خاطرات رزمندگان

آزاده دفاع مقدس کرمانی در جمع پاسداران به بیان خاطرات اسارت پرداخت

آزاده دفاع مقدس کرمانی در جمع پاسداران به بیان خاطرات اسارت پرداخت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمان، «خنجری»، آزاده سرافراز و جانباز دوران دفاع مقدس، در مراسمی که با حضور پاسداران و سربازان ناحیه مقاومت بسیج حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله برگزار شد، به بیان خاطرات ۸۵ ماه اسارت خود در زندان‌های رژیم بعث عراق پرداخت. وی در این نشست صمیمانه، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره تمامی آزادگان، رشادت‌ها و صبر آنان را مورد ستایش قرار داد.

دفاع مقدس کرمانی در جمع پاسداران به بیان خاطرات اسارت پرداخت” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1404/5/30/3093809_795.jpg” alt=”آزاده دفاع مقدس کرمانی در جمع پاسداران به بیان خاطرات اسارت پرداخت” width=”600″ height=”400″>

این آزاده دوران جنگ تحمیلی در ادامه سخنان خود اظهار داشت: «در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه استکبار جهانی علیه کشور ایران اسلامی، پیروزی ما مدیون اتحاد و همدلی مثال‌زدنی مردم و رهبری حکیمانه مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) بود. این اتحاد و همبستگی ملی، تنها عاملی بود که سبب ناامیدی و شکست دشمنان قسم‌خورده کشورمان شد.»

خنجری در بخش دیگری از سخنانش تأکید کرد: تا زمانی که مردم در صحنه حضور داشته باشند و پشتوانه نظام و انقلاب خود باشند، هیچ قدرت و نیرویی نمی‌تواند به این مرزوبوم آسیبی وارد کند. وظیفه اصلی ما مسئولان و خادمان این هست که بدون هیچ‌گونه چشم‌داشتی، با تمام توان به این مردم خدمت‌رسانی کنیم.

خنجری در پایان سخنان خود به یکی از غمگین‌ترین لحظات دوران اسارت اشاره کرد و گفت: «غم‌انگیزترین و جان‌سوزترین خبر دوران اسارت ما، خبر ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) بود که تمامی اردوگاه‌های اسرای ایرانی را به‌شدت متأثر و عزادار کرد.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آزاده دفاع مقدس کرمانی در جمع پاسداران به بیان خاطرات اسارت پرداخت

آزاده دفاع مقدس کرمانی در جمع پاسداران به بیان خاطرات اسارت پرداخت بیشتر بخوانید »

پیاده‌روی ۲۰ کیلومتری رزمنده نوجوان با کتانی چینی!

پیاده‌روی ۲۰ کیلومتری رزمنده نوجوان با کتانی چینی!


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید محسن خوشدل» از جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که در واحد موشکی ضد زره به فعالیت می‌پرداخته، در بخشی از کتاب خاطرات خود به نام پرواز‌های بی‌بازگشت، به بیان خاطرات خود از عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر اشاره‌ کرده که به مناسبت ایام اجرای این عملیات غرورآفرین منتشر می‌شود.

«در گردان انصار (لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله صل الله علیه و آله)، مرا به‌عنوان آرپی‌جی زن انتخاب نکردند. شاید قد و قواره کوچکی‌ام این توفیق را از من گرفت. یک اسلحه کلاشینکف تحویلم دادند و در یکی از دسته‌ها به‌عنوان تک‌تیرانداز سازماندهی شدم.

روز‌ها را در دوکوهه، به آموزش نظامی و آمادگی جسمی می‌گذراندیم. پوتین‌هایم پوسیده و غیرقابل استفاده‌شده بود. به واحد تدارکات گردان مراجعه کردم. پوتین به‌اندازه پای من نداشتند. شماره پای من ۳۹ و نسبتاً کوچک بود. مسئول تدارکات گفت که برای پای تو کتانی داریم، اگر می‌پوشی، تقدیم کنم. یک جفت کتانی چینی برایم آورد. اوایل اردیبهشت ۱۳۶۱ ما را برای شرکت در عملیات بعدی (بیت‌المقدس)، راهی دارخوین کردند. در شرق رودخانه کارون اردو زدیم و در انتظار آغاز عملیات ماندیم.

پیاده‌روی بیست کیلومتری با کتانی چینی!

کم‌کم پی بردیم که برای حمله به خطوط مقدم دشمن، بایستی از عرض کارون بگذریم و فاصله بیست کیلومتری تا جاده اهواز خرمشهر را پیاده برویم و در آنجا پدافند کنیم. من هم مانند باقی رزمندگان، از آمادگی نسبی برای شرکت در عملیات برخوردار بودم؛ اما فکر اینکه باید بیست کیلومتر راه را با کتانی تنگ چینی طی کنم، آزارم می‌داد.

غروب روز نهم اردیبهشت، آماده عبور از کارون بودیم. فرمانده گروهان ما اعلام کرد که با تاریک شدن هوا، نماز مغرب و عشاء را می‌خوانیم و حرکت می‌کنیم و تأکید کرد که کسی حق ندارد هنگام خواندن نماز، پوتین‌هایش را در بیاورد. اولین بار بود که با چنین موقعیتی روبه‌رو می‌شدم. پیش فرمانده رفتم و گفتم: «آخه نماز با کفش؟» گفت: بحث نکن و کارت رو انجام بده. من هم به‌ناچار برای اولین بار با کتانی نماز خواندم. بلافاصله بعد از خواندن نماز به ساحل کارون رفتیم. گروه‌گروه، سوار قایق‌ها شدیم و به آن‌طرف رودخانه رفتیم از قایق‌ها پیاده شدیم و آماده پیاده‌روی بیست کیلومتری.

یکی از فرماندهان در آنجا برایمان صحبت کرد؛ اما به‌جای آنکه از برنامه گردان و کاری که درصدد انجام آن هستیم بگوید، بیشتر به تهییج بچه‌ها و دادن روحیه به آنها پرداخت. خیلی نگذشته بود که راهپیمایی ما آغاز شد و ستون گردان انصار در دل تاریکی و در جهت غرب به سمت جاده آسفالت اهواز- خرمشهر، به حرکت درآمد. نیمه‌های شب بود و ما همچنان پیش می‌رفتیم. به ما گفته بودند که سنگر‌های اصلی دشمن روی جاده هست، اما امکان دارد در طول مسیر با سنگر‌های کمین عراقی‌ها روبه‌رو شویم.

بیست کیلومتر راه کمی نبود. کم‌کم بعضی از بچه‌ها حین راه رفتن چرت می‌زدند؛ همین مسئله باعث می‌شد که گاه ستون نیرو‌ها قطع شود. در واقع افرادی که در حال چرت زدن بودند، راه را اشتباه می‌رفتند و در آن ظلمات نفر جلویی را گم می‌کردند. چنین وقت‌هایی فرماندهان، ستون را متوقف می‌کردند و پس از برطرف کردن مشکل، مسیر را ادامه می‌دادند.

به جاده که نزدیک شدیم صدای درگیری شدید و صفیر خمپاره‌های ریز و درشت به گوشمان می‌رسید. قبل از ما، گردان‌های دیگر با دشمن درگیر شده و آنها را از جاده اهواز- خرمشهر به عقب رانده بودند. به جاده که رسیدیم، اول از همه نشستم و بند کتانی‌هایم را باز کردم تا دلیل سوزش پاهایم را بدانم. پیاده‌روی طولانی باعث شده بود که پاهایم تاول بزنند؛ به حدی که خونابه کف کفش‌هایم را پرکرده بود. کمی تمیزشان کردم و دوباره آنها را پوشیدم.

وقت نماز صبح بود، نماز را کنار جاده خواندم. آنجا پشت خاکریز بلند کنار جاده مشغول استراحت و تجدیدقوا شدیم. هنوز هوا کاملاً روشن نشده بود که پاتک‌های دشمن برای بازپس‌گیری جاده شروع شد. گلوله‌های خمپاره و شلیک‌های مستقیم تانک امانمان را بریده بودند. به‌جز آنها، رگبار کالیبر‌های مختلف از اطراف اذیتمان می‌کرد.

تا آن زمان در چنان هنگامه‌ای قرار نگرفته بودم. به‌درستی نمی‌دانستم که دشمن در کجاست و ما باید به کدام سمت شلیک کنیم. روبه‌رویمان دشمن بود؛ اما همه گلوله‌ها از روبه‌رو نمی‌آمدند. خاکریز کنار جاده، ارتفاع بلندی داشت و شبیه یک دژ بود. تیرتراش دشمن، لبه خاکریز را ناامن کرده بود.

مجروحیت و انتقال به عقب

چهار دست‌وپا از خاکریز بالا رفتیم؛ چند تیر شلیک کردیم و پایین آمدیم. با فاصله کمی از ما، یک آرپی‌جی زن روی خاکریز قرار گرفت و موشکش را به سمت تانک‌های دشمن، شلیک کرد. به‌سرعت پایین آمد، موشک دوم را روی قبضه سوار کرد و خودش را به بالای خاکریز رساند؛ اما قبل از چکاندن ماشه، گلوله‌ای به او اصابت کرد و از بالای خاکریز غلتید و به زیر آمد. خشاب تفنگم را عوض کردم و از خاکریز بالا رفتم. هنوز چند تیر شلیک نکرده بودم که ناگهان در ناحیه پهلو احساس سوزش شدیدی کردم. تعادلم از دست رفت و از بالای خاکریز به پایین افتادم.

یک گلوله به پهلوی چپم خورده و قمقمه‌ام را هم سوراخ کرده بود. آب قمقمه بدنم را خیس کرده بود و من فکر می‌کردم خون زیادی از بدنم خارج می‌شود. چشم‌هایم را بسته بودم و گمان می‌کردم در آستانه شهادت هستم. شنیده بودم که هنگام شهادت، ائمه و ملائک بر بالین شهید، حاضرشده و او را تا بهشت مشایعت می‌کنند. انتظار من البته فایده‌ای نداشت و اتفاقی نیفتاد. متوجه شدم که عده‌ای سراغم آمده‌اند و مشغول بستن زخمم هستند. جراحتم عمق چندانی نداشت و گلوله قسمت نرمی پهلویم را شکافته بود. کار امدادگر‌ها که تمام شد، تنهایم گذاشتند تا آمبولانس بیاید و به عقب منتقلم کند.

خط تقریباً آرام شده و دشمن از مواضعش عقب نشسته بود. نمی‌دانم چرا، ولی در همان حال چفیه را روی سر انداختم و خوابم برد و عجب خواب شیرینی. شاید علت اصلی‌اش، خستگی ناشی از بیست کیلومتر راهپیمایی باآن‌همه تجهیزات بود. در بیمارستان صحرایی، رسیدگی‌های اورژانسی انجام گرفت و مرا به اهواز فرستادند. ازآنجاکه مجروحان پرشمار بودند، بسیاری از آنها را به شهر‌های دور و نزدیک منتقل می‌کردند. پس از معاینات ابتدایی، مرا هم به فرودگاه بردند و به اصفهان فرستادند.

به مدت بیست روز در بیمارستان شریعتی اصفهان بستری بودم. در این مدت، خانواده و دوستان و آشنایان را از وضعیتم مطلع نکردم. دوست نداشتم که بی‌جهت نگران شوند و به اصفهان بیایند. روز اول خرداد بود که از بیمارستان مرخص شدم. از طرف واحد تعاون بسیج، یک دست لباس و مبلغی پول به من دادند. برایم بلیت گرفتند و من با اتوبوس راهی تهران شدم و در تهران، مستقیم به خانه رفتم.

من روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱، مصادف با اولین روز عملیات بیت‌المقدس، مجروح شدم؛ اما خبر آزادسازی خرمشهر را در تهران و در روز سوم خرداد شنیدم. همان روز به بهشت‌زهرا(س) و سر مزار حسین فراهانی رفتم. او از دوستان هنرستان و از بچه‌های مکتب الصادق(ع) بود. حسین در عملیات فتح المبین به شهادت رسیده بود و من نمی‌دانستم. یک روز عکسش را روی دیوار دیدم و شوکه شدم. در بهشت‌زهرا(س)، یک دل سیر اشک ریختم و با حسین عهد کردم که تا آخر، در جبهه می‌مانم و نمی‌گذارم که خونش پایمال شود.»

انتهای پیام/ 119

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پیاده‌روی ۲۰ کیلومتری رزمنده نوجوان با کتانی چینی!

پیاده‌روی ۲۰ کیلومتری رزمنده نوجوان با کتانی چینی! بیشتر بخوانید »

آغاز پویش مردمی جمع‌آوری آثار و خاطرات شهدای خدمت در سیستان وبلوچستان

آغاز پویش مردمی جمع‌آوری آثار و خاطرات شهدای خدمت در سیستان وبلوچستان


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از زاهدان، «جعفری» دبیر ستاد مردمی بزرگداشت شهدای خدمت سیستان وبلوچستان افزود: همزمان با نخستین سالگرد شهدای خدمت و با هدف حفظ و زنده نگهداشتن خدمات این شهدا، پویش جمع آوری خاطرات مردمی از شهدای پرواز اردیبهشت به ویژه رئیس جمهور شهید آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی در این استان آغاز شد.

وی گفت: عموم مردم می توانند آثار و خاطرات خود را در قالب فیلم، پادکست، نقاشی، تصویر، شعر،دلنوشته و خاطره تهیه کرده و از طریق شماره تلفن 09015953793 در بسترهای ایتا، واتساپ و تلگرام ارسال کنند.

وی ادامه داد:  علاقه مندان می توانند تا تاریخ ۳۱ اردیبهشت ماه آثار خود را ارسال کرده و پس از ارزیابی و‌ جمع بندی در قالبهای پیش بینی شده در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت.

جعفری همچنین از عموم مردم، طلاب و روحانیون،نخبگان، جامعه دانشگاهی و اقشار مختلف دعوت کرد تا با مشارکت در این پویش سهم خود را نسبت به شهدای خدمت و شهید رئیسی ادا کنند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آغاز پویش مردمی جمع‌آوری آثار و خاطرات شهدای خدمت در سیستان وبلوچستان

آغاز پویش مردمی جمع‌آوری آثار و خاطرات شهدای خدمت در سیستان وبلوچستان بیشتر بخوانید »

رونمایی از ۱۵ عنوان کتاب دفاع مقدس در لرستان

رونمایی از ۱۵ عنوان کتاب دفاع مقدس در لرستان


«عصمت دهقانی» مدیر ادبیات اداره کل حفظ آثار دفاع مقدس لرستان در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس لرستان اظهار داشت: همزمان با ایام الله دهه مبارک فجر از ۱۵ عنوان کتاب دفاع مقدس لرستان رونمایی می‌شود.

دهقانی با بیان اینکه همه این کتاب‌ها به قلم نویسندگان لرستانی و توسط ناشران این استان به چاپ رسیده‌اند، افزود: محتوای این کتاب‌ها شامل، خاطرات رزمندگان، تاریخ شفاهی، فیلمنامه، نمایشنامه و کتب اسنادی و پژوهشی است.

مدیر ادبیات و تاریخ اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان با اشاره به اینکه در هفته دفاع مقدس سالجاری نیز از ۱۵ عنوان کتاب دفاع مقدس در لرستان رونمایی شد، گفت: لرستان سرشار از سوژه‌های ناب برای نگارش کتاب‌های فاخر حوزه ایثار و شهادت است که این امر همت متولیان فرهنگی استان را می‌طلبد که در چاپ و انتشار این کتب با اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان همکاری داشته باشند.

وی تصریح کرد: نویسندگان لرستانی در سال‌های اخیر در حوزه دفاع مقدس فعالیت قابل توجهی داشته اند و در گونه‌های مختلف ادبی آثاری را به چاپ رسانده اند که مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است.

این نویسنده حوزه دفاع مقدس، گریزی به کارگاه‌های نویسندگی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان زد و خاطر نشان کرد: با توجه به استقبال نویسندگان و نوقلمان از کار گاه‌های توانمندسازی نویسندگان، در ماه‌های آتی کارگاه حضوری ویراستاری و فیلم نامه نویسی نیز برگزار می‌شود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رونمایی از ۱۵ عنوان کتاب دفاع مقدس در لرستان

رونمایی از ۱۵ عنوان کتاب دفاع مقدس در لرستان بیشتر بخوانید »

ابتکار شهید «رهبری» برای سفره هفت‌سین رزمنده‌ها

ابتکار شهید «رهبری» برای سفره هفت‌سین رزمنده‌ها


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، آغاز سال نو و عید نوروز از جمله مهم‌ترین مناسبت‌هاست که همه افراد تلاش می‌کنند به دور از هر مشغله‌ای، آن لحظات را کنار خانواده خود سپری کنند. در این میان، رزمندگان کشورمان در سال‌های دفاع مقدس که برای دفاع از میهن اسلامی در جبهه‌های نبرد حضور داشتند، خاطرات ویژه و درعین حال دلچسبی از سپری کردن این دقایق در سنگرهای مبارزه دارند که خواندن آن‌ها خالی از لطف نیست.

زنده‌یاد «بیوک آسایش جاوید» رزمنده و مداح نامدار تبریزی در کتاب «پابه‌پای یاران» اثر «رضا قلی‌زاده علیار» خاطره جالبی از برگزاری مراسم تحویل سال در جبهه‌ها بیان کرده که آن را در ادامه می‌خوانید:

عید نزدیک بود و ما هم عید نوروز سال ۱۳۶۲ را در جبهه ماندیم و موقع تحویل سال همه جمع شدیم توی حسینیه‌ گردان. روزهای عید چند روحانی از تبریز مهمان گردان کربلا بودند؛ حاج میرزا نجف آقازاده، حاج آقا کرمی و…

شهید علی‌اکبر رهبری گفت: «حاج آقا موقع تحویل سال هفت سین درست می‌کنیم چطوره؟»

گفتم: «ول کن این رسم و رسوم باستانی را، این‌جا جبهه است»

گفت: «چه عیبی دارد؟ از وسایل نظامی هفت سین می‌چینیم!»

چیزی نگفتم. بعد رو به «جمشید نظمی» گفت: یک جایی را این دور و بر می‌شناسم که لاله‌زار است، درّه است اما تا چشم کار می‌کند لاله روئیده، بروید آن‌جا برای موقع تحویل گل بچینید.»

آدرس را گفت و سه نفره راه افتادیم؛ جمشید، اصغر دیزجی و من. آدرسی که رهبری داده بود از محل استقرار گردان ما فاصله‌اش زیاد بود. به هر مصیبتی بود پیدا کردیم. جای زیبایی بود و کاملا حال و هوای عید نوروز داشت. در گوشه‌ای از دره لاله‌ها، یک خودروی سوخته عراقی مانده بود.

شروع کردیم به چیدن لاله‌ها. گل‌ها را با احتیاط از ساقه می‌چیدیم که بتوان داخل لیوانی گلدانی چیزی گذاشت. بهار را با تمام وجود حس می‌کردیم و نمی‌خواستیم از آن فضای عطرآگین جدا شویم.

به گردان اعلام کردیم بیایید حسینیه که مراسم تحویل سال داریم. بزرگ‌ترها و روحانی‌ها در صف اول نشستند و حسینیه پر شد از نیرو. بیش‌تر نیروهای گردان بسیجی بودند و جوان، بعضا هم نوجوان. به برکت همین نیروهای پاک و مخلص امیدمان به استجابت دعا بیش‌تر احساس می‌شد.

حسینیه را به وسیله لاله‌ها به شکل زیبایی تزیین دادیم و قبل از دعا از سفره هفت سین پرده‌‎برداری شد؛ سرنیزه، سیم‌بر، سیم‌چین، سنبه، سیم خاردار و… دیگر وسایل نظامی مثل کلاه آهنی، نارنجک، مین و… سعی کرده بودند فضایی درست کنند با حال و هوای جبهه. اتفاقا همه با دیدن این طرح ابتکاری خوشحال شدند، عید بود دیگر.

تا جایی که یادم می‌آید موقع تحویل سال، بعد از نماز ظهر و عصر بود. نماز جماعت خواندیم و بعد هم دعای تحویل سال؛ یا مقلب القلوب و الابصار، يا مدبر الليل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال…

همه با جان و دل دعا می‌خواندند و از خداوند متعال می‌خواستیم گناهانمان را عفو کند سلامتی امام خمینی (ره)، پیروزی رزمندگان اسلام، نابودی دشمنان اسلام و…

یکی از روحانیون مجلس سخنرانی کرد و بعد هم بچه‌ها رفتند به چادرهایشان. منطقه دشت عباس محدوده استقرار لشکر عاشورا در آن روز شاهد دید و بازدید رزمنده‌ها از همدیگر بود. به دیدن دوستانشان از این گردان به آن گردان، از این واحد به آن واحد، از این چادر به آن چادر و… هوای بهاری جنوب بسیار دلچسب و فرح‌انگیز بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ابتکار شهید «رهبری» برای سفره هفت‌سین رزمنده‌ها

ابتکار شهید «رهبری» برای سفره هفت‌سین رزمنده‌ها بیشتر بخوانید »