زندگی نامه شهدا

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «عباس دهقان طزرجانی» یکم مهر ۱۳۴۰ در روستای طزرجان از توابع شهرستان تفت یزد به دنیا آمد و تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به‌عنوان سرباز ژاندارمری با سمت نیروی واحد تدارکات راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. سرانجام ۲۱ مهر ۱۳۶۰ در تپه چغالوند گیلان‌غرب توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و کتف به شهادت رسید. پیکرش در حسینیه فاطمیه زادگاهش به خاک سپرده شد.

 در بخشی از وصیت‌نامه این شهید والامقام آمده است:

اگر شما کشاورزان باشید که به فرزندانتان درس شهادت یاد بدهید شما پابرهنه‌های عزیز هستید که مایه پیروزی اسلام هستید و نمی‌گذارید یک منافقی به اسلام و قرآن تجاوز کند شما اگر با لشکر کافر بجنگید و کافران را بکشید به بهشت می‌روید و اگر کشته شویم به بهشت می‌رویم. امام خمینی (ره)

با درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و سلام به شما پدر و مادر باایمان و قرآن‌شناس. پدر گرامی من که در این راه پر افتخار و پر شهادت رفتم و می‌روم همچون خود را آگاه کن و خود را استوار کن تا بتوانی جلو دشمنان صبر کنی. مادر عزیزم پیام من این است که آن اشک چشم بر زمین می‌ریزی همچون خود را مانند ام‌لیلا مادر علی‌اکبر بساز که جلو چشم مادر شهیدان فاطمه زهرا (س) روسفید باشی.

مادر جان من که مانند یک سرباز دیوانه این راه را انتخاب کردم. ناله من آنجاست که از دست مردم نمی‌توانستم در طزرجان بمانم ولی زمانی که خونم بر زمین می‌ریزد؛ مانند آن خانم و همسر شهید کلاه‌دوز باروحیه بسیار قوی با منافقین سخن‌های صحیح‌تر بنده به مردم بگو تا بدانند دیوانه کجا می‌رود. من یک خاری بودم جلو پای مردم مستکبر و من رفتم و می‌روم. خودم پابرهنه بودم و یک‌طبقه مستضعف و شما باید با کمال پرافتخار و با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید.

تنظیم: ندا دهقانی زاده

 انتهای خبر/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید بیشتر بخوانید »

نگاهی به زندگی شهید «محمد صحرائی»

نگاهی به زندگی شهید «محمد صحرائی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «محمد صحرائی» فرزند «حسین» در تاریخ ۱۳۴۱/۸/۱ در اردکان متولد شد و سرانجام در  تاریخ ۱۳۶۱/۲/۱۹ در خرمشهر عملیات بیت المقدس به شهادت رسید. 

در ادامه وصیت نامه شهید را از نظر می گذرانید: 

بسم رب الشهداء و الصدقین

«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» 

«گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند مردگانند بلکه زنده اند و نزد پرورگارشان روزی می‌خورند» 

با درود و سلام به امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی و درود به امت شهید پرور ایران و درود بر رزمندگان اسلام و سلام بر بازماندگان شهدا که اینگونه صابر و شکیبا هستند و به گفته خداوند متعال ان الله یحب الصابرین خداوند صابرین را دوست می‌دارد. مخصوصا پدران و مادران صابری که پس از بزرگ کردنم فرزندانی، چون علی اکبر و قاسم وهب ابن عبدالله‌ها و … به جنگ فرستاده و پس از دریافت خبر شهادت فرزند یا فرزندانشان اینگونه خوشحال و مسرور هستند.

اینجانب وظیفه خود می‌دانم وصیت نامه‌ای بنویسم.

مردم شهید پرور ایران وقتی دعا می‌خوانیم «یالیتنی کنت معکم فافوز معکم»‌ای کاش من هم با شما بودم و با شما رستگار می‌شدم در این برهه از زمان عین زمانیکه آرزو می‌کردی و هیچ شک و تردیدی در آن نیست و انگار جلو چشمان ما قرار دارد. وقتی ندای امام شهیدمان حسین (ع) به یاد می‌آوریم «هل من تاصر ینصرنی و هل من معین یعینی» امروز هم ندای امام و رهبرمان که می‌فرماید داوطلبان زیادتر بروند به جبهه‌ها و نگذارید که جوانانی که در آنجا هستند خسته شوند.

چطور می‌توان یک مسلمان ساکت باشد و به این ندای حسین گونه جواب ندهد، وقتی در مراسم تشییع جنازه‌ها این ندا‌ها بگوشم می‌خورد با خود فکر می‌کردم خدای ناکرده ممکن است مسئولیتی بر شانه من باشد بالاخره روزی خداوند متعال توفیق به من دست داد و عازم جبهه شدم. من روز ۹/۲/۱۳۶۱ وصیتنامه خود را می‌نویسم همین روز حمله بعد از فتح المبین آغاز شود و به خواست خدا صدام باقی نخواهد ماند و امیدوارم شربت گوارای شهادت که البته فی سبیل الله بنوشم.

پدر و مادرم امیدوارم بعد از شهادت من غمگین نباشید و مانند دیگران صابر و شکیبا باشید. اگر روزی خبر شهادتم را شنیدید و روز دیگر خبر شهادت دیگر برادرم را، شادمانتر باشید و افتخار کنید که ما هم، چون فرزندانی داریم پدر و مادرم اگر من مانند جوانانی، چون وهب ابن عبدالله و … نبودم لااقل امیدوارم شما مانند پد رو مادرشان باشید موقعی که وهب به میدان جنگ می‌رود مادرش به وهب می‌گوید می‌خواهم از آنها پیشی بگیرید. چقدر شجاعت در قلب آن مادر است.

پدر و مادرم امیدوارم که مرا ببخشید و از اینکه به شما اذیت و آزار دادم، و من از اول تولد تا بحال مدیون شما می‌باشم امیدوارم هرگاه به یاد من افتادی برای خدا شکر گذاری کنید و سرافراز باشی، مانند اینکه خودم هم سرفرازم که همچون والدینی دارم. مردم مسلمان جهان امیدوارم درکارهایتان خدا را فراموش نکرده، زیرا ذکر خدا و یاد خدا قلب‌ها را آرامش می‌بخشد. همانطوری که خدا می‌گوید «الا بذکر الله تطمئن القلوب» و در نماز‌ها و در دعای کمیل و نماز جمعه هایتان دعای امام را فراموش نکرده و همیشه جمله‌ای که هم دعا است و هم شعار که دشمنان اسلام با شنیدن این جمله، یکه می‌خورند بر زبانتان جاری باشد.

 (خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار) و غیر از دعای امام برای رزمندگان اسلام که بتوانند پس از فتح کربلا به فلسطین دست یافته و قبله اول مسلمین را از دست صهیونیست آزاد کنند و همچنین دعا برای معلولین انقلاب، مجروحین جنگ، است شهیدان زنده که اینگونه خود را برای اسلام به این وضع دلخراش انداخته اند بکنید، چون خود خداست که می‌فرماید «ادعونی استجب لکم».

امت شهید پرور ایران امیدوارم که پشتیبانی امام و روحانیت باشید و به گفته شهید شهرمان (مختاری) امام را همچون نگین انگشتر نگهدارید. 

پدران و مادران مسلمان شهید داده و غیر شهید داده امیدوارم مسئولیت سنگینی که بر روی شانه شما گذاره شده یعنی تربیت فرزندان خود، چون شما با این عمل جامعه را اصلاح کنید، زیرا اگر فرزندی شایشه باشد زیر نظر شما و غیر شایسته بازهم زیر نظر شما بوده است.

دو نکته باید عرض کنم به پدر و مادرم

 ۱- هر کس از من هر چیز طلبکار ا ست به او پس بدهید و مقدار مالی که دارم در صورت عدم احتیاج به جبهه بفرستید

۲- مقدار کتابی که دارم به هر کتابخانه‌ای که لازم است هدیه کنید.

پروردگارا امام زمان (عج) هر چه زودتر ظهورش را تعجیل بفرما. پروردگارا، به امام خمینی رهبر عزیزمان تا ظهور حضرت مهدی به او طول عمر و سلامتی کامل عنایت بفرما. خدایا به رزمندگان اسلام نصرت و به اسرای اسلام آزادی و به مریضان و معلولین انقلاب و مجروحین جنک شفا عنایت بفرما.

پرورگارا! امام زمان، پدر و مادر و مسلمانان را از ما راضی و خشنود بگردان.

والسلام، به امید پیروزی اسلام بر کفر صدام

محمد صحرائی ساعت ۲ بعد از ظهر تاریخ ۱۳۶۱/۲/۹

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاهی به زندگی شهید «محمد صحرائی» بیشتر بخوانید »

مروری کوتاه بر زندگینامه شهید «علی رضایی»

مروری کوتاه بر زندگینامه شهید «علی رضایی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ایلام، «علی رضایی» در سال ۱۳۶۷ در خانواده عشایری در دهلران به دنیا آمد. وی تحصیلاتش در حد خواندن و نوشتن بود در چهارم فروردین ۱۳۶۳ به عنوان بیسجی وارد جبهه شد و تیر همان سال به عضویت رسمی سپاه درآمد و خدمت خود را آغاز کرد.

وی پس از مدتی مسئولیت تدارکات گردان ۵۰۵ محرم را عهده‌دار شد در عملیات نصر ۸ هم شرکت داشت ایشان در نهایت دلسوزی و دقت در حفظ وسایل و تجهیزات می‌کوشید و بسیار با دقت تابع و مقررات بود.

«علی رضایی» سرانجام در تاریخ یکم شهریور سال ۱۳۶۷ در مهران هنگام آبرسانی بر نیرو‌های لشکر ۱۱ امیرالمومنین که در مناطق جنگی مستقر بودند در اثر واژگونی ماشین به همراه دوستش به شهادت رسیدند و پیکر پاکش در جوار امامزاده سید صلاح الدین در آبدانان به خاک سپرده شد.

بخشی از وصیت‌نامه شهید رضایی:

با سلام به منجی عالم بشریت امام زمان و نائب بر حقش امام خمینی می‌روم تا به دشمنان اسلام و قرآن نشان دهم که مرگ در راه خدا چه سعادتی دارد اگر من شهید شوم شما اسلحه مرا بردارید با دشمنان اسلام و قرآن تا آخرین قطره خون خود بجنگید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری کوتاه بر زندگینامه شهید «علی رضایی» بیشتر بخوانید »

مروری کوتاه به زندگینامه شهید «صادق امیدی»

مروری کوتاه به زندگینامه شهید «صادق امیدی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ایلام، «صادق امیدی» فرزند عیسی سال ۱۳۳۸ در شهر بغداد به دنیا آمد پدر ایشان به دلیل اقتصاد ضعیف مجبور به مهاجرت به بغداد شد که پس از مدتی رژیم بعث عراق، ایرانیان مقیم این کشور را از عراق اخراج کرد که مدتی خانواده در خرمشهر، جیرفت و قصر شیرین زندگی کردند.

«صادق امیدی» در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در رسته ادوات سپاه ایلام مشغول فعالیت شد و قبل از جنگ برای مقابله با تهاجم دشمن به عنوان خمپاره ۸۱ به تپه‌های شمال مهران و سپس فرماندهی خمپاری ۱۲۰ به تنگ بینا واقع در منطقه میمک اعزام شد.

وی به دلیل حرفه‌ای که در آن مشغول بود صبور و با حوصله و خونسرد بود. صادق امیدی سرانجام در ۷ مهر ۱۳۵۹ پس از شروع جنگ در منطقه عملیاتی کنجانچم بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری کوتاه به زندگینامه شهید «صادق امیدی» بیشتر بخوانید »

جبهه را که بین مردم تقسیم نکرده‌اند!

جبهه را که بین مردم تقسیم نکرده‌اند!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، دفاع مقدس حکایت انسان‌های بزرگی است که با معرفت و بینش عمیق خود، راه ایثار، فداکاری و شهادت را برگزیدند و با رهایی از همه تعلقات دنیوی، به عالم ملکوت شتافتند.

شهید «رحیم سرودی» یکی از همین دلیرمردان است. وی سال ۱۳۳۹ در یک خانواده مذهبی در تبریز متولد شد. وی تا چهارم ابتدایی به مدرسه رفت و خدمت سربازی خود را همزمان با نهضت انقلاب اسلامی سپری کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مسجد محل فعالیت داشت و برنامه‌های فرهنگی مسجد را اجرا و برگزاری نماز‌های جماعت را پیگیری می‌کرد.

«رحیم سرودی» سال ۱۳۶۰ در شرکت تولید موتور‌های «دیزل ایران» (ایدم) استخدام و سپس داوطلبانه به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. وی پس از چندین بار اعزام، سرانجام ۱۰ بهمن سال ۱۳۶۱ در عملیات «والفجر مقدماتی» در منطقه «فکه» به درجه رفیع شهادت نایل آمد و تا سال‌ها مفقودالاثر بود. تا اینکه ۹ سال بعد پیکر مطهرش توسط گروه‌های تفحص کشف و در زادگاهش به خاک سپرده شد.

«احد سرودی» برادر این شهید والامقام درباره وی چنین روایت کرده است: «در شرکت ایدم شاغل بود و درآمدی داشت. رحیم حقوقش را نصف می‌کرد و به مستضعفین محله می‌داد و نصفش را خودش هزینه می‌کرد. پس از شهادت هم در وصیت‌نامه‌اش اسامی چند نفر را نام برده و نوشته بود که نصف حقوقم را به آن‌ها بدهید و ما هم به وصیتش عمل کردیم. به دلیل رفتار شایسته‌اش، امین مسجد و محله بود و همه را جذب می‌کرد؛ چون رفتارش با اهالی حسنه و خوب بود، همه او را می‌شناختند.

هفت بار به جبهه اعزام شد و دفعه آخر در اعزام نیروی سپاه تبریز بدرقه‌اش کردیم. پدرم بسیار ناراحت بود و گریه می‌کرد. پدر به رحیم گفت: «رحیم این بار نرو؛ بگذار بقیه بروند»؛ اما برادم گفت: «مملکت در خطر است، جبهه را که بین مردم تقسیم نکرده‌اند. من وقتی می‌بینم جمهوری اسلامی در خطر است، باید بروم».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جبهه را که بین مردم تقسیم نکرده‌اند! بیشتر بخوانید »