سعید ابوطالب

حماسه مقاومت مردم آبادان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس،سیزدهمین قسمت برنامه «جبهه» به موضوع حماسه مقاومت مردمی در آبادان اختصاص داشت و مهمانان این قسمت از ایستادگی مردم در برابر دشمن؛ مقاومت کوچه به کوچه در شهر‌های اشغال‌شده تا حمایت‌های مردمی از جبهه‌ها، و داستان‌هایی از افرادی که بدون آموزش نظامی، سلاح به دست گرفتند و از خاکشان دفاع کردند، روایت کردند.

اجازه ندارید تسلیم شوید!
در بخش نخست این برنامه طیبه اشتری، از راویان ایام محاصره آبادان بود. او در ابتدا گفت: «همیشه آرزو می‌کنم نه این نسل و نه نسل‌های آینده جنگی را تجربه نکنند. امیدوارم هیچ جای دنیا جنگی صورت نگیرد. در آن زمان من شهروند آبادان و امدادگر بودم و در بیمارستانی شرکت نفت آبادان کار می‌کردیم که نزدیک‌ترین مرز آبی بین ایران و عراق بود و مرتب بمباران می‌شد. شهامت می‌خواست که زن و دختر باشی و در آنجا حضور داشته باشی. گاهی به ما می‌گفتند غواص‌های عراقی کمین کرده‌اند، اما دختران انجا نمی‌ترسیدند و شجاع و دلیر بودند.»

حماسه مقاومت مردم آبادان

اشتری در ادامه گفت: «۱۵ ساله بودم که جنگ شروع شد. ساختمان آموزش و پرورش آبادان بمباران شد و بیشتر کارمندان آن اداره و بسیاری از دبیران و به شهادت رسیدند. ما ۲۰ دختر دانش‌آموز بودیم که به جای مدارس وارد سه بیمارستان فعال در آبادان شدیم. در آن زمان ما امدادگر بودیم. البته امدادگر آقا هم داشتیم ولی نقشی که زنان در آن زمان داشتند نقش روحیه دادن به رزمندگان بود. در آن فضای خشن پر از خون و خشم و وحشت، حضور ما دختران و زنان فضا را تلطیف می‌کرد. گویا رزمندگان و مجروحان که ما را می‌دیدند با نگاهمان به آنها می‌گفتیم اجازه ندارید تسلیم شوید؛ به خاطر ما هم که شده تسلیم نشوید.»

وی ادامه داد: «گاهی به مزار شهدای آبادان می‌رفتیم و برای شهدایی که خانواده‌ای نداشتند فاتحه می‌خواندیم. روزی تصمیم گرفتیم به خانواده‌های شهیدان سری بزنیم تا اگر از لحاظ درمانی خواسته‌ای داشتند بگویند. تسلیت گفتیم و ابراز همدردی کردیم و به بیمارستان برگشتیم. ساعتی بعد متوجه شدیم بمب به خانه این خانواده اصابت کرده و تمام اعضای آن شهید شدند و تنها دو نفر از آنها زنده مانده بودند که به شدت مجروح شده بودند.»

اشتری گفت: «آن زمان مسئول ما که خانمی به نام فاطمه جوشی بود که بهترین تخریب‌چی آبادان محسوب می‌شد؛ او مرا مسئول تحقیقات پرسنلی انتخاب کردند و آن زمان سن مطرح نبود. میانگین سنی رزمندگان ما بین ۱۷ تا ۲۵ سال بود. بسیاری از فرماندهان ۲۰ ساله بودند و من و یکی از دوستانم هم کوچکترین امدادگران بودیم. متولد ۴۴ بودیم. 

وی در ادامه گفت: «یکی دیگر از اموری که ما انجام می‌دادیم این بود که از طرف بنیاد رسیدگی به امور مهاجرین جنگ باید آمار خانواده‌های آبادانی که در شهر مانده بودند را درمی‌آوردیم تا برای خدمات رسانی و آذوقه اطلاعات داشته باشم. آدرس‌ها را داده بودند که سه نفر شویم در مناطق شهر آمار صحیحی را دربیاوریم. به یاد دارم من و معصومه رامهرمزی و سهیلا افتخارزاده با هم می‌رفتیم. قرار شد پراکنده شویم تا زودتر تمام شود. بعد از مدتی سهیلا گفت من باید به بیمارستان برگردم و من و معصومه ماندیم. یکی از آدرس‌ها جزو منطقه ممنوعه بود. در را زدم دیدیم دو سرباز جوان به سمت ما اسلحه گرفتند. به آنها گفتیم امدادگریم و برای جمع آوری آمار آمده‌ایم. آنها به ما گفتند بروید، هر چند دیدبانان عراقی دیده‌اند و شلیک می‌کنند. با تمام توان دویدیدم. یک دفعه گلوله توپی از جلوی صورت ما رد شد و، چون ترکش‌های آن آبشاری بود به ما نخورد ولی نیم متر بالا رفتیم و به زمین کوبده شدیم. در یکی از این فرعی‌ها رفتیم؛ نفسم بند آمده بود؛ که یک باره معصومه گفت کیف پول من آنجا که گلوله خورد جا ماند. هر کاری کردم نتوانستم منصرفش کنم نتوانستم. دیدم معصومه نیست. اما چند دقیقه گذشت دیدم با کیفش برگشت و من بسیار خوشحال شدم.»

حماسه مقاومت مردم آبادان

سعید ابوطالب، یکی از میزبانان گفت: «بسیاری از خاطراتی که شما تعریف می‌کنید در کتاب‌ها و خاطرات زمان جنگ نیامده هست. یکی از ثمرات این برنامه شناخته شدن شما به عنوان راوی هست و امیدوارم که فرصتی پیش بیاید همه حرف‌های شما را بشنویم.»

علی خلیلی، دیگر میزبان برنامه نیز گفت: «در این خاطره به مدرسه و تحصیل اشاره کردید و همه اینها وسط جنگ بود. این نشان می‌داد مردم ایران مانند مردم فلسطین و آزادگان دنیا زندگی را دوست دارند. شما دنبال جنگ نرفتید جنگ به کشور شما آمد. در حال جنگ مردم هم نمی‌توانند دست روی دست بگذارند و باید زندگی خود را ادامه دهند. شما امدادگر بودید، سختی‌های زیادی کشیدید و جانتان را به خطر انداختید. گاهی ممکن هست کسی بوده که نمی‌توانستید کمک کنید و این بسار سخت هست.» 

علیرضا دلبریان، دیگر میزبان برنامه گفت: «زمان جنگ تخریب‌چی مرد دیده بودم، اما تخریب‌چی زن ندیده بودم. انجام عملیات تخریب بسیار خطرناک هست و شجاعت زیادی می‌خواهد که در زنان سرزمین ما وجود دارد. شما وظیفه چند بعدی داشتید و در چند رشته عمل می‌کردید که برای ما جالب بود. غصه می‌خوردم‌ای کاش بتوانیم این سختی‌ها بیدار ماندن‌ها در زمان جنگ سرا به پرستاران و پزشکان خود بگوییم. شما و همکارانتان شیرزنانی بودید که انجام وظیفه می‌کردید.»

حماسه مقاومت مردم آبادان

مریم تجلایی، از میزبانان برنامه نیز گفت: «به مهمانان دیگر برنامه همیشه می‌گفتم باید از بانوان و مادران شما و تشکر کنیم. اما امروز جو این گونه بود که باید به عنوان یک زن از شجاعت شما تقدیر کرد و به وجود شما افتخار می‌کنم.»

تیر اشتباهی که رزمندگان را مطلع کرد
در بخش دوم این برنامه، ناصر روستایی، از رزمندگان مقاومت آبادان به روایت خاطرات خود پرداخت. 

وی در این برنامه گفت: «داستان درباره یک پسر ۱۶ ساله هست که در کنار پدر و مادرش زندگی می‌کند. یک شب ساعت ۱۰ شهرش زیر بمباران عراقی‌ها قرار می‌گیرد و شهر از حالت طبیعی خارج می‌شود. از طریق رادیو اعلام می‌کنند گروه‌های سپاه، بسیج و مقاومت سر پست بروند و خود را معرفی کنند. من هم آنجا رفتم و خود ار معرفی کردم و به من یک اسلحه دادند که روی ان نوشته بود شماره ۹۸ و ما را به فرودگاه بین‌المللی آبادان فرستادند. در فرودگاه پست نگهبانی با دوربین‌های دو چشمی روی پدافند‌های فرودگاه انجام می‌دادیم.»

روستایی در ادامه گفت: «پیش از آن، پسرخاله‌ام عضو نیروی دریایی ارتش بود و کتاب‌هایی به نام پیک دریا داشت. در آن کتاب‌ها اطلاعات نظامی زیادی بود و من هم به این کتاب‌ها علاقه پیدا کرده بودم. از طریق آن اطلاعاتی که داشتم هواپیما‌های خودی و غیر خودی را می‌شناختم. ناگهان دیدم دو شئ مانند هواپیما نزدیک می‌شوند. این هواپیما‌ها اف ۵ بودند. ناگهان در بیسیم اعلام شد که پدافند‌ها آماده باشند تا ببینند هواپیما‌ها از کدام زاویه وارد می‌شوند. پدافند رو به هواپیما‌ها چرخید. اما من متوجه شده بودم که هواپیماها، خودی هست و بلند داد زدم «هواپیما خودی هست.» برای آنها عجیب بود نوجوانی که تجربه‌ای نداشت به فرمانده می‌گوید هواپیما خودی هست. آنها هم از بس در آسمان ایران دشمن و خودی دیده بودند تشخیص سخت شده بود. در بیسیم اعلام کردند هواپیما دشمن هست. اما من التماس کردم که نزنید.. هواپیما خودی هست. تا اینکه هواپیما نزدیک شد و خیلی پایین بود. پدافند توپ اول را شلیک کرد، اما خدا رو شکر به هواپیما نخورد. تا اینکه فرمانده در بیسیم گفت هواپیما ایرانی هست. هواپیما بسیار نزدیک بود و از بالای سر ما به آرامی رد شد و دیدیم بین دو بالش پرچم جمهوری اسلامی ایران هست. شهید یاسینی خود بچه آبادان بود و افتخار ماست، اما تا آن زمان او را از نزدیک ندیده بودم و فقط عکسش را دیده بودم. آن لحظه شهید یاسینی در همان هواپیمایی بود که از بالای سر ما رد شدند.»

حماسه مقاومت مردم آبادان

وی ادامه داد: «بعد از آن ارتش آمد و ما را برای دیدبانی به پشت بام فرودگاه آبادان بردند. آنقدر خسته بودیم خواب برای ما مثل جایزه بود. هنگام تحویل شیفت با خستگی اسلحه را تحویل دادم و تیری به اشتباه شلیک شد. پدافند هم به دنبال شلیک من شروع به شلیک کرد. من میگفتم شلیک نکنید… اشتباه شده هست. اما آنها ادامه دادند. بعد از آن فهمیدم واقعا ۱۴ هواپیما سمت ما می‌آمد، اما بقیه هم مثل من خسته بودند و ندیده بودند. کار خداوند بود که آن لحظه تیر اشتباهی شلیک شود و بقیه متوجه هواپیما‌های دشمن شوند. اگر این احساسات در یک جوان بروز پیدا می‌کند جز کار خدا نیست. یک نوجوان بی‌تجربه ولی این طور عمل می‌کند خداوند عمل می‌کند.»

علیرضا دلبریان، از میزبانان برنامه نیز در ادامه گفت: «درود بر شما که نوجوان بودید ولی احساس تکلیف کردید. این روحیه شما کار جنگ ما را پیش برد و دیدیم که گره‌ها باز شد. نوجوانان با جثه کوچک ولی شجاع بودند و کار‌های بزرگی کردند.»

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

حماسه مقاومت مردم آبادان بیشتر بخوانید »

شهیدآباد؛ دیاری متعلق به همه ایران


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، در یازدهمین قسمت از برنامه «جبهه» به شهر‌هایی که تعداد زیادی از جوانان و مردمانشان را در جنگ تقدیم کردند، پرداخته شد و روایت‌هایی از آبادی‌هایی گفته شد که مزین به نام شهداست و خانواده‌هایی که چندین شهید در راه دفاع از میهن دادند.

دو آبادی به نام شهیدآباد یکی در بهشهر مازندران و دیگری در صفاشهر استان فارس که شهدایی را تقدیم انقلاب کردند. 

کاروانی که به مهمانی سیدالشهدا رفت 
در بخش نخست این برنامه، اسدالله باقری و محمدعلی بیاتی، از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از اهالی روستای شهیدآباد مازندران بودند. 

اسدالله باقری در این برنامه گفت: «در ابتدای اسارت ۱۴ ساله بودم. کوچک‌ترین آزاده استان مازندران بودم. سه بار به منطقه اعزام شدم و در عملیات بیت المقدس به اسارت نیرو‌های عراقی درآمدم. روستای شهیدآباد در شرق استان مازندران و شهر بهشهر قرار دارد؛ این روستا با جمعت ۱۵۰۰ نفر بیش از ۶۰۰ نفر نیرو به جبهه اعزام کرد.»

محمدعلی بیاتی، از اهالی شهیدآباد و رزمنده دفاع مقدس در این برنامه گفت: «زمان جنگ شناسنامه‌های خود را دستکاری کردیم تا سن‌مان به اعزام به جبهه برسد. شهید سیدحسن نجفی، از همشهریان و دوستانم بود که سه سال از ما بزرگ‌تر بود ولی ایمان و اعتقادات قوی داشت. او را «مرد حدیث» خطاب می‌کردند و برای هر کاری اعم از خوردن و خوابیدن نیز یک حدیث نقل می‌کرد و نصیحت‌هایش اعتقادی بود.

زمان حرکت روی پارچه‌ای نوشت «کاروان حضرت ابوالفضل به مهمانی سیدالشهدا می‌رود» و با خود آورد. به سمت مریوان برای عملیات والفجر ۴ رفتیم. صبح روز بعد موقع رفتن سیدحسن مرا صدا کرد و وسایل از جمله آن پارچه نوشته را در کوله من گذاشت و گفت: «من که دیگر به خانه برنمی‌گردم و امروز شهید می‌شوم؛ این پارچه را در هر نقطه که من تیر خوردم نصب کن.» او می‌دانست و یقین داشت شهید می‌شود. زمانی که تیر خورد و شهید شد پارچه را در همان نقطه به درختان بلوطی که آنجا بود وصل کردیم و پیکر او را با سختی فراوان با خود برگرداندیم.»

علیرضا دلبریان، یکی از میزبانان این برنامه در ادامه گفت: «شهیدان همه مثل هم بودند و می‌گفتند خجالت می‌کشم دوستانم شهید شده باشند و من زنده در شهر راه بروم. شهید نورالهی از بچه‌های سبزوار در عملیات ۴ و ۵ کنار چادر نشسته بود و ناراحت بود. از او پرسدیم چه شده و او گفت: همه رفقایم رفتند و من به این فکر هستم که اگر به شهرمان برگردم رویم نمی‌شود مادر شهدا را ببینم.» او در آخرین عملیات مرصاد شهید شد و خجالت درآمد.»

اسدالله باقری، از اهالی شهیدآباد نیز در ادامه گفت: «در پاتک عراقی‌ها فرمانده گروهانمان حاج جعفر کیمیا بود که او هم از اهالی بهشهر بود و شهید شد. هر چه بچه‌ها از او تقاضای عقب‌نشینی می‌کردند مخالفت می‌کرد و می‌گفت مقاومت کنید. تا زمانی که تانک‌ها کنار ما می‌رسیدند و لوله تانک‌ها پشت سر ما بود دستور عقب نشینی نمی‌دادند. به حالت نعل اسبی محاصره شده بودیم. هنگام عقب‌نشینی از ناحیه گردن گلوله خوردم به طوری که گلوله از دهانم خارج شد. همزمان پایم هم گلوله خورد و نمی‌توانستم به عقب برگردم. حدود ۳۵ ساعت در آن دشت بودم و می‌توانم بگویم مرگ خود را به چشم دیدم؛ تا اینکه به دست عراقی‌ها اسیر شدم. آنها مرا به بیمارستان بصره منتقل کردند و چند روز در آنجا بستری بودم. در راهروی آن بیمارستان عموی خود را دیدم که او هم تیر خورده بود و روی ویلچر بود. خیلی خوشحال شدم و او مرا بغل کرد.»

باقری در ادامه گفت: «شهدا شناسنامه و هویت ما هستند. اگر آنها نبودند ما امروز این صلابت و اقتدار را در جمهوری اسلامی نداشتیم.» در ادامه اهالی شهیدآباد که در برنامه حضور داشتند همراه عکس شهدایشان روی اسکله برنامه رفتند و عکس یادگاری انداختند.

دلبریان نیز گفت: «شهیدآباد را نباید فراموش کنیم. باید همین مقاومت را در زندگی‌هایمان جاری کنیم تا مدیون شهدا از دنیا نرویم. به معنی واقعی کلمه شهیدآبادی که شما نامش را روی آبادی خود گذاشتید، متعلق به همه ایران هست و همه ایران را آباد کرده هست. امروز مرهون خون شهدا هستیم. امیدوارم مدیون این شهدا از دنیا نرویم.»

شهیدی که زبان نداشت، دلی بیدار داشت 
در بخش دوم این برنامه، زیبنده اکبری، مادر شهید عبدالمطلب اکبری، از شهدای دفاع مقدس روستای شهیدآباد شهرستان خرم‌بید صفاشهر روایت خود را تعریف کرد.

در ابتدا رسول اکبری برادر این شهید گفت: «عبدالمطلب اکبری فردی استثنایی بود؛ او ناشنوا بود ولی با این حال به جبهه رفت.»

در ادامه زیبنده اکبری، مادر شهید عبدالمطلب اکبری گفت: «عبدالمطلب از بچگی نماز خواندن را شروع کرد. زمانی که پدرش نماز می‌خواند او هم همراه او می‌خواند. برایش گریه می‌کردم که با این وضعیت چگونه نماز می‌خواند. به مدرسه رفت و تا کلاس پنجم درس خواند. به دلیل آنکه شرایط درس خواند برایش مهیا نبود به شغل بنایی روی آورد. بنایی می‌کرد و خانه می‌ساخت و با مردم رفتار خوبی داشت و همه دوستش داشتند. جنگ شد و دوستانش عبدالرحیم و محمد شفیع شهید شدند. هر چه گفتیم تو ناشنوا هستی واجب نیست به جبهه بروی؛ اما او اصرار می‌کرد که به جنگ برود. چند بار عازم شد و برمی‌گشت. اقوام می‌گفتند برایش زن بگیرید تا به جبهه نرود. به خواستگاری دخترعمه‌اش رفتیم و عقد کردند. اواخر جنگ بود و دوباره گفت می‌خواهم به جبهه بروم. از من کاری برنمی‌آمد و گاهی تا گلزار شهدا همراهیش می‌کردم. رفت و بعد از ۹ ماه برگشت. یکی از مادران شهدا خانه ما بود او با اشاره به آن مادر شهید گفت: «من هم این هفته شهید می‌شوم.» مادر شهید گفت: «خدا نکند؛ امیدوارم بروی و سالم برگردی.»، اما یک هفته نشد؛ رفت و شهید شد. امروز راضی و خوشحالم که فرزندم با اینکه زبان نداشت این‌گونه به جبهه رفت و شهید شد.»

رسول اکبری نیز گفت: «گاهی با عبدالمطلب به گلزار شهدا می‌رفتیم و برایشان فاتحه می‌خواندیم. در ردیف شهدایی که دفن شده بودند دو قبر خالی بود. عبدالمطلب با چوب علامتی کشید و آن قبر را نشان داد و گفت: «این بار من هم شهید می‌شوم و اینجا جایگاه من هست.» اتفاقاً زمانی که شهید شد او را همانجایی که علامت زده بود دفن کردند.» 

دلبریان در ادامه گفت: «شهید اکبری اگر زبان نداشت، دل بیداری داشت. راهی که این شهدا باز کردند، پیش روی همه ماست و باید برویم. با مظلومیتی که رفتند مسئولیت ما را سنگین‌تر کردند. مسیر آنها را باید در زندگی ادامه دهیم.»

علی خلیلی، دیگر میزبان این برنامه هم گفت: «شما یک مادر معمولی نیستید، شما مردساز هستید، شما یک شیر، پهلوان و قهرمان به دنیا آوردی.»

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهیدآباد؛ دیاری متعلق به همه ایران بیشتر بخوانید »

سعید ابوطالب فصل دوم «پدرخوانده» را می‌سازد

فصل دوم «پدرخوانده» ساخته می‌شود


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، فصل اول «پدرخوانده» از ۲۸ آذرماه ۱۴۰۱ تا ۱۴ فروردین ماه ۱۴۰۲ در ۱۶ قسمت به‌صورت اختصاصی در «فیلم‌نت» منتشر و موفق شد که رکورد‌های مختلفی در زمینه جذب مخاطب و میزان تماشا و رضایت از هر قسمت را بشکند.

این رئالیتی‌شو که پخش آن با استقبال بی‌نظیری از سوی طرفداران دیگر ساخته‌های ابوطالب و مافیاباز‌ها روبه‌رو شده بود، با دریافت ۹۹ درصد رضایت مخاطبان در فصل اول، به‌زودی به فصل دوم می‌رسد.

کامبیز دیرباز، گرداننده این رئالیتی شو بود و چهره‌های شناخته شده و سرشناس بسیاری در آن به رقابت با یکدیگر پرداختند که از بین آن‌ها قدرت بازی چهره‌هایی چون امیرعلی نبویان، مجید واشقانی، بهاره افشاری و… مورد توجه قرار گرفت. زنده‌یاد حسام محمودی هم در این رئالیتی‌شو حضور داشت و ویدیویی از او در «پدرخوانده» هفته گذشته دست به دست می‌شد.

ابوطالب مشغول انتخاب بازیگر برای فصل دوم «پدرخوانده» است و در خبر‌های بعدی، اسامی چهره‌های این رئالیتی‌شو معرفی خواهد شد.

سعید ابوطالب فصل دوم «پدرخوانده» را می‌سازد

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فصل دوم «پدرخوانده» ساخته می‌شود بیشتر بخوانید »

افراسیابی: «سقوط» برای پخش همچنان مجوز ندارد/پیگیری قضایی درباره انتشار دو سریال بی‌گناه و «پدرخوانده»

افراسیابی: «سقوط» برای پخش همچنان مجوز ندارد/پیگیری قضایی درباره انتشار دو سریال بی‌گناه و «پدرخوانده»


ساترا در حال هماهنگی با نهاد قضایی برای پخش بدون مجوز سریال نمایش خانگی «بی‌گناه» و مجموعه «پدرخوانده» است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «محمد صادق افراسیابی» به حواشی پیش آمده مربوط به توزیع سریال‌های شبکه نمایش خانگی واکنش نشان داد.

معاون کاربران و تنظیم‌گری اجتماعی ساترا گفت: ساترا در حال هماهنگی با نهاد قضایی برای پخش بدون مجوز سریال نمایش خانگی «بی‌گناه» و مجموعه «پدرخوانده» است اما درباره سریال «سقوط»، پس از جمع‌بندی نهایی در شورای صدور مجوز نمایش ساترا نتیجه اعلام می‌شود. فعلا می‌شود گفت «سقوط» هنوز مجوز ندارد.

او خاطرنشان کرد: اینکه گفته می‌شود هنوز برای سریال سقوط مجوز پخش صادر نشده است به این معنا است که باید منتظر ماند تا نظر نهایی شورای صدور مجوز اعلام شود. این شورا چهارشنبه هفته گذشته بعد از اینکه نظرات کارشناسی ممیزهای صدا و سیما مشخص شده بود تشکیل جلسه دادند و برای صدور مجوز هنوز به جمع‌بندی نرسیدند.

افراسیابی افزود: نمایش مجموعه بی‌گناه (مهران احمدی) و پدرخوانده (سعید ابوطالب) به قصور و تخلف پلتفرم‌های نمایشی آن‌ها مربوط می‌شود و مشکلات محتوایی سریال بی‌گناه و مجموعه پدرخوانده به پلتفرم‌ها اعلام شده بود. در حال حاضر در خصوص تخلفات این دو پلتفرم هماهنگی لازم با نهاد قضایی در جریان است.

او درباره ترکیب اعضای حقیقی و حقوقی شورای صدور مجوز ساترا افزود: از اعضای حقیقی شورای صدور مجوز نشر ساترا می‌توان به «اصغر پورمحمدی» عضو و رئیس شورا، «سیدمحسن مهاجرانی»، «محمدرضا جعفری‌جلوه» و «عبدالکریم خیامی» اشاره کرد. همچنین اعضای حقوقی این شورا رئیس سازمان صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی، معاون پایش و نظارت ساترا و مدیر کل نظارت و تطبیق ساترا هستند و قرار است وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی هم نمایندگان خود را برای حضور در شورا معرفی کنند و در رسانه‌ها از قول ایشان بیان شده بود که به زودی نمایندگان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای عضویت در شوراهای صدور مجوز تولید و انتشار سریال های نمایش خانگی معرفی خواهند شد.

منبع: روزنامه صبا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

افراسیابی: «سقوط» برای پخش همچنان مجوز ندارد/پیگیری قضایی درباره انتشار دو سریال بی‌گناه و «پدرخوانده» بیشتر بخوانید »