوه بر کتابفروشیها میتوانند از طریق صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub و یا سایت vaketab.ir نسبت به تهیه کتاب اقدام کنند.