خاطرات دفاع مقدس

تمام عشق ‌و شوق ما پاسداران، امام (ره) بود

تمام عشق ‌و شوق ما پاسداران، امام (ره) بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، آزادسازی سوسنگرد در پاییز ۱۳۵۹ از جمله پیروزی‌های غرورآفرین و تاریخی کشورمان در جنگ تحمیلی بود که رزمندگان استان آذربایجان شرقی در کنار دیگر هموطنان نقشی پررنگ در آن ایفا کردند. زنده‌یاد «سیدحسن شکوری» جانباز دوران دفاع مقدس و رزمنده حاضر در این عملیات، در کتاب «با یاد خاطره‌ها» اثر «رضا قلی‌زاده علیار» خاطره جالبی از دیدار فاتحان سوسنگرد با حضرت امام خمینی (ره) پس از بازگشت از این شهر روایت کرده است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید: 

دیدار یار در جماران

«وقتی شنیدیم ائمه جمعه سراسر کشور فردا به دیدار حضرت امام (ره) می‌روند از آیت‌الله مدنی خواهش کردیم ما را هم به جماران ببرند ایشان هم وقتی اشتیاق رزمنده‌ها برای دیدار با امام (ره) را دیدند، گفتند: فردا صبح در تهران منتظر تماس من باشید باید با دفتر امام (ره) هماهنگ کنم.

حاج آقا در قم ما را به حال خودمان رها نکردند و به آقایی که در بازار تهران فردی شناخته شده بود سپردند به فکر جایی در تهران برای استراحت ما باشد. شب دیروقت حرکت کردیم و ساعت ۲ بعد از نیمه‌شب رسیدیم‌ تهران. نماینده‌ی آیت‌الله مدنی ما را به خانه خودش برد و شب را استراحت کردیم. بعد از نماز صبح خبر دادند با رفتنمان به دیدار حضرت امام (ره) موافقت شده. از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدیم. همه عشق و شوق ما پاسداران در روی زمین، امام (ره) بود و حاضر بودیم جانمان را فدای ایشان کنیم اما نم اشکی بر چهره‌اش نبینیم. 

وقتی به جماران رسیدیم آیت‌الله مدنی در محل بازرسی ایستاده بودند و خودشان ما را یکی یکی فرستادند داخل. کسی آن‌جا روی حرف ایشان حرفی نمی‌زد. امام (ره) که آمدند همه‌مان جانی دوباره گرفتیم؛ شعار دادیم و حضرت امام (ره) هم به ابراز احساسات ما پاسخ گفتند. وقتی همه آرام گرفتند به ما اشاره شد تا سرود رزمنده‌های آذربایجانی سوسنگرد را بخوانیم این سرود ورد زبان همه بچه‌ها بود و حالا خواندنش در جماران حلاوت دیگری داشت. شروع کردیم:

داغ دا داش دا گئزر اسلام اُردوسی

اسلام اُردوسونون یوخدی قورخوسی …

(معنی: در کوه و بیابان‌ها، اردوی اسلام می‌گردد و از کسی ترسی ندارد …) 

امام (ره) بیش‌تر اوقات در دیدارهایشان روی وحدت کلمه تأیید می‌کردند و این بار هم مضمون صحبت‌هایشان حفظ وحدت و یکدلی بین نیروهای مسلح و آحاد جامعه بود. دیدار با امام (ره) از لحاظ روحی بسیار مشعوفمان کرد. این دیدار یک توفیق الهی بود که نصیب ما شد.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تمام عشق ‌و شوق ما پاسداران، امام (ره) بود بیشتر بخوانید »

همدلی بی‌نظیر سپاه، ارتش و بسیج در عملیات بیت‌المقدس

همدلی بی‌نظیر سپاه، ارتش و بسیج در عملیات بیت‌المقدس


«ابوذر نریمانی» رزمنده دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در شهرکرد با بیان خاطرات خود در جنگ تحمیلی اظهار داشت: من از ایل عشایر قشقایی طایفه‌ی ابوالوردی و معروف به ابوذر راشدی‌فرد هستم، درحال حاضر نیز در شهرستان بروجن سکونت دارم.

وی با بیان اینکه توفیق چهار مرحله اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل را داشته است، افزود: در سال ۱۳۶۰ در دبیرستان عشایری شیراز مشغول به تحصیل بودم، زمانی که حضرت امام خمینی (ره) دستور دادند محصلان هم می‌توانند عازم جبهه شوند، حدوداً با ۶۰ نفر از بچه‌های دبیرستان عشایر شیراز عازم جبهه‌ها شدیم، البته پیش از آن حدود ۲۰ روز در منطقه باجگاه شیراز در دوره آموزشی که توسط سپاه عشایر فارس برگزار می‌شد نیز شرکت کردیم.

این رزمنده دوران دفاع مقدس ادامه داد: مربی ما در دوره آموزشی که پیش از اعزام به جبهه گذراندیم «حبیب نریمانی» از پاسداران سپاه عشایری فارس بود، در آن زمان من جثه درشتی نداشتم و به همین دلیل پس از اتمام دوره آموزشی و زمان اعزام به جبهه، مسئولان اعزام گمان می‌کردند سن من کمتر از ۱۸ سال است درصورتی که در آن زمان ۱۸ سال داشتم.

نریمانی عنوان کرد: حدوداً بهمن ماه سال ۶۰ برای اولین بار به جبهه اعزام شدم و در اولین مقصد به ماهشهر رسیدیم، افراد دیگری نیز از سایر شهر‌های کشور به این شهر آمده بودند و درنتیجه یک گردان تشکیل شد، فرمانده‌ی گردان نیز شخصی بود به‌نام «اسحاق اساکره»، حدود یک هفته در ماهشهر در یک دوره آموزشی شرکت کردیم؛ درواقع تمرین عملیات داشتیم که چگونه در عملیات شرکت کنیم، بعد‌ها مشخص شد که باید در عملیات طریق القدس به عنوان خط شکن شرکت کنیم.

وی اضافه کرد: بعد از گذشت حدود یک هفته به منطقه دهلاویه اعزام شدیم که در همان زمان شهید چمران در این منطقه به شهادت رسیده بود، شبی که ما در منطقه‌ی دهلاویه مستقر شدیم عملیات طریق‌القدس انجام شد که خط اصلی توسط نیرو‌های شهید چمران شکسته شد و ما هم پس از آن‌ها شروع به پیشروی کردیم.

این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه افراد در مرحله اول اعزام به جبهه با صدای خمپاره آشنایی نداشتند، تصریح کرد: پیش از اعزام من و سایر نیرو‌ها به جبهه در شهر اهواز تجمعی داشتیم که مسئولان به ما تاکید کردند زمانی که صدای انفجار خمپاره شنیده شد باید روی زمین بخوابید، به یاد دارم در عملیات طریق‌القدس که اولین تجربه حضور من در صحنه نبرد بود صدای انفجار شنیده شد که بلافاصله من و تمامی ۶۰ نفر نیرویی که همراه من به جبهه اعزام شده بودند روی زمین خوابیدند درصورتی که این انفجار حدود ۲۰ تا ۳۰ کیلومتر با ما فاصله داشت.

نریمانی یادآور شد: صبح فردای عملیات طریق‌القدس از سمت نیرو‌های عراقی تیرباری مرتب درحال کار کردن و شلیک گلوله به سمت رزمندگان ایرانی بود به گونه‌ای که نیرو‌های ایرانی فرصت پیشروی نداشتند، اما درنهایت برخی رزمندگان خط را شکسته و به سمت تیربار حرکت کردند، زمانی که به نیروی عراقی رسیدند تیر‌های او به اتمام رسیده بود و به همین دلیل نیز تسلیم نیرو‌های ایرانی شد، در عملیات طریق‌القدس بستان آزاد شد و من نیز توفیق حضور درکنار سایر رزمندگان عشایر را در این عملیات داشتم.

وی بیان کرد: در سال ۱۳۶۱  درحال ساخت منزل در نقنه بودیم و من تصمیم داشتم برای مرحله دوم به جبهه اعزام شوم، اما مادرم اصرار داشت برای اخذ مدرک دیپلم اقدام کنم و پس از اتمام درس به جبهه اعزام شوم، اما من تصمیم خود را برای حضور در صحنه نبرد علیه دشمن بعثی گرفته بودم و درنهایت به همراه هفت یا هشت نفر از اهالی نقنه به جبهه اعزام و در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کردیم.

این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به عملیات بیت‌المقدس، ادامه داد: هنوز عملیات شروع نشده بود که ما را با قایق به سمت دیگر رودخانه کارون منتقل کردند و حدود ۱۰ تا ۱۵ روز در روستایی به نام کفیشه مستقر شدیم، نیرو‌های عراقی از حضور ما در این منطقه اطلاعی نداشتند و وظیفه ما انجام نگهبانی مخفیانه بود، پیش از شروع عملیات اصلی نیز ما با دور زدن نیرو‌های عراقی سعی کردیم محاصره شهر خرمشهر را تنگ‌تر کنیم.

نریمانی عنوان کرد: در عملیات بیت‌المقدس گردان‌هایی از سپاه، ارتش و بسیج شرکت داشتند، من نیز در لشکر امام حسین (ع) بودم، پس از شروع عملیات ما پیشروی کرده و نیرو‌های عراقی را دور زدیم که پس از حدود ۱۰ دقیقه تیراندازی به دلیل اینکه در محاصره قرار گرفته بودند به سمت خاکریز‌ها فرار کردند و بسیاری از آن‌ها توسط رزمندگان ایرانی به اسارت درآمدند.

انتهای پیام/ 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

همدلی بی‌نظیر سپاه، ارتش و بسیج در عملیات بیت‌المقدس بیشتر بخوانید »

عکس امام (ره) همیشه بر دیوار آسایشگاه اسرا بود

عکس امام (ره) همیشه بر دیوار آسایشگاه اسرا بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، آزادگان کشورمان در سال‌های سخت اسارت علی‌رغم تحمل فشارها و شکنجه‌های فراوان حماسه‌ای از استقامت و پایداری را به نمایش گذاشتند و برخی از آنان در این راه به شهادت یا جانبازی نایل شدند.

یکی از این اسوه‌های صبر و مقاومت، شهید «خلیل فاتح» از رزمندگان هنرمند استان آذربایجان شرقی است که آذر ۱۳۶۰ به همراه جمعی از همرزمان خود در جریان عملیات «مطلع الفجر» به اسارت نیروهای عراقی درآمد و سال ۱۳۶۲ در اردوگاه «موصل ۲» به شهادت رسید.

«رحیم جوادی‌کیا» از دوستان شهید «فاتح» خاطره‌ای از ایثار و مقاومت این شهید والامقام و دیگر آزادگان را در کتاب «روایت صبر» اثر «مریم جلیلی» چنین روایت کرده است:

«ما در بند اسارت سعی می‌کردیم روحیه‌ی خود را حفظ بکنیم و با وجود همه‌ی فشارها مراسمات را برگزار کنیم؛ تئاتری را که در آسایشگاه همراه با سرود ترکی اجرا کردیم فراموش نشدنی است. خلیل فاتح تک‌خوانی می‌کرد و ما دسته جمعی می‌خواندیم.

داغلارا دیرماشاروق، بولاق کیمی جوشاروق
دین اسلام یولوندا اولونجه ساواشاروق

داغلار لاله‌سیز اولماز، یولی چالاسیز اولماز
بویولا قیچ قویانین، باشی بلاسیز اولماز

معنی شعر:

از کوه‌ها بالا می‌رویم، مانند رودها می‌خروشیم. در راه دین اسلام تا لحظه مرگ می‌جنگیم. کوه‌ها بدون گل لاله نیستند، این راه بدون پستی و بلندی نیست. کسی که در این راه گام می‌گذارد، باید بداند که چه سختی‌هایی در پیش دارد.

افسران ارتشی که چند سال در سلول‌های جداگانه بودند و حق ارتباط با سایر اسرا را نداشتند نیز در جمع تماشاگران بودند و با شنیدن این شعر اشک می‌ریختند.

مراسمات دعا خوانی کسالت را از اسرای اردوگاه دور کرده بود. اسرا برای برگزاری این مراسمات دست به هر نوع ایثار می‌زدند و هر بار با لو رفتن مراسمات دعا تعدادی برای شکنجه شدن از سایرین جدا می‌شدند. همان افراد که شکنجه می‌شدند تاکید به انجام پرشورتر مراسمات داشتند و روحیه‌ای تازه می‌گرفتند و بانی برگزاری دعا می‌شدند.

شعله‌ عشق به رهبری و نظام جمهوری اسلامی و مسئولین مملکت در بین اسرا همچنان روشن بود تا جایی که وقتی روزنامه‌ای به دستشان می‌افتاد و در آن عکس مسئولین کشور را می‌دیدند از روزنامه جدا می‌کردند و آن را به دیوارهای آسایشگاه می‌زدند و از دید سربازهای عراقی مخفی می‌کردند. گاهی که سربازهای عراقی متوجه آن عکس‌ها می‌شدند اسرا را شکنجه می‌دادند اما اسرا باز کار خود را از سر می‌گرفتند با این حال عکس امام (ره) همیشه بر روی دیوار بود.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عکس امام (ره) همیشه بر دیوار آسایشگاه اسرا بود بیشتر بخوانید »

ضرورت نگارش خاطرات و تاریخ شفاهی روحانیون مبارز انقلابی

ضرورت نگارش خاطرات و تاریخ شفاهی روحانیون مبارز انقلابی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از خرم آباد، حجت‎الاسلام «سید احمدرضا شاهرخی» نماینده ولی‌فقیه در لرستان و امام جمعه خرم آباد، امروز (چهارشنبه) در دیدار با سرهنگ پاسدار «محسن رشیدی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان اظهار داشت: ثبت و ضبط تاریخ شفاهی روحانیون مبارز دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بسیار مهم و حائز اهمیت است چرا که خاطرات و زندگینامه این قشر جامعه حاوی نکات ارزشمندی از مفاهیم اخلاقی، تاریخ، فرهنگ و سبک زندگی  افراد جامعه است.

حجت الاسلام شاهرخی ضمن ابراز رضایت از نگارش کتاب تاریخ شفاهی وی، افزود: بخش عمده ای از خاطراتم به دوران دفاع مقدس اختصاص دارد. در جلسات شورای هماهنگی حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان حضور خواهم داشت و با برگزاری این جلسات در بیت امام جمعه موافق هستم.

نماینده ولی فقیه در لرستان  به ضرورت تدریس دو واحد درس آشنایی با دفاع مقدس در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه اشاره کرد و افزود: لازم است که در حوزه علمیه صادقیه برای نشست‌های تخصصی بررسی نقش روحانیت در دفاع مقدس برگزار شود.

در ادامه این دیدار سرهنگ پاسدار «محسن رشیدی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان گزارشی از روند تکمیل موزه و مرکز فرهنگی دفاع مقدس لرستان ارائه دادند و اظهار داشت: موزه دفاع مقدس لرستان آماده افتتاح و بهره برداری است.

وی گفت: قرار است که در یک مناسبت ملی همزمان پنج موزه و مرکز فرهنگی دفاع مقدس در سراسر کشور افتتاح شود که یکی از آنها موزه دفاع مقدس لرستان است.

انتهای پیام/ 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ضرورت نگارش خاطرات و تاریخ شفاهی روحانیون مبارز انقلابی بیشتر بخوانید »

یک بمب اندازه صد بمب برایمان ارزش داشت

یک بمب اندازه صد بمب برایمان ارزش داشت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، بنا به روایت بسیاری از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس، رزمندگان ایرانی به‌منظور جلوگیری از اتلاف و اسراف مهمات و در عین حال پرهیز از هدف قرار دادن شهروندان غیرنظامی، در به کار بردن تسلیحات دقت‌نظر و حساسیت فراوانی به خرج می‌دادند.

سرهنگ خلبان «محمدعلی رحیمی‌پناه» از خلبانان استان آذربایجان شرقی در دوران دفاع مقدس، در کتاب «معجزنشان» نوشته «داود خدایی» و «عسگر حسن‌پور» که توسط انتشارات معبر آسمانی منتشر شده است، خاطره‌ای درباره خودداری‌اش از بمباران منطقه مسکونی و نیز پرهیز از اتلاف بمب‌ها روایت کرده است که آن را در ادامه می‌خوانید:

ما را با هواپیمای بعثی اشتباه گرفتند

«به ما ماموریت دادند یکی از پادگان‌ها را بمباران کنیم. سرگرد «سلیمانی» به عنوان لیدر و من هم به عنوان کمک برای بمباران رفتیم. به محض اینکه از مرز عبور کردیم به نزدیک محل پادگان رسیدیم و در ارتفاع پایین رفتیم تا رادار دشمن ما را نبیند. تاکتیک ما این بود که بالا می‌رفتیم و بعد شیرجه زده بمباران می‌کردیم و بر می‌گشتیم.

وقتی از مرز رد شدیم و به نزدیک هدف رسیدیم هوا خیلی بد بود. با هم مشورت کردیم اگر بشود فاصله را از همدیگر بیش‌تر کنیم تا هر کدام که توانست آن منطقه را ببیند او بمباران کند. فاصله را بیش‌تر کرده و ارتفاع گرفتیم و از ابر بیرون رفتیم. بعد از شیرجه او گفت من بالای پادگان هستم من گفتم من هم بالای پادگان هستم.

به تدریج که از ابرها پایین رفتم در لحظه آخر که خواستم بمب را بیندازم متوجه شدم که آن‌جا پادگان به نظر نمی‌آید. انگار آن‌جا خانه‌های سازمانی عراقی‌ها بود. زود به لیدر گفتم: متاسفانه این طرف‌تر از پادگان و بالای خانه‌های سازمانی پادگان هستم بمباران نمی‌کنم.

تازه ستوان یک شده بودم و فقط ۸-۷ ماموریت جنگی انجام داده بودم. هنوز مهارت چندانی نداشتم گفتم بمباران نمی‌کنم اما هر کار کردم هواپیما جواب نمی‌داد چون محاسبات ما بر این اساس بود که ما خواهیم رفت و در این زاویه پایین خواهیم آمد و در این سرعت و زاویه پایین خواهیم رفت و بمب‌ها را با این وزن رها خواهیم کرد و بعد که هواپیما سبک شد، با این محاسبات کار خواهیم کرد تا هواپیما جواب دهد. در آخرین لحظه کولرهای ساختمان‌های پنج طبقه را دیدم نمی‌توانستم فکر کنم در لحظه‌ی آخر هواپیما جواب داد و من برگشتم.

یک مقدار که از آن منطقه دور شدم لیدر گفت: این‌جا منطقه‌ی امنی است، این‌جا بمب‌ها را رها کن. پس از حمل بمب‌ها، وقتی فیوز بمب‌ها عمل نکرده ما می‌توانیم بمب‌ها را برگردانیم اما به محض اینکه فیوز را روشن کنیم هر لحظه امکان انفجار بمب‌ها وجود دارد. یک بمب برای ما اندازه صد تا بمب اثرگذار بود. کسی به ما یک گلوله کوچک نمی‌داد چه برسد به آن بمب‌هایی که ما با آن زحمت تهیه کرده بودیم گفتم بنزین من کافی است اجازه بدهید بمب را برگردانم. او گفت اشکالی ندارد خودت تصمیم بگیر.

تصمیم‌ام را گرفتم؛ موقع بازگشت سرعت هواپیما کم بود رادار متاسفانه ما را با هواپیمای عراقی اشتباه گرفت. از طرف ما دو تا هواپیمای دیگر بلند شدند تا ما را هدف قرار دهند. سرعت ما کم و سنگین بودیم خلبانان دو هواپیما از دوستان ما بودند. «حسین‌پور» دنبال هواپیمای ما راه افتاد و موشک‌هایش را آماده کرد تا شلیک کند. یک لحظه با خودش فکر می‌کند حالا که سرعت هواپیما کم است جلو بروم و با اسلحه به او شلیک کنم تا موشک هدر نشود. «حسین‌پور» جلو که آمد با دیدن دو اگزوز فهمید ایرانی هستیم و از کنار ما گذشت. اگزوزهای عراقی‌ها یکی بود.»

انتهای پیام/  

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

یک بمب اندازه صد بمب برایمان ارزش داشت بیشتر بخوانید »