رژیم پهلوی

جنگ نرم جوانان انقلابی در برابر مستشاران آمریکایی

جنگ نرم جوانان انقلابی در برابر مستشاران آمریکایی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از مبارزان انقلاب اسلامی و رزمندگان عرصه دفاع مقدس هست که در طول سال‌ها فعالیت خدماتی به نظام اسلام انجام داده هست. تهیه، تکثیر و پخش اعلامیه، نوار و رساله حضرت امام خمینی (ره)، راه‌اندازی گروه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و فرار مستشاران آمریکایی از اصفهان نقش به سزایی داشته هست. همچنین برگزاری مراسم سومین روز شهادت مصطفی خمینی در مدرسه صدر بازار اصفهان، مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم، سخنرانی در راهپیمایی‌های مبارزاتی دانش آموزی و دانشجویی در دوران انقلاب از جمله فعالیتهای وی هست.

صفرزاده به دنبال فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل بسیج، با همکاری حجج اسلام سید علی‌اکبر ایوبی و علی ضامن عطایی، تمام توان خود را برای تشکیل بسیج و آموزش بسیجیان در منطقه خورسکان اصفهان به کار گرفت.

حضور رزمی تبلیغی در جبهه، راه‌اندازی دفتر تبلیغات اسلامی در ستاد عملیات جنوب، تشکیل ستاد هماهنگی تبلیغات بین کلیه ارگان‌های مستقر در خرمشهر و آبادان، راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ آبادان؛ راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ سوسنگرد؛ راه‌اندازی دایره عقیدتی سیاسی ناحیه خوزستان؛ شرکت در عملیات‌های فرماندهی کل قوا، شکستن حصر آبادان، رمضان، فتح المبین، بیت‌المقدس، کربلای ۴ والفجر ۸. از جمله فعالیت‌های وی در دوران دفاع مقدس هست.

متنی که قسمت دوم آن را در ادامه می‌خوانید مروری هست بر تاریخ شفاهی حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس.

مستشاران آمریکایی

برخی از مستشاران آمریکایی در پایگاه هشتم شکاری و هوانیروز اصفهان مشغول بودند و سکونت داشتند. بیشتر منازل نوساز محل ما، مخصوصا خیابان شهید احسانی را در اختیار گرفته بودند و تردد آنها در محل، نوعی ناسازگاری فرهنگی و دینی ایجاد کرده بود و از آن جایی که جاذبه‌های مادی خاصی داشتند؛ برخی از جوانان را به سوی خود می‌کشاندند اما فعالیت‌های فرهنگی و دینی و جو معنوی حاکم بر محل، اکثر جوانان را در برابر آن جاذبه‌های کاذب حفظ می‌کرد.

بازرسی منزل

قبل از انقلاب یک دانشجو مستأجر منزل ما بود که مأموران ساواک به خاطر وجود او و فعاليت‌هاي من و دستگیری بعضی از دوستانم، برآن شدند تا در دو مرحله به منزل ما هجوم بیاورند و آنجا را مورد بازرسی قرار دهند، اما هر بار چیزی نیافتند! پدرم از قبل احساس خطر کرده و با هوشمندی و چابکی رساله حضرت امام و کتاب‌هایم را در کیسه پلاستیکی قرار داده و آنها را در باغچه خانه مخفی کرده بود.

پس از هجوم و بازرسی مأموران ساواک، آن دانشجو از منزل ما رفت و بنگاه محل به جای او یک نیروی نظامی برای سکونت فرستاد. در زمان حکومت نظامی، متوجه شدم او فرمانده یکی از خودروهای حکومت نظامی هست. این موضوع را به پدرم اطلاع دادم و ایشان با هشیاری تمام با بنگاه هماهنگ کرد تا یک نظامی دیگر که خودش مشخص کرده به جای او به منزل ما بفرستند.

من با این تصور که اوضاع از قبل هم بدتر شده به پدرم اعتراض کردم، اما ایشان گفت: تو متوجه نیستی، با کارهایی که می‌کنی یک نیروی نظامی در کنارمان باشد بهتر هست و این فرد بسیار مطمئن و قابل اعتماد هست.

متوجه نشدم پدرم از کجا به این نتیجه رسیده و عواقب این موضوع را به خدا سپردم. تا اینکه پس از مدت‌ها مشخص شد آن برادر ارتشی که هادی حامد رحمت نام داشت، یک فرد انقلابی و مبارز هست كه بعد از انقلاب در مبارزه با ضد انقلاب و دفاع مقدس بسيار فعال بود.

جلسات آموزشی و فعالیت‌های تربیتی حاج آقای خلدی فراز برای نوجوانان و جوانان زمینه حرکت انقلابی ضد رژیم را در محل فراهم کرد. بر این اساس با کمک برخی از دوستان از جمله آقایان کمال اصفهانیان، رضاقلی بیگی و غلام رضا تمنایی؛ جوانان محله‌ها و مساجد اطراف را شناسایی و گلچین کردیم.

پس از شناسایی افراد، ابتدا در چند مراسم مذهبی در مسجد باباعلی عسگر اجتماع کردیم و هنگامی که همگی منسجم شدند، ضمن برنامه‌ریزی برای اردوهای متعدد و کوه نوردی صبح‌های جمعه؛ مراسم هفتگی دعای کمیل در منازل راه‌اندازی شد و پس از برگزاری مرتب و منظم مراسم

دعای هر شب جمعه؛ با الهام از نهضت اباعبدالله الحسین و توزیع اعلامیه‌های امام خمینی؛ اهداف مبارزه با رژیم منحوس ستم شاهی تشریح می‌شد.

حتی سال 1354 که سالروز تولد امام خمینی با میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) مصادف بود؛ در مسجد حجت اکبر مراسم جشنی برگزار شد و با وجود آن که بردن نام امام خمینی (ره) ممنوع بود، در آن مراسم با شجاعت تمام پیرامون شخصیت آن بزرگوار مطالبی ارائه شد.

شکستن تابلوی انبار مشروبات الکلی

از آن جایی که رژیم منحوس شاهنشاهی تحت تأثیر پیشرفت و تمدن دروغین غرب قرار داشت، ترویج فساد و فحشا را در دستور کار خود قرار داده بود تا ارزش‌های بشری و فضیلت‌های انسانی یکی پس از دیگری در لابه‌لای اُباهی‌گری و بی بندوباری قربانی شود، در نتیجه هرکس فاسدتر بود؛ متمدن تر به حساب می‌آمد و از امتیازات دولتی بهتری برخوردار بود.

یکی از مظاهر فساد و فحشا مغازه‌های مشروب فروشی بود، به خاطر دارم سال 1354 در یکی از شب‌های قدر، اقدام به شکستن تابلوی تبلیغ مشروب فروشی کرده و به دنبال آن، به همراه حاج آقا کمال اصفهانیان در بعضی از شب‌ها شکستن تابلویهای دیگر تبلیغ مشروب فروشی را در دستور کار خود قرار داده بودیم.

دوستان محلی دوران انقلاب

مجموع جوانانی که از محله‌ها و مساجد اطراف در این برنامه‌ها شرکت می‌کردند بیش از پنجاه نفر بودند که همگی در شروع انقلاب همکاری داشتند و بیشتر فعالیت‌های انقلابی و مبارزاتی محل‌های خود را به عهده داشتند.

بخشی از آن گروه پنجاه نفره با محوریت آقایان کمال اصفهانیان، رضاقلی بیگی و غلام‌رضا تمنایی فعالیت می‌کردند که بنده هم در خدمت آنها بودم. با اکثر این دوستان در روز عید غدیر صیغه اخوت خوانده بودیم و همدیگر را اخوی صدا می‌زدیم و تا اکنون با آنانی که در قید حیات هستند، ارتباط دارم.

تعدادی [از این دوستان] قبل از انقلاب دستگیر شدند و تعدادی در درگیری با ضد انقلاب و دفاع مقدس شهید شدند، عده‌ای جانباز و برخی هم اکنون در پست‌های مهم کشوری مسئولیت دارند و همه اینها به برکت مسجد و جلسات مذهبی بود که این مجموعه را به شکل منسجم و تأثیرگزار در کنار هم قرار داد. مجموعه‌ای که تک‌تک افراد آن با تمایل باطنی و فطرت خداجوی خود هر فعالیتی را برگرفته از آموزه‌های دینی انجام می‌دادند و راه سعادت دنیا و آخرت را جویا می‌شدند.

چهلم آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی

دولت بعث حاکم بر عراق به سفارش رژیم منحوس شاه، حضرت امام و خانواده آن بزرگوار را همواره تحت فشار قرار می‌داد و در نهایت این فشارها منجر به شهادت عالم ربانی و مبارز خستگی ناپذیر آیت‌الله سید مصطفی خمینی، فرزند برومند حضرت امام در سحرگاه یکشنبه اول آبان 1356 در سن چهل و هفت سالگی شد.

به مناسبت شهادت ایشان مراسم یادبود باشکوهی در حوزه نجف و در حوزه‌های علمیه سراسر ایران اسلامی برپا شد. یکی از آنها مراسم مدرسه صدر بازار اصفهان به مناسبت چهلمین روز شهادت این بزرگوار بود. از آن جایی که عموم روحانیون و مردم از ساواک وحشت داشتند جرأت نمی‌کردند و می‌ترسیدند در این مراسم حضور پیدا کنند و معمولا منتظر بودند جمعیت کمی زیاد شود و آرام‌آرام به بقیه بپیوندند، به همین خاطر برای این که این رعب و وحشت در آن مراسم شکسته شود

من از طلبه‌ای به نام حاج آقا بزاز که صدای خوبی داشت خواستم لب ایوان مدرسه بنشیند و با صدای بلند قرآن بخواند، ایشان هم همین کار را انجام داد؛ هر آیه‌ای که می خواند با آقای عطایی، بلند صلوات می‌فرستادیم و این گونه آرام‌آرام افراد دیگر به ما ملحق می‌شدند، تا جایی که همه جمعیت وارد سالن مدرسه شدند و مراسم با حضور آیت‌الله خادمی رسما شروع شد. و اين حركت براي همه شركت‌كنندگان جالب و تحسين برانگيز بود.

اولین تظاهرات دانشجویان

اولین تظاهرات با هدایت روحانیون، توسط دانشجویان دانشگاه اصفهان در خیابان آیتالله بهشتی (شاپور سابق) برگزار شد. تظاهرات از جلوی مدرسه صائب شروع شد و تا چهارراه صارمیه ادامه داشت و با دخالت پلیس، همه فرار کردند و تظاهرات پایان یافت. وقتی از دانشجویان دلیل فرارشان را جویا شدند می‌گفتند برنامه همین بوده و قرار نبود کسی به دست پلیس دستگیر شود.

منبع: جامانده (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به روایت حسن صفرزاده تهرانی) 

انتهای پیام/ 161 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

جنگ نرم جوانان انقلابی در برابر مستشاران آمریکایی بیشتر بخوانید »

حجت‌الاسلام قرائتی؛ اولین استاد

سه نکته طلایی یک استاد به مبارز انقلابی اصفهانی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام و المسلمین حسن صفرزاده تهرانی از مبارزان انقلاب اسلامی و رزمندگان عرصه دفاع مقدس هست که در طول سال‌ها فعالیت خدماتی به نظام اسلام انجام داده هست. تهیه، تکثیر و پخش اعلامیه، نوار و رساله حضرت امام خمینی (ره)، راه‌اندازی گروه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و فرار مستشاران آمریکایی از اصفهان نقش به سزایی داشته هست. همچنین برگزاری مراسم سومین روز شهادت مصطفی خمینی در مدرسه صدر بازار اصفهان، مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم، سخنرانی در راهپیمایی‌های مبارزاتی دانش آموزی و دانشجویی در دوران انقلاب از جمله فعالیت‎های وی هست.

صفرزاده به دنبال فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل بسیج، با همکاری حجج الاسلام سید علی اکبر ایوبی و علی ضامن عطایی، تمام توان خود را برای تشکیل بسیج و آموزش بسیجیان در منطقه خورسکان اصفهان به کار گرفت.

حضور رزمی تبلیغی در جبهه، راه اندازی دفتر تبلیغات اسلامی در ستاد عملیات جنوب، تشکیل ستاد هماهنگی تبلیغات بین کلیه ارگان‌های مستقر در خرمشهر و آبادان، راه اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ آبادان؛ راه اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ سوسنگرد؛ راه اندازی دائره عقیدتی سیاسی ناحیه خوزستان؛ شرکت در عملیات‌های فرماندهی کل قوا، شکستن حصر آبادان، رمضان، فتح المبین، بیت المقدس، کربلای ۴ والفجر ۸. از جمله فعالیت‌های وی در دوران دفاع مقدس هست.

متنی که قسمت اول آن را در ادامه می‌خوانید مروری هست بر تاریخ شفاهی حجت‌الاسلام و المسلمین حسن صفرزاده تهرانی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس

آغاز راه تحصیل و مبارزه

روز اول با پدرم به مدرسه ذوالفقار رفتیم. پدرم کرایه رفت را خودش حساب کرد و قبل از اینکه سر کلاس بروم، مبلغی برای نهار و کرایه برگشت به من داد. جالب هست فردای آن روز برای هزینه رفت و برگشت به مدرسه، همان مبلغ دیروزی را داد. من گفتم: هزینه یک مسیر را به من ندادید. پدرم در جواب گفت: وسع من بیش از این نمی‌رسد! اگر کم هست پیاده برو. 

به همین خاطر بعضی وقت‌ها به جای خوردن نهار برای رفت و برگشت هزینه می‌کردم و گاهی از خیابان شیخ صدوق تا نزدیکی عبدالرزاق پیاده می‌رفتم و پیاده برمی‌گشتم تا هزینه نهار را داشته باشم و به همین صورت برای خود برنامه‌ریزی می‌کردم. 

از آن جایی که مسیر مدرسه ذوالفقار در بازار بود، حاج آقای براتی در ابتدا که قصد داشتم برای تحصیل به آنجا بروم، سه سفارش به من کرد: اول آن که سعی کن همیشه از سمت راست بازار حرکت کنی و دائماً جا به جا نشوی و تند هم راه نروی تا ناخواسته به کسی تنه نزنی، دوم این که به مغازه‌ها و اجناس آن، چشم ندوز تا حواست از مسیر و هدفت پرت نشود و سوم این که در بازار به افراد خیره نشو. 

با توجه به شلوغی و شرایط خاص بازار، این سه نصحیت برای من بسیار کاربردی و ارزشمند بود.

روزی در مسیر، کتاب درسی از دستم افتاد و مقداری از آن پاره شد، حاج آقای خلدی فراز در این حال مرا دید و گفت: «کسی که از کتابش نتواند مراقبت کند به یقین از محتوای آن هم نمی‌تواند محافظت کند، باید دقت بیشتری دراین موارد داشته باشی.» 

این جمله ایشان هم به خاطرم ماند و سعی کردم همیشه به آن عمل کنم. 

مدرسه ذوالفقار و فوق برنامه 

بر اساس نظام مدرسه ذوالفقار طلابی که از نظر درسی در رتبه بالاتری بودند؛ استاد محصلین رتبه پایین‌تر در آن مقطع می‌شدند و آموزه‌های خود را به طلاب جدیدتر منتقل می‌کردند. اساتید بنده در ابتدا حجج‌اسلام: فقیهی، مرتضوی، قربانیان، خلیلی، جزائری، نصر اصفهانی، سید حسن طباطبایی و حاج آقای خلدی فراز بودند و در رتبه‌های بالاتر در محضر آیات عظام حاج شیخ علی اکبر فقیهی، حاج شیخ میرزا علی عبودیت، شیخ محمدعلی ابراهیمی و حاج سیدحسن فقیه امامی تا کتاب لمعه تلمذ کردم. پس از آن برای ادامه تحصیل با تعدادی از هم بحثی‌هایم به حوزه علمیه قم رفتم که با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران اسلامی مصادف شد. 

تابستان‌ها آیت‌الله سبحانی و حجت‌الاسلام و المسلمین قرائتی برای تدریس موضوعات ضروری روز به اصفهان می‌آمدند و من در کنار دروس حوزوی همراه دیگر طلاب در جلسات ایشان شرکت می‌کردم. از آن جایی که تدریس آنها به شیوه جدید بود؛ برای طلاب جذابیت خاصی داشت و همه مطالب ایشان را یاداشت می‌کردند تا در مواقع مناسب از آنها بهره ببرند.

تأثیرات تربیتی و معنوی 

آیات عظام سید حسن فقیه امامی، سید محمدباقر امامی و آیت‌الله جوادی آملی و حجج اسلام شیخ علی اکبر فقیهی، غلام علی خلدی فراز، براتی، تمنایی، جزائری و کمال اصفهانیان، تأثیرات تربیتی و معنوی بسیاری بر بنده داشته‌اند. هنوز سیزده سالم تمام نشده بود، روزی نزدیک غروب آفتاب به یک باره حاج آقا کمال که دو سال از بنده بزرگ‌تر بود گفت: 

«ای وای بر من! نماز عصرم را نخوندم» 

این جمله و این حرکت ایشان در من بسیار اثر گذاشت و باعث شد دقت کنم نمازهایم ترک نشود و سعی کنم آنها را به موقع بخوانم. 

دوستان دوران تحصیل

شایسته هست یادی از دوستان و هم بحثی‌های دوران تحصیل کنم؛ آقایان حجج اسلام: دکتر حاج سید جمال‌الدین میرمحمدی، حاج علی‌رضا باطنی، حاج حسن نظریان، حاج علی‌محمد طالبی، حاج محمدرضا نوربخش، محمد‌رضا حقانی، یوسف کریمی، محمدقاسم عطایی، شهید علی‌اکبر ایوبی، شهید قاسم‌علی حسامی، شهید محمد‌علی مولوی و شهید خداداد کریمی از دوستان و هم بحثی‌های دوران تحصیل بنده بودند و حجج اسلام حاج آقا کمال اصفهانیان و علی ضامن عطایی از هم بحثی‌های دوران تحصیل و همرزمان انقلاب و دفاع مقدس بودیم. 

نقش تربیتی امام جماعت مسجد محل 

امام جماعت مسجد محل حاج آقای «خلدی فراز» از روحانیون فاضل و سخنرانان نامی استان اصفهان بود این بزرگوار ضمن هدایت دقیق برنامه‌های مسجد و اداره شایسته آن؛ به تربیت نوجوانان و جوانان توجه ویژه داشت و بر اساس اسلام و آموزه‌های دینی و نهضت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، جلسات ویژه برگزار می‌کرد. در منزل ما برای خواهران جلسه آموزشی هفتگی داشت و همه نوجوانان و جوانان را با اندیشه‌های حضرت امام و ضرورت مبارزه و جهاد آشنا می‌کرد. اولین بار همراه با ایشان در نماز جمعه اصفهان شرکت کردم و اولین بار توسط این بزرگوار با نام امام خمینی (ره) آشنا شدم.

پدرم رساله حضرت امام را از حاج آقاخلدی فراز دریافت کرد و مقلد حضرت امام شد. اکثر افرادی که در جلسات ایشان شرکت کردند، جزء مبارزان و انقلابیون آن دوران شدند، تا جایی که سازمان ساواک در یک عملیات شبانه ده نفر از این افراد را به جرم خرابکاری، دستگیر کرد و پس از شکنجه‌های بسیار راهی زندان کرد. 

حاج آقا خلدی فراز، از مبارزان مردم اصفهان علیه طاغوت و رژیم ستم شاهی، شناخته می‌شد و ضمن توزیع بسیاری از اعلامیه‌ها، نوار‌های سخنرانی و رساله عملیه حضرت امام خمینی؛ جلسات مبارزاتی علمای اصفهان را مدیریت می‌کرد و به همین دلایل چندین بار توسط ساواک دستگیر شد و مورد شکنجه قرار گرفت.

خاطرم هست روزی بنده و حاج آقا کمال اصفهانیان همراه حاج آقای خلدی فراز به وسیله فولکسی که داشت، سراغ تک تک علمای مطرح و شاخص اصفهان رفتیم و ایشان آیات عظام (سید حسن فقیه امامی، سید جلال‌الدین موسوی طاهری حسین آبادی، سید محمد احمدی خمینی‌شهری، شیخ محمدتقی رهبر، شیخ محمدحسین امین سیچانی، سید عباس هدایتی سیچانی) را برای اتخاذ موضع واحد در برابر حزب رستاخیز شاهنشایی و تصمیم‌گیری نسبت به برخورد اصولی با این حزب و چگونگی افشای توطئه‌های شاه و آمریکا؛ به یک جلسه هماهنگی دعوت کرد.

فعالیت‌های محلی 

بیشتر فعالیتم در مسجد محل بود، اذان گفتن بر بام مسجد، کمک به برپایی نماز جماعت، خواندن تعقیبات نماز، نظافت مسجد، کمک در تعمیرات، راه‌اندازی کتابخانه، همکاری و کمک در برپایی مراسم مناسبتی، مراسم دعای کمیل و ندبه مراسم احیای شب‌های قدر، برگزاری جلسات آموزش احکام و قرآن کریم و راه‌اندازی گروه سرود از عمده فعالیت بنده در مسجد بود. مردم محل مرا به عنوان شیخ، خادم، مؤذن و مجری برنامه‌های مسجد می‌شناختند. 

سعی داشتم حتماً در جلسات آموزش نماز، احکام، قرآن، تفسیر و حفظ قرآن کریم که به صورت نوبه‌ای، صبح‌های جمعه در مساجد اطراف توسط مرحوم گوهریان، تشکیل می‌شد شرکت کنم. ایشان علاوه بر اینکه خوش برخورد و دارای روحیه جذابی بود بر آموزه‌های دینی تسلط داشت، بر همین اساس تعدادی بیش از صد نوجوان و جوان از محله‌های اطراف در آن جلسه شرکت می‌کردند و این فرایند (علیرغم تبلیغات مسموم حاکم بر جامعه) جو مثبت دینی و تاثیرگزاری در این محله‌ها به وجود آورده بود.

منبع: جامانده (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به روایت حسن صفرزاده تهرانی) 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سه نکته طلایی یک استاد به مبارز انقلابی اصفهانی بیشتر بخوانید »

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین


گروه فرهنگ دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ در تاریخ انقلاب اسلامی شخصیت‌های متعددی وجود دارد که شناخت همه آنها ما را به شناخت عمیق‌تری از نهضت جهانی امام خمینی (ره) می‌رساند. مسلما شناخت یاران امام رحال می‌تواند ما را در مسیر پیش‌رو و تعالی نظام اسلامی یاری دهد. بخشی مهمی از جهاد تبیین نیز در گرو نزدیک شدن به مبارزانی هست که با سعی وافر خود توانستند انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند.

شهید حجت‌الاسلام «محمد مفتح» یکی از شهدای نام‌آشنایی هست که در حوزه فرهنگی انقلاب اسلامی در کنار شهید مطهری خدمات ارزنده‌ای به انقلاب اسلامی کرد. اما در عین حال چنان که باید شناخته نشده و خدمات بزرگ این شهید گرنقدر بازگو نشده هست. «وحدت حوزه و دانشگاه» موضوعی هست که بدون نام شهید مفتح قابل پرداخت نیست.

معاندان نظام اسلامی چه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چه بعد از آن همواره سعی داشتند با شعار جدایی دین از سیاست میان دو قشر روحانی و دانشجو جدایی بیندازند و هر یک را علیه دیگری تحریک کنند. رواحانی را جماعتی مرتجع و دانشجویان را گروهی روشنفکرمآب معرفی کنند حال آنکه روند مبارز علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی و سال‌های بعد از پیروری انقلاب اسلامی بدون پیوند روحانی و دانشجو به نتیجه نمی‌رسید.

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

به مناسبت سال روز شهادت دکتر محمد مفتح نگاهی داریم به زندگی مبارزاتی وی که در ادامه می‌خوانید:

ارتباط با مراجع بزرگ حوزه

بخشی از گزارش‌های ساواک، مکاتباتی هست که این سازمان طی کنترل نامه‌های ارسالی یا دریافتی شهید مفتح، آنها را ضبط و کپی نموده هست. تعدادی از این نامه‌ها مکاتبات او با مراجع وقت می‌باشد. در این میان نامه امام خمینی به ایشان از نجف در تقریر از «زحمات و ثبات قدم» وی حائز اهمیت ویژه هست که در پاسخ به نامه ارسالی او به امام هست

مفتح بعد از تبعید امام بار‌ها در سخنرانی‌های خود نام امام را بر زبان می‌راند و حاضران نیز سه بار صلوات می‌فرستادند. هنگامی‌که از این گونه تجلیل از امام منع شد با عنوان «مرجع مورد نظر ما» از ایشان یاد می‌کرد. از جمله در یکی از سخنرانی‌هایش در هیات محبان‌الحسین تهران در آذر ماه ۱۳۴۵، ضمن یادآوری خاطره‌ای از تشییع جنازه با شکوه آیت‌الله العظمی بروجردی اظهار داشت:

«در مجلس سوم ترحیم آیت‌الله بروجردی یکی از مراجع بزرگ در کنار من نشسته بود، مرجعی که نامش باعث افتخار من هست. آن کسی که او را به هر کجا ببرند، عزیز خواهد بود، آن مرجعی که هر کجا نامش برده شود قلب‌ها شاد و اشک‌ها از دیده جاری خواهد شد. آن شخصی که نامش را نمی‌توانم بر روی منبر بگویم. آن کسی که هر روز بعد از هر نماز او را دعا می‌کنیم و افتخار شاگردی او را دارم.»

آیت‌الله گلپایگانی مرجع دیگری بود که شهید مفتح با او ارتباط داشت. اسناد نشان می‌دهد که مفتح بنا به درخواست ایشان در ماه مضان ۱۳۴۵ در مسجد جامع کرمان منبر رفته و در نامه‌ای نیز آیت الله گلپایگانی از او بخاطر «توفیق اشتغال [به]ترویج و اقبال و توجه اهالی» تقدیر کرده هست. عمق این ارتباط را می‌توان در پیشنهاد آن مرحوم به شهید مفتح جهت اداره دبیرستانی دخترانه در قم یافت که وی به‌خاطر تصمیم به اقامت دائم در تهران از پذیرفتن آن خودداری کرد. اسناد دیگری نیز نشان می‌دهد که وی با آیات عظام مرعشی نجفی و شریعتمداری نیز مکاتبه داشته و در سفر‌های تبلیغی به آنان نامه می‌نوشت. 

آموزش و پژوهش

شهید مفتح را می‌توان از پیشگامان فعالیت‌های فرهنگی در امر معرفی ابعاد اجتماعی سیاسی اسلام به نسل جوان به شمار آورد. حجم عظیمی از اسناد ساواک از تکاپو‌های او در این عرصه خبر می‌دهد. بخشی از این اقدامات در حوزه تالیف کتب و تحقیق صرف شد. تصحیح مقالات برخی مجلات مذهبی و بخصوص برگزاری جلسات علمی اسلام شناسی از سال ۱۳۴۱ به منظور «آشنایی افراد با سبک نویسندگی و ادبیات فارسی و نوشتن کتاب‌هایی درباره شناسائی اسلام» اقدامی مهم تلقی می‌شد.

همچنین برگزاری جلسات هفتگی با حضور مهدوی کنی، موسوی اردبیلی و دکتر بهشتی از سال ۱۳۵۰ به منظور بررسی علمی متون اسلامی و استخراج موضوعات جدید در همین راستا قابل توجه هست. اهتمام ایشان به ترجمه بخشی از تفسیر مجمع البیان ـ از تفاسیر با ارزش شیعی ـ و نگارش کتاب‌هایی، چون «روش اندشه در علم منطق» و «کتاب حکمت الهی در نهج‌البلاغه» بیانگر رویکرد وی به بازخوانی متون شیعی هست. بدون تردید این نگرش‌های نوگرایانه عاملی در جذب دانشگاهیان بود.

وی در جریان تحصیلات حوزوی خود از سال ۱۳۳۳ در دانشکده الهیات نیز به تحصیل پرداختند و به ترتیب در سال‌های ۱۳۳۶ و ۱۳۴۴ مدارج علمی کارشناس و دکتری خود را اخذ نکرده بود از این رو در همین مرکز علمی استخدام شد. 

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

سفر‌های تبلیغی

در اسناد ساواک سفر‌های تبلیغی شهید مفتح نیز گزارش شده هست. شهید مفتح نیز هم‌چون سایر وعاظ سفر‌های تبلیغی چندی به برخی شهر‌های کشور داشت و کوشید پیام رسان انقلاب باشد. یکی از اهداف روحانیون مبارز از این سفر‌ها تبلیغ آموزه‌های نهضت بود. صرفنظر از مجالس عمومی، این اقدام غالباً در محافل خصوصی طرفداران نهضت در آن شهر‌ها صورت می‌گرفت.

ماه‌های محرم، صفر و رمضان، همچنین اعیاد مذهبی و سوگواری‌ها مهمترین مقاطع این سفر‌ها بود. در این بین می‌توان به سفر‌های شهید مفتح به آبادان، کرمانشاه، کرمان و کاشان اشاره کرد. شهید مفتح در سفر تبلیغی خود به کرمان که بنا به درخواست فضلا و اهالی آن منطقه و بخصوص آیت‌الله صالحی کرمانی و توصیه آیت‌الله العظمی گلپایگانی در ماه رمضان ۱۳۴۵ صورت گرفت درباره موضوعات مختلف سیاسی و دینی سخن گفت. 

حضور فعال در مساجد و هیئت‌های مذهبی

یکی از علل گسترش آموزه‌های نهضت امام خمینی در کشور و بخصوص در تهران، توسعه هیئت‌های مذهبی با رویکرد سیاسی و اجتماعی بود. این امر همچنین نقش عمده‌ای در جذب روحانیون و وعاظ نوگرا به تهران داشت. مفتح یکی از این افراد بود که از سال ۱۳۴۵ در این هیئت‌ها و مساجد فعالیت داشت. از جمله این هیئت‌ها و مساجد می‌توان به هیئت‌های محبان‌الحسین و مکتب الرضا و مساجدی، چون مسجد الجواد، مسجد جاوید و مسجد قبا اشاره کرد. فعالیت‌ها و اقدمات شهید مفتح در این مساجد و هیئت‌ها در گزارش‌های ساواک بازتاب داشته هست.

اما نام شهید مفتح بیشتر با مسجد قبا و نماز تاریخی عید فطر در آستانه پیروزی انقلاب گره خورده هست. نماز عید فطر با شرکت ۱۴ هزار نفر در صبح روز ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ به امامت آقای مفتح در قیطریه برگزار شد پیش از آن وی در هماهنگی با برخی از ائمه جماعات مبارز تهران، از مؤمنین برای شرکت در این مراسم دعوت بعمل آورده بودند. همان روز حرکت جمعیت نمازگزار بصورت راهپیمایی با حمل پارچه نوشته‌هایی صورت گرفت. این رویداد تاریخی از مهمترین وقایع تاریخ انقلاب اسلامی ایران هست. 

روایتی از اولین همایش حوزه و دانشگاه

حجت‌الاسلام سید عباس نبوی در بخشی از خاطرات خود درباره اولین همایش وحدت حوزه و دانشگاه می‌گوید: تصمیم گرفتیم در بخش دانشجویی کارگروهی درست کنیم. حسین رحیمی هم دبیر کارگروه شد. آنچه که مربوط به ستاد انقلاب فرهنگی و تشکیلات مربوط به آن بود و در کنار آن مطالب وحدت حوزه و دانشگاه را در کار گروه بررسی کردیم. تقسیم کار کردیم. دوستان به من گفتند که بخش عملیاتی، انقلابی و سیاسی و اجتماعی وحدت حوزه و دانشگاه برای تو باشد.

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

بخش علمی و واقعی ماجرا که باید در آن یک کار درست انجام شود در اختیار آقای حسین رحیمی باشد. بچه‌ها هم مشخص کنند که در کدام بخش می‌خواهند همکاری کنند. افرادی مثل صادق واعظ‌زاده، وحید احمدی، علی مغاری، ابوالفضل موسوی رفتند همکاری با آقای حسین رحیمی را شروع کردند.

در فاصله دو هفته من طرح انقلابی خود را آماده کردم… گفتم ما می‌خواهیم اولین همایش وحدت حوزه و دانشگاه را شروع کنیم. تصمیم گرفتیم پیشنهاد را به قم ببریم و با علما صحبت کنیم که اول در قم یا تهران همایش را برگزار کنیم. تا این حرف مطرح شد. آقای سید منیرالدین حسینی استقبال کردند. آقای یثربی و شرعی نیز استقبال کردند و گفتند بیایید در جلسه مدرسین گزارش دهید. ما گزارش را دادیم و گفتیم که به دو گروه تقسیم شدیم بخش علمی دارند با اعضای ستاد کار می‌کنند که ما زیاد با آن بخش کاری نداریم. اما بخش انقلابی باید زود کار‌های خود را شروع کند.

مدرسین از این پیشنهاد استقبال کردند و گفتند که خیلی عالی هست و ما هم همکاری و حمایت می‌کنیم. شما برنامه را بریزید و شروع به کار کنید. مرحوم آقای مشکینی هم خطاب به من گفت شما در این برنامه‌ای که انجام می‌دهید اصلا نماینده همه ما هستید. ما همانجا گفتیم که یک صحبت‌هایی هم انجام داده‌ایم تا دولت هم کمک‌هایی به ما بکند.

ما فراخوان زدیم و پنج هزار دانشجو را ثبت‌نام کردیم تا به مدت سه روز به قم بیایند و در همایش وحدت حوزه و دانشگاه شرکت کنند. مدرسین هم گفتند که ما هم پنج هزار طلبه می‌آوریم و خودمان نیز در جلسات شرکت می‌کنیم. جامعه اسلامی دانشگاهیان هم اعلام کردند که ما هم در همایش شرکت می‌کنیم. خبر مراسم در مطبوعات منتشر شد. زمان برگزاری مراسم روز‌های پایانی خرداد بود که با سالگرد دکتر شریعتی مصادف شده بود. بر سر همین تقارن تاریخی یکسری داستا‌ن‌ها بوجود آمد و گفتند که اینها می‌خواهند برای شریعتی مراسم بگیرند. اغلب آقایان مدرسین نیز مخالف دکتر بودند.

آمدیم در داخل ساختمان امروزی دارالشفای حرم حضرت معصومه (س) که آن زمان یک مدرسه قدیمی بود ستاد را مستقر کردیم. فیضیه را هم مرکز اصلی قرار دادیم. حدود پنج هزار دانشجو در این مراسم شرکت کردند. خاطرم هست بعد از جلسه اولی که برگزار شد آقای خامنه‌ای از سمت شیخان وارد حرم شدند و گفتند اینجا چه خبر هست؟ مسئولین برگزاری مراسم چه کسانی هستند؟ خلاصه حدود دو ساعتی با حضرت آقا در یکی از حجره‌ها صحبت کردیم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردیم. ایشان هم گفتند عجب کار بزرگ و خوبی انجام دادید.

هنوز در باورم نمی‌گنجد که چطور ما این مراسم را برگزار کردیم. یکی از عجایب تاریخ تشیع در آن همایش اتفاق افتاد. نیمی از دانشجویانی که در فیضیه حضور داشتند دختر بودند. این اتفاق از نوادر تاریخ به حساب می‌آید. درب فیضیه از سمت حرم را به خانم‌ها اختصاص داده بودیم.

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

آقایان علما کاملا در برنامه‌ها حضور داشتند. آقایان مشکینی، راستی، احمدی میانجی از سرشناسان علمای حاضر در همایش بودند. در طول مراسم از آقای مشکینی، لنکرانی و چند نفر دیگر برای سخنرانی استفاده کردیم. بعد از نماز مغرب و عشا تا آخر شب نیز حلقه‌های ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفره تشکیل می‌شد و در نقاط مختلف فیضیه اساتید برای حضار صحبت می‌کردند.

بعد از اینکه همایش اول برگزار شد قرار شد که مراسم بعدی سه ماه بعد در تهران برگزار شود. مراسم در روز‌های پایانی شهریور در محوطه چمن دانشگاه تهران برگزار شد. این مراسم بیشتر در اختیار دانشگاهیان بود. خوابگاه امیرآباد را هم برای استراحت طلاب و علما و سایر میهمانان در نظر گرفته بودیم. به دلیل اینکه مراسم در تابستان برگزار می‌شد مشکلی از بابت جای خواب نداشتیم عده‌ای حتی در محوطه فضای باز دانشگاه استراحت می‌کردند.

ساعت چهار روز دوم مراسم بود که اعلام کردند هواپیما‌های عراقی به فرودگاه مهرآباد حمله کردند. همانجا در مراسم اعلام کردند که حضار پناه بگیرند. جمعیت بین درختان و دانشکده‌ها پخش شده بودند. بعد از این آقایان را به خوابگاه امیرآباد بردیم و روز سوم مراسم هم برگزار نشد.

شهادت مزد مجاهدت و ایثار

سرانجام آیت الله مفتح، پس از عمری تلاش و جهاد مستمر و خستگی ناپذیر در راه تبلیغ دین در ساعت ۹ صبح روز سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ در حیاط خلوت دانشکده الهیات دانشگاه توسط عناصر منحرف گروهک فرقان هدف گلوله قرار گرفت و معالجات در بیمارستان اثری نبخشید و حدود ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز به شهادت رسید.

پیکر مطهر آن عالم ربانی پس از برپایی مراسم با شکوه تشییع، در صحن مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد و روز شهادت شهید مفتح به مناسبت فعالیت‌های چشمگیر این شهید والامقام در راه تحقق وحدت بین حوزه و دانشگاه «روز وحدت روحانی و دانشجو» نامگذاری شد.

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

در پی شهادت آیت الله مفتح امام خمینی با صدور پیامی خطاب به ملت مسلمان ایران شهادت ایشان را تسلیت گفته و اقدام منافقین را محکوم کردند. متن پیام حضرت امام بدین شرح هست:

بسم الله الرحمن الرحیم

إنا لله و إنا إلیه راجعون آن گاه که منطق قرآن، آن هست که ما از خداییم و به سوی او می‌رویم و مسیر اسلام، بر شهادت در راه هدف هست، و اولیای خدا – علیهم السلام – شهادت را یکی از دیگری به ارث می‌بردند، و جوانان متعهد ما برای نیل شهادت در راه خدا درخواست دعا می‌کرده و می‌کنند، بدخواهان ما که از همه جا وامانده دست به ترور وحشیانه می‌زنند، ما را از چه می‌ترسانند؟

امریکا خود را دلخوش می‌کند که با ایجاد رعب در دل ملت- که سربازان قرآنند- می‌تواند وقفه‌ای در مسیر حق و عقب گردی از جهاد مقدس در راه خدا ایجاد کند؛ غافل از اینکه ترس از مرگ برای کسانی هست که دنیا را مقرّ خود قرار داده و از قرارگاه ابدی و جوار رحمت ایزدی بی خبرند. اینان از کوردلی، صحنه‌های شورانگیز ملت عزیز و شجاع ما را در هر شهادتی، پس از شهادتی که در پیش چشمان خیره آنان منعکس هست نمی‌بینند. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ

اینان می‌بینند که هزار و سیصد سال بیشتر از صحنه حماسه آفرین کربلا می‌گذرد و هنوز خون شهیدان ما در جوش و ملت عزیز ما در حماسه و خروش هست. جناب حجت الاسلام دانشمند محترم آقای مفتح و دو نفر پاسداران عزیز اسلام- رحمة الله علیهم- به فیض شهادت رسیدند و به بارگاه ابدیت بار یافتند، و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفریدند و آتش نهضت اسلامی را افروخته‌تر و جنبش قیام ملت را متحرک‌تر کردند.

خدایشان در جوار رحمت واسعه خود بپذیرد و از نور عظمت خود بهره دهد. امید بود از دانش استاد محترم و از زبان و علم او بهره‌ها برای اسلام و پیشرفت نهضت برداشته شود؛ و امید هست از شهادت امثال ایشان بهره‌ها برداریم. من شهادت را بر این مردان برومند اسلام، تبریک و به بازماندگان آنان و ملت اسلام تسلیت می‌دهم. سلام بر شهیدان راه حق.

۲۷ / ۹ / ۵۸ / ۲۸ محرّم الحرام ۱۴۰۰

روح الله الموسوی الخمینی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین بیشتر بخوانید »

«آقای اسدی» طراح ترور دژخیم شاه

«آقای اسدی» طراح ترور دژخیم شاه


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، شهید «حسن فرد اسدی» در سال ۱۳۳۵ در احمدآباد شهر دماوند، متولد شد. وی پس از تحصیلات ابتدایی وارد دانشکده مخابرات شدد. در دوران دانشکده از فعالان مذهبی دانشکده بود در سال ۱۳۵۷ جهت خدمت نظام‌وظیفه به جهرم اعزام شد. در اوج مبارزات مردم مسلمان و برقراری حکومت نظامی در شهر‌های مختلف از جمله تهران با اهالی همکاری داشت. در آبان ۱۳۵۷ بازداشت شد و پس از شکنجه زیاد به اعدام محکوم شد. وی در زندان قصر دوران زندان را سپری کرد تا با پیروزی انقلاب اسلامی در روز ۲۲ بهمن به دست مردم آزاد شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به جهاد سازندگی در کردستان اعزام و پس از مدتی به سرپرستی اداره کل مخابرات ناحیه ۹ تهران منصوب شد. با شروع جنگ تحمیلی برای دفاع از اسلام و ناموس و شرف و راهی جبهه نور علیه ظلمت در عملیات ثامن‌الائمه (حصر آبادان)، رمضان و والفجر از پیشتازان بود و در یکی از عملیات‌ها از ناحیه کمر مجروح شد و در عملیات والفجر ۴ به شهادت رسید.

ثبت هست بر جریده عالم دوام تو

نمازخانه پادگان جهرم در سکوت نیمه‌شب فرو رفته بود؛ فقط صدای قرآن می‌آمد و نماز. هیچ کس نمی‌دانست چرا دو سرباز مدتی هست شب‌ها تا دیروقت به نماز و قرآن می‌ایستند. گاهی صدای زاری‌ها و توبه گفتن از دور شنیده می‌شد. ببرای آنها که حسن را می‌شناختند عادی بود این رفتار‌های او در دانشکده هم از این اتفاقات دیده بودند. اما پا به رکاب شدن ناصر چندان عادی نبود. وقتی نماز ناصر به پایان رسید حسن هم قرآن راه بست. آن را بوسید و به چشم‌هایش مالید. به ناصر گفت: «فردا چهارم آبانه؛ تیمسار برای سان می‌آید. تو که آماده‌ای؟»

ناصر یک بار دیگر نقشه‌ای را که یک هفته روی آن کار کرده بودند از سر می‌گذراند. «اگر ماشین تیمسار نادور، اول از مقابل او می‌گذشت باید ناصر او را می‌زد اگر مسیر حرکت ماشین تیمسار از غرب میدان بود حسن او را می‌زد.»

ناصر به یاد آورد که اگر هر یک از آنها نتوانست کارش را انجام دهد دیگری نباید فرصت را از دست بدهد. برنامه عملیات در میدان مصلا که حسن طراحی کرده بود به هر قیمتی باید انجام می‌شد. حسن به او گفته بود که با زدن تیمسار دل مردم را شاد خواهند کرد. آنها امیدوار می‌شوند به این که کسانی به فکر مقابله با عوامل رژیم شاه هستند. حسن پس از مرور چند باره عملیات به ناصر گفت: «باید به حمام برویم. بعد از اینکه غسل شهادت کردیم لباس‌های شخصی مان را زیر لباس‌های سربازی می‌پوشیم و برای فردا آماده می‌شویم. بعد از عملیات برای فرار کردن با لباس شخصی راحت‌تره. اونا دنبال سر باز می‌گردن نه کسی که لباس شخصی تنشه.»

هنوز صبحگاه پادگان جهرم آغاز نشده بود که حسن و ناصر به نماز صبح ایستادند. چند سرباز هم برای نماز آمده بودند. آنها تن‌ها کسانی بودند که نماز جماعت دو نفره را می‌دیدند که امامش حسن بود و ماموش ناصر. اما هیچ یک از آن نمازگزاران صبح روز چهارم آبان ماه پادگان جهرم، نمی‌دانستند این دو نمازگزار چه رازی در دل دارند و چه طرحی انداخته‌اند.

میدان مصلا پذیرای اندوه سربازانی شده بود که در حاشیه خیابان تفنگ‌ها را به گوش همه کرده بودند. رهگذران می‌آمدند و می‌رفتند، بی‌اعتنا به شایعه‌ای که پیچیده بود؛ شایعی که می‌گفت: «تیمسار نادور امروز شخصاً از نیرو‌های حکومت نظامی سان می‌بیند تا از آمادگی آنها برای سرکوب تظاهرات مطمئن شود. آشوب‌های اصلی شهر جهرم زیر سر دانش‌آموزان دبیرستانی بود دختران و پسرانی که ناگهان در گوشه‌ای سبز می‌شدند و با شعار‌هایی تند حرکت می‌کردند و قبل از رسیدن مأموران و سربازان حکومت نظامی، از صحنه خیابان محو شدند. تیمسار در روز تولد شاه مصمم بود جشن بزرگی برپا کند. جشنی به میمنت سرکوب دانش‌آموزان که حتی در روز تولد شاه فریاد می‌زدند: «مرگ بر شاه» 

فریاد از کوچه‌ها و پس کوچه‌ها به خیابان‌ها منتشر می‌شد، اما تجمعی دیده نمی‌شد. تیمسار در جیپ نظامی نشست و به سرهنگ تصاعدی که در کنارش بود برای حرکت اشاره کرد. جیپ تیمسار از سمت چپ به میدان مصلا وارد شد؛ سرباز‌ها خبردار و آماده ایستادند. اما حسن هنوز مشغول دور کردن چند پسر بچة بازیگوش بود که در اطراف او جمع شده بودند و از خاصیت تفنگش سؤال می‌کردند. حسن فرصت نکرد به آن بچه‌ها بگوید به زودی خاصیت این تفنگ را می‌فهمید. ناصر از آن سوی میدان می‌دید که حسن با چه وسواسی بچه‌ها را دور کرد تا در زمان تیراندازی به آنها آسیبی نرسد. تیمسار، همراه سرهنگ تصاعدی آرام به ناصر نزدیک می‌شدند. او تفنگ را از دست مسلح کرده بود. فقط باید ضامن را رها می‌کرد و روی تک تیر یا رگبار.

جیپ آمد و آمد و درست از مقابل ناصر گذشت. زانو‌های ناصر شروع کرد به لرزیدن. «پس از زدن تیمسار چه می‌شود؟» این سوال از نمازخانه تا آسایشگاه تا میدان مصلی او را رها نکرده بود.

تیمسار و جیپ از مقابل ناصر گذشتند. قلب او می‌تپید. می‌ترسید که اضطرابش نقشه‌اش را آشکار کند. جیپ و تیمسار از کمرگاه میدان پیچیده‌اند. نیمی از پشت گردن تیمسار را هم از می‌دید. سرهنگ تصاعدی، اما در دیدرس ناصر نبود. فاصله بیش از ۱۵ متر شده بود، اما او تیرانداز قابلی بود. هنوز فرصت داشت به گفته ناصر دل مردم را شاد و آنها را امیدوار کند آیا باید می‌زد. ناگهان غرشی از تیر‌ها بلند شد. انبوهی از کلاغ‌ها از روی شاخه‌ها پریدند. جیپ تیمسار سرگیجه گرفته و مارپیچ به این‌سو و آن‌سوی میدان منحرف شد. غرش بعدی و ناگهان سکوت ناصر را به خود آورد. به یاد حرف‌های حسن افتاد؛ درست سه شب قبل بود که به ناصر گفت: «تفنگ را باید درست تربیت کرد تا وظیفه‌شناس باشه.» 

ناصر نمی‌دانست این سکوت و سردرگمی، چند دقیقه یا چند ساعت طول می‌کشد، اما در آن گوشه میدان هنوز حسن را می‌دید که ایستاده بود. سرباز‌ها هراسان میدان مصلا را به هم ریختند. همه نگاه‌ها به ساختمان‌های اطراف و پنجره‌هایی بود که او به میدان مصلا باز می‌شد. ناصر یک بار دیگر به همان نقطه‌ای نگاه کرد که حسن ایستاده بود؛ دیگر اثری از او نبود. میدان مصلا خالی از مردی شده بود که لحظه‌ای پیش خاصیت تفنگ را برای بچه‌هایی که از او پرسیده بودند توضیح می‌داد.

هجوم سرباز‌ها به طرف جیپ جیپ فرماندار نظامی و رئیس شهربانی حادثه آشکار کرد؛ تیمسار هنوز زنده بود. آن که نیمی از صورت متلاشی شده بود کسی نبود جز سرهنگ تصاعدی. تیمسار و سرهنگ تصاعدی را به سرعت از صحنه بیرون بردند و سرباز‌ها را به پادگان برگرداندند. حالا میدان مصلا مانده بود و سؤال‌هایی که از در و دیوار می‌ریخت. داستان‌های جورواجور شکل می‌گرفت و به پرسش کننده‌ها تحویل داده می‌شد. هیچ کس حاضر نبود صحنه را کوچک‌تر از آنچه بود تعریف کند. 

شاهدان می‌گفتند: «تیمسار ایستاده بود روی رکاب جیپ؛ از احترام نظامی سربازی لذت می‌برد و سان می‌دید. یک دفعه از صف سرباز‌ها یکی یک قدم جلو گذاشت، تکبیر گفت و میدان را آتیش زد.» 

شاهدان این را مدام تکرار می‌کردند: «شما که ندیدید چه طوری می‌زد! تیمسار مثل موش لای صندلی پنهان شده بود.» 

دیگری بقیه را دعوت می‌کرد تا به آنچه او دیده و از چشم همه پنهان مانده توجه کند: «من خودم دیدم که وقتی اولین تیر به طرف جیپ شلیک شد تیمسار سرش رو پایین دزدید. معلوم بود کسی که داشت می‌زد به قصد تیمسار می‌زد، اما او سرش را دزدید و تیر به سرهنگ تصاعدی خورد.»

فروشنده دوره گردی می‌گفت: «وقتی از میدان بیرون دوید تفنگش را بالای دست گرفته بود. من خودم دیدم که یک سرباز لاغر و قد بلندی بود که میان کوچه فرعی ایستاد و لباس‌های سربازیش را به سرعت از تنش بیرون آورد به طرف کوچه دوید که انتهایش به نخلستان‌های کنار شهر می‌رسید. او با دست‌هایش به سمت شمال میدان مصلا اشاره می‌کرد؛ آنجا که میدان به کوچه نسبتاً باریک منتهی می‌شد و پس از آن سر شاخه‌های نخلستان‌ها را می‌شد تشخیص داد.

شاهد دیگری که حرف‌هایش پخته‌تر از دیگران بود می‌گفت: «این میدان، اسمش در تاریخ ثبت شده؛ از همین فردا اینجا قرارگاه جوونایی می‌شه که دنبال شجاعت می‌گردند. من همین جا به شما می‌گویم که خیلی از جوان‌ها زندگیشان را از همین میدان شروع می‌کنند.»

منبع: رمان «آقای اسدی» / ابراهیم زاهدی مطلق 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

«آقای اسدی» طراح ترور دژخیم شاه بیشتر بخوانید »

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی ارتش مردمی ایران

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی ارتش مردمی ایران


گروه فرهنگ دفاع‌پرس ـ رسول حسنی ولاشجردی؛ با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ و با شکست دولت‌های متعدد در مقابله با مبارزه مردم، شاه تصمیم گرفت با انتصاب یک نظامی به ریاست دولت جریان انقلاب را متوقف کند به همین منظور ارتشبد غلامرضا ازهاری را انتخاب کرد. نخست وزیر جدید در ۱۵ آبان ۱۳۵۷ منصوب شد و همان روز کابینه نظامی خود را معرفی کرد. در این دولت غلامعلی اویسی به سرپرستی وزارت کار و امور اجتماعی، سپهبد امیرحسین ربیعی به سرپرستی وزارت مسکن و شهرسازی و ارتشبد قره باغی به وزارت کشور منصوب شدند از اقدامات دولت نظامی ازهاری دستیگری نویسندگان جرائد و مطبوعات و برخی از سران رژیم پهلوی مانند نصیری، آزمون و هویدا بود. 

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی مردم ایران

ازهاری برای سرکوب انقلاب در شهرستان‌ها چند نظامی را به استانداری خراسان، کرمانشاه و آذربایجان غربی منصوب کرد ولی این تلاش‌ها مثمر ثمر نبود. قیام اسلامی مردم در مدت زمان کوتاه حکومت ازهاری شکل وسیع‌تری به خود گرفت. نقطه اوج این قیام تظاهرات میلیونی و تاریخی مردم در روز‌های تاسوعا و عاشورای حسینی (۱۹ و ۲۰ آذر ۱۳۵۷) در سراسر کشور بود. یکی از مهمترین حوادثی که در دوران حکومت ازهاری رخ داد حمله مسلحانه چند نفر از نظامیان پادگان لویزان به سوی فرماندهانشان بود. این حادثه در ظهر روز عاشورا ـ ۲۰ آذر ۱۳۵۷ـ به وقوع پیوست.

در این روز یک درجه دار و یک سرباز وظیفه ارتش به نام‌های اسماعیل سلامت‌بخش و ناصرالدین امیدی عابد، افسران پادگان لویزان را که در سالن غذاخوری مشغول صرف ناهار بودند به رگبار بستند. این عملیات که طی آن تعداد زیادی از درجه داران شاهنشاهی هدف قرار گرفته و کشته یا زخمی شدند و نشان‌دهنده وجود نیرو‌های انقلابی در بدنه ارتش بود؛ نور امیدی در دل‌های مردم ایجاد کرد و انگیزه سرکوب را در نیرو‌های وفادار به سلطنت کاهش داد.

روزنامه کیهان در تیر ۱۳۵۸ طی یک گزارش تحقیقی به بررسی جزئیات این عملیات پرداخت که در پی می‌آید: 

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی مردم ایران

«در عاشورای حسینی یک درجه دار به نام اسماعیل سلامت بخش و سرباز وظیفه ناصرالدین امیدی عابد که قبلا طرح حمله به پادگان لویزان را با هم ریخته بودند و منتظر فرصت مناسبی جهت این اقدام قهرمانانه خود بودند، در ساعت ۱۲ ظهر روز عاشورا، طرح از پیش ساخته خود را به اجراء گذاشتند. آنها با سلاح‌های خود که از قبل آماده و فشنگ گذاری نموده بودند از درب غربی سالن ناهار خوری پادگان لویزان وارد شدند و به همه برپا دادند. 

در این موقع کلیه افراد نظامی که از امرای ارتش و درجه داران پادگان لویزان بودند به یکباره به خالت خبردار ایستادند در همین لحظه اسماعیل سلامت بخش و امیدی عابد با یک عمل شجاعانه افراد حاضر در سلف سرویس را به رگبار گلوله بستند و خود با یک عمل ماهرانه خواستند از پادگان فرار کنند ولی ماموران دیگر پادگان با صدای شلیک گلوله به آن محل شتافتند و این دو مجاهد را هدف گلوله‌های خود قرار دادند. بدین ترتیب عده زیادی از افسران و درجه‌داران حاضر در ناهار خوری کشته و زخمی شدند.

با این اقدام شجاعانه، یکبار دیگر سربازان و درجه داران، وفاداری خود را نسبت به نهضت مبارزه ملت ایران در ریشه کردن رژیم شاه مخلوع نشان دادند. در روز‌های دهم (عاشورا) و یازدهم این ماه پس از آن تظاهرات عظیم خبری به مردم رسید. خبری تکان دهنده، چون رعد در عین حال که با ناباوری مردم همراه بود. اهمیت فوق العاده داشت و آن خبر حمله چند مبارز مسلمان و از جان گذشته به افسران مجتمع در سالن ناهار خوری درجه داران بود. این خبر امیدی در دل همه مردم ایجاد کرد، به طوری که دریافتند در داخل ارتش هم افراد آگاه و جانباز در راه اهداف اسلامی وجود دارد. اینک گزارش آن روز را از نظرتان می‌گذرانیم.

این گزارش حاصل تحقیقاتی هست پیرامون همین حماسه دلیرانه در روز عاشورا.

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی مردم ایران

در هفته گذشته طی تماس‌هایی که با دو تن از مبارزان گروه هفت نفری و بعضی از پرسنل پادگان لویزان برقرار کردیم، اسرار تازه‌ای پیرامون این حماسه همراه با اسناد و مدارک به دست آوردیم.

مجاهدان شهید، گروهبان سلامت بخش و سرباز وظیفه امیدی عابد، طراحان و عاملین این حماسه بوده اند. شهید گروهبان سلامتبخش پس از گذراندن دوره آموزشگاه گروهبانی به گردان توپخانه منتقل می‌شود. وی در طول مراحل انقلاب با داشتن آگاهی سیاسی و اجتماعی اقدام به تبلیغ مخفیانه مذهبی در داخل پادگان می‌نماید به طوری که با شش تن دیگر که دو نفر آنها سرباز وظیفه درجه دار بوده اند، ارتباط برقرار می‌کند و گروه تشکیل می‌دهند و به دنبال آن فعالیت گروهی آغاز می‌شود.

از جمله اقدامات این گروه متشکل، نمازعیدی بود که آنها در داخل پادگان برگزار کردند. این برنامه همزمان با برگزاری عظیم نماز عیدفطردر قیطریه تهران بود که به دنبال آن گروهبان سلامت بخش توسط ضد اطلاعات شناسایی و مورد بازجویی قرار می‌گیرد. در ۲۱ آذر سال گذشته قرار بود که شاه در مراسم آن روز شرکت کند و گروه تصمیم به شلیک توپ به طرف جایگاه را داشتند ولی شاه در این مراسم شرکت نکرد و در نتیجه اجرای طرح آنها معوق ماند.

با فرار رسیدن ماه محرم و جنایات خونبار رژیم در روز‌های دو و سوم این ماه مبارزان در پی اجرای طرح دیگری بر می‌آیند. شاه در شب عاشورا در داخل پادگان بود. لکن گروه مزبور از این مساله بی اطلاع و مشغول طراحی نقشه و حمله به افسرانی که در سالن غذاخوری مجتمع شده بودند، می‌شوند. از صبح روز عاشورا، گروهبان سلامت بخش با خواندن نماز‌های مکرر و اظهار نیاز به درگاه خداوند، وصیت نامه خود را تکمیل کرد و سرباز امیدی نیز وصیت نامه خود را نوشت. زمینه سازی برای دسترسی به اسلحه خانه و قسمت آتشبار توسط افراد گروه انجام گرفت و این دو با اسلحه و مهمان همراه خود حمله را آغاز کردند.

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی مردم ایران

نحوه حمله بنا به اظهار یکی از افسران پادگان که خود مسئول جمع آوری اطلاعات در این حادثه می‌باشد، چنین هست:

«روز تاسوعا و عاشورا ارتش در آماده باش کامل بود. واحدی از گارد جاویدان پاسداری کاخ شاه را به عهده داشت و عده‌ای دیگر از آرامگاه مراقبت می‌کردند. در محوطه پادگان لویزان در حدود ۲۷ تا ۳۰ هلیکوپتر مستقر شده بود. زمان حمله فرا می‌رسد. سرباز امیدی از ناحیه شمال و از پله‌های شرقی و گروهبان سلامتبخش نیز از سمت جنوب ساختمان مرکزی ستاد گارد جاویدان به افسران مجتمع در سالن غذاخوری حمله می‌نمایند.

از جانب سلامتبخش در این برنامه اشتباهی رخ می‌دهد. وی به جای اینکه داخل نهار خوری اصلی شود، فقط دو تا سه درجه دار در آنجا تیر می‌خورند و بعد وقتی متوجه اشتباهش می‌شود، ساختمان ستاد را دور می‌زند و از طرف ساختمان فرماندهی به جلو ستاد می‌آید. در ضمن سرباز امیدی، پس از شعار‌های «خدا» «قرآن» «خمینی» و «ا… اکبر» نیز از سمت شمال به نهار خوری افسران می‌رود و تیراندازی می‌کند که به دنبال آن افسران در حالی که مسلح می‌شوند، سالن را ترک می‌کنند. در این هنگام با سلامت بخش موجه می‌شود.

گروهبان سلامت بخش با دو دست تیراندازی می‌کرد. یک دست با نوغان (اسلحه مخصوص) و یک دست با تفنگ. در این هنگام که اوضاع به شدت متشنج بود. یک هلیکوپتر جهت تیراندازی به طرف پادگان در آسمان پرواز می‌کرد. لشکر حشمتیه نیز برای سرکوبی به پادگان لویزان اعزام شده بود و هنگام تیراندازی شاه در منطقه لویزان در منزل تیمسار بدره‌ای بود. در این درگیری‌ها تعداد کشته و زخمی که تاکنون تائید شده به ترتیب ۱۴ و ۳۸ می‌باشد که جمعا ۵۲ کشته و زخمی می‌باشد. عده‌ای از اعضای گروه مبارز، شناسایی و دستگیر می‌شوند که پس از بازجویی‌های مداوم و محاکمه صحرایی به زندان می‌افتند و خوشبختانه در جریان پیروزی انقلاب اسلامی توسط مردم از زندان آزاد می‌گردند.»

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی مردم ایران

 ارتشبد قره‌باغی وزیر کشور کابینه ازهاری در کتاب خاطرات خود، ماجرا را این چنین شرح می‌دهد: 

تیراندازی به وسیله چند نفر درجه‌دار و سرباز از طرفداران مخالفین و مذهبی‌ها بر روی افسران و درجه داران در داخل نهارخوری پادگان لویزان گارد شاهنشاهی که در جریان آن عده‌ای افسر و درجه‌دار و سرباز به قتل رسیدند. هر چند جریان این واقعه مخفی نگهداشته شد و تعداد کشته‌شدگان رسماً اعلام نشد. ساعت ۵/۱ بعد از ظهر عاشورا یک افسر، دو درجه دار و چهار سرباز مسلح به نهارخوری افسران ارشد پادگان لویزان حمله بردند و با رگبار مسلسل هفتاد و دو نفر از افسران ارشد و درجه‌داران پادگان لویزان و هوانیروز را کشته … اعلامیه غیر رسمی حاکی هست … ۲۷ افسر، ۴۱ درجه‌دار و ۴ سرباز را کشته‌اند. کلیه حمله‌کنندگان به غیر از یک سروان هوانیروز که دستگیر شده کشته شده‌اند. 

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی مردم ایران

بعد‌ها گفته شد که در اجلاس لویزان، نظامیان سرگرم تدارک نقشه برای قتل عام دسته‌جمعی مردم تهران بودند. حادثه لویزان روحیه نظامیان و افسران بلندپایه حکومت شاه را به شدت متزلزل کرد و آنان را بیش از گذشته به بی‌حاصل بودن مقاومت در برابر اراده ملت، متقاعد کرد. در دوران حکومت ازهاری بعضی ژنرال‌های ارشد ارتش از جمله ارتشبد «غلامعلی اویسی» فرماندار نظامی تهران و عامل قتل عام مردم در روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ به بهانه‌های مختلف از کشور خارج شدند.

ازهاری، چون دیگر رجال پهلوی انقلاب را باور نداشت بی ثمر ماندن تلاش‌های دولت نظامی منجر به تمایل ازهاری برای برکناری از این پست حساس شد و سرانجام با این عنوان که سکته کرده و بیمار هست از نخست وزیری کناره گرفت و بلافاصله کشور را ترک و به آمریکا رفت. 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

عاشورای ۱۳۵۷ نقطه عطفی در مبارزه انقلابی ارتش مردمی ایران بیشتر بخوانید »