به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ حتما بارها شنیده ایم که شهدا انسانهای ویژه ای بودند و به واسطه این موضوع بود که شهید شدند؛ اما باید این را بدانیم آنان بودند که همه چیز را ویژه می کردند؛ در واقع منش آنان در برخورد با مسائل متفاوت بود و از آنان انسانهای متمایزی می ساخت. در ادامه به ذکر خاطره ای از شهید سید عبدالله ایجادی می پردازیم تا نوری برای پیمودن راه پر فراز و نشیب زندگیهایمان باشد.
شهید «سید عبدالله ایجادی» دوازدهم اسفند سال ۱۳۴۲ در تهران متولد شد. وی بهعنوان پاسدار در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و سرانجام در تاریخ بیست و دوم اسفند سال ۱۳۶۲، در «جزیره مجنون» به شهادت رسید و در امامزاده قاسم (ع) دربند به خاک سپرده شد.
حبیب جعفری ندوشن همرزم و دوست شهید سید عبدالله ایجادی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد به ذکر خاطره ای از این شهید بزرگوار در مراقبت از اموال بیت المال پرداخت و گفت: من با تمام اخلاص بیان می کنم که من فقط بازگو کننده این خاطره هستم و هرآنچه خیر و نیکی است مربوط به این شهید بزرگوار است.
وی در ادامه بیان کرد: آقا عبدالله از زمان حضورش در جبهه همیشه یک ماه از ماه مبارک رمضان را مرخصی می گرفت؛ در این مدت هم روزه می گرفت و هم اینکه شبها بعد از افطار تا سحر شهدای آن سالی که از ماه رمضان سال قبل تا آن زمان به شهادت رسیده بودند را به تصویر می کشید.
همرزم شهید در ادامه افزود: من، شهید علیپور، شهید عبداللهی و گاهی شهید تاجیک و شهید امیر اسماعیلی نیز از کمکهای آقا عبدالله بودیم. ایشان برای اینکه بتواند عکس های شهدا را بکشد به یک دستگاه اوپک نیاز داشت؛ سازوکار آن دستگاه به این صورت بود که عکس را در یک دستگاه قرار می دادی و آن دستگاه عکس را با کیفیت بالایی بزرگنمایی میکرد.
وی اظهار کرد: هنرستان فیضیه که در جماران است مدیری به نام آقای خاکباز داشت، من از ایشان خواهش کردم تا دستگاه اوپک مدرسه را برای یک ماه در اختیار ما قرار دهد. یادم می آید زمانی که می خواستیم این دستگاه اوپک را تنظیم کنیم؛ عدسی که فوکوس می شد از این دستگاه تا حدی بود و چون آقاعبدالله نیاز داشت که بزرگنمایی تصویر بیشتر شود پیچ خاصی روی دستگاه نصب بود که ایشان مجبور بود آن پیچ خاص را باز کند؛ این موضوع گذشت. ما یکماه کار کردیم و آقا عبدالله با قطار به جبهه برگشت.
جعفری ندوشن همچنین تشریح کرد: در آن زمان قطارها صندلی های چوبی داشتند و رفت و آمد به شهرها بسیار سخت بود. این موضوع تقریبا تیر یا مرداد رخ داد. آقا عبدالله رفت. سه روز از رفتن او گذشت تا اینکه صبح روز سوم دیدیم در منزل به صدا درآمد. زمانی که در را باز کردم به یکباره جا خوردم و لحظه ای با خودم مرور کردم که ای بابا آقا عبدالله نکند نرفته!
وی بیان کرد: من در همین افکار بودم و او متوجه شده بود که از برگشت ناگهانی او جا خوردم و برایم سوال شده که او اینجا چکار میکند که ناگهان دستم را باز کرد و آن پیچ را در دستانم گذاشت؛ دستم را بست و با لبخندی گفت: «این پیچ دستگاه اوپک مدرسه در جیبم جا مانده بود!» در واقع آقاعبدالله هزار کیلومتر راه را از خرمشهر آمده بود و باید هزار کیلومتر راه را هم برمیگشت. شاید آدمی فکر کند که شهید ایجادی می توانست آن پیچ را نگاه دارد و بعد که برگشت با خود بیاورد یا اینکه آن را به کسی می داد تا به مدرسه بازگرداند اما حقیقت این است که جنس آقاعبدالله فرق داشت او با بیت المال شوخی نداشت؛ پیچ، پیچ بیت المال است و او میداند که عاقبتش در خطر آن پیچ است.
انتهای پیام/