جبهه

شهادت برای حفظ بیت المال/ سهم محمدرضا از انقلاب جز شهادت نبود

شهادت برای حفظ بیت‌المال/ سهم محمدرضا معینی از انقلاب جز شهادت نبود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در اولین روز از آذر ماه سال ۱۳۴۰ در نجف‌آباد متولد شد. اسمش را محمدرضا گذاشتند. همان محمدرضایی که پای ثابت مسجدالرضا بود و در فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی شرکت می‌کرد. روز‌های منتهی به انقلاب اسلامی کنار مبارزین رژیم پهلوی با ساخت کوکتل مولوتوف به مبارزه با این رژیم می‌رفت.

سرانجام با پیروزی انقلاب به آرزویش رسید. دست از فعالیت برنداشت و در گشت‌های امنیتی حضور پیدا می‌کرد تا سهمی در امنیت شهر داشته باشد. از روی احساس وظیفه و مسوولیت با منافقان به بحث می‌نشست و در امر به معروف کردن آن‌ها می‌کوشید.

علاقۀ وافرش به امام و روحانیت سبب پیوستن‌اش به حوزۀ علمیه شد. تابستان‌ها به کار می‌رفت تا خرج تحصیلش را در آورد. برای تهیه جهیزیه دختران نیازمند از پول زحمت‌کشی خود کمک می‌داد.

«محمدرضا معینی» اهل ورزش بود و عصر‌ها به زورخانۀ محل که باشگاه کارگران اصفهان نام داشت، می‌رفت. به خاطر تدین و انقلابی بودنش در زورخانه به سید معروف شد. در بسیج محله به بچه‌ها ورزش آموزش می‌داد.

وقتی داماد خانواده‌شان از دنیا رفت، به شیراز رفت و سرپرستی خواهر و ۲ فرزند کوچکش را بر عهده گرفت. از همان جا دختری را برای نامزدی برگزید. با آغاز جنگ، علی‌رغم سن کم بار‌ها خود را به بسیج سپاه پاسداران معرفی کرد تا اینکه پس از یک دورۀ آموزشی به سر پل ذهاب اعزام شد و پس از بازگشت به دیوان‌دره کردستان رفت.

زودتر از موعد مقرر، برای رفتن به سربازی اقدام کرد و دوره آموزشی را در صفر ۵ کرمان گذراند.

اطاعت پذیری‌اش از فرماندهان خوب و توصیه‌اش به بقیه درس خواندن بود. به عنوان خدمه تانک در لشکر ۹۲ زرهی ارتش حماسه‌ها از خود آفرید. محمدرضا در حفظ بیت‌المال بسیار کوشا بود و زمانی که دستور عقب‌نشینی صادر شد، برای آوردن تانک برگشت، چرا که می‌خواست به دست دشمن نیفتد.

در حالی که ۲ هفتۀ دیگر تا پایان خدمتش مانده بود، در مرحله سوم عملیات رمضان به تاریخ بیست و سوم تیر ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

مادرش می‌گوید: شب شهادتش که مراسم گرفتیم، آمد به خوابم. گفت: «مادر با گریه کردن آبروی مرا نبری! همان صبری که حضرت زهرا (س) در کربلا داشت، شما هم باید داشته باشی.» گفتم: «چشم.» کربلا که رفتم، گریه می‌کردم و دعا می‌خواندم. ناگهان خوابم برد. او را دیدم که زیارت‌نامۀ عاشورا را به من داد و گفت: «هر روز این دعا را می‌خوانم و ترک نمی‌کنم.»

او که از ذوق و قریحه نویسندگی برخوردار بود در دستنوشته‌های خود به مسئله جنگ اشاره کرده است. در یکی از دستنوشته‌ها آمده است:‌

ای جنگ زدگان دشت جنوب‌ای کوچ نشینان دیار غریب
باز آیید
خانه‌هایتان خالی
مرغانتان خالی از دانه
مرغانتان تشنه
سگ‌هایتان با محبت
گاوانتان پر شیر
اسب‌هایتان بی سوار
کلاس‌هایتان بی محصل
بازآیید
دشت گرم جنوب چشم انتظار شماست
کرخه از فراق شما دلگیر است
بازآیید
با قمقمه آبمان مرغانتان را سیراب کرده‌ایم
گاوانتان را به چرا برده‌ایم
اسبانتان را تیمار کرده‌ایم
سگ‌هایتان را نوازش نموده‌ایم
و خانه‌هایتان را آباد خواهیم کرد
باز آیید
دشمن مذبوحانه در حال فرار است
گورهایشان در مزارع شما پربار شماست
کارون از خون دژخیم رنگین است
بازآیید
غبار از چهره بشویید
کوچه‌ها را جارو کنید
مدرسه‌ها را بگشایید

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهادت برای حفظ بیت‌المال/ سهم محمدرضا معینی از انقلاب جز شهادت نبود بیشتر بخوانید »

تصاویر/ شهید «محمدتقی خرمی» (۲)

تصاویر/ شهید «محمدتقی خرمی» (۲)


تصاویر پاسدار شهید «محمدتقی خرمی»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ شهید «محمدتقی خرمی» (۲) بیشتر بخوانید »

تا خداوند عاشق انسان نشود شهادت به دست نمی‌آید/سلام/ لطفا در اخبار ارسالی قواعد آیین نامه رعایت شود/ کلمات بهم چسبیده/ کلمات عربی/ اعداد فارسی و انگلیسی با هم/ عدم حذف نیم فاصله ها در تیتر و لید از جمله ایرادات متون اراسلی شماست. / خواهشمندم دقت بفرمایید

تا خداوند عاشق انسان نشود شهادت به دست نمی‌آید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمان، ‌«علی‌اکبر فریدونی» نوزدهم بهمن ۱۳۴۲ در شهرستان رفسنجان متولد شد. وی تا پایان مقطع متوسطه در رشته برق تحصیل کرد و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و سرانجام بیست و دوم فروردین ۱۳۶۲ در فکه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.

پیکر وی بر اثر ماندن در منطقه متلاشی شد و پس از تفحص سال ۱۳۷۶ در شهرستان کرمان به خاک سپرده شد.

بخشی از وصیت نامه شهید «علی‌اکبر فریدونی»‌:

به نام آن کس که هستیم از اوست، جانم از اوست، معبودم اوست و راهم برای اوست. عزیزانم چند کلمه‌ای را به عنوان سخن‌های آخرم برای شما بازگو می‌نمایم، هدف من از آمدن به جبهه این بود که دین خود را به انقلاب اسلامی و امام و امت ادا نمایم و به آن هدفی که دارم برسم.

پدرم نمی‌دانی که چقدر خوشحالم که همچون پدری دارم که پسرش را با دست خود ابراهیم وارد قربانگاه می‌برد، تو‌ای پدر بدان و آگاه باش هیچ وقت پسرت همچون اسماعیل از قربانگاه سر نخواهد پیچید. مادرم، خوشحالم که به احساس مادرانه خود پیروزی شدی و فرزندت را که مدتی زحمت کشیدی بزرگ کرده و شب و روز خواب نداشتی و آن وقت پسرت را خود روانه جبهه حق علیه باطل کردی، من به همچون مادری مثل تو افتخار می‌کنم.

بعد از نام خداوند بزرگ چند کلمه‌ای برای عزیزانی که بعد از من می‌ماند، می‌نویسم درباره آمدن من به جبهه باید بنویسم که انسان تا عاشق جبهه نشود نمی‌تواند به جبهه بیاید و اگر به جبهه بیاید تا خدا عاشق او نشود، جان او را نمی‌گیرد و او را به شهادت نمی‌رساند در طول مدت جنگ بار‌ها عزم جبهه کردم و هر دفعه برخورد به مشکلات یا برنامه‌هایی می‌کردم که باعث نرفتن من به جبهه می‌شد.

این دفعه که بزرگترین سعادت نصیب من شد و به صف رزمندگان اسلام که همانند یاران امام حسین (ع) در ظهر عاشورا شهید شدند، من هم دعوت حق را لبیک گویم و به آن‌ها بپیوندم و‌ای پدراین را بدان که من از بیکاری وبی زنی و‌… این‌ها نبود که به جبهه آمدم، بلکه برای دفاع از اسلام و مستقر شدن حکومت عدل اسلامی روی کره زمین و نابودی دشمنان اسلام و منافقان و کافران و پیروزی مسلمین بود.

امیدوارم که در درجه اول پیروز شویم و اگر به درجه شهادت نائل شدم، به بزرگترین سعادت رسیده ام و همچنین شما‌ ای مادر خوبم که می‌گفتی کسی نیست بنشیند قصه‌های دل خود را برایم تعریف کند، باید به شما بگویم که دیگر در این مورد‌ها فکر نکنید و ناراحت نشوید، چون من راضی نیستم که شما یک قطره اشک بریزید و از خداوند می‌خواهم که به شما صبر فراوان عطا فرماید که از این قربانی که در راه خدا داده‌اید خشنود باشید و هیچ ناراحتی به خود راه ندهید که باعث خشنودی دشمن و آزرده شدن من خواهد شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تا خداوند عاشق انسان نشود شهادت به دست نمی‌آید بیشتر بخوانید »

دیدار با خانواده دو جانباز در هیرمند

دیدار با خانواده 2 جانباز در هیرمند


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از زاهدان، حجت‌الاسلام «محمد راشکی» امام جمعه شهرستان هیرمند امروز همراه چند تن از مدیران دستگاه‌های اجرائی، با حضور در منازل دو تن از جانبازان سرافراز مقیم شهرستان مرزی هیرمند، ضمن دلجویی از این قهرمانان عرصه فداکاری و شجاعت، از نزدیک در جریان مشکلات این عزیزان قرار گرفت.

وی در این دیدار از جانبازان به عنوان اسوه‌های صبر و ایستادگی نام برد و اظهار داشت: جانبازان با الگو گرفتن از حضرت ابوالفضل (ع) در راستای حراست و نگهداری از ارزش‌های انقلاب اسلامی از جان و آرزوهای خود گذشتند.

این مسئول افزود: جانبازان بهترین الگو برای نسل جوان و آینده ساز انقلاب اسلامی هستند چرا که از این اسطوره ها درس ایثار و شهامت می آموزند.

امام جمعه شهرستان هیرمند ادامه داد: جانبازان، قهرمانان واقعی و همیشگی این مرز و بوم هستند. آنان سند زنده حقانیت انقلاب اسلامی و در واقع اسناد غیرقابل انکار حضور نیرومند جوان‌های ارزنده و انقلابی ما در برابر دشمنان کشور هستند.

این مسئول تصریح کرد: جانبازان، انسان هایی ایثارگر و جان برکف اند که طی سال های جنگ تحمیلی و تجاوز دشمن، در خطوط مقدم جبهه، قهرمانانه سینه خود را در برابر آتش دشمن سپر کرده و در راه حفظ کیان اسلام، سلامت خود را تقدیم داشتند.

وی ابراز داشت: جانبازان شهیدان زنده هستند‌ و قداست و ارزش جانبازان کمتر از شهدا نیست، رسيدگى به امور ايثارگران و خانواده‌های گرانقدر آنان، باید در صدر برنامه‌های همه مسئولان قرار گیرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دیدار با خانواده 2 جانباز در هیرمند بیشتر بخوانید »

گریه‌های یک شاعر برای نوحه‌های امام حسین (ع)

روایت حاج صادق آهنگران از دلدادگی حماسه‌سرای جبهه‌ها به امام حسین (ع)


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حاج صادق آهنگران در کتاب با نوای کاروان به شخصیت شاعر اهل بیت، حبیب الله معلمی از حماسه‌سرایان جبهه‌ها پرداخته که در ادامه می‌خوانید.

خداوند به این مرد توان هنری ارزشمندی داده بود. به نظرم، ثواب او که در پشت پرده، خالصانه شعر‌ها و نوحه‌ها را می‌سرود، از من که جلوی دوربین و مردم آن‌ها را می‌خواندم، بیشتر بود. آقای معلمی در منزل خودش شب بیست‌ و‌ هفتم ماه رمضان، مراسم احیا می‌گرفت. من و دوستان دعای جوشن کبیر را می‌خواندیم. او هم گاهی برای کمک به ما می‌خواند. بدون کتاب و از حفظ می‌خواند. معلوم بود کل دعای جوشن کبیر را حفظ است و نیازی به کتاب ندارد. اگر کسی اعراب دعا را اشتباه می‌خواند، با صدای بلند اعتراض می‌کرد که درست بخوان. این غلط است.

گاهی که من دعای ابوحمزه ثمالی را می‌خواندم، می‌دیدم او باز هم از حفظ می‌خواند. این موضوع برای من خیلی جالب بود. معلوم بود در ادعیه‌خوانی شب‌های احیا سابقه دارد. وقتی نوحه می‌خواند، می‌دیدم که اشک در چشم‌هایش جمع می‌شود و بغض می‌کند. بعضی وقت‌ها هم گریه می‌کرد و می‌نوشت. من بار‌ها این صحنه‌ها را هنگام کار با او دیدم. گاهی صبح‌ها که برای گرفتن نوحه سراغش می‌رفتم، می‌گفت: «دیشب برای نوشتن این نوحه خیلی گریه کردم. نمی‌دانستم گریه کنم یا بنویسم.» فرزندش می‌گفت: «هر زمان پدرم در رثای امام حسین علیه السلام و یارانش شعر می‌گفت، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد.»

بیشتر در شب و در تنهایی شعر می‌گفت، شب‌زنده‌داری از زمان جنگ برایش عادت شد و تا آخرین روز‌های عمر باعزتش این عادت را ترک نکرد. روز‌ها چند ساعت می‌خوابید، اما شب‌ها همیشه بیدار بود. این کار موجب شده که کم‌کم سوی چشم‌هایش را از دست بدهد. با وجود این، از شعر گفتن دست نکشید و عجیب آنکه در آخرین سال زندگی‌اش، در رثای امام حسین علیه السلام شانزده نوحه سرود. نمی‌خواست مشتاقانی که هر سال از یک ماه قبل از محرم به در خانه‌اش می‌آمدند، دستشان خالی بماند.

یک بار همراه آقای معلمی برای دیدار با علامه محمدتقی جعفری رفتیم. من به علامه گفتم: «ایشان حبیب‌الله معلمی شاعر نوحه‌های من هستند.» علامه جعفری با تعجب پرسید: «عجب! شاعر نوحه «لاله خونین من‌ای تازه‌جوانم شهید» هستند؟» بعد کل نوحه را از حفظ برایمان خواند. خیلی برایم عجیب بود که یک عالم دینی نوحه‌ای را حفظ کرده باشد. او مفسر اشعار مولانا، حافظ و بسیاری از شعرای بزرگ بود، ولی با کمال اخلاص، نوحه آقای معلمی را می‌خواند و چه ذوقی هم می‌کرد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت حاج صادق آهنگران از دلدادگی حماسه‌سرای جبهه‌ها به امام حسین (ع) بیشتر بخوانید »