دبیرستان مکتب الصادق

نامه شهید:‌ دوست‌داشتم دکتر شوم ولی…



شهید سیدجعفر هاشمی گلپایگانی - دبیرستان سپاه تهران - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آنچه در ادامه می‌خوانید، دلنوشته هایی از شهید سیدجعفر هاشمی گلپایگانی است. این شهید از دانش‌آموزان دبیرستان سپاه تهران بود که در ۲ بهمن ماه ۱۳۶۵ و در جریان عملیات کربلابی ۵ به شهادت رسید.

اکنون در فراغ یاران دلخسته ام و دلشکته ام…می‌خواهم بیایم ای یاران صبر کنید، صبر، من هم خواهم آمد.

مرا در این دنیای فانی تنها نگذارید، اکنون تنهای تنهایم و روحم مشتعل عشق دیدار با اوست، او را بندگی می‌کنم از آن جهت که به من هستی داد و به او عشق می‌ورزم از آنکه به من دوستانی اینچنین داد و از او می‌خواهم که مرا پیش شما آورد.

آری آری چنین است ای برادر؛ روزی مغرور می‌شدی به مقام و روزی مغرور می شوی به ثروت و آنچه برای تو باقی می ماند این است، دنیا تورا فریب داده، دنیا تو را گول زده است، آری شیطان‌ها از راه بی‌راهت کردند و در اعماق گمراهی رهنمونت داده اند، آری برادر بیا و با هم جامه تن را رها کنیم و عزم جزم کنیم که هرگز خلاف نکنیم و هرگز گمراه نشویم و از او هم بخواهیم که اوست مسبب اسباب، اوست مخلق اخلاق، سخنی دیگر دارم و آن اینست :

در روزگارانی دوست داشتم دکتر شوم، مهندس شوم، پولدار شوم و آرزوها داشتم، اما، اما عشق سوزاند مرا سوزاندنی عجیب….

سیدمحمدجعفر هاشمی ‌گلپایگانی فرزند مرحوم حاج سیدمحمدباقر هاشمی گلپایگانی و نوه مرحوم آیت الله حاج سیداحمد هاشمی گلپایگانی نتیجه مرحوم آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی  و هم از طرف مادر نتیجه مرحوم آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی (ره) بوده است، در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۸ در شهر تهران در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا مقطع راهنمایی در مدرسه علوی و مدرس  به پایان رساند و مقطع دبیرستان را در دبیرستان سپاه پاسداران ادامه داد. در خرداد ماه ۱۳۶۵ به جبهه جنوب اعزام و در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و شکم مجروح و به تهران انتقال یافت.

 ایشان پس از کمی بهبودی مجدداً در تاریخ ۲۵ دی ۱۳۶۵ بار دیگر به منطقه شلمچه اعزام و در عملیات کربلای ۵ در سن ۱۷ سالگی به شهادت رسید. 
پس از گذشت ۳ سال یعنی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۸ از او نشانی آمد و تشییع و در بهشت زهرا (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.

  دلنوشته‌ای دیگر از شهید سید جعفر هاشمی گلپایگانی

“بسمه تعالی”

اکنون باید از چاه تن بیرون آمد، باید از حضیض دنیا راهی عروج شد.

اکنون دارم به آن فردای بلند می‌اندیشم، فردایی که در انتظار من است و من در انتظار من است و من در انتظار اویم.

اکنون در امروزم، امروزی که فردا از سویش پیداست.

ای خدا اکنون که گویا فردا می‌خواهد مرا دریابد و من او را مهمان گردم دلم در کوی محبت هروله دارد.

ای خدا اکنون کبوتر جانم گاهی می‌نالد و گاهی می‌بالد، می‌نالد از دیر بالیدن و می‌بالد به امید تو.

ای خدا اکنون پیراهن فراق بر تنم فرسوده گشته ولی جانم پیراهن امید تو می‌پوشد.

ای خدا اکنون دشت خشک دلم آب و باران می‌طلبد.

ای خدا من این روزگار هجران را چگونه بسر برم.

ای خدا اکنون می‌خواهم رسالت خویش را بر ذرات خونم بنویسم.

خدایا اکنون می‌خواهم با زبان دل و دیده‌ام بهتر سخن بگویم.

خدایا، اکنون چون گل شکفته‌ام و جامه‌ی تن دریده‌ام.

خدایا، اکنون برای رسیدن به کوی تو و به کوی «حسینی» تو چون آهوی وحشی می‌دوم.

بارالها، اکنون آینه‌ی دلم را پاک می‌کنم تا تو را در آن ببینم

خود را پاک می‌کنم تا بسوی تو آیم به امید تو.

سید محمدجعفر هاشمی گلپایگانی 
۱۰ مرداد ۱۳۶۵

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!

ولادت : ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۸
شهادت : ۲ بهمن ۱۳۶۵

عملیات : کربلای ۵ – شلمچه

مزار : قطعه ۴۰  ردیف  ۵۲  شماره  ۳

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آنچه در ادامه می‌خوانید، دلنوشته هایی از شهید سیدجعفر هاشمی گلپایگانی است. این شهید از دانش‌آموزان دبیرستان سپاه تهران بود که در ۲ بهمن ماه ۱۳۶۵ و در جریان عملیات کربلابی ۵ به شهادت رسید.

اکنون در فراغ یاران دلخسته ام و دلشکته ام…می‌خواهم بیایم ای یاران صبر کنید، صبر، من هم خواهم آمد.

مرا در این دنیای فانی تنها نگذارید، اکنون تنهای تنهایم و روحم مشتعل عشق دیدار با اوست، او را بندگی می‌کنم از آن جهت که به من هستی داد و به او عشق می‌ورزم از آنکه به من دوستانی اینچنین داد و از او می‌خواهم که مرا پیش شما آورد.

آری آری چنین است ای برادر؛ روزی مغرور می‌شدی به مقام و روزی مغرور می شوی به ثروت و آنچه برای تو باقی می ماند این است، دنیا تورا فریب داده، دنیا تو را گول زده است، آری شیطان‌ها از راه بی‌راهت کردند و در اعماق گمراهی رهنمونت داده اند، آری برادر بیا و با هم جامه تن را رها کنیم و عزم جزم کنیم که هرگز خلاف نکنیم و هرگز گمراه نشویم و از او هم بخواهیم که اوست مسبب اسباب، اوست مخلق اخلاق، سخنی دیگر دارم و آن اینست :

در روزگارانی دوست داشتم دکتر شوم، مهندس شوم، پولدار شوم و آرزوها داشتم، اما، اما عشق سوزاند مرا سوزاندنی عجیب….

سیدمحمدجعفر هاشمی ‌گلپایگانی فرزند مرحوم حاج سیدمحمدباقر هاشمی گلپایگانی و نوه مرحوم آیت الله حاج سیداحمد هاشمی گلپایگانی نتیجه مرحوم آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی  و هم از طرف مادر نتیجه مرحوم آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی (ره) بوده است، در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۸ در شهر تهران در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا مقطع راهنمایی در مدرسه علوی و مدرس  به پایان رساند و مقطع دبیرستان را در دبیرستان سپاه پاسداران ادامه داد. در خرداد ماه ۱۳۶۵ به جبهه جنوب اعزام و در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و شکم مجروح و به تهران انتقال یافت.

 ایشان پس از کمی بهبودی مجدداً در تاریخ ۲۵ دی ۱۳۶۵ بار دیگر به منطقه شلمچه اعزام و در عملیات کربلای ۵ در سن ۱۷ سالگی به شهادت رسید. 
پس از گذشت ۳ سال یعنی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۸ از او نشانی آمد و تشییع و در بهشت زهرا (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.

  دلنوشته‌ای دیگر از شهید سید جعفر هاشمی گلپایگانی

“بسمه تعالی”

اکنون باید از چاه تن بیرون آمد، باید از حضیض دنیا راهی عروج شد.

اکنون دارم به آن فردای بلند می‌اندیشم، فردایی که در انتظار من است و من در انتظار من است و من در انتظار اویم.

اکنون در امروزم، امروزی که فردا از سویش پیداست.

ای خدا اکنون که گویا فردا می‌خواهد مرا دریابد و من او را مهمان گردم دلم در کوی محبت هروله دارد.

ای خدا اکنون کبوتر جانم گاهی می‌نالد و گاهی می‌بالد، می‌نالد از دیر بالیدن و می‌بالد به امید تو.

ای خدا اکنون پیراهن فراق بر تنم فرسوده گشته ولی جانم پیراهن امید تو می‌پوشد.

ای خدا اکنون دشت خشک دلم آب و باران می‌طلبد.

ای خدا من این روزگار هجران را چگونه بسر برم.

ای خدا اکنون می‌خواهم رسالت خویش را بر ذرات خونم بنویسم.

خدایا اکنون می‌خواهم با زبان دل و دیده‌ام بهتر سخن بگویم.

خدایا، اکنون چون گل شکفته‌ام و جامه‌ی تن دریده‌ام.

خدایا، اکنون برای رسیدن به کوی تو و به کوی «حسینی» تو چون آهوی وحشی می‌دوم.

بارالها، اکنون آینه‌ی دلم را پاک می‌کنم تا تو را در آن ببینم

خود را پاک می‌کنم تا بسوی تو آیم به امید تو.

سید محمدجعفر هاشمی گلپایگانی 
۱۰ مرداد ۱۳۶۵

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!

ولادت : ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۸
شهادت : ۲ بهمن ۱۳۶۵

عملیات : کربلای ۵ – شلمچه

مزار : قطعه ۴۰  ردیف  ۵۲  شماره  ۳



منبع خبر

نامه شهید:‌ دوست‌داشتم دکتر شوم ولی… بیشتر بخوانید »

«سیدرضا» و زیلوی بمب‌گذاری شده در نماز جمعه!

«سیدرضا» و زیلوی بمب‌گذاری شده در نماز جمعه!



شهید سید رضا میرشفیعی - دبیرستان سپاه تهران - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، دوم آبان سال ۱۳۴۷ هجری شمسی در شهرستان خوانسار از استان اصفهان در خانواده ای متدین و سرشناس نوزادی از سلاله رسول اللّه دیده به جهان گشود که نام ایشان را سید رضا نامیدند. 

او از نظر نسب خانوادگی به علمایی چون آقا سید علی اکبر خوانساری (از مبارزین و علمای مخالف دوران ظلم ستم ظل السلطان حاکم اصفهان) و آیت الله سید احمد خوانساری (از مراجع بزرگوار جهان تشیع) می‌رسید.

او در کودکی پدر بزرگوارش را از دست داد و در دامان پر مهر و محبت مادر صالحه و فاضله خود پرورش یافت. 

از همان کودکی علاقه و اعتقادات مذهبی در او کاملا نمایان بود، چنانچه زمانی که شاید بیش از شش سال نداشت در مراسم عزاداری سیدالشهداء (علیه السلام) درحالی که مشک آبی به دستان کوچکش میگرفت، به عنوان سقّا در کاروان طفلان کربلا سقایی میکرد.

او پس از اتمام دوره دبستان وارد مدرسه راهنمایی گردید و خیلی زود یکی از اعضای فعال انجمن اسلامی‌مدرسه شد.

پس از اتمام دوره راهنمایی تحصیلات خود را در رشته برق در هنرستان طالقانی ادامه داد، اما پس از اتمام سال اول با اطلاع از تاسیس مکتب الصادق علیه السلام یا همان دبیرستان سپاه تهران (واقع در محل لانه جاسوسی سابق آمریکا) با ذوق و علاقه خاصی در آزمون ورودی مکتب شرکت کرد و پس از قبول شدن، برای ادامه تحصیل خوانسار را ترک و راهی تهران شد.

 از همان دبیرستان سپاه نیز پس از یادگیری آموزش‌های لازم نظامی‌ به همراه سه نفر از دوستان صمیمی‌اش ثبت نام و داوطلبانه عازم جبهه های حق علیه باطل شد.

او برای حضور در جهبه دیگر آرام و قرار نداشت. گویی مرغ جانش حال و هوای پرواز داشت.

 به گفته مادرش در شب اعزام تا صبح چندین مرتبه از خواب بیدار شد، انگار خیلی نگران بود که از غافله جا بماند، در عین حال مرتب به مادرش اطمینان می‌داد که اتفاقی برایش نمی‌افتد.

سید رضا بعد از مدتی حضور و فعالیت در جبهه در حالی که آتش عشق به شهادت در دلش بیش از پیش زبانه می‌کشید، در عملیات کربلای ۵ شرکت کرد و در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۲ با اصابت ترکش به بدنش به آرزوی دیرینه خود رسید.

شهید عزیز نوجوانی پرشور و حساس با روحیه ای قوی و شجاع بود. او بسیار متین و مودب با چهره ای بسیار زیبا و نورانی بود.

یکی از اخلاقیات پسندیده شهید سید رضا میرشفیعی علاقه به شرکت در مراسمات مذهبی به خصوص سخنرانی های حاج حسین انصاریان بود و لذا سری کاملی از سخنرانی های ایشان را گردآوری و در هنگام خواب آنها را گوش می‌داد و با این زمزمه های اعتقادی به خواب میرفت.

او همچنین به انجام تکالیف الهی به خصوص روزه‌داری در سنینی که حتی به تکلیف نرسیده بود اهتمام خاصی داشت و همچنین لزوم ولایت پذیری و اهمیت به ولایت فقیه برای او بسیار مهم بود.

او در سال ۱۳۶۲ در نماز جمعه‌ای، که به امامت آیت الله خامنه ای در دانشگاه تهران اقامه شد، شرکت کرد و با اصرار از دوستانش می‌خواست برای شرکت در نماز غسل شهادت هم انجام دهند. 

در آن روز در ساعات آخر خطبه های نماز جمعه که صفوف نماز مرتب و کامل می‌شد،  فردی ناشناس در کنارشان زیلویی برای اقامه نماز در آن محل پهن می‌کند، ولی شهید و دوستانش چند ثانیه قبل از شروع نماز به محل دیگری نقل مکان می‌کنند و ثانیه هایی بعد، انفجار مهیی به وقوع می‌پیوندد و مشخص می‌شود که آن نزدیکی بمبی منفجر شده و تمامی ‌افرادی که روی زیلو نشسته بودند، شهید شدند.

 ولی تقدیر الهی چیز دیگری را برای او و دوستانش رقم زده بود و خواست خداوند این بود که او در آن روز مجروح و با جراحات شدید به بیمارستان منتقل شود، البته موج شدید ناشی از انفجار بمب باعث می‌شود شنوایی یکی از گوش های او بسیار کم شود.

مادر شهید در سال ۱۳۶۶ (حدود یکسال پس از شهادت فرزندش) که مصادف با حج خونین مکه در آن سال بود، در حج تمتع شرکت می‌کند، در روزی که حجاج برای راهپیمایی برائت از مشّرکین آماده می‌شدند، ایشان تب بسیار شدیدی عارض شده و از رفتن به راهپیمایی باز می‌ماند و این باعت ناراحتی و حزن زیادی برای ایشان می‌شود. 

در همان حال مریضی در خواب می‌بینند که فرزند شهیدشان با یک خودرو قرمز رنگ به دنبال مادر می‌آید و با علاقه و محبت خاصی به ایشان می‌گوید که :سوار ماشین شوید تا به طواف خانه خدا برویم، مادر در این حالت متعجب می‌شود که ناگهان بیدار شده و متوجه می‌شوند در عالم رویا بوده اند. 

یادش زنده، نامش جاوید و راهش پر رهرو باد!

ولادت :   ۲ آبان ۱۳۴۷
شهادت : ۲ بهمن ۱۳۶۵

عملیات : کربلای ۵ – شلمچه

مزار : گلزار شهدای خوانسار



منبع خبر

«سیدرضا» و زیلوی بمب‌گذاری شده در نماز جمعه! بیشتر بخوانید »

وصیت شهید:‌ قدر یکدیگر را بدانید!

وصیت شهید:‌ قدر یکدیگر را بدانید!



شهید علیرضا خراسانی باغینی دبیرستان سپاه - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید علیرضا خراسانی باغینی از دانش آموزان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق(ع)) بود که در 25 دی ماه سال ۶۵ به شهادت رسید. وصیت‌نامه این شهید بزرگوار به این شرح است:

با نام خدا 
و با درود بر امام زمان ( عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) و نایب بر حقش امام خمینی،
و به امید پیروزی رزمندگان اسلام،
و باز گشایی راه کربلا،
و به امید پیروزی نهایی حق بر کفر جهانی.

و بنا بر وظیفه ی شرعی،
که به دوش من گذاشته شده است،
وصیت نامه ی خود را می نویسم:

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ 
بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ یُرْ‌زَقُونَ ( آل عمران – ۱۶۹ )

و فکر [ و گمان ] نکنید،
کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند ؛
بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند!

من در اوّل،
از شما می خواهم که،
از فرماندهی اطاعت کنید .

و درس بخوانید !
گر چه که من خودم،
این کار را نکرده ام .

و از شما می خواهم که به نماز و نیایش‌های خود اهمیت دهید.

و همیشه،
و در هر جا، 
فکر خدا باشید،
و همیشه دعاهایتان،
دعا برای فرج امام زمان،
و پیروزی اسلام باشد.

و قدر یکدیگر را بدانید،
و با یکدیگر سر چیزهای بیخود،
و بی اهمّیت اختلاف پیدا نکنید.

به امید پیروزی رزمندگان اسلام،
و فرج هر چه زود تر امام زمان،
طلب آمرزش و مغفرت از خدا دارم .

و فاتحه برای شادی روح این حقیر،
اِنْ شٰاءَاللّه که فراموش نمی شود.

والسّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَتُ اللّٰهِ وَ بَرکٰاتُه

علیرضا خراسانی باغینی ۱۳۶۵/۰۹/۱۱ ساعت ۹:۰۰ شب

ولادت :  ۱۳۴۹/۱۱/۰۱
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۵
سن شهادت : ۱۶ ساله
عملیات کربلای۵

مزار: بهشت زهرا (سلام الله علیها)
قطعه ۲۹ ردیف ۸ شماره ۵



منبع خبر

وصیت شهید:‌ قدر یکدیگر را بدانید! بیشتر بخوانید »

وصیت‌نامه شهید: لطفا حیوان نباشید!

وصیت‌نامه شهید: لطفا حیوان نباشید!



شهید عباس حسین جانی - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید عباس حسینجانی از دانش آموزان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق(ع)) بود که در سوم یهمن ماه سال ۶۵ به شهادت رسید. وصیت‌نامه این شهید بزرگوار به این شرح است:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ (۱)

السّلام علیک یا رسول اللٓه
السّلام علیک یا امیرالمومنین
السّلام علیک یا فاطمة الزهراء
السّلام علیک یا حسن ابن علی
السّلام علیک یا ثاراللّٓه یا اباعبداللّه

با سلام بر امام زمان سلام اللّه علیه و سلام  بر ارواح طیبه شهیدان وصیّت نامه خود را آغاز می کنم؛

در آغاز لازم است بگویم که شهادت می دهم که خداوند خالق ما است و ۱۲۴ هزار پیامبر فرستاده تا مردم را هدایت کند که خاتم آنان حضرت محمّد(صلوات الله علیه و آله) و ۱۲ امام معصوم علیهم السلام که عترت پیامبر هستند و آخر آنان حضرت ولیعصر (عجل الله فرجه) می باشد.

حال که از این دنیا می روم و عروج می نمایم، از خداوند عروج خونین را مسئلت دارم و دوست دارم چون مولایم حسین باشم تا در مقابل رسول اللّه و دو برادر شهیدم (۲)خجل نباشم.

شما ای عزیزان که در مساجد نماز می گذارید، بدانید و آگاه باشید که اجری عظیم دارید چون امام گفته است مسجد سنگر است.
آن کسانی هم که در مسجد کمک های جبهه را آماده می کنند، اجری عظیم دارند.
عاشقان بسیج که به حقّ عاشقان لقاءاللّه هستند نیز، اجری عظیم دارند.

ای مردم عزیز سعی کنید، حداقل نمازتان را در مسجد بخوانید و به هر نحوی که می توانید در این جنگ شریک باشید و مبادا در هر زمان و مکانی بگویید مثلاً من آنقدر برای جنگ دادم و دیگر حقّی بر گردن من نیست!

 آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ ، آه از کمبود توشه

ای مردم مگر نمی دانید هر لحظه از عمرتان حساب دارد پس بیایید هر لحظه از آنرا به حساب بکشید و بگویید که باید برای خدا کار کنم که الآن برای خدا کار کردن همان برای جبهه
و در خط امام کار کردن است.
البته غیر از نیّت که حساب آن جدا است.

ای مردم امام حسین(علیه السلام) گفت: “هل من ناصر ینصرنی؟” ولی کسی به یاریش نشتافت! مبادا روزی امام بگوید هل من ناصر ینصرنی و از این ملّت یاوری برای ایشان نباشد.

اینجا صحنه عمل است پس هر که دنبال خیر و راه حقّ است بشتابد، بیاید تا رستگار شود!  بیایید به دامن اسلام پناهنده شوید که اسلام همیشه پذیرا می باشد!
هر قدر گناه کردی، نا فرمانی خدا کردی، دوستی دشمنان اهل حقّ را کردی توبه کن و باز گرد.
همین گونه به میدان برو و قلبت را خالی از باطل کن و حبّ اهل بیت علیهم السلام را در قلب خود جای ده.

ای مردانی که خود را به شکل زنان می کنید! مگر نمی دانید که اگر چنین باشید، دشمن امام زمان هستید؟! فرمان امام امت را زیر پا گذاشتید و کاری کردید که قلب امام امّت را به درد آوردید!

خوب این سخنانی بود که گفتم تا شاید باعث هدایت عده ای شوم، تذکر دیگری را لازم می دانم و آن اینکه:
اوّلا تمام نیّت های خود را جدی داشته باشید و این را در نظر بگیرید که اگر برای عملی در اسلام اجری باشد، برای نیّت آن می دهند که الاعمال بالنیّات.

دوّما کسانی از شما نباشند که بگویند: کرم و رحمت خداوند زیاد است و ما را می بخشد!
آیا یقین دارید که حتما می بخشد یا خیر؟!

ای کسانی که به فکر دنیا و جمع اموال هستید، بیایید برای خدا در خط امام حرکت کنید و اعمال، رفتار، فکر و کوشش خود را برای اسلام بگذارید.
اگر می خواهید برای دنیا کار کنید، بکنید، ولی بدانید که نباید مثل حیوان باشید، ظاهرش انسان است که خدا خلق کرده امّا اصل شخصیت هر کسی در آن دنیا به وقت حشر مشخص می شود.

پیامم به جوانهای بسیجی و جوانهایی که توان جنگ دارند و در شهر خود را مشغول دنیا کرده اند و یا به هر صورتی دل به دنیا دارند و هنوز یقین پیدا نکرده اند که باید کوله بار را جمع کرد و از این دیار رفت این است که اسلام خون می خواهد.
 
ای عاشقان فرصت را غنیمت شمارید بشتابید و به ندای هل من ناصر ینصرنی امام لبیک بگویید، مگر فضلیتی بالاتر از این است که امام ما که نماینده امام زمان است بگوید:
من از دور بر بازوی قدرتمند شما بوسه می زنم و بر این بوسه افتخار می کنم!

دیگر هرچه توانستم بگویم و آنچه را که در این دنیای فانی تجربه کرده بودم گفتم، از همه برادران که مرا می شناسند طلب حلالیت می کنم، در مراسم ختمم بگویید که اگر کسی طلبی دارد، بیاید و بگیرد و اگر نمیگیرد، حلال کند! انشاءاللّه که حقّی باقی نمی ماند.

دیگر سخنی ندارم جز اینکه به سوی حقّ بشتابید!

وَالسّلام علیٰ من التّبع الهدیٰ

از همه شما می خواهم دعا کنید که با اباعبداللّه الحسین علیه السلام محشور شوم.                                    

پیام به خون امضاء شده تان را دیدم! امضای سرخ و پیکر های پاک در خون تپیده تان را با چشم جان نظاره کردم.
اینک ما مانده ایم و تنها راه در پیش، آن هم ادامه راه شما تا فراغ جان از تن مان یا تا سقوط تکلیف از گردنمان!

عباس_حسینجانی

(۱) سوره توبه آیه ۱۱۱
(۲) قبلا دو برادرشان محمدرضا و مجتبی به شهادت رسیدند.

مزار سه برادر شهید در قطعه ۲۷ بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۰۶ شماره ۶ و در جوار هم قرار دارد.

یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!

ولادت : ۲۴ فروردین ۱۳۴۷
شهادت : ۳    بهمن    ۱۳۶۵

عملیات : کربلای ۵ شلمچه



منبع خبر

وصیت‌نامه شهید: لطفا حیوان نباشید! بیشتر بخوانید »

وصیت شهید:‌ هنگام خوابیدن کمی قرآن بخوانید

وصیت شهید:‌ هنگام خوابیدن کمی قرآن بخوانید



شهید هاشم گرجی - دبیرستان سپاه - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید هاشم گرجی از دانش آموزان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق(ع)) بود که در سال ۶۶ به شهادت رسید. گزیده ای از وصیت‌نامه این شهید بزرگوار به این شرح است:

اَعوذُ بِالله مِنَ الشَیطانِ الرَجیم
بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم

اَینَما تَکُنوا یُدْرِکْکُم المَوتِ وَ لَو کُنتُم فی بُروجٍ مُشَیَّدَهَ ( قرآن کریم )

هر کجا باشید مرگ شما را درک خواهد کرد، اگر چه در دژها و برجهای استوار باشید.

قُلْ ان الموت الَّذی تَفِرُّونَ مِنْه فَاِنَهُ مُلاقیکُم ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلی عالِم الغیبِ وَ الشَّهادَه فَیُنَبِئُکُمْ بِما کُنُتُمْ تَعْلَمُونْ

بگو عاقبت مرگی که از آن می گریزید شما را درخواهد یافت و پس از آن مرگ به سوی خدائی که دانای آشکار و نهان است باز می گردید و او شما را به آنچه از نیک و بد کرده اید آگاه می سازد. ( قرآن کریم – سوره جمعه – آیه ۸ )

وَ لله ما فِی السَماواتِ وَ ما فِی الاَرْض

هر چه در آسمان و زمین است همه متعلق به خداوند است.

مولای متقیان حضرت علی ( علیه السلام ) می فرمایند:

 که دنیا جای ماندن نیست، بلکه پلی است که باید از آن گذر کرد و به سرای ابدیت پیوست. دنیا برای مؤمن همانند زندان است و برای شخص کافر همچون بهشت است و حالا خوشا به حال آن کسانی که از این دنیا توشه هایی برداشتند و به لقاءالله رسیدند. 

شهادت تزریق خون در کالبد اجتماعی است که به کم خونی دچار گردیده است. عزت اسلامی مقرون بر جهاد است و اگر جهاد نباشد حتماً حتماً بعد از آن ذلت و خواری خواهد بود.

 جهاد دری است ازدرهای بهشت که خداوند این درب را مخصوص اولیاء خود گشوده است. جهاد پوشش تقوی و پرهیزگاری و زره پولادین خداوند و سپر بسیار قوی ومطئن اوست. 

هر کس به حالت اعراض از جهاد روی برگرداند خداوند لباس ذلت و خواری را به او می پوشاند و بلاء و محنت را بر او چیره می نماید. تمام برکتها و تمام سربلندیها در زیر سایۀ شمشیرها و سر نیزه ها می باشد. اگر از ملتی روح مجاهده را بگیرند تمام خیر و برکتها را از آنها گرفته اند. 
پیامبر اکرم ( صلوات الله علیه و آله ) در یک حدیث پر معنا می فرمایند:
هر کس که جنگ نکرده باشد و لااقل اندیشه جنگیدن و جهاد در راه خدا را در سر نداشته باشد ، چنین آدمی با نوعی نفاق می میمیرد.

قدری در کلام و سخنان امیرالمؤمنین اندیشه نمائیم که آن حضرت فرمودند: 
 اگر هزار ضربت بر فرق سرم فرود آید که من به این وضع کشته شوم بهتر است تا اینکه در بستر بیفتم و با یک بیماری بمیرم!

 تمام آرزویمان این باشد که نکند با اجل طبیعی از دنیا برویم. مردن که بالاخره حق است پس چرا با آن همه افتخار در راه خدا شهید نشویم. امام حسین ( علیه السلام ) در راه کربلا اشعاری را می خواندند که مضمون آن چنین است:

 اگر چه دنیا زیباست و خیلی دوست داشتنی است و آدم را به طرف خود می کشد اما جهان پاداش الهی از دنیا خیلی زیباتر است و اگر مال دنیا را آخر کار باید گذاشت و رفت پس چرا در راه خدا انفاق نشود و اگر بدنهای ما ساخته شده که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیرها و نیزه ها قطعه قطعه نشود.

و این است که شهید مطهری می گوید: 
 شهید از راه خود خودش را در اجتماع جاوید می کند. منطق شهید منطق دمیدن روح به اندام مرده ارزشهای انسانی است.
 
 برادران و خواهران عزیز کارهای گذشته تان را فراموش کنید و با خدا آشتی کنید و کارهایتان را از سر بگیرید و هیچگاه از رحمت خداوند مأیوس نشوید که ناامید شدن از خداوند گناه بزرگی است و این را بدانید که خداوند توبه کنندگان را دوست دارد.
خدایا من برای آن موقع ناراحتم که یوم الفصل است. روزی که همه سرگردان و حیرانند و روزی که هر کس به سوئی می رود و روزی که هر کس از ترس دنبال پناهگاه می گردد ولی در آن روز هیچ مفر و پناهگاهی نیست به جز درگاه الهی. 
در آن روز گروهی را می بینی که چهره هایشان عبوس و گرفته می باشد و از غم اینکه عذابی در انتظارشان است کمرشان به لرزه در می آید ودر مقابل این گروه یک طایفه ای هستند که صورتهایشان روشن و خوشحال است و اینها هستند که در بهشت هایی که خداوند وعدۀ آن را می داده است و اینان هستند، سعادتمندان و رستگاران عالم.

 بیائید کمی به یاد آخرت و عذابهایی که در انتظارمان است قدری اندیشه کنیم و به خاطر چنین روزی گریه کنیم و این را بدانید که هر کس به اندازۀ ذره ای کار زشتی که مرتکب شده است جزای آن را خواهد دید و تخفیفی در کار نیست و هر کس به اندازۀ ذره ای کار خیر و نیکی را انجام دهد پاداش آن را دریافت خواهد کرد.
 منتظر روزی باشید که مرگ همه را درخواهد یافت. 
کُل نَفسِ ذائقۀ المَوت. هرنفسی طعم و مزه مرگ را خواهد چشید. 
در اعمالتان تجدید نظر کنید و بیائید در هر کجا که هستید اعمالتان را خالصانه و فقط برای رضای خداوند انجام دهید و این را درک کنید که این دنیا فانی است. نکند ظواهر فریبنده و زیبای آن شما را از مسیر خداوند خارج کند که در آن صورت به ضلالت و گمراهی می رسید. 

در هر سنگری که هستید وظیفه تان را انجام دهید که اگر غیر آن کنید در مقابل پیامبران و امام حسین (علیه السلام) و سایر ائمه معصومین ( علیهم السلام ) و صدیقین و شهدا شرمنده خواهید شد.

 از اوضاع اجتماعی و سیاسی منطقه و جهان اسلام با خبر شوید و در جلسات اخلاق و سخنرانیها و در دعاها و نمازهای جمعه با شکوه شرکت کنید که دشمن از این مسائل بشدّت ضربه خورده است و نظم و وحدت و هماهنگی خود را حفظ کنید.

 تمام هم و کوشش شما این باشد که خداوند به اعمالتان ناظر است و به قول حضرت امام که خیلی عالی فرمودند: عالم محضر خداست ، در محضر خدا معصیت نکنید.

 خدایا ؛ تو را سپاس و شکر می گویم به خاطر نعمتهای بی منتهایی که به من عطا کردی. از اینکه چنین پدر و مادر عزیز و بزرگواری عطا کردی و آنها چقدر سعی و همت در تربیت من داشتند ولی من در عوض به آنها رنج و زحمت فراوان دادم. از اینکه چنین برادران و خواهران بزرگواری به من هدیه کردی ولی من نتوانستم حقوقی که آنها بر گردنم داشتند ادا نمایم.

 در معنای بسی عظیم قرآن تدبر و اندیشه نمائید و ساعت مخصوصی علی الخصوص در شب، هنگام خوابیدن قدری قرآن تلاوت کنید تا با حالت روحانیت و پاکی بخوابید و شیطان از شما دوری کند ، شیطان از راههای مختلفی سعی در گمراه ساختن ما دارد.

 سعی کنید هر کار نیکی را که انجام می دهید، برای رضای خداوند باشد و هیچگاه از اینکه کار خیری انجام ‌دهید و به صرف اینکه بگوئید بقیه می بینند، از آن عمل صالح دوری نکنید.

هاشم گرجی

ولادت  : ۸ آبان ۱۳۴۶
شهادت: ۱ بهمن ۱۳۶۶

عملیات: بیت المقدس ۲
منطقه: ماووت عراق

مزار: قطعه ۴۰  ردیف ۳۸  شماره ۱۳



منبع خبر

وصیت شهید:‌ هنگام خوابیدن کمی قرآن بخوانید بیشتر بخوانید »