زندگینامه شهدا

انتشار بخشی از زندگی شهید «حسن آبشناس جامی» به‌مناسبت سالروز شهادتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان، شهید «حسن آبشناس جامی» یکم مرداد ۱۳۴۸ در روستای گوگل از توابع شهرستان مینودشت دیده به جهان گشود. پدرش محمد، باغبان شهرداری بود و مادرش شاه پری نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته برق بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سی و یکم فروردین ۱۳۶۶ در سردشت توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او در گلزار شهدای امامزاده یحیی بن زید شهرستان گنبدکاووس به خاک سپرده شد.

وصیتنامه:
خدایا اگر لیاقت شهادت دارم مرا آن گونه شربت شهادت بنوشان که رضای کامل تو را جلب نمایم.
اسلام امروز مظلوم واقع شده هست و احتیاج به نصرت دارد.
در مراسم پر شکوه نماز جمعه که سبب وحدت مسلمین هست شرکت کنید.
تقوی را پیشه خود نمایید، زیرا تنها سپری هست که انسان را در مقابل معاصی و گناهان محفوظ می‌دارد.
تا آخرین قطره خون خود دست از حمایت امام خمینی برندارید.

انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتشار بخشی از زندگی شهید «حسن آبشناس جامی» به‌مناسبت سالروز شهادتش بیشتر بخوانید »

انتشار بخشی از زندگی شهید «ابراهیم درزی» به‌مناسبت سالروز شهادتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان،شهید«ابراهیم درزی»دهم مرداد ۱۳۴۵، در شهرستان کردکوی به دنیا آمد. پدرش باباعلی، راننده پایه یکم بود و مادرش معصومه ‏نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. تعمیرکار خودرو بود. به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور ‏یافت. بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۶۴، با سمت تک تیرانداز در سردشت در آب غرق شد و به شهادت ‏رسید. تا کنون اثری از پیکرش به دست نیامده هست. او را محمدعلی نیز می‌نامیدند. ‏

انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتشار بخشی از زندگی شهید «ابراهیم درزی» به‌مناسبت سالروز شهادتش بیشتر بخوانید »

انتشار بخشی از زندگی شهید «سید حسن فاطمی» به‌مناسبت سالروز شهادتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان،شهید «سید حسن فاطمی» فرزند محمدرضا در سال ۱۳۳۲ در ورستای بلغان علیا از خاطراتی خواندنی از شهید والا مقام سید حسن فاطمی توابع شهرستان شیروان در خانواده‌ای مذهبی و متدین به دنیا آمد با توجه به وضعیت بد اقتصادی خانواده نتوانست به تحصیل ادامه دهد و برای کار راهی تهران شد تا جایی که در کار بنایی مهارت زیادی یافت و دو مسجد امام حسن مجتبی (ع) و مسلم بن عقیل شیروان را بنا نهاد، شهید فاطمی فردی مهربان و صله رحم را به جا می‌آورد و به نماز اول وقت و مناسبت‌های مذهبی بسیار اهمیت می‌داد و رعایت حجاب و شئونات اسلامی و نماز را به خواهرانش نصیحت می‌کرد و رفتن به جبهه را وظیفه شرعی برای همه می‌دانست و به برادرش همیشه سفارش می‌کرد تا اینکه در ۲۳/۱/۱۳۶۲ در حدود ساعت ۱۲ ظهر به همراه یاور همیشگی خود شهید نجاتی بعد از ۱۴ سال به وطن برگشت (لازم به ذکر هست که شهید مسئول گرینف بود و شهید نجاتی کمک او بود)

خاطرات‌های خواندنی از شهید سید حسن فاطمی

عنوان خاطره: حرف مردم

سید حسن در زمان کودکی آنقدر بچه مودب و منظم و خوش اخلاقی بود و به همه احترام می‌گذاشت که ضربالمثل کردی مصداق او بود «برخی رند له ارما که معلوم هست» یعنی بره خوب جلوی مادرش معلوم می‌شود که این ضریالمثل را همه در مورد او می‌گفتند.

عنوان خاطره: سهم رمضان

فردی به نام رمضان در روستا بود که از لحاظ مادی موقعیت بسیار پائینی داشت و زندگی او به سختی می‌گذشت و سید حسن هر موقع که از تهران به روستا برمی گشت جلوی او می‌گرفت و می‌گفت هر چقدر که کار کردی باید ۱۰ درصد از آن را به من بدهی و سید حسن فاطمی با لبخند آن مقدار را که او تعیین کرده بود به ایشان می‌داد و این کار برای رمضان به صورت یک عادت درآمده بود و سید حسن از این کار بسیار خوشحال می‌شد و خدا را شکر می‌کرد و هر موقع که از تهران برمی گشت ابتدا سهم او را پرداخت می‌کرد و بعد به منزل می‌رفت.

عنوان خاطره: تشویق به تظاهرات

من و سید حسن درروز‌های قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ در تهران بودیم و با وجودیکه حکومت نظامی اعلام شده بود سید حسن همه‌ی کسانی که با هم به تهران رفته بودند تشویق می‌کرد که در تظاهرات شرکت کنند و شب‌ها به خیابان می‌رفتیم و با آتش زدن لاستیک‌ها و فعالیت‌های از این قبیل به همراه مردم به پادگان‌های حکومت شاه حمله ور می‌شدیم و آنجا را به همراه مردم تهران به تصرف خود درآوردند تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.

عنوان خاطره:راه قدس

سید حسن همیشه شعار راه قدس از کربلا می‌گذرد را سرلوحه‌ی کار خود قرار داده بود و می‌گفت: ابتدا باید کشور خود را از دست دشمن متجاوز درآوریم و در کربلا به هم رسیم و به قدس می‌رویم تا مردم فلسطین را ا ز دست اسرائیل متجاوز نجات دهیم و هیچ مسلمانی را زیر ظلم و ستم نبینیم.

عنوان خاطره: حضور در مسجد

سید حسن جزء هیات امنا مسجد امام حسن مجتبی (ع) بود و همیشه تلاش می‌کرد تا مراسم محرم به صورت کامل اجرا شود و از ابتدای محرم تا پایان در مسجد فعالیت می‌کرد و خودش مبالغ کمک مردم را جمع آوری می‌کرد. 

عنوان خاطره: شجاعت

دوستان سید حسن گفتند که در حدود ظهر بود که دشمن پاتک سنگینی زد و سید حسن آستین لباسش را بالا زد و به همراه شهید حجی نجاتی که کمک گرینف بود با گفتن یا امام زمان (عج) به خط دشمن زد و شجاعت عجیبی از خود نشان داد و تا جایی که هر دو شهید بعد از ۱۴ سال لاله وارانه به آغوش خانواده برگشتند.

عنوان خاطره: خبر شهادت

یک روز که از سر کار آمدم به منزل، از بنیاد شهید یک ساک آوردند و گفتند که این وسایل برادر شماست و گفتند احتمالا برادرتان به اسارت درآمده و خیلی ناراحت شدم و از همرزمانش سوال کردم گفتند دشمن پاتک زده بود و معلوم نیست که شهید شده هست یا به اسارت درآمده و در جستجوی برادر به تصاویری که از تلویزیون عراق پخش می‌شد مراجعه کردیم تا شاید برادرمان را ببینیم ولی دوستش به نام شیرمحمد نادری گفت که برادرتان به شهادت رسیده خودم دیدم، دنبالش نگردید.

راوی: سید محمد فاطمی (بردار شهید)

عنوان خاطره: رویا

قبل از شهادت برادرم یکبار خواب دیدم که برادرم با لباس بسیجی در پشت بام ایستاده و گفت خواهرم چرا ناراحت هستید و زیاد غمگین هستید و گفتم برادرجان من اصلا ناراحت نیستم و در این حین که صحبت می‌کردیم از خواب بیدار شدم و او را ندیدم و تا شهادتش هرگز برادرم را ندیدم.

عنوان خاطره: خبر شهادت

من در ورستا بودم که همسرم خبر فرستاد که به شهر بیام و من از این خبر بسیار تعجب کردم و زمانی که به منزل آمدم همسرم یک عکس که ریش داشته باشد از برادرم را خواست و من شک کردم و از او بسیار سوال کردم و در نهایت ایشان گفت که برادر به شهادت رسیده و خیلی ناراحت شدم و در نهایت آن را تقدیر خداوند متعال دانستم هر چه خداوند بخواهد همان می‌شود.

منبع: پرونده فرهنگی شهید

انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتشار بخشی از زندگی شهید «سید حسن فاطمی» به‌مناسبت سالروز شهادتش بیشتر بخوانید »

انتشار بخشی از زندگی شهید «محمد وزیری دوزین» به‌مناسبت سالروز شهادتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان،شهید «محمد وزیری دوزین» یکم تیر، ۱۳۴۳ در روســتای دوزین از توابع شهرستان مینودشت دیده به جهان گشــود. پدرش علی اصغر (فوت) ۱۳۶۱ و مادرش زبیده (فوت) ۱۳۵۶، نام داشت. خواندن و نوشتن نمیدانست. کارگر بنایی بود. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سیزدهم تیر، ۱۳۶۵ در مهران توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شــهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع هست.

شهید گرانقدر محمد وزیری فرزند علی اصغر در اولین روز فصل گرم و سوزان تابستان در روستای سرسبز دوزین از توابع شهرستان مینودشت در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود.

ایشان کودکی خلاق و پرشور بود. دو ساله بودند که پدر گرامی شان را از دست می‌دهند و با وجود مصائب و مشکلات بی شماری که در زندگی داشت هرگز در مقابل آنها سرخم نکرد، بلکه با توکل به خداوند تعالی مشکلات را به جان می‌خرید و با آنها مبارزه می‌کرد.

به خاطر مشکلاتی که وجود داشت ایشان نتوانستند وارد مدرسه شوند ولی شهید محمد دست بردار نبود و با روحیه و پشتکاری که داشت توانست چهارم ابتدایی خود را در آن زمان از طریق نهضت سواد آموزی بگیرد تا سواد خواندن و نوشتن را پیدا کند.

وقتی محمد به سن نوجوانی رسید برای کارکردن به همراه برادر بزرگترش و تعدادی از هم محلی هایش به تهران رفتند و، چون محمد کار بنایی را به خوبی یاد گرفته بود به عنوان بنا در محل توپخانه تهران سال ۱۳۵۶ که مصادف بود با آغاز درگیری‌های انقلابیون و نظام شاهنشاهی مشغول به کار شدند.

 هنگامی که انقلابیون به محل کار آنها هجوم آوردند شهید محمد به جمع انقلابیون می‌پیوندد و فعالیت انقلابی خود را از همان دوران آغاز می‌کند.

در آن درگیری‌ها کتک‌های زیادی از ساواک می‌خورد و با اوج درگیری‌ها ناچارا به روستای خود برمی گردد و با پیروزی انقلاب به عنوان اولین کسانی که عضو پایگاه بسیج مسجد پنج تن روستا بود می‌پیوندد و از فعالان و پیروان امام و نظام جمهوری اسلامی می‌شوند و به انقلاب جهت خدمات بیشتر فعالیت می‌کند.

پس از آن با آغاز جنگ تحمیلی شهید محمد در چندین مرحله عازم جبهه‌های جنگ می‌شوند، و در یکی از عملیاتی که شهید محمد شرکت داشتند در زیر پل ذهاب چند روزی گیر می‌افتند و تا مرز شهادت پیش می‌روند و به صورت معجزه آسایی نجات می‌یابند و آنجا شهادت نصیبشان نمی‌شود.

بعد از آن دوباره به مناطق جنگی اعزام می‌شوند و به عنوان راننده لدر مشغول به درست کردن خاک ریز و سنگر برای برادران و مجاهدان در راه حق می‌شود و بدون اینکه خود سنگری داشته باشد به عنوان سنگر سازان بی سنگر به کار خود ادامه می‌دهد و مرگ در راه حق را از عسل شیرین‌تر در نزد خود می‌بیند و بدون اینکه ترس و واهمه‌ای داشته باشد به کار خود ادامه می‌دهد و این روحیه مجاهدانه او ستودنی هست آنچنان که قلم و افکار من از بیان و نگارش آن قاصر می‌ماند.

آری این چنین انسان‌ها زیستند و به ما درس آزادی و فداکاری را آموختند تا امروز ما این گونه در کمال آرامش و آسایش به زندگی خود ادامه دهیم و من نمی‌پذیرم از اینکه یاد و خاطره چنین شهدایی را به فراموشی بسپاریم، آن چنان که یاد و خاطره آنان را حتی با ذکر یک صلوات می‌توان زنده نمود.

آری شهید محمد وزیری که یکی از دلیر مردان هشت سال دفاع مقدس می‌باشد در منطقه مهران در همان فصل گرما و تیر ماه که به دنیا آمده بودند در همان فصل و ماه تیر سال ۱۳۶۵ در حالی که مشغول به ساختن خاک ریز بودند حمله هوایی انجام می‌گیرد و مورد اصابت ترکش خمپاره قرار می‌گیرد و به درجه رفیع شهادت نائل می‌گردد.

پیکر پاکش را طی مراسم با شکوهی به زاد گاهش تشییع می‌گردد و همان جا نیز آرام می‌گیرد.

«روحش شاد و یادش گرامی باد.» 
منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا

انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتشار بخشی از زندگی شهید «محمد وزیری دوزین» به‌مناسبت سالروز شهادتش بیشتر بخوانید »

انتشار بخشی از زندگی شهید «محمدرضا شیبانی مجد» به‌مناسبت سالروز شهادتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان،شهید«محمدرضا شیبانی مجد»هفدهم تیر ماه۱۳۶۶، در شهرستان کردکوی به دنیا آمد. پدرش یوسف نام داشت. اعزامی فاضل آباد استان گلستان ۱۵ فروردین ۱۳۹۶ در نبرد با تروریست‌های تکفیری در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) به درجه رفیع شهادت نایل آمد. این شهید مدافع حرم در هنگام شهادت ۳۰ سال سن داشت.

وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم

پروردگارا بار گناهانم سنگین و پرونده‌ای سیاه در دستم، بدنم ازبه دوش کشیدن اعمال و رفتاری که بر خلاف تعالیم الهی معصومین علیهم السلام بوده و هست خمیده شده، ولی، مولای من و‌ای آقای من، بنده گنه کارت هیچ گاه قصد دشمنی با تو را نداشتنه و این هوای نفس و شیطان بوده که مرا از راه مستقیم تو دور می‌کرده و من به خاطر نداشتن تقوای کافی از مسیر تو دور می‌شدم، ولی به خاطر مهربانیت و عفو و گذشت تو بود که بار‌ها توبه کردم و توبه را شکستم و دوباره آمدم به درگاهت و مولایم بنده گنه کارش را رد نکرد و پذیرفت. (یحب التوابین) من این را می‌دانم که حضور در جبهه‌های نبرد با دشمن اهل بیت علیهم السلام فقط به اذن حضرات معصومین علیهم السلام و مولایم مهدی (عج) هست و به این حقیر رو سیاه منت نهادند و توفیق هم کلامی و هم قدمی با پاک‌ترین و بهترین بندگان منتخب از ایران را به من داده‌اند و من شاکرم خدایا من نیامدم بلکه مرا آوردند، اما به اختیار و نظر حضرت زینب (س) ان شاء الله که شرمنده حضرت علمدار کربلا نباشم. امیدوارم مرا حلال کنید.

انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتشار بخشی از زندگی شهید «محمدرضا شیبانی مجد» به‌مناسبت سالروز شهادتش بیشتر بخوانید »