خلبان شهید

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلعتبری پر آوازه شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از حماسه بزرگ عاشورای حسینی (ع) که روح جهاد و شهادت‌طلبی را در مسلمانان زنده کرد به‌جرئت‌ می‌توان گفت که دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی نمادی از این روح دمیده شده در کالبد جامعه ایرانی بود که به منحصه ظهور رسید.

جنگی چنان نابرابر که حتی سیاست‌مداران وابسته به بلوک شرق و غرب، شکست انقلاب نوپای اسلامی را برای رژیم بعثی عراق تضمین‌شده قلمداد می‌کردند. چنین محاسبه کرده بودند که اگر همه دست‌به‌دست هم دهند کشوری را که تازه از چنگال استکبار نجات‌یافته می‌توانند غریبانه به مسلخ برده و با استفاده از ابزار رسانه‌ای به‌گونه‌ای برای جهان این واقعه را به تصویر بکشند که جای ظالم و مظلوم تغییر کرده و این جنگ نابرابر به شیوه‌ ماهرانه‌ای توجیه شود.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

برای آشنایی هم‌وطنان عزیز با حماسه بزرگ هشت‌ساله دفاع مقدس و حماسه‌آفرینان ایران اسلامی که برای حفظ دین و اسلام و تمامیت ارضی این سرزمین چه فداکاری‌ها و رشادت‌هایی صورت گرفته است، به بهانه سالگرد عملیات مروارید و هفتم آذر روز نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در سومین مطلب، گوشه‌ای از حماسه‌آفرینی یکی از قهرمان و مجاهدان دفاعی کشور سرلشکر به نام «خلبان شهید حسین خلعتبری مکرم» به رشته تحریر درآمده است.

در سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه شهرستان رامسر، در خانواده خلعتبری پسری به دنیا آمد که با توجه به علاقه خانواده به حضرت سیدالشهدا (ع)، نام او را حسین گذاشتند. وضعیت مالی خانواده در حد متوسط، ولی ازنظر معنوی بسیار غنی بود. پدر خانواده که خود مقید به انجام فرایض دینی بود خانواده را نیز به سمت‌ و سوی آن متمایل کرده بود. مادر نیز ضمن پرورش کودکان با همان اخلاق مهربان، راه همسرش را ادامه می‌داد. حسین در این خانواده رشد کرد و با گذر دوران کودکی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد. علاقه زیادش به فراگیری درس باعث شده بود تا در همان سال‌های ابتدایی تحصیل جزء شاگردان ممتاز مدرسه باشد. پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان در سال ۱۳۴۹ لباس مقدس سربازی به تن نمود و وارد نظام شد.

در آن دوران نیز خود را مقید به انجام فرایض دینی می‌دانست. به هم‌دوره‌ای‌ها‌ می‌گفت نامم حسین است و باید حرمت این نام حفظ شود. پس از پایان دوران خدمت سربازی در نیروی هوایی با توجه علاقه‌اش به پرواز در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و دوره‌های مقدماتی را با کسب امتیازات بالا به پایان رساند. اکنون باید برای طی دوره‌های تکمیلی به خارج از کشور سفر می‌کرد. حس عجیبی داشت. این حس، حس خوشحالی بود، چون که‌ می‌توانست علوم و فنون پروازی را بیاموزد و یک حس بد هم بود، چون که باید در کشوری آموزش می‌دید که فرهنگش با اسلام تضاد داشت. می‌ترسید که در کسب علم دینش درخطر بیافتد. با چند نفر که اهل دین و دیانت بودند مشورت کرد. همه نظرشان این بود که برو و توکل به خدا کن. واجباتت را انجام بده و از محرمات دوری‌ کن. این هم یک امتحان الهی است. اگر از آن سربلند بیرون بیایی در دنیا و آخرت سربلندی. با این افکار بود که خود را آماده سفر کرد. قبل از سفر به آمریکا، حسین به دیدار خانواده رفت و به مادرش وکالت داد که «مادر تمام حقوق ماهیانه‌ام را برای نیازمندان هزینه کن».

در کشور آمریکا حسین ابتدا دوره خود را در دانشگاه «شپارد» آغاز کرد و سپس به دانشگاه «تگزاس» منتقل شد. استعداد خیره‌کننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما،  باعث شده بود به‌عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را تمامی اساتید به‌عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان‌ آورند. در ضمن حسین دوره شلیک موشک ماوریک (تلویزیونی) که یک موشک تاکتیکی هوا به سطح هدایت‌شونده است،  را با موفقیت طی کرد. سخت بود هم‌ درس خواندن و هم تذهیب نفس، اما توکل بر خدا همه‌چیز را آسان می‌کرد. سرانجام دوره خلبانی حسین با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف- ۴ به پایان رسید و جهت خدمت به ایران بازگشته و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت شد.

درون نیروی هوایی زمزمه‌هایی به گوش می‌رسید. حرف از آزادی و آزادگی بود. می‌گفتند که باید از اسارت طاغوت رها شد. کم‌کم زمزمه‌ها به فریاد تبدیل شد و هم‌صدای با ملت سرود آزادی از حنجره کارکنان نیروی هوایی به گوش همگان رسید. حسین نیز در این همخوانی شرکت داشت و بار‌ها تحت تعقیب بود.

پیروزی بزرگ رخ داد و ملت آزاد شد. هنوز ملت طعم شیرین آزادی را نچشیده بود که حمله سراسری به ایران آغاز شد. دیگر باید حسین و هم‌رزمانش زکات علم خود را می‌پرداختند. در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ ساعت ١٣:٤٥ دقیقه، نیروی هوایی رژیم بعثی عراق با حمله همه‌جانبه به پایگاه‌های هوایی ایران، جنگ را آغاز کرد. بلافاصله بعد از حمله نیرو‌های بعثی صدام، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دست‌به‌کار شده و ترتیب انجام دو عملیات را در کمتر از دو ساعت از حمله اولیه بعثی‌ها می‌دهند. رمز عملیات البرز و هدف پایگاه شعیبیه در استان بصره تعیین شد. چهار فروند فانتوم اف-۴ به خلبانی شهید سرلشکر خلبان «حسین خلعتبری مکرم»،  شهید سرلشکر خلبان «سید علیرضا یاسینی»، شهید سرلشکر خلبان «داوود اکرادی»، شهید سرگرد خلبان «حسن طالب مهر» و تعدادی دیگر از تیزپروازان نیروی هوایی به پرواز درآمده و عملیات با انهدام اهداف تعیین‌شده به پایان می‌رسد.

حماسه هفت آذر ۵۹ (عملیات مروارید)

نیروی دریایی رژیم بعث عراق که بار‌ها برای کشتی‌ها مختلف ایرانی و حتی هواپیما‌های ایران دردسرساز شده بود مقامات جمهوری اسلامی را بر این فکر وا‌داشت که در یک حرکت بزرگ کار نیروی دریایی عراق را یکسره کرده و حاکمیت دریایی خود را به اثبات برساند. نیروی دریایی عراق نیز با در نظر گرفتن محاصره آبادان، تلاش میکرد که از جنوب هم این محاصره را کامل کند.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

با این شرایط بود که طرح حمله به اسکله‌های البکر و الامیه و انهدام ناوگان‌های دریایی عراق برنامه‌ریزی شد. نیروی هوایی مأموریت پیدا کرد که نیروی دریایی را پشتیبانی کرده و با هر نوع حرکتی در دریا و هوا مقابله کند. طبق هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده از سوی نیرو‌های هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مقرر شد در روز هفتم آذر سال ۵۹، نیروی دریایی با پشتیبانی نیروی هوایی به دو اسکله البکر و الامیه حمله کند. پایگاه هوایی بوشهر ازجمله پایگاه‌های درگیر در این عملیات بود.

حسین که مهارت خاصی در شلیک موشک‌های ماوریک داشت با تجهیز هواپیمای خود به همراه دیگر خلبانان در این عملیات شرکت کرد. موشک ماوریک بسیار موشک گران‌قیمتی بود. آن موقع (سال ۵۹) هشتاد هزار دلار خریداری‌ شده بود. خلبان پس از قفل کردن روی هدف، بدون استثناء آن را منهدم می‌کرد. یعنی هر موشک قادر بود یک ناوچه را غرق کند و همان‌طور هم شد.

روز عملیات فرارسید و حسین به همراه تعدادی دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبانان «عباس دوران» و «سید علیرضا یاسینی» در دل آسمان جای‌ می‌گیرند. اینجاست که حسین کاری‌ می‌کند که تا مدت‌ها حتی بعد از شهادتش افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندامشان می‌افتاد.

پرواز آغاز شده و حسین با مانور‌های دیدنی، خود را در بهترین موقعیت‌ها قرار می‌دهد و یکی پس از دیگری ناوچه‌های اوزای بعثی را غرق می‌کند.

شهید سرلشکر خلبان یاسینی در این خصوص این‌گونه نقل می‌کند: «در قسمتی از این عملیات چند فروند از ناوچه‌های اوزای عراقی از ترس شکار نشدن توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی در کنار کشتی‌های تجاری پنهان‌ شده بودند که خلبانان ما متوجه آن‌ها می‌شوند. با هماهنگی انجام‌شده توسط خلبانان، قرار شد یک سری از طرف خاک کویت و یک سری هم از دهانه فاو و خور عبدالله جلوی ناوچه‌های اوزا را منهدم کنند. درحالی‌که مشغول بررسی موضوع بودیم، خلبان کابین عقب، من را متوجه ناوچه اوزای عراق کرد که به‌آرامی از بغل یک کشتی تجاری جداشده و به سمت دهانه خور درحال حرکت بود. به طرفش شیرجه‌ می‌رفتم که ناوچه اوزا متوجه حضور من شد و بلافاصله خود را به کشتی بازرگانی رساند. در همین حین شهید خلتعبری فریاد زد: «رضا ناوچه را در رادار دارم و آماده شلیک موشک به آن هستم.» که در جوابش گفتم: «دقت کن طوری بزنی که آسیبی به کشتی تجاری وارد نشود. زیرا ممکن است بهانه دست سایر کشور‌ها بیآفتد و بگویند که ایران کشتی‌های تجاری را در خلیج‌فارس هدف قرار می‌دهد.»

شهید خلعتبری اطمینان داد که ناوچه را طوری بزند که هیچ آسیبی به کشتی تجاری نرسد و سپس با یک فروند موشک ماوریک،  چنان دماغه ناوچه را زد که چندین متر آن را از کشتی تجاری جدا کرد و به قعر آب‌های خلیج‌فارس فرستاد.

حسین به همراه دیگر خلبانان شرکت‌کننده در این عملیات توانستند ناو‌های اوزا، ناو‌های مین جمع‌کن، ناو نیرو بر و چندین اژدر افکن را هدف قرار دهند و نیروی دریایی عراق را منهدم کنند. بعد از این عملیات بود که به او لقب «حسین ماوریک» شکارچی ناو‌های اوزا را دادند.

در این عملیات حسین به همراه یاران شهیدش یاسینی و دوران، درمجموع بیش از ۲۵ سورتی پرواز عملیاتی داشتند که این تعداد پرواز فقط از عهده خلبانان ماهری همچون این شهیدان بزرگ برمی‌آمد.

پرواز تا خدا

تعطیلات نوروز سال ۱۳۶۴ در پیش است، ولی گویا حسین هوس سفری دیگر را در سر دارد. او در پایگاه‌ می‌ماند و به زادگاهش نمی‌رود. در جواب دوستانش هم که می‌گویند چرا به دیدن خانواده نمی‌روی؟ می‌گوید: در این شرایط بحرانی مردم هر لحظه به کمک ما نیاز دارند. وجدانم اجازه نمی‌دهد که این مردم را تنها بگذارم.

روز یکم فروردین‌ماه سال ۱۳۶۴، خلعتبری و ستوان محمدزاده در نوبت آلرت پایگاه سوم شکاری همدان هستند. ناگهان صدای آژیر بلند می‌شود و در پایگاه اعلام اسکرامبل (حالت آماده‌باش) می‌شود.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

حسین خلعتبری مکرم به همراه کمک خود ستوان «عیسی محمدزاده» با یک فروند هواپیمای فانتوم دی با رمز سلیمان ۳۱ برای مقابله با هواپیما‌های دشمن به پرواز درمی‌آید. در کردستان در منطقه سقز با دو فروند میگ ۲۳ عراقی و یک فروند میگ ۲۵ عراقی درگیر‌ می‌شود. یکی از میگ‌های ۲۳ را مورد هدف قرار می‌دهد که پس از برخورد موشک، میگ منهدم می‌شود. در همین حین از ایستگاه‌های رادار زمینی مرزی به اطلاع خلعتبری‌ می‌رسانند که یک فروند میگ ۲۵ پی دی،  در تعقیب آن‌هاست. در این نبرد که حتی تعقیب و گریز آن نابرابر بود، میگ ۲۵ اقدام به شلیک یک موشک کرده و با فانتوم برخورد می‌کند. ستوان محمدزاده موفق می‌شود ایجکت کند و از هواپیما جدا شود. ولی سرلشکر خلبان حسین خلعتبری فرصت ایجکت پیدا‌ نمی‌کند و بدین شکل قهرمان جنگ‌های دریایی به معراج ابدی‌ می‌رود.

بدن قطعه‌قطعه شده‌اش را همچون رهبر و مولایش حضرت حسین بن علی (ع) به‌عنوان سند افتخاری به این امت همیشه بیدار تقدیم‌ می‌کند و پیکر مطهرش طبق وصیت خودش در قله میرزا کوچک خان (گلزار چهل شهیدان رامسر) به خاک سپرده می‌شود تا آن‌گونه که خود می‌خواست، روحش نیز پاسدار مرز و بوم وطن اسلامی‌مان باشد.

فرازی از وصیت‌نامه 

«.. در ولایت خودمان «شیرود» کوهی است که می‌گویند «میرزا کوچک خان» در آنجا علیه روسیه‌ می‌جنگیده است. اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آنچه از من باقی ماند حتی اگر ذره‌ای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد. اگر ذره‌ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شویم و مرگ در این راه را افتخار می‌دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه‌ای داشتم، حتماً به این مردم خوب تقدیم‌ می‌کردم.»

در پایان جا دارد از تمامی شهدای هشت سال دفاع مقدس و به‌ویژه ۴۸ هزار شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران که برای حفظ کیان و تمامیت ارضی میهن عزیزمان ایران،  در اوج گمنامی و سلحشوری، بی‌هیچ ادعایی رفتند تا پروانهوار شمع  وجود خویش را در راه دفاع از ارزش‌های والای انقلاب اسلامی نثار نمایند،  با ذکر صلوات و فاتحه یاد کنیم.»

پژوهشگر دفاع مقدس سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلعتبری پر آوازه شد بیشتر بخوانید »

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از حماسه بزرگ عاشورای حسینی (ع) که روح جهاد و شهادت‌طلبی را در مسلمانان زنده کرد به‌جرئت‌ می‌توان گفت که دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی نمادی از این روح دمیده شده در کالبد جامعه ایرانی بود که به منحصه ظهور رسید.

جنگی چنان نابرابر که حتی سیاست‌مداران وابسته به بلوک شرق و غرب، شکست انقلاب نوپای اسلامی را برای رژیم بعثی عراق تضمین‌شده قلمداد می‌کردند. چنین محاسبه کرده بودند که اگر همه دست‌به‌دست هم دهند کشوری را که تازه از چنگال استکبار نجات‌یافته می‌توانند غریبانه به مسلخ برده و با استفاده از ابزار رسانه‌ای به‌گونه‌ای برای جهان این واقعه را به تصویر بکشند که جای ظالم و مظلوم تغییر کرده و این جنگ نابرابر به شیوه‌ ماهرانه‌ای توجیه شود.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

برای آشنایی هم‌وطنان عزیز با حماسه بزرگ هشت‌ساله دفاع مقدس و حماسه‌آفرینان ایران اسلامی که برای حفظ دین و اسلام و تمامیت ارضی این سرزمین چه فداکاری‌ها و رشادت‌هایی صورت گرفته است، به بهانه سالگرد عملیات مروارید و هفتم آذر روز نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در سومین مطلب، گوشه‌ای از حماسه‌آفرینی یکی از قهرمان و مجاهدان دفاعی کشور سرلشکر به نام «خلبان شهید حسین خلعتبری مکرم» به رشته تحریر درآمده است.

در سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه شهرستان رامسر، در خانواده خلعتبری پسری به دنیا آمد که با توجه به علاقه خانواده به حضرت سیدالشهدا (ع)، نام او را حسین گذاشتند. وضعیت مالی خانواده در حد متوسط، ولی ازنظر معنوی بسیار غنی بود. پدر خانواده که خود مقید به انجام فرایض دینی بود خانواده را نیز به سمت‌ و سوی آن متمایل کرده بود. مادر نیز ضمن پرورش کودکان با همان اخلاق مهربان، راه همسرش را ادامه می‌داد. حسین در این خانواده رشد کرد و با گذر دوران کودکی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد. علاقه زیادش به فراگیری درس باعث شده بود تا در همان سال‌های ابتدایی تحصیل جزء شاگردان ممتاز مدرسه باشد. پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان در سال ۱۳۴۹ لباس مقدس سربازی به تن نمود و وارد نظام شد.

در آن دوران نیز خود را مقید به انجام فرایض دینی می‌دانست. به هم‌دوره‌ای‌ها‌ می‌گفت نامم حسین است و باید حرمت این نام حفظ شود. پس از پایان دوران خدمت سربازی در نیروی هوایی با توجه علاقه‌اش به پرواز در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و دوره‌های مقدماتی را با کسب امتیازات بالا به پایان رساند. اکنون باید برای طی دوره‌های تکمیلی به خارج از کشور سفر می‌کرد. حس عجیبی داشت. این حس، حس خوشحالی بود، چون که‌ می‌توانست علوم و فنون پروازی را بیاموزد و یک حس بد هم بود، چون که باید در کشوری آموزش می‌دید که فرهنگش با اسلام تضاد داشت. می‌ترسید که در کسب علم دینش درخطر بیافتد. با چند نفر که اهل دین و دیانت بودند مشورت کرد. همه نظرشان این بود که برو و توکل به خدا کن. واجباتت را انجام بده و از محرمات دوری‌ کن. این هم یک امتحان الهی است. اگر از آن سربلند بیرون بیایی در دنیا و آخرت سربلندی. با این افکار بود که خود را آماده سفر کرد. قبل از سفر به آمریکا، حسین به دیدار خانواده رفت و به مادرش وکالت داد که «مادر تمام حقوق ماهیانه‌ام را برای نیازمندان هزینه کن».

در کشور آمریکا حسین ابتدا دوره خود را در دانشگاه «شپارد» آغاز کرد و سپس به دانشگاه «تگزاس» منتقل شد. استعداد خیره‌کننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما،  باعث شده بود به‌عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را تمامی اساتید به‌عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان‌ آورند. در ضمن حسین دوره شلیک موشک ماوریک (تلویزیونی) که یک موشک تاکتیکی هوا به سطح هدایت‌شونده است،  را با موفقیت طی کرد. سخت بود هم‌ درس خواندن و هم تذهیب نفس، اما توکل بر خدا همه‌چیز را آسان می‌کرد. سرانجام دوره خلبانی حسین با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف- ۴ به پایان رسید و جهت خدمت به ایران بازگشته و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت شد.

درون نیروی هوایی زمزمه‌هایی به گوش می‌رسید. حرف از آزادی و آزادگی بود. می‌گفتند که باید از اسارت طاغوت رها شد. کم‌کم زمزمه‌ها به فریاد تبدیل شد و هم‌صدای با ملت سرود آزادی از حنجره کارکنان نیروی هوایی به گوش همگان رسید. حسین نیز در این همخوانی شرکت داشت و بار‌ها تحت تعقیب بود.

پیروزی بزرگ رخ داد و ملت آزاد شد. هنوز ملت طعم شیرین آزادی را نچشیده بود که حمله سراسری به ایران آغاز شد. دیگر باید حسین و هم‌رزمانش زکات علم خود را می‌پرداختند. در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ ساعت ١٣:٤٥ دقیقه، نیروی هوایی رژیم بعثی عراق با حمله همه‌جانبه به پایگاه‌های هوایی ایران، جنگ را آغاز کرد. بلافاصله بعد از حمله نیرو‌های بعثی صدام، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دست‌به‌کار شده و ترتیب انجام دو عملیات را در کمتر از دو ساعت از حمله اولیه بعثی‌ها می‌دهند. رمز عملیات البرز و هدف پایگاه شعیبیه در استان بصره تعیین شد. چهار فروند فانتوم اف-۴ به خلبانی شهید سرلشکر خلبان «حسین خلعتبری مکرم»،  شهید سرلشکر خلبان «سید علیرضا یاسینی»، شهید سرلشکر خلبان «داوود اکرادی»، شهید سرگرد خلبان «حسن طالب مهر» و تعدادی دیگر از تیزپروازان نیروی هوایی به پرواز درآمده و عملیات با انهدام اهداف تعیین‌شده به پایان می‌رسد.

حماسه هفت آذر ۵۹ (عملیات مروارید)

نیروی دریایی رژیم بعث عراق که بار‌ها برای کشتی‌ها مختلف ایرانی و حتی هواپیما‌های ایران دردسرساز شده بود مقامات جمهوری اسلامی را بر این فکر وا‌داشت که در یک حرکت بزرگ کار نیروی دریایی عراق را یکسره کرده و حاکمیت دریایی خود را به اثبات برساند. نیروی دریایی عراق نیز با در نظر گرفتن محاصره آبادان، تلاش میکرد که از جنوب هم این محاصره را کامل کند.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

با این شرایط بود که طرح حمله به اسکله‌های البکر و الامیه و انهدام ناوگان‌های دریایی عراق برنامه‌ریزی شد. نیروی هوایی مأموریت پیدا کرد که نیروی دریایی را پشتیبانی کرده و با هر نوع حرکتی در دریا و هوا مقابله کند. طبق هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده از سوی نیرو‌های هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مقرر شد در روز هفتم آذر سال ۵۹، نیروی دریایی با پشتیبانی نیروی هوایی به دو اسکله البکر و الامیه حمله کند. پایگاه هوایی بوشهر ازجمله پایگاه‌های درگیر در این عملیات بود.

حسین که مهارت خاصی در شلیک موشک‌های ماوریک داشت با تجهیز هواپیمای خود به همراه دیگر خلبانان در این عملیات شرکت کرد. موشک ماوریک بسیار موشک گران‌قیمتی بود. آن موقع (سال ۵۹) هشتاد هزار دلار خریداری‌ شده بود. خلبان پس از قفل کردن روی هدف، بدون استثناء آن را منهدم می‌کرد. یعنی هر موشک قادر بود یک ناوچه را غرق کند و همان‌طور هم شد.

روز عملیات فرارسید و حسین به همراه تعدادی دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبانان «عباس دوران» و «سید علیرضا یاسینی» در دل آسمان جای‌ می‌گیرند. اینجاست که حسین کاری‌ می‌کند که تا مدت‌ها حتی بعد از شهادتش افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندامشان می‌افتاد.

پرواز آغاز شده و حسین با مانور‌های دیدنی، خود را در بهترین موقعیت‌ها قرار می‌دهد و یکی پس از دیگری ناوچه‌های اوزای بعثی را غرق می‌کند.

شهید سرلشکر خلبان یاسینی در این خصوص این‌گونه نقل می‌کند: «در قسمتی از این عملیات چند فروند از ناوچه‌های اوزای عراقی از ترس شکار نشدن توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی در کنار کشتی‌های تجاری پنهان‌ شده بودند که خلبانان ما متوجه آن‌ها می‌شوند. با هماهنگی انجام‌شده توسط خلبانان، قرار شد یک سری از طرف خاک کویت و یک سری هم از دهانه فاو و خور عبدالله جلوی ناوچه‌های اوزا را منهدم کنند. درحالی‌که مشغول بررسی موضوع بودیم، خلبان کابین عقب، من را متوجه ناوچه اوزای عراق کرد که به‌آرامی از بغل یک کشتی تجاری جداشده و به سمت دهانه خور درحال حرکت بود. به طرفش شیرجه‌ می‌رفتم که ناوچه اوزا متوجه حضور من شد و بلافاصله خود را به کشتی بازرگانی رساند. در همین حین شهید خلتعبری فریاد زد: «رضا ناوچه را در رادار دارم و آماده شلیک موشک به آن هستم.» که در جوابش گفتم: «دقت کن طوری بزنی که آسیبی به کشتی تجاری وارد نشود. زیرا ممکن است بهانه دست سایر کشور‌ها بیآفتد و بگویند که ایران کشتی‌های تجاری را در خلیج‌فارس هدف قرار می‌دهد.»

شهید خلعتبری اطمینان داد که ناوچه را طوری بزند که هیچ آسیبی به کشتی تجاری نرسد و سپس با یک فروند موشک ماوریک،  چنان دماغه ناوچه را زد که چندین متر آن را از کشتی تجاری جدا کرد و به قعر آب‌های خلیج‌فارس فرستاد.

حسین به همراه دیگر خلبانان شرکت‌کننده در این عملیات توانستند ناو‌های اوزا، ناو‌های مین جمع‌کن، ناو نیرو بر و چندین اژدر افکن را هدف قرار دهند و نیروی دریایی عراق را منهدم کنند. بعد از این عملیات بود که به او لقب «حسین ماوریک» شکارچی ناو‌های اوزا را دادند.

در این عملیات حسین به همراه یاران شهیدش یاسینی و دوران، درمجموع بیش از ۲۵ سورتی پرواز عملیاتی داشتند که این تعداد پرواز فقط از عهده خلبانان ماهری همچون این شهیدان بزرگ برمی‌آمد.

پرواز تا خدا

تعطیلات نوروز سال ۱۳۶۴ در پیش است، ولی گویا حسین هوس سفری دیگر را در سر دارد. او در پایگاه‌ می‌ماند و به زادگاهش نمی‌رود. در جواب دوستانش هم که می‌گویند چرا به دیدن خانواده نمی‌روی؟ می‌گوید: در این شرایط بحرانی مردم هر لحظه به کمک ما نیاز دارند. وجدانم اجازه نمی‌دهد که این مردم را تنها بگذارم.

روز یکم فروردین‌ماه سال ۱۳۶۴، خلعتبری و ستوان محمدزاده در نوبت آلرت پایگاه سوم شکاری همدان هستند. ناگهان صدای آژیر بلند می‌شود و در پایگاه اعلام اسکرامبل (حالت آماده‌باش) می‌شود.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

حسین خلعتبری مکرم به همراه کمک خود ستوان «عیسی محمدزاده» با یک فروند هواپیمای فانتوم دی با رمز سلیمان ۳۱ برای مقابله با هواپیما‌های دشمن به پرواز درمی‌آید. در کردستان در منطقه سقز با دو فروند میگ ۲۳ عراقی و یک فروند میگ ۲۵ عراقی درگیر‌ می‌شود. یکی از میگ‌های ۲۳ را مورد هدف قرار می‌دهد که پس از برخورد موشک، میگ منهدم می‌شود. در همین حین از ایستگاه‌های رادار زمینی مرزی به اطلاع خلعتبری‌ می‌رسانند که یک فروند میگ ۲۵ پی دی،  در تعقیب آن‌هاست. در این نبرد که حتی تعقیب و گریز آن نابرابر بود، میگ ۲۵ اقدام به شلیک یک موشک کرده و با فانتوم برخورد می‌کند. ستوان محمدزاده موفق می‌شود ایجکت کند و از هواپیما جدا شود. ولی سرلشکر خلبان حسین خلعتبری فرصت ایجکت پیدا‌ نمی‌کند و بدین شکل قهرمان جنگ‌های دریایی به معراج ابدی‌ می‌رود.

بدن قطعه‌قطعه شده‌اش را همچون رهبر و مولایش حضرت حسین بن علی (ع) به‌عنوان سند افتخاری به این امت همیشه بیدار تقدیم‌ می‌کند و پیکر مطهرش طبق وصیت خودش در قله میرزا کوچک خان (گلزار چهل شهیدان رامسر) به خاک سپرده می‌شود تا آن‌گونه که خود می‌خواست، روحش نیز پاسدار مرز و بوم وطن اسلامی‌مان باشد.

فرازی از وصیت‌نامه 

«.. در ولایت خودمان «شیرود» کوهی است که می‌گویند «میرزا کوچک خان» در آنجا علیه روسیه‌ می‌جنگیده است. اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آنچه از من باقی ماند حتی اگر ذره‌ای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد. اگر ذره‌ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شویم و مرگ در این راه را افتخار می‌دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه‌ای داشتم، حتماً به این مردم خوب تقدیم‌ می‌کردم.»

در پایان جا دارد از تمامی شهدای هشت سال دفاع مقدس و به‌ویژه ۴۸ هزار شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران که برای حفظ کیان و تمامیت ارضی میهن عزیزمان ایران،  در اوج گمنامی و سلحشوری، بی‌هیچ ادعایی رفتند تا پروانهوار شمع  وجود خویش را در راه دفاع از ارزش‌های والای انقلاب اسلامی نثار نمایند،  با ذکر صلوات و فاتحه یاد کنیم.»

پژوهشگر دفاع مقدس سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد بیشتر بخوانید »

عملیات مروارید و حماسه یک سرلشکر خلبان


عملیات مروارید و حماسه یک سرلشکر خلبانبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از حماسه بزرگ عاشورای حسینی (ع) که روح جهاد و شهادت‌طلبی را در مسلمانان زنده کرد به‌جرئت‌ می‌توان گفت که دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی نمادی از این روح دمیده شده در کالبد جامعه ایرانی بود که به منحصه ظهور رسید. جنگی چنان نابرابر که حتی سیاست‌مداران وابسته به بلوک شرق و غرب، شکست انقلاب نوپای اسلامی را برای رژیم بعثی عراق تضمین‌شده قلمداد می‌کردند. چنین محاسبه کرده بودند که اگر همه دست‌به‌دست هم دهند کشوری را که تازه از چنگال استکبار نجات‌یافته را می‌توانند غریبانه به مسلخ برده و با استفاده از ابزار رسانه‌ای به‌گونه‌ای برای جهان این واقعه را به تصویر بکشند که جای ظالم و مظلوم تغییر کرده و این جنگ نابرابر به شیوه‌ی ماهرانه‌ای توجیح گردد.

برای آشنایی هم‌وطنان عزیز با حماسه بزرگ هشت‌ساله دفاع مقدس و حماسه‌آفرینان ایران اسلامی که برای حفظ دین و اسلام و تمامیت ارضی این سرزمین چه فداکاری‌ها و رشادت‌هایی صورت گرفته است. به بهانه سالگرد عملیات مروارید و هفتم آذر روز نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران گوشه‌ای از حماسه‌آفرینی یکی از قهرمان و مجاهدان دفاعی کشور سرلشکر خلبان شهید حسین خلعتبری مکرم به رشته تحریر درآمده است.

در سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه شهرستان رامسر، در خانواده خلعتبری پسری به دنیا آمد که با توجه به علاقه خانواده به حضرت سیدالشهدا (ع) نام او را حسین گذاشتند. وضعیت مالی خانواده در حد متوسط، ولی ازنظر معنوی بسیار غنی بود. پدر خانواده که خود مقید به انجام فرایض دینی بود خانواده را نیز به سمت‌وسوی آن متمایل کرده بود. مادر نیز ضمن پرورش کودکان با همان اخلاق مهربان راه همسرش را ادامه می‌داد. حسین در این خانواده رشد کرد و با گذر دوران کودکی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد. علاقه زیادش به فراگیری درس باعث شده بود تا در همان سال‌های ابتدایی تحصیل جزء شاگردان ممتاز مدرسه باشد. پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان در سال ۱۳۴۹ لباس مقدس سربازی به تن نمود و وارد نظام شد.

در آن دوران نیز خود را مقید به انجام فرایض دینی می‌دانست. به هم‌دوره‌ای‌ها‌ می‌گفت نامم حسین است و باید حرمت این نام حفظ شود. پس از پایان دوران خدمت سربازی در نیروی هوایی با توجه علاقه‌اش به پرواز در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و دوره‌های مقدماتی را با کسب امتیازات بالا به پایان رساند. اکنون باید برای طی دوره‌های تکمیلی به خارج از کشور سفر می‌کرد. حس عجیبی داشت. یک حس، حس خوشحالی بود، چون که‌ می‌توانست علوم و فنون پروازی را بیاموزد و یک حس، حس بدی بود، چون که باید در کشوری آموزش می‌دید که فرهنگش با اسلام در تضاد بود. می‌ترسید که در کسب علم دینش درخطر بیفتد. با چند نفر که اهل دین و دیانت بودند مشورت کرد. همه نظرشان این بود که برو و توکل به خدا کن. واجباتت را انجام بده و از محرمات دوری‌کن. این هم یک امتحان الهی است اگر از آن سربلند بیرون بیایی در دنیا و آخرت سربلندی. با این افکار بود که خود را آماده سفر کرد. قبل از سفر به آمریکا،  حسین به دیدار خانواده رفت و به مادرش وکالت داد که “مادر تمام حقوق ماهیانه‌ام را برای نیازمندان هزینه کن”

در کشور آمریکا حسین ابتدا دوره خود را در دانشگاه شپارد آغاز کرد و سپس به دانشگاه تگزاس منتقل شد.
استعداد خیره‌کننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما،  باعث شده بود به‌عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را تمامی اساتید به‌عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان‌آورند. در ضمن حسین دوره شلیک موشک ماوریک (تلویزیونی) که یک موشک تاکتیکی هوا به سطح هدایت‌شونده است،  را با موفقیت طی نمود. سخت بود هم‌درس خواندن و هم تذهیب نفس، اما توکل بر خدا همه‌چیز را آسان می‌کرد. سرانجام دوره خلبانی حسین با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف- ۴ به پایان رسید و جهت خدمت به ایران بازگشته و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت می‌شود.

درون نیروی هوایی زمزمه‌هایی به گوش می‌رسد. حرف از آزادی و آزادگی است. می‌گویند که باید از اسارت طاغوت رها شد. کم‌کم زمزمه‌ها به فریاد تبدیل شد و هم‌صدای با ملت سرود آزادی از حنجره کارکنان نیروی هوایی به گوش همگان رسید. حسین نیز در این همخوانی شرکت داشت و بار‌ها تحت تعقیب بود.

پیروزی بزرگ رخ داد و ملت آزاد شد. هنوز ملت طعم شیرین آزادی را نچشیده بود که حمله سراسری به ایران آغاز شد. دیگر باید حسین و هم‌رزمانش زکات علم خود را می‌پرداختند. در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ ساعت ١٣:٤٥ دقیقه، نیروی هوایی رژیم بعثی عراق با حمله همه‌جانبه به پایگاه‌های هوایی ایران، جنگ را آغاز نمود. بلافاصله بعد از حمله نیرو‌های بعثی صدام، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دست‌به‌کار شده و ترتیب انجام دو عملیات را در کمتر از دو ساعت از حمله اولیه بعثی‌ها می‌دهند رمز عملیات البرز و هدف پایگاه شعیبیه در استان بصره تعیین شد. چهار فروند فانتوم اف-۴ به خلبانی شهید سرلشکر خلبان حسین خلعتبری مکرم،  شهید سرلشکر خلبان سید علیرضا یاسینی، شهید سرلشکر خلبان داوود اکرادی،  شهید سرگرد خلبان حسن طالب مهر و تعدادی دیگر از تیزپروازان نیروی هوایی به پرواز درآمده و عملیات با انهدام اهداف تعیین‌شده به پایان می‌رسد.

حماسه هفت آذر ۵۹ (عملیات مروارید)

نیروی دریایی رژیم بعث عراق که بار‌ها برای کشتی‌ها مختلف ایرانی و حتی هواپیما‌های ایران دردسرساز شده بود مقامات جمهوری اسلامی را بر این فکر وا‌داشت که در یک حرکت بزرگ کار نیروی دریایی عراق را یکسره نموده و حاکمیت دریایی خود را به اثبات برساند. نیروی دریایی عراق نیز با در نظر گرفتن محاصره آبادان، تلاش میکرد که از جنوب هم این محاصره را کامل کند.

با این شرایط بود که طرح حمله به اسکله‌های البکر و الامیه و انهدام ناوگان‌های دریایی عراق برنامه‌ریزی شد. نیروی هوایی مأموریت پیدا کرد که نیروی دریایی را پشتیبانی کرده و با هر نوع حرکتی در دریا و هوا مقابله کند. طبق هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده از سوی نیرو‌های هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران،  مقرر شد در روز هفتم آذرماه سال ۵۹، نیروی دریایی با پشتیبانی نیروی هوایی به دو اسکله البکر و الامیه حمله کند. پایگاه هوایی بوشهر ازجمله پایگاه‌های درگیر در این عملیات بود.

حسین که مهارت خاصی در شلیک موشک‌های ماوریک داشت با تجهیز هواپیمای خود به همراه دیگر خلبانان در این عملیات شرکت نمود.

موشک ماوریک بسیار موشک گران‌قیمتی بود. آن موقع (سال ۵۹) هشتاد هزار دلار خریداری‌شده بود. خلبان که روی هدف قفل میکرد، بدون استثناء هدف را منهدم میکرد. یعنی هر موشک قادر بود یک ناوچه را غرق کند و همان‌طور هم شد.

روز عملیات فرارسید و حسین به همراه تعدادی دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبان عباس دوران و سید علیرضا یاسینی در دل آسمان جای‌ می‌گیرند. اینجاست که حسین کاری‌ می‌کند که تا مدت‌ها حتی بعد از شهادتش افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندامشان می‌افتاد.

پرواز آغازشده و حسین با مانور‌های دیدنی،  خود را در بهترین موقعیت‌ها قرار می‌دهد و یکی پس از دیگری ناوچه‌های اوزای عراقی را غرق می‌کند.

شهید سرلشکر خلبان یاسینی در این خصوص این‌گونه نقل می‌کند: در قسمتی از این عملیات چند فروند از ناوچه‌های اوزای عراقی از ترس شکار نشدن توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی در کنار کشتی‌های تجاری پنهان‌شده بودند که خلبانان ما متوجه آن‌ها می‌شوند. با هماهنگی انجام‌شده توسط خلبانان قرار شد یک سری از طرف خاک کویت و یک سری هم از دهانه فاو و خور عبدالله جلوی ناوچه‌های اوزا را منهدم کنند. درحالی‌که مشغول بررسی موضوع بودیم،  خلبان کابین عقب،  من را متوجه ناوچه اوزای عراق کرد که به‌آرامی از بغل یک کشتی تجاری جداشده و به سمت دهانه خور درحال حرکت بود. به طرفش شیرجه‌ می‌رفتم که ناوچه اوزا متوجه حضور من شد و بلافاصله خود را به کشتی بازرگانی رساند. در همین حین شهید خلتعبری فریاد زد: “رضا ناوچه را در رادار دارم و آماده شلیک موشک به آن هستم. “
که در جوابش گفتم: “دقت کن طوری بزنی که آسیبی به کشتی تجاری وارد نشود. زیرا ممکن است بهانه دست سایر کشور‌ها بیفتد و بگویند که ایران کشتی‌های تجاری را در خلیج‌فارس هدف قرار می‌دهد. “

شهید خلعتبری اطمینان داد که ناوچه را طوری بزند که هیچ آسیبی به کشتی تجاری نرسد و سپس با یک فروند موشک ماوریک،  چنان دماغه ناوچه را زد که چندین متر آن را از کشتی تجاری جدا کرد و آن را به قعر آب‌های خلیج‌فارس فرستاد.

حسین به همراه دیگر خلبانان شرکت‌کننده در این عملیات توانستند ناو‌های اوزا، ناو‌های مین جمع کن، ناو نیرو بر و چندین اژدر افکن را هدف قرار دهند و نیروی دریایی عراق را منهدم کنند. بعدازاین عملیات بود که به او لقب “حسین ماوریک” شکارچی ناو‌های اوزا را دادند.

در این عملیات حسین به همراه یاران شهیدش یاسینی و دوران، درمجموع بیش از ۲۵ سورتی پرواز عملیاتی داشتند که این تعداد پرواز فقط از عهده خلبانان ماهری همچون این شهیدان بزرگ برمی‌آمد.

پرواز تا خدا

تعطیلات نوروز سال ۱۳۶۴ در پیش است، ولی گویا حسین هوس سفری دیگر را در سر دارد. او در پایگاه‌ می‌ماند و به زادگاهش نمی‌رود. در جواب دوستانش هم که می‌گویند چرا به دیدن خانواده نمی‌روی؟  می‌گوید: در این شرایط بحرانی مردم هرلحظه به کمک ما نیاز دارند. وجدانم اجازه نمی‌دهد که این مردم را تنها بگذارم.

روز یکم فروردین‌ماه سال ۱۳۶۴، خلعتبری و ستوان محمد زاده به‌عنوان نوبت آلرت پایگاه سوم شکاری همدان هستند. ناگهان صدای آژیر بلند می‌شود و در پایگاه اعلام اسکرامبل (حالت آماده‌باش) می‌شود.

حسین خلعتبری مکرم به همراه کمک خود ستوان عیسی محمد زاده با یک فروند هواپیمای فانتوم دی بانام رمز سلیمان ۳۱ برای مقابله با هواپیما‌های دشمن به پرواز درمی‌آید. در کردستان در منطقه سقز با دو فروند میگ ۲۳ عراقی و یک فروند میگ ۲۵ عراقی درگیر‌ می‌شود. یکی از میگ‌های ۲۳ را مورد هدف قرار می‌دهد که پس از برخورد موشک، میگ منهدم می‌شود. در همین حین از ایستگاه‌های رادار زمینی مرزی به اطلاع خلعتبری‌ می‌رسانند که یک فروند میگ ۲۵ پی دی،  در تعقیب آن‌ها هست. در این نبرد که حتی تعقیب و گریز آن نابرابر بود، میگ ۲۵ اقدام به شلیک یک تیر موشک می‌کند موشک با فانتوم برخورد می‌کند. ستوان محمد زاده موفق می‌شود اجکت کند و از هواپیما جدا شود. ولی سرلشکر خلبان حسین خلعتبری فرصت اجکت پیدا‌ نمی‌کند و بدین شکل قهرمان جنگ‌های دریایی برای همیشه خاموش می‌شود و به معراج ابدی‌ می‌رود.

بدن قطعه‌قطعه شده‌اش را همچون رهبر و مولایش حضرت حسین بن علی (ع) به‌عنوان سند افتخاری به این امت همیشه بیدار تقدیم‌ می‌کند و پیکر مطهرش طبق وصیت خودش در قله میرزا کوچک خان (گلزار چهل شهیدان رامسر) به خاک سپرده می‌شود تا آن‌گونه که خود می‌خواست، روحش نیز پاسدار مرزوبوم وطن اسلامی‌مان باشد.

فرازی از وصیت‌نامه 

«.. در ولایت خودمان «شیرود» کوهی است که می‌گویند «میرزا کوچک خان» در آنجا علیه روسیه‌ می‌جنگیده است. اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آنچه از من باقی ماند حتی اگر ذره‌ای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد. اگر ذره‌ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شویم و مرگ در این راه را افتخار می‌دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه‌ای داشتم، حتماً به این مردم خوب تقدیم‌ می‌کردم.»

در پایان جا دارد از تمامی شهدای هشت سال دفاع مقدس و به‌ویژه ۴۸ هزار شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران که برای حفظ کیان و تمامیت ارضی میهن عزیزمان ایران،  در اوج گمنامی و سلحشوری، بی‌هیچ ادعایی رفتند تا پروانهوار شمع  وجود خویش را در راه دفاع از ارزش‌های والای انقلاب اسلامی نثار نمایند،  با ذکر صلوات و فاتحه یاد کنیم.    

پژوهشگر دفاع مقدس سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

عملیات مروارید و حماسه یک سرلشکر خلبان بیشتر بخوانید »

زندگی در کنار «کاظم» همانند زندگی در بهشت بود


زندگی در کنار «کاظم» همانند زندگی در بهشت بودبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مهربان‌ترین یار، عقاب تیزپرواز آسمان میهنم، خلبان سرافرازم، شهید «کاظم نام‌آور»! از پرواز بی‌فرود تو و از شهادت قهرمانانه و ایثارگرانه تو، ۱۴ سال گذشت.

کاظم جان! هنوز بعد از گذشت ۱۴ سال، سخت است به تو فکر کنم و همانند روز اول اشک نریزم و به عزایت ننشینم. ۱۴ سال از پرواز بی‌بازگشت تو می‌گذرد و چه زود بود رفتنت برای ما. زود بود نشنیدن صدای خنده‌هایت. صدای خنده‌های گرم و از ته دلت که گره هر اخمی را باز می‌کرد.

امروز به یاد آوردن آن خنده‌های شیرین و زندگی‌بخش تو برای تمامی عزیزانت جانکاه و غم فزاست. زمانی که از تو می‌پرسیدند هنگام پرواز ترسی نداری؟ تو همیشه با گردنی افراشته و صدایی محکم و پر غرور می‌گفتی: «بلندآسمان جایگاه من است».

پرواز در آسمان، آرزوی خیلی از انسان‌هاست و «کاظم» این رویا را با پشتکار خود تجربه کرد؛ یکی از موارد افتخار و غرور برای «کاظم»، میهنش و حفظ تمامیت مرز‌های زمینی و هوایی بود؛ همیشه خیلی محکم و جدی با برقی در چشمانش می‌گفت: «نقشه ایران را آن‌گونه که تحویل گرفته‌ام، تحویل خواهم داد».

مردی به بزرگی «کاظم»

خلبان شهید «کاظم نام‌آور» دوم فروردین سال ۱۳۵۵ در شهر «ارومیه» چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در «ارومیه» به پایان رساند و در سال ۱۳۷۰ برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان صنعتی نزاجا در «مسجدسلیمان» شد.

سال ۱۳۷۲ پدر بزرگوار خود را از دست داد و از آن پس بود که مادرش بار زندگی و مسئولیت پنج فرزند خانواده را به دوش کشید. «کاظم» همیشه از سختی‌هایی که مادرش در زندگی کشیده حرف می‌زد و به یاد سختی‌های زندگی مادر، چشمان آسمانی‌اش غرق در اشک می‌شد.

«کاظم» به عشق مادرش، با تمام توان تلاش کرد تا در ادامه تحصیلات نظامی خود، وارد دانشکده افسری ارتش شده و سپس خلعت پر افتخار خلبانی را بر تن کرد. وی همچنین موفق شد در سال ۱۳۸۰ از دانشکده خلبانی هوانیروز ارتش، با رتبه خلبانی بالگرد ترابری سنگین «شینوک» فارغ‌التحصیل شود.

با اینکه از مادر دور بود؛ ولی همیشه با تلفن جویای احوالش می‌شد و در سال‌های دوری او از شهر و دیارش، در هر فرصت ممکن، برای دیدن اقوام و دستبوسی مادر، به «ارومیه» می‌رفت. مادر نیز با روی گشاده و آغوش باز، پذیرای فرزند عزیز می‌گشت و با دیدن موفقیت‌های فرزند عزیزش، سختی‌های زندگی و روزگار در نظرش کمرنگ می‌شد. خرداد سال ۸۳ یعنی دو سال قبل از شهادت «کاظم»، مادر به رحمت حق رفت؛ و چه خوب که مادر، شهادت جانسوز فرزند نازنین خود را ندید.

پشتکار «کاظم» قابل ستایش بود

«کاظم» در زندگی کوتاه و پربارش، برای رسیدن به اهداف خود بسیار تلاش می‌کرد، تا جایی که خواهرش «زهرا نام‌آور» می‌گوید:

«کاظم برای رسیدن به آرزو‌های خود، خیلی تلاش و از تمام فرصت‌ها استفاده کرد؛ اگر عمرش به دنیا بود، شاید الان جز اولین‌ها بود. یادم می‌آید برای آمادگی تست‌های خلبانی، چقدر سختی کشید. صبح زود با دوستاش به پارک رفته و روی گردونک بچه‌ها در پارک می‌نشست و دوستاش با تمام سرعت او را می‌چرخاندند، تا آمادگی داشته باشد که هنگام آزمون، تعادل خود را حفظ کرده و سرگیجه نگیرد. واقعاً پشتکار «کاظم» قابل ستایش بود، عاشق پرواز و نقش‌آفرینی در لباس خلبانی بود و به‌خاطر عشقش به پرواز، تمام تلاش خود را برای توانمندی علمی و سلامت جسمی به خرج داد».

زندگی در کنار «کاظم» همانند زندگی در بهشت بود

«مریم قربان قدوم» همسر خلبان شهید «کاظم نام‌آور» نیز می‌گوید:

«۲۵ بهمن سال ۱۳۸۵ شیرین‌ترین اتفاق زندگی من روی داد؛ من و «کاظم» در یک روز زیبای زمستانی با هم پیوند ازدواج بستیم و چهار سال در نهایت آرامش و عشق، به‌دور از غوغای جهان کنار هم بودیم؛ ولی در ۲۷ آبان سال ۱۳۸۵ از بهشت عدن رانده شدم؛ چراکه زندگی در کنار انسان شرافتمند و پاکی مانند «کاظم»، همانند زندگی در بهشت بود.

آن روز‌ها ما در انتظار دخترمان بودیم که به‌دنیا بیاید. من در ارومیه بودم که خبر شهادت «کاظم» را شنیدم. دخترمان هنوز به دنیا نیامده بود و بعد از یک ماه «ملیکا» به دنیا آمد که با آمدن او، عشق و امید در دلم زنده شد. «ملیکا» دختر نازنینم جواهر بی‌بدیل زندگانیم، همچون پدرش، مصمم و مهربان و باهوش و مملو از شور زندگی، من را به آینده امیدوارتر کرد.

گاهی راحت‌تر آن است با وجودِ اندوهی که در درون‌تان موج می‌زند، لبخند بزنید تا اینکه بخواهید به همه عالم علت غمگینی خود را توضیح دهید».

و اما روز پر کشیدن…

بالگرد ترابری سنگین «شینوک» پایگاه چهارم هوانیروز ارتش، با استادخلبانی شهید «رسول عابدیان» و با همراهی خلبانان جوان شهید «پیمان فرهنگ»، شهید «کاظم نام‌آور» و شهید «بهرام حاج‌اسفندیاری» و تیم فنی شهیدان «یوسفی» و «مسایلی» در روز ۲۷ آبان سال ۱۳۸۵در غرب اصفهان دچار نقص فنی شد و با ایثار و فداکاری خلبانان این پرواز، از فراز منطقه مسکونی عبور داده شده و سقوط کرد و همه سرنشینان آن به شهادت رسیدند.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

زندگی در کنار «کاظم» همانند زندگی در بهشت بود بیشتر بخوانید »