زندگینامه شهدا

مروری بر زندگینامه شهید «حمید رجبلو»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان، شهید «حمید رجبلو» از پاسداران شهرستان آزادشهر استان گلستان که در سال ۱۳۴۴ در شهرستان آزادشهر در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و در دفاع از میهن جمعه ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۶۷ یک ماه پس از پایان جنگ ایران و عراق توسط ضد انقلابیون در سردشت و عملیات مرصاد به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
عملیات مرصاد روز‌های چهارم و پنجم مردادماه ۶۷ با رمز یا صاحب الزمان (ع) به منظور مقابله با حرکت منافقین و بازپس‌گیری مناطق اشغال شده از سوی نیرو‌های بسیج و سپاه با پشتیبانی ارتش در اطراف شهر اسلام آباد غرب در استان کرمانشاه (باختران) انجام گرفت.
 
 
 
خاطرات همسر شهیدحمید رجبلو: مثل شهید حمید دیگر ندیدم و به یقین هرچه بگردم پیدا نمی‌کنم.
 
خدیجه رجبلو افزود: خیلی مهربان، باگذشت، خوش اخلاق، خانواده دوست بودند و خیلی بچه‌ها را دوست داشتند و به آنها احترام می‌گذاشتند ولی متاسفانه از ایشان فرزندی به یادگار برایم نماند.
 
وی بیان کرد: زندگی با شهید حمید را خیلی ساده شروع کردیم حتی اتاق ما فرش هم نداشت که حلقه خود را فروختند و برای آن موکت تهیه شد.
 
ارباً اربا شهید «حمید رجبلو» توسط منافقین کومله، چراغ راهنمایی برای نسل جوان امروز
 
وی بیان کرد: به رعایت کردن حجاب خیلی تاکید داشتند و بسیار ناموس پرست بوند و برای اینکه در زمان پذیرایی کردن هم خودشان از مهمان‌ها پذیرایی کرده تا حجاب ما دچار اشکال نشود.
 
خدیجه رجبلو می‌گوید: همیشه همه اطرافیان با دیدنش شاد و خوشحال می‌شدند در دیدار اول همه فکر می‌کردند فردی خشک هست ولی بعد از کمی صحبت صدای خنده هایشان شنیده می‌شد.
 
وی افزود: انگار همین دیروز بود ۲۰ مردادماه ۱۳۶۲ که خیلی ساده باهم ازدواج کردیم و تنها چیزی که در مدت زندگی از من خواستند این بود که ” مادرم را خیلی دوست دارم بی احترامی به ایشان به یقین بی احترامی به من هست لطفا در همه شرایط احترام ایشان را حفظ کنید”.
 
وی گفت: همسر ورزشکارم را وقتی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل رهسپار می‌کردم فکر نمی‌کردم زمان برگشت پیکر مثله مثله شده اش را تحویل بگیرم ولی امیدوارم نسل جوان امروز قدر امثال شهید را بدانند و راه ایشان را ادامه دهند.
 
انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مروری بر زندگینامه شهید «حمید رجبلو» بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگینامه شهید «مهدی بای جامه شورانی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان، شهید «مهدی بای جامه شورانی»بیستم اردیبهشت ۱۳۴۴، در روستای سیدکلاته از توابع شهرستان رامیان به دنیا آمد. پدرش رجبعلی، کارگر بوده و مادرش سرور نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و ششم مرداد ۱۳۶۷، با سمت فرمانده دسته در مریوان هنگام درگیری با گروه‌های ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش واقع هست.
 
 
روایتی خواندنی از زلیخا رجبی همسر گرامی شهید مهدی بای جامه شورانی آنچه که در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده هست را در ادامه می‌خوانید.
آغوش اجابت
 
مهدی بیشتر از هفت سال از عمرش را در جبهه‌ی کردستان، مریوان و دیگر مناطق جنگی گذرانده بود، برای آخرین بار که به مرخصی آمده بود، سپاه شهرستان گنبد از مهدی خواست که مدتی با آنها همکاری کند، او هم پذیرفت، در آن زمان، ما در روستای سیدکلاته رامیان زندگی می‌کردیم، به خاطر طولانی بودن مسیر روستا، تا شهر، با مشورت پدرش به خانه شان در رامیان کوچ کردیم.
 
هنوز چند روزی از آمدن ما به رامیان نگذشته بود که مهدی سراسیمه به خانه آمد و گفت؛ امام خمینی (ره) پاسداران را به جبهه فرا خواند و من هم باید به ندای رهبر عزیزم، پاسخ مثبت بدهم، گفتم؛ ما چند روزی بیشتر نیست که به رامیان اسباب کشی کرده‌ایم، دوباره باید برگردیم؟
 
بالاخره برای خداحافظی به روستا رفتیم و شب را هم در آنجا ماندیم و فردا به رامیان برگشتیم، همه‌ی خانواده برای بدرقه آمده بودند، چند دقیقه‌ای به رفتنش نمانده بود که گفت؛ من اطمینان دارم که این بار، بر نمی‌گردم و بهتر هست غسل شهادت کنم و با خیالی راحت به طرف جبهه حرکت کنم، با سماجت پرسیدم از کجا این قدر اطمینان داری؟ گفت؛ «دیشب که در روستا در خانه‌ی پدر خوابیده بودیم، در عالم خواب دیدم، آقایی سبز پوش بالای سرم آمدند و گفتند؛ پسرم! مهدی، از جایت بلند شو و برو که دوستانت منتظر تو هستند و همین طور که با من سخن می‌گفتند؛ پارچه‌ای سبز را دور بدنم می‌پیچیدند و به کرات این جمله را تکرار می‌کردند؛ «مهدی بلند شو و حرکت کن» ناگهان بیدار شدم و دیدم همه خوابیده‌اند و متوجه شدم که خواب دیده‌ام و از اتاق بیرون آمدم، کمی روی سکوی خانه نشستم و خوابم را این طور تعبیر کردم که پارچه‌ی سبز که بر بدنم می‌پیچیدند، کفن بود و من هم سرباز امام زمان (عج) هستم، و حالا که هم امام زمان (عج) و هم نایب بر حقش امام خمینی، مرا دعوت کردند، حکمتی در آن وجود دارد.
 
بعد از بیرون آمدن از حمام وقتی دید که همه گریه می‌کنند، گفت؛ چرا گریه می‌کنید؟ شما باید خوشحال باشید که من به آرزوی دیرینه‌ام که همانا شهادت و لقای پروردگار هست، برسم، حالا که با بدنی پاک و قلبی مطمئن به استقبال شهادت می‌روم، دوست دارم که دیگر گریه نکنید.
 
با همه خداحافظی کرد، ما با چشمانی اشکبار، بدرقه اش کردیم و او آرام، آرام به طرف دوستانش حرکت کرد و رهسپار جبهه‌ها شد، بعد از یک هفته خبر شهادت مهدی در گوش‌ها طنین انداز شد، و بدن پاک و غسل شهادت داده اش را از سرزمین خون و شهادت به شهر رامیان انتقال دادند و بر دوش‌های دوستانش به طرف مزار شهدای رامیان تشییع چسبیده دل به خاک و پری وا نمی‌کند.
 
انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مروری بر زندگینامه شهید «مهدی بای جامه شورانی» بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگینامه شهید «قاسم علی محمدی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان، شهید «قاسم علی محمدی» دهم مرداد ۱۳۴۴، در روستای مجن از توابع شهرستان شاهرود دیده به جهان گشود. پدرش تقی، کشاورز بود و مادرش نسا «فوت ۱۳۵۰» نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در رشته انسانی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم مرداد ۱۳۶۲ با سمت تک تیرانداز در مهران هنگام درگیری با نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای بهشت رضای روستای سرخنکلاته تابعه شهرستان گرگان به خاک سپردند.
 
 
وصیتی از شهید قاسم علی محمدی
 
با درود و سلام بر دوازدهمین ستاره درخشان مذهب تشیع مهدى موعود و نایب بر حقش خمینى بت شکن و با درود و سلام بر کسانیکه به پیام امام که همانا پیام خداست لبیک گفتند و با سلام و درود بر پدرانیکه جوانان خود را در جبهه هاى حق علیه باطل مى فرستند و زیر شهادت نامه آنها را امضاء مى کنند و با درود بر روان پاک شهیدان.
 
اینجانب قاسم على محمدى فرزند تقى به عنوان فردى که حاضر نیستم و نخواهم گذاشت تا جایى که جان در بدن دارم کسى به ناموسم و آیینم و کشورم ظلم کند.
 با توجه به مسئولیتى که در این برهه از زمان در خود احساس کردم و دین و قرآن را در خطر دیدم و به جبهه آمدم. خداوند انسان را آفرید و دو راه را به او نشان داد. یکى راه راست که همان راه انبیاء هست و دیگر راهى هست که انسان را به نابودى و جهل مى کشاند و آینده یک انسان را تباه مى کند. 
پس چه خوب هست که ما این دو روز از عمر زندگیمان را با هدفى مشخص دنبال کنیم و کارمان براى رضاى خدا باشد. در این برهه از زمان بر هر فرد مسلمان واجب هست که به نداى “هل من ناصرا ینصرنى؟ ” امام بزرگوارمان که تمام عمرمان فداى یک لحظه عمر او باشد لبیک بگوییم. یادمان باشد فقط شعار ندهیم.
 اى کسى که شعار مى دهى و عمل نمى کنى و بعد هم به دنبال شعارت میگویى مرگ بر منافق خیال مى کنى منافق چه کسى هست همان تو هستى که فقط شعار مى دهى و عمل نمى کنى؟
 
خداوند در قرآن می‌فرماید:
«اى کسانیکه به زبان ایمان آورده‌اید، چرا حرفى را به زبان مى گویید و در مقام عمل خلاف آن عمل مى کنید. بترسید از این که سخنى بگویید و خلاف آن کنید که بسیار سخت خدا را به خشم و غضب مى آورد.»
 
برادران و خواهران به عنوان یک سرباز روح الله پیامى براى شما دارم. هرگز اجازه ندهید دشمن بر شما غلبه کند. دشمن ضعیف را در نزد خود کوه درست نکنید. مى بینید که آمریکا دشمن اصلى اسلحه هاى خیلى مدرن دارد و ما از قول امام عزیزمان و امید او مى گوید آمریکا هیچ غلطى نمى تواند بکند.
 
مگر منظور از این حرف بزرگواران چیست؟ این هست که ما سلاحى داریم که دشمن ندارد و نخواهد داشت و آن سلاح ایمان هست. 
برادران و خواهران باور مکنید حرف کسانى که مى گویند؛ اینها که به جبهه مى روند اطلاعى ندارند و فریب روحانیون را خورده‌اند و مى گویند: اینها را شستشوى مغزى داده‌اند! 
ملت شهید پرور ایران دروغ هست انسانى که به جبهه مى رود براى دفاع از دین و ناموس خودش مى رود نه براى روحانیت. تنها براى نشان دادن انسانیت و براى نشان دادن قدرت دین خود مى روند و بالاخره براى هدفى که دارند مى روند.
 
این حرف‌ها را انسان جاهل و نادان مى زند و این قدرت نفسانى اوست که بر او غلبه مى کند و به او اجازه زدن چنین حرفهایى مى دهد و اگر هم از روى نادانى مى زند و این قدرت نفسانى اوست که بر او غلبه مى کند و به او اجازه زدن چنین‌حرفهایى را مى دهد و اگر هم از روى دانایى بزند بدان که از روحانیت و اسلام وحشت دارد، چون روحانیت چراغ هست و وظیفه روحانیت بیدار کردن مردم هست.
 
اى مردم ما همه مسئولیم که اگر در جبهه حضور نداریم لااقل در پشت جبهه به رزمندگان کمک کنیم و فقط حزب الله را در ایران و تمامى جهان بیمه کنیم. 
پیام من به برادران و سروران مسئول بسیج این هست که برادران بسیج به آموزش هاى نظامى و فکرى مسلح کنید و تا مى توانید از مربیان خوب استفاده کنید تا از نظر فکرى آنها را به خط و ولایت فقیه آشنا نموده. چون براى بیمه کردن این انقلاب عظیم و نوپا به نیروى فعال و سازنده با اندیشه هاى اسلامى نیاز داریم.
 
انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مروری بر زندگینامه شهید «قاسم علی محمدی» بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگینامه شهید « موسی لگزائی »


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان، شهید «موسی لگزائی»بیستم شهریور ۱۳۴۵، در روستای پشمک از توابع شهرستان گنبدکاووس به دنیا آمد. پدرش غلامحسین، کشاورز بود و مادرش نوربی بی نام داشت. خواندن و نوشتن نمی‌دانست. او نیز کشاورزی می‌کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سیزدهم مرداد ۱۳۶۶، در میمک توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش به پهلو، کمر و سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای گوگل تابعه شهرستان مینودشت قرار دارد.
 
 
برگی از وصیت نامه شهید موسی لگزائی
 
در زمانیکه این وصیت نامه را می‌نویسم منطقه آرام هست و گه گاهی صدای انفجار خمپاره‌های دشمن در اطراف سنگر ما منفجر می‌شود؛ و به گوش می‌رسد چند کلامی برای خانواده‌ام و ملت مسلمان ایران که دنیا همچون این مردمان ایثارگر، را به خود ندیده هست، بنویسم، زیرا ما امانتی هستیم در این دنیا و شاید چند لحظه دیگر در این دنیا نباشیم. زیرا دست‌های شیطانی به طرف وطن عزیزمان دراز شده و ما باید با ایثار جان خود جلوی این تجاوز دشمن را بگیریم و از نوامیس خود دفاع کنیم.‌ای پدر و مادر عزیزم بر شما سلام و درود باد که برای من زحمات زیادی کشیده‌اید و من نتوانستم آن طور که شایسته هست زحمات شما را بجای آوردم.
پدر و مادر عزیزم اگر در جبهه شهید شدم ناراحت نباشید و از شهادت من افتخار کنید، زیرا در راه خدا و در هنگام دفاع از سرزمین خود به شهادت رسیدم.
 
انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مروری بر زندگینامه شهید « موسی لگزائی » بیشتر بخوانید »

تصاویر/ سردار سپهبد شهید «غلامعلی رشید» (۲)

راه روشن؛ مروری بر وصیت‌نامه شهید «سید کاظم سید عربی فیض آبادی»

کد ویدیو

انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

راه روشن؛ مروری بر وصیت‌نامه شهید «سید کاظم سید عربی فیض آبادی» بیشتر بخوانید »