زندگینامه شهدا

مروری بر زندگینامه شهید «رستمعلی نوری»

مروری بر زندگینامه سردار شهید «رستمعلی نوری»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از خراسان شمالی، سردار «رستمعلی نوری» در ۲۵ مهر سال ۱۳۳۵ در روستای ناوه از توابع شهرستان بجنورد در خانواده متدین و مذهبی به دنیا آمد. وی پس از آغاز جنگ تحمیلی به عضویت سپاه درآمد و برای دفاع از میهن، عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. 

سردار شهید رستمعلی نوری در مدت حضور بیش از هفت سال در مناطق جنگی جنوب و غرب کشور، به غیر از زمان مرخصی، هیچ گاه صحنه نبرد را ترک نکرد. وی ۲۹ آذر سال ۱۳۷۰ به شهادت رسید.

فرازی از وصیت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

والَّذِینَ جاهَدُوا فِینَا لَنَهدیَنَّهم سُبُلَنَا و إنَّ الله لَمع المُحسِنِین

حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که او را همتایی نیست، ستایش کننده از ستایش او عاجز، از شمارش نعمات او ناتوان، یگانه معبودی است که جز در مقابل او خضوع و کرنش سزاوار نیست.

برای هدایت بشر انبیاء و رسولان را با دلایل روشن فرستاد تا ارائه طریق نمایند و انسان را از پرستش طاغوت‌ها به پرستش او دعوت نماید.

محمد (ص) را خاتم پیامبران قرار داد، قرآن را بر او نازل کرد که دستوراتش برای همیشه زنده است و عترت پاکش، که هر کس به این دو چنگ زند نجات یابد. عترت او قرآن ناطق است، قرآن بوسیله آنها احیاء شده، امروز امام روح الله این ذریه پاک عترت رسول الله که بعد از قرن‌ها قرآن را احیاء کرد، پرچم سرخ تشیع را بر جهان بر افراشت. پیروان تشیع را در مقابل ظلم و کفر استکبار به حرکت درآورد، چه زیبا فریادش بلند است. اگر خمینی بماند با همین بسیجیان پابرهنه، خواب راحت را از سران کفر این مغضوبین، ستمگران و جباران می‌گیرد و چه شیرین است پشت سر این رهبر حرکت کردن و به ندای او لبیک گفتن و به عشق او به خون خویش غلطیدن.

توصیه‌ای به خودم و همه همرزمانم:

خدایا نیرویی به ما بده که از ادامه جنگ خسته نشویم و جهاد در راه خدا را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم و در این راه همه کمبود‌ها و نارسایی‌ها را با دل و جان بپذیریم و اظهار ناراحتی نکنیم تا باعث خوش آمد دشمنان اسلام گردد، که این خود خیانتی به خون شهدا است. نکند تجملات انسان فقط خوردن، خوابیدن و زندگی راحت باشد، پس فرق ما و حیوان در چیست؟ کسی که در مقابل مصیبت‌هایی که بر مسلمین وارد می‌شوند بی‌تفاوت باشد انسان نیست.

من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم

باید از اسلام و قرآن دفاع کرد، باید از مظلومین دفاع کرد، خدا ما را نمی‌بخشد اگر بی‌تفاوت باشیم از هر قشر و گروهی باشیم باید دفاع کنیم.

باید در مقابل کفر با شدت مقاومت کنیم.

اشداء علی الکفار رحماء بینهم، کونوا للظالم خصماً وللمظلوم عوناً انشاء الله
در پایان از پدر، مادر، همسر و همه دوستانم می‌خواهم که مرا ببخشند.
والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری بر زندگینامه سردار شهید «رستمعلی نوری» بیشتر بخوانید »

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «عباس دهقان طزرجانی» یکم مهر ۱۳۴۰ در روستای طزرجان از توابع شهرستان تفت یزد به دنیا آمد و تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به‌عنوان سرباز ژاندارمری با سمت نیروی واحد تدارکات راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. سرانجام ۲۱ مهر ۱۳۶۰ در تپه چغالوند گیلان‌غرب توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و کتف به شهادت رسید. پیکرش در حسینیه فاطمیه زادگاهش به خاک سپرده شد.

 در بخشی از وصیت‌نامه این شهید والامقام آمده است:

اگر شما کشاورزان باشید که به فرزندانتان درس شهادت یاد بدهید شما پابرهنه‌های عزیز هستید که مایه پیروزی اسلام هستید و نمی‌گذارید یک منافقی به اسلام و قرآن تجاوز کند شما اگر با لشکر کافر بجنگید و کافران را بکشید به بهشت می‌روید و اگر کشته شویم به بهشت می‌رویم. امام خمینی (ره)

با درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و سلام به شما پدر و مادر باایمان و قرآن‌شناس. پدر گرامی من که در این راه پر افتخار و پر شهادت رفتم و می‌روم همچون خود را آگاه کن و خود را استوار کن تا بتوانی جلو دشمنان صبر کنی. مادر عزیزم پیام من این است که آن اشک چشم بر زمین می‌ریزی همچون خود را مانند ام‌لیلا مادر علی‌اکبر بساز که جلو چشم مادر شهیدان فاطمه زهرا (س) روسفید باشی.

مادر جان من که مانند یک سرباز دیوانه این راه را انتخاب کردم. ناله من آنجاست که از دست مردم نمی‌توانستم در طزرجان بمانم ولی زمانی که خونم بر زمین می‌ریزد؛ مانند آن خانم و همسر شهید کلاه‌دوز باروحیه بسیار قوی با منافقین سخن‌های صحیح‌تر بنده به مردم بگو تا بدانند دیوانه کجا می‌رود. من یک خاری بودم جلو پای مردم مستکبر و من رفتم و می‌روم. خودم پابرهنه بودم و یک‌طبقه مستضعف و شما باید با کمال پرافتخار و با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید.

تنظیم: ندا دهقانی زاده

 انتهای خبر/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگینامه شهید «یعقوب آهوز»

مروری بر زندگینامه شهید «یعقوب آهوز»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، «یعقوب آهوز» سال ۱۳۴۸ در روستای بزرگ آباد ارومیه به دنیا آمد. تا پنجم ابتدایی درس خواند و به علت وضعیت مالی نامناسب تحصیل را ترک و در مخارج خانواده کمک حال پدر شد.

با عنایت به فرمایشات امام (ره) و اینکه امام خواسته بودند که همه در جنگ شرکت کنند وی عاشقانه راهی دیار نور شد. در اولین اعزامش تنها ۱۶ سال داشت. وی در ۱۹ فروردین سال ۱۳۶۴ به خدمت سربازی رفت.

یعقوب آهوز که راه خدا، اسلام و قرآن را انتخاب کرده بود خدا نیز او را به حق پذیرفت و سرانجام ۲۶ اسفند ۱۳۶۶ در دهلران به شهادت رسید و طبق وصیت وی ۳ روز در همان جا ماند و بعد از یک هفته پیکر پاک شهید در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۷ تشییع و تدفین شد. مزار شهید در گلزار شهدای باغ رضوان ارومیه است.

شهید این چنین وصیت کرده بود: «اگر شهید شدم بگذارید ۳ روز در خاک بمانم که به این خاک علاقه مندم چرا که این خاک بوی کربلا را می‌دهد.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری بر زندگینامه شهید «یعقوب آهوز» بیشتر بخوانید »

حرکت در خط امام(ره) مانع از انحراف می شود

حرکت در خط امام (ره) مانع از انحراف می‌شود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، «محمد کاظم ناصحی فرد» در سال 1336 در شهر ارومیه پا به عرصه هستی گذاشت. در دوران کودکی او بچه آرام و سربه راه و همیشه در اطاعت والدین‌اش بود و بسیار مودبانه با آنها برخورد می کرد.

حسن خلق بالایی داشت و اخلاق خوب و رفتار شایسته و صله ارحام از خصوصیات بارز این شهید و عامل محبوبیتش در بین مردم بود.

او در کلاس‌های نهج البلاغه شرکت می کرد قرآن را با صوت دلنشینی تلاوت می‌کرد و جز افراد فعال مسجد محله بود و وفای به عهد او زبان زد خاص و عام بوده و هنوز هم دوستان و اطرافیان از این خصوصیتش یاد می کنند.

محمدکاظم از هنگامی که جنگ آغاز شد احساس مسئولیتش بیشتر شد و خود را موظف می دانست در جبهه‌های نبرد حضور داشته باشد.

اولین اعزام او به جبهه در سال 1361 و در سن 25 سالگی بود. او شور و حال بلاوصفی در اعزام داشت و از اینکه به ندای حق لبیک گفته بود بسیار خرسند و خوشحال بود، زیرا معتقد بود ما مسلمانان هیچ وقت نمی‌توانیم بی‌تفاوت نشسته و شاهد تجاوز دشمن به کشور اسلامی‌مان باشیم.

او که خود را از قفس دنیا رهائیده بود جنگ و جبهه را بهترین سکوی پرش به نزد مقربان درگاه الهی می‌دانست و لذا دوست داشت هرچه زودتر پرواز کند. اعمال و رفتار و کردار و گفتارش موید این قضیه بود.

وقتی محمدکاظم ناصحی فرد بار آخر که به جبهه اعزام می شد پدرش در مکه مکرمه بودند.

با این حال نتوانست صبر کند تا او برگردد حال و هوای عجیبی داشت و بی قرار بود لذا بدون دیدن و وداع با پدرش بار سفر را می‌بندد.

وی برای شهادت خیلی بی‌تابی می‌کرد و در هنگام تشییع جنازه شهدا به حال آنها غبطه می‌خورد و در اکثر تشییع جنازه‌های شهدا با حال و هوای غریبی شرکت می کرد.

مادر شهید می‌گوید: محمدکاظم نسبت به نماز اول وقت سفارش می کرد. خودش هم نمازش سر وقت بود. یک روز تازه از جبهه برای مرخصی آمده بود دیدم خیلی سرفه می کند. گفتم: «کاظم جان دو سه روز نرو جبهه تا حالت کمی بهتر شود». با آن حال مریضش دستم را فشرد و گفت: «مادرم اگر من به بهانه مریضی به جبهه نروم و استراحت کنم چگونه طاقت بیاورم برادرانم آنجا با جانشان بازی می کنند». دیگر من چیزی نگفتم.

همیشه سفارش می کرد «اگر در خط امام حرکت کنیم هیچ انحرافی ما را تهدید نخواهد کرد».

«محمدکاظم ناصحی فرد» سرانجام در منطقه سومار و در عملیات عاشورا بر اثر بمباران هوایی رژیم بعثی عراق، سرش مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به شهادت می‌رسد. او در روز عاشورا به سالار و سرور خود امام حسین (ع) لبیک گفت.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حرکت در خط امام (ره) مانع از انحراف می‌شود بیشتر بخوانید »

شهادت بزرگترین نعمت خداست

شهادت بزرگترین نعمت خداست


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، «محمدرضا مولایی» در سال 1341 در شهر ارومیه به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی را در روستای قولنجی، راهنمایی را در پادگان قوشچی و دبیرستان را در شهرستان ارومیه به اتمام رسانید.

دوران مدرسه دانش آموز بسیار زرنگی بود به درس و کلاس علاقه خاصی داشت تا حدی که با سختی آن روزگار توانست دیپلمش را بگیرد.

وی خیلی زرنگ و اهل کار و فعالیت بود بسیار معتقد و نماز خوان اهل مسجد و شرکت در مراسمات و عزاداری ها بود.

محمدرضا ‌در کشاورزی به پدرش کمک می کرد بسیار خانواده دوست و خونگرم بود. در واقع گذران زندگی خانواده بیشتر بر عهده او بود.

بلافاصله پس از اخذ مدرک دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفت. اولین محل خدمتش در سرو بود. آنجا در مسابقه قرآن مقام اول را آورده بود و به عنوان جایزه یک دست لباس به او هدیه داده بودند.

در مورد جنگ و جبهه احساس مسئولیت زیادی می کرد و معتقد بود که برای همه مسلمان شرکت در جنگ واجب است. با دوستانش شب‌ها در صیانت از دستاوردهای انقلاب و مرزهای کشور در کوه های منطقه سرو نگهبانی می داد.

همیشه می‌گفت: خداوند هیچ کس را با مرگ ذلت آور نبرد. شهادت مرگ زیبا، با عزت و بزرگترین نعمت خداست.

مادر شهید از حالات روحی او در آخرین اعزام می‌گوید: شب ها می آمد و به خانه سر می زد، آن شب نیز آمد و گفت درگیری است باید بروم شاید فردا هم نتوانم برگردم. فردای آن روز نیز عرفه بود گفت حتما باید بروم نمی توانم جبهه را خالی بگذاریم و این آخرین رفتنش بود.

سرانجام وی در دوم مرداد سال 1367 به کمین اشرار افتاده و در درگیری با اشرار حزب منحله دمکرات در منطقه حاج بیرام به شهادت رسید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهادت بزرگترین نعمت خداست بیشتر بخوانید »