به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانههای دفاعپرس، در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوهی آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیهی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید؛ و هیچ روزی، چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانهی غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. در آن روز، خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمهی نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روحاللهیاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجرهیی خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
او بتها را شکست و باورهای شرکآلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علیوار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن، افسانه نیست. او به ملّتها نیز فهماند که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجهی سلطهگران انداختن، ممکن است. انوار قرب حق را صاحبان بصیرت در چهرهی منوّر او دیدند و طعم بِرّ الهی را که در حیات و ممات بر او میبارید، همه چشیدند؛ دعای او مستجاب شد که میگفت: اِلٰهی لَمیَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ اَیّامَ حَیاتی فَلا تَقطَع بِرَّکَ عَنّی فی مَماتی؛ «بارخدایا! نیکی تو در ایّام حیاتم پیوسته نصیب من بوده؛ در زمان مردنم این نیکی را از من دریغ مدار.». با رحلت خود، انقلابی دیگر بر پا کرد؛ ده میلیون دل بیقرار را بر جنازهی خود گرد آورد و صدها میلیون را در سراسر جهان در غم خود عزادار کرد. همانطور که در زندگیاش تختهای فرعونی را لرزانده بود، با مرگ خود نیز خواب و خیال باطل را از چشم دشمنان ربود.
به مناسبت فرارسیدن سی و چهارمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت. آنچه در ادامه میخوانید روایت آیت الله جوادی آملی از حضرت امام (ره) است:
حضرت امام خمینی (قدس سره) نه تنها «مهندس اسلام» بود، بلکه «معمار اسلام» نیز بود، ایشان نه تنها فهمید که دین چه میگوید، بلکه کوشید تا دین را از صفحه کتاب بدر آورده و در صحنه جامعه پیاده کند. امام امت (قدس سره) معماری بود که بر اسلوب هندسه اسلام شناسی، ساختمان عظیمی را پی افکنی کرده و به پایان رساند و همه دیوارها و سقفهای آن را، چون «بنیان مرصوص» ساخت.
دو دهه منحصر به فرد
امام راحل (قدس سره) یک سیر تاریخی دارد که مورخان میتوانند درباره او و شناسنامه او بررسی کرده و سخن بگویند: «او ۱۹ سال در خمین زندگی کرد، و پس از آن کم کم وارد مسایل علمی شد، ادبیات، فقه و اصول را مانند دیگران فرا گرفت، تا به حدود سن ۲۷ سالگی رسید، و …»، که دیگران نیز این مراحل را داشته اند، ولی در سن ۹۰ ساله امام امت (قدس سره)، دو دهه را باید از یکدیگر جدا کرد، که دیگران این دو دهه را نداشتند و این دو دهه مخصوص ایشان است:
دهه اول، دهه انس او به جهان «غیب» و «عرفان» است.
دهه دوم، دهه انس او به عالم «شهادت» و «رهبری» است.
دهه اول از اواخر سن ۲۷ سالگی تا اوایل ۳۸ سالگی است از سال (۱۳۴۷ ه- ق) شروع و تا سال ۱۳۵۸ (ه- ق) ادامه مییابد یعنی سالهایی که حضرت امام (قدس سره) کتابهای عمیق عرفانی را مینوشت؛ در ۲۷ سالگی کتاب شریف «مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة» را نوشت؛ سپس تعلیقات بر فصوص، تعلیقات بر مصباح الأُنس و آنگاه «سرّ الصلاة» را به رشته تحریر درآورد. اینها کتابهایی نیستند که هر کس ده یا بیست سال در حوزه علمیه بود و درس میخواند، بتواند بفهمد. اینها نظیر رسائل، مکاسب، جواهر یا منظومه نیست. این دهه ۲۷ تا ۳۷ سالگی دهه غیب و قلمرو غیبی شخصیت امام راحل (قدس سره) است.
اما دهه دوم که دهه شهادت و نشأة شهادت اوست، از پایان سال (۱۳۵۷ ه- ق) تا آغاز سال (۱۳۶۸ ه- ق) است که در این دهه عالم را زیر و رو کرد.
دوران زندان و تبعید نشانه «مظلومیت» بود، نه اقتدار، و خیلی از افراد به زندان رفتند، ولی آیا توانستند پس از آزاد شدن، کشور را رهبری و جنگ را هدایت کرده، انقلاب را به سامان برسانند؟ بسیاری مظلوم بودند، ولی آیا این قدرت را داشتند که اگر بر سریر اقتدار بنشینند، چون حضرت علی (ع) حکومت کنند؟ این مطلب برای دیگران ثابت نشد، ممکن بود که «مدرس» بتواند، ولی ثابت نشد، ممکن بود که دیگران بتوانند، ولی عملی نشد. آنکه همه یافتهها و اسفار اربعه را از علم به عین آورد و از گوش به آغوش رساند، امام امت (قدس سره) بود. این دو دهه شاخص و بارز، تمیز دهنده زندگی حضرت امام خمینی (قدس سره) از دیگران است، بقیه آنچه که ایشان در قم بود، یعنی چهل سال وسط، هرچند با ریاضت و تهذیب نفس هماهنگ بود، تدریس میکرد، ولی دیگران نیز چنین دورانی را پشت سر گذاشتند و تفاوتی که با دیگران بود، در این جهات قابل تبیین بود، اگر تعمق در «اصول» یا تحقیق در «فقه» داشت، هرچند با دیگران فاصله داشت، ولی نه آنقدر که عالم آرا و عالمگیر باشد؛ بنابراین امام راحل (قدس سره) را باید با این دو دهه شناخت: دهه اول، دهه «غیب» و دهه دیگر دهه «شهادت» اوست. طوبی برای کسی است که بین غیب و شهادت از یک سو، بین عرفان و سیاست از سوی دیگر، و بین فلسفه و سیاست از سوی سوم جمع کرد. او نه تنها قایل به «ولایت فقیه» بلکه، چون حکیم بود، قایل به «ولایت حکیم» بود و، چون عارف، قایل به «ولایت عارف» بود؛ او «ولایتی» را آورد که در آن فقاهت، آمیخته با حکمت و حکمت، عجین شده با عرفان بود (۱).
اقامه عبادت
امام راحل (قدس سره) که هنگام ارتحال در آستانه ۹۰ سالگی بود، تا آخرین لحظه همان حرفی را داشت که در اوایل فرمود. درحالی که رهبران دیگر در این سن بازنشست هستند. فرق اساسی بین این دو آن است که آنها برای آب و خاک میجنگند، درحالی که او برای «فرشته شدن» نبرد میکند؛ آنها برای نان و رفاه مبارزه میکنند، و حال آنکه او برای تحصیل عقل وکسب بهشت میجنگد؛ لذا هرچه سن او بیشتر میشود، خوی رزم جویی و جهاد در او تقویت میشود. فرق جهاد اسلامی با جهاد غیر اسلامی در همین است؛ لذا هرچه سن انسان بالاتر میرود، رزم او بیشتر میشود؛ چه اینکه نماز و روزه وی نیز بیشتر میشود. چون انسان برای مقام نمیجنگد. اگر کسی برای مقام مبارزه میکرد، وقتی دوران بازنشستگی او فرارسید، دیگر داعیه و انگیزه نظامی ندارد. همچنین اگر کسی برای مال یا اعمال غرایز جنسی جنگ میکردوقتی پیر و فرتوت شد و همه این نیروها را از دست داد، چنانکه نه غذای سالمی میتواند بخورد نه خواب خوبی دارد، او که دیگر داعی برای جنگ ندارد! اما اگر کسی برای رضای خدا جنگ و جهاد کرد، هرچه پیرتر میشود، مبارزه را با نشاط بیشتری ادامه میدهد؛ لذا شخصیت والای امام راحل (قدس سره) از آن جهات یاد شده تأمین شده است؛ یعنی او:
اولاً: خود را به منطقه فرشتهها نزدیک کرد.
ثانیاً: در نظام درونی، همه خواستههای خود را بر «عقل» عرضه کرد.
ثالثاً: بازده این دو فعالیت علمی و عملی آن بود که موفق شد همه عبادات مخصوصاً «حج» را اقامه کند.
دنیا خود شما هستید
حضرت امام خمینی (قدس سره) در تفسیر شریف سوره حمد این تعبیر را داشتند که: جوانها بهتر از سالمندان میتوانند خود را نجات دهند. همه ما باید بکوشیم تا خاطراتی را که برایمان خوشایند و جاذبه دار است، طرد کنیم، چون این نوع جاذبهها مصداق این حدیث شریف است که: «فإنما مثل الدنیا کَمِثل الحیّة لیِّنٌ مسّها و قاتلٌ سمّها» (۲) دنیا مانند مار است که تماس با بدن آن نرم و سم آن کشنده است.
یکی از نوآوریهای امام بزرگوار (قدس سره) آن است که در تبیین معنای «دنیا» میفرمود: دنیا خود شما هستید، انسان «بد» خود دنیاست، و گرنه آسمان، زمین، درخت، کوه، صحرا و دریا هیچ کدام دنیا نبوده بلکه از «آیات الهی» هستند و خدای سبحان از همه آنها با تجلیل یاد کرده است (۳). هرگز از آسمان به بدی یاد نشد، از اختران گنبد مینا به زشتی نام برده نشد و از زمین، کوهها، معادن دل زمین، دریا و موجودات دریایی بدگویی نشد، اینها دنیا نیستند. «دنیا» (که ضمیر و قلب، متوجه اوست) مجموعهای از «عناوین اعتباری» است که انسان تبهکار را به خود سرگرم و مشغول کرده است. مجموعه خودخواهیها است که دنیا را تشکیل داده و به جهنم تبدیل خواهد شد. گاهی انسان، خود هیزم جهنم است و نمیداند که چه میکند: «و أما القاسطون فکانوا لِجَهَنَّمَ حطبا» (۴). کسی که اهل قَسط (جور و ظلم) است، هیزم افروخته جهنم است وگرنه شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمیکنید؛ زیرا همه اینها «آیات الهی» هستند، موجوداتی که تسبیح گوی حقّ اند و مستقیماً برای عبادت خدای سبحان و به طور غیر مستقیم برای نفع ما خلق شده اند.
همانطوری که بین صاحب نظران و اندیشمندان تفاوت و اختلاف است، بین صاحب دلان و صاحب بصران نیز تمایز و تفاوت است، نه آنها که از راه فکر قدم بر میدارند همتا و همسان هستند، و نه آنها که با شهود این راه را طی میکنند هم سنگ یکدیگرند.
امام راحل (قدس سره) هم در بخش صاحب نظران حضور دارد و هم در صحنه صاحب دلان. او در صحنه صاحب نظران یک اندیشمند فائق است و در میدان صاحب دلان، یک صاحب بصر صائب است. نشانه اش آن است که هم در براهین فکری بر بزرگان، نقدی قابل توجه دارد و هم در مسایل عرفانی بر ره آورد صاحب بصران نقدی عمیق و عارفانه دارد؛ مثلاً بر «اسفار اربعه»، آنگونه که عارف نامدار میرزا محمد رضا قمشهای (قدس سره) بیان میکند، نقد داشته و آن را به سبک خاص خود تبیین میکند و سرّ مطلب این است که هر چه «بَصَر» قویتر باشد، ره آورد آن نیز بیشتر و بهتر خواهد بود.
مظلومیت قرآن
امام راحل (قدس سره) دلش برای معرفت بلند انسان سوخته و درباره قرآن کریم اظهار نظر کرده، میگوید: «ما چقدر بیچاره ایم و قرآن کریم چقدر مظلوم شده که باید خدای سبحان را به وسیله «شتر» معرفی کرده و به ما بگوید: «أفلا ینظُرون إلی الإبل کیف خُلِقَت» (۵).» امام راحل (قدس سره) این مسئله را با احساس درد میگوید، ایشان در تفسیر شریف سوره حمد میفرماید: ما برای آن مینالیم که کار معرفت به جایی رسیده که به جای اینکه خدا را با «هو الاوّل و الاخرُ و الظاهرُ و الباطنُ» (۶) بشناسیم، باید خدا را با شتر بشناسیم. چرا خدا را با «فلمّا تجلّی ربهُ للجبل جعله دکّا» (۷) نشناسیم؟ چرا خدا را باید با شتر بشناسیم که شترشناسی باید معرّف «اللّه» باشد؟
دیانت و سیاست
امام راحل شاخصهای دارد که نه شریعتیان دارند، نه طریقتیان داشتند، و نه حقیقتیان از آن برخوردار هستند؛ چون شریعتیان میگفتند: «شریعت» منهای «سیاست» است، و طریقتیان میگفتند: «طریقت» منهای «سیاست» است و حقیقتیان هم باورشان این بود که: «حقیقت» منهای «سیاست» است، ولی امام امت هم سخن مرحوم مدرس (قدس سره) را فرمود که: «شریعت و دیانت ما عین سیاست است»، وهم بالاتر از مدرس، آنچه را که ما از مدرس نشنیده بودیم، فرمود، که: «طریقت» ما عین «سیاست» ماست، و بالاتر از آن، سخن حقیقتیان را هم سیر کرد که: «حقیقت» ما عین «سیاست» است. البته سیاست در شریعت به سبکی، در طریقت به سبک دیگر، و در حقیقت نیز به روش خاص خود میباشد.
وظیفه، اداء دین است
ادامه راه انبیا نه تنها در سالگرد انقلاب، دهه فجر و نه فقط سالی چند بار یا هفتهای یک بار، بلکه «هربامداد» و «هر شامگاه» خواهد بود. اگر سخن از نماز در اوقات پنج گانه مطرح است، پیام آن ناظر به صَرف نعمت در راهی که متنعّمین صرف کرده اند میباشد. انسان باید قدرت علم و توان عمل را علیه باطل به پیکار گیرد که این خود برخاسته از محتوای نماز است.
اگر رزمندگان در جبهههای نبرد ما در هنگام محاصره میگفتند: «کلّا اِنّ معی ربّی سیهدینِ» (۸)، از برکت «نماز» بود و اگر آنها وقتی در کام خطر قرار میگرفتند، میگفتند: «لا تحزن انّ اللّه معنا» (۹)، در سایه «نماز» است؛ بنابراین پاس داشتن نعمت الهی و بجا صرف نمودن آن، مایه تدوام انقلاب اسلامی خواهد بود.
وظیفهای که امت اسلامی در برابر این نعمت الهی دارد این است که دیْن خود را به خداوند سبحان ادا کند. قرآن کریم از دو گروهی که به اسلام رأی مثبت داده اند چنین یاد میکند:
گروهی تعهد کردند که در تدوام دین، پایداری را از کف ندهند، ولی لغزیده و افتادند: «ولقد کانوا عاهدواللّه لا یُولون الادبار و کان عهدُ اللّه مسؤولاً» (۱۰) این گروه با رأیی که به اسلام داده اند، تعهّد پایداری کرده اند تا نگریخته و صحنه را ترک نکنند و این تعهّد الهی مورد سؤال است، ولی در روز خطر، دیْن خود را به دین ادا نکرده، برگشتند و صحنه دین را خالی و دین را تنها گذاشتند.
قرآن کریم به این گروه میگوید: «قل لن ینفعکم الفرار إن فررتم من الموت أو القتل و إذا لا تُمتّعون الّا قلیلاً» (۱۱). خداوند سبحان به پیامبر گرانقدر الهی صلی الله علیه و آله فرمود: به فراریها بگو: نه فرار کردن از مرگ طَرْفی دارد و نه گریختن از کشته شدن سودی، شما در این میان جز اندک مدتی نمیمانید. این گروه به اسلام رأی دادند، ولی پایداری نکرده و گریختند.
گروه دیگر پایمردی را از کف رها نکردند: «مِن المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه فمنهم من قضی نحبَه و منهم من ینظرُ و ما بَدلوا تبدیلاً» (۱۲). یعنی در برابر گروه اول که فرار کرده و صحنه را ترک نمودند، رادمردانی پایدار و مستقیم هستند که به عهد خود وفادار بوده، به آن حرمت مینهند و جان دادن در راه دین را یک دیْن میدانند. اگر گروه اول تعهد کردند و فرار کردند، در مقابل، گروه دوم تعهد سپردند و ایستادند و راه انبیا را ادامه داده و از امدادهای آن ذوات مقدسه بهرهها بردند. آنها تعهد کردند که صحنه را رها نکنند، به این تعهد ارج نهاده، آن را محترم شمرده و صحنه را ترک نکردند، چنین گروهی یا خون داده و شهید شدند و یا برای خون دادن آماده بوده، به انتظار شهادت نشسته اند؛ نه پیشگامان آنها که خون دادند پشیمان هستند و نه آنان که منتظر بوده و در پشت جبهه هستند، نگران میباشند، آنها هرگز تصمیم خود را عوض نکردند: «… و ما بدّلوا تبدیلاً» (۱۳).
قیام برای آزادی
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) مالک اشتر را به رهبری حکومت مصر منصوب فرمود، دستوری به رهبر مصر داد و فرمانی هم خطاب به امت مصر صادر کرد.
دستوری که حضرت، به رهبر مصر (مالک اشتر) داد این بود که فرمود: «إنّ هذا الدّین قد کان أسیرا فی أیدی الأشرار، یُعمَل فیه بالهوی و یُطلَب به الدّنیا» (۱۴).ای مالک! هدف نهایی نهضت من آزاد کردن دین از چنگال طاغوتِ زمانه بوده و هست، قیام من تنها برای آزادی مردم نیست؛ زیرا مردم بندهی خدا هستند، بلکه قیام من برای آزاد کردن دین از چنگال خون آشام اشرار پیشین بود. (هم اکنون نیز مشاهده میشود کعبه و قدس که بهترین پایگاه دین خداست، اسیر اشراری از بدترین دولتمردانی به نام اسلام است). حضرت فرمود:ای مالک! بکوش که دین را آزاد کنی، معارف بلند و عقلی دین را از چنگال خرافات، اوهام و پندارهای عوامانه برهان تا آن معارف بلند با بیان و بنان عرضه شود.ای مالک! احکام الهی را مانند حکم دین در جامعه آزاد کن و زنده کن تا طمع آزمندان، احکام الهی را عوض نکند.ای مالک! با علما و رجال علم بسر ببر، تا حکم دین را از دام جهل و وَهْم آزاد کنند، با فقها و دیگر اسلام شناسان بسر ببر، تا احکام دین را رهایی بخشند: «و أَکثِر مُدارسة العلماء، و مُناقشةَ الحکماء» (۱۵).
اگر علما، حِکَم دین را از پردههای وَهْم آزاد کرده و دیگر اسلام شناسان، احکام دین را از آز و طمع زورمداران رهایی بخشند، دین، آزاد و رها خواهد شد، اگر دین از اوهام و خرافات آزاد شد و از چنگال دینداران صوری رهایی یافت، آنگاه میتواند عامل آزادی جامعه باشد.
مردی که مالکِ اشتر عصر و نسل ما بود و فرمان مولی الموحّدین حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) را به خوبی ادراک کرده و احیا نمود، رهبر گرانقدر و عظیم الشأن انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (قدس سرّه) است که خدای سبحان را به انبیا و اولیایش سوگند میدهیم که روح بلند آن حضرت را با اجداد طاهرینش علیهم السلام محشور فرماید.
این بزرگ رهبر الهی، هم احکام الهی را آزاد کرد و هم حِکَم الهی را رهایی بخشید.
حضرت علی علیه السلام نامهای به طور جداگانه خطاب به مردم مصر نوشت که در آن به مسلمانان مصر چنین خطاب کرد:ای مسلمین مصر! ما در حال نبرد و جنگ علیه باطل هستیم و جامعهای که در خواب باشد، دشمن او بیدار بوده و او را رها نمیکند: «من نامَ لم یُنَمْ عنه» (۱۶).
اگر خواستید انقلاب اسلامی در مصر مستقر شود و عمروعاصها در قلمرو دین طمع نکنند، نخوابید تا دشمن بیدار نتازد. این بیان نورانی، شعار انقلابی رهبر مسلمین، امیرالمؤمنین علیه السلام است:
هر آن غافل زِیَد، غافل خورَد تیر.
شیطان، خواه در جهاد اکبر، خواه در جهاد اصغر، از راهی میآید که انسان از آن غافل است: «إنّه یَراکم هو و قبیلُه من حیث لا ترونَهم» (۱۷). یعنی شیطان و ستادش از راهی بر شما میتازد که شما نمیبینید.
این دستور علوی هم اکنون نیز زنده است، یعنی اگر مسئولین کشور به وظایف خود وفاوار نباشند، خوابیده اند، اگر امت اسلامی در همهی مراسم اجتماعی و سیاسی در صحنه حضور پیدا نکند، خوابیده است، اگر تلاش اسلام شناسان بر این محور نباشد که معارف بلند و عمیق دین را از چنگال و حجاب وَهْم و خرافات رها کنند، خوابیده اند، اگر احکام دانان دین نکوشند تا احکام الهی در جامعه به درستی تبیین و اجرا شود، خوابیده اند، اگر حِکَم شناسان دین تلاش نکنند تا کلمات حکیمانه کسی که میگوید: «أُعطیتُ جوامع الکَلِم» (۱۸) به درستی شناخته و عرضه شود، خوابیده اند، اگر جامعه بخوابد، بیگانگان میتازند.
خط امام
کلمه «خطّ امام» بودن، یا «ادامه دهندهی راه امام» بودن و مانند آن، یک سلسله واژهها و داعیههای پر جاذبه است، ولی اگر مسئله به درستی بررسی و تحلیل شود، آنگاه روشن خواهد شد که کمتر کسی به خود اجازه میدهد که بگوید من تابع خط امام هستم.
امام راحل (قدس سره) مسئولیتی به نام مرجعیت (مقام افتاء) داشت، که عصارهی فتاوی ایشان به صورت رسالههای فارسی و عربی جلوه کرده است، که مشتمل بر کلیاتی است که دیگر فقها نیز آنها را گفته اند. فاصله فقهی ایشان با دیگران، خیلی نیست و از طرفی درک آن معانی کلی نیز خیلی سخت نیست؛ لذا بقای بر تقلید در زمان ارتحال ایشان امری دشوار نخواهد بود.
اصولاً بقای بر تقلید میّت کاری است آسان؛ زیرا آن مرجع تقلید فتاوی کلّی را بیان کرد و آن فتاوی کلی همواره زنده است. اما ادامه دادن راه امام راحل (قدسّ سرّه) ادامه دادن راه یک «رهبر» و «ولیّ» است. کار «ولی» آن است که دستور جزیی داده و رهنمود خاص ارائه میکند. «ولیّ» درباره هر کاری که باید انجام شود، به طور روزانه تصمیم تازه میگیرد، چنانکه گاهی شهد پیروزی مینوشد و گاهی نیز سمّ و زهر پذیرش قطعنامه را سر میکشد. کار او مقطعی، جزیی و روزانه است؛ لذا گاهی تلخ و زمانی شیرین است.
حال باید دید که چه کسی میتواند بگوید: «من تابع امامم»، و پیروی خطّ آن حضرت به چه معناست؟ «تابع امام» کسی است که بینشی، چون امام راحل (قدسّ سرّه) داشته باشد، چنانکه اگر فهمید امروز باید جام زهر را، گرچه تلخ است، بنوشد نکول نکند، و اگر دریافت که روز دیگر باید شهد را، با شُکر نه با فخر، بنوشد، شاکرانه قبول کند.
«بقا بر ولایت ولیّ»، به معنای داشتن پیوند تنگاتنگ جزیی با روح ولیّ و ارتباط ناگسستنی غیبی با روح اوست. اینکه انسان به درستی فهمیده و تشخیص دهد که کجا جای فریاد است و کجا جای سکوت، و دریابد که کجا جای نوشیدن زهر و سمّ است و کجا جای نوشیدن شهد، کار آسانی نیست؛ بنابراین هرگز کسی به خود اجازه ندهد که به آسانی ببافد که «من تابع خطّ امام هستم!»، مگر اینکه ولای آن حضرت را از نزدیک در جان خود احساس کند، بدین معنا که اگر به او بگویند: اکنون زمان پذیرش قطعنامه و نوشیدن شرنگ است و این زهر کشنده را باید بنوشی، دریغ نورزیده، صابرانه پذیرفته و تحمل نماید، چه اینکه اگر گفتند فتح خرمشهر و جای نوشیدن شهد است، شاکرانه قبول کند. در این صورت است که انسان میتواند مدّعی پیروی از خط امام باشد؛ بنابراین داعیهی تابعیّت خطّ امام و ادّعای پیروی مسیر امامت آن حضرت، از توان بسیاری از افراد عادی خارج و از تحملّ آنها بیرون است.
به نقل از کتاب: «امام خمینی در بیان و بنان آیت اللّه جوادی آملی»
پی نوشت:
۱- اتحاد ولایت و فقاهت در شخصیت ممتاز امام خمینی (قدس سره): آوای توحید (نامه امام خمینی (قدس سره) به گورباچف و شرح آن) – ص ۲۳،
۲- نهج البلاغه فیض الاسلام – نامه ۶۸ – ص ۱۰۶۵،
۳- فصلت – ۱۱،
۴- جن – ۱۵،
۵- غاشیه – ۱۷،
۶- حدید – ۳،
۷- اعراف – ۱۴۳،
۸- شعرا – ۶۱،
۹- توبه – ۴۰،
۱۰- احزاب – ۱۵،
۱۱- احزاب – ۱۶،
۱۲- احزاب – ۲۳،
۱۳- همان مصدر
۱۴- نهج البلاغه فیض الاسلام – نامه ۵۳ (عهدنامه مالک اشتر) – ص ۱۰۱۰،
۱۵- همان مصدر – ص ۱۰۰۱،
۱۶- نهج البلاغه فیض الاسلام – نامه ۶۲ – ص ۱۰۵۰،
۱۷- اعراف – ۲۷،
۱۸- بحار الانوار – ج ۹۸ – ص ۳۸؛ خصال – باب الخمسة – ج ۵۷
منبع: مهر
انتهای پیام/ ۱۳۴