شهدای دفاع مقدس

عملیات «والفجر ۲» پتکی بر سر گروه‌های ضد انقلاب در غرب کشور

عملیات «والفجر ۲» پتکی بر سر گروه‌های ضد انقلاب در غرب کشور


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: رژیم بعثی در فروردین ماه سال ۱۳۵۹ با حمایت و وسوسه استکبار جهانی، جنگی نابرابر را علیه ملت ایران و با هدف فروپاشی انقلاب اسلامی که هنوز دو سالی از عمرش نگذشته بود، تحمیل کرد.

در دو سال ابتدایی جنگ پیروزی‌های متعددی نصیب دشمن خبیث بعثی شد و این نتیجه نیز در ابتدا طبیعی بود، چراکه صدام در دوران دفاع مقدس تمام قوانین بین‌المللی را زیر پا گذاشت و برای رسیدن به پیروزی حتی به زنان و کودکان بی‌دفاع نیز رحم نکرد که نمونه بارز آن را می‌توانیم در بمباران شیمیایی سردشت مشاهده کنیم. به‌طوری که آسیب‌دیدگان سردشت همچنان نیز با مشکلات مختلف پزشکی دست و پنجه نرم می‌کنند.

از طرفی بعد از اینکه دو سال از جنگ تحمیلی گذشته بود، دشمن بعثی اقدامات جدیدی را در حوزه تبلیغات گسترده علیه جمهوری اسلامی ایران با این مضمون که کشورمان توانایی اجرای عملیات جدیدی را ندارد، انجام داد. البته که کمک و پشتیبانی کشور‌های خارجی نظیر آمریکا از صدام، این دلگرمی را به آن‌ها داده بود که به راحتی می‌توانند مناطقی را که به تصرف خود درآورده‌اند، حفظ کنند، لذا رزمندگان برای اینکه جبهه‌ها را از رکود خارج کنند، تصمیم جدی برای ادامه عملیات‌های آفندی گرفتند.

یکی از عملیات‌هایی که در دوران رکود جبهه‌ها انجام شد، عملیات والفجر ۲ بود که با مشارکت نیرو‌های سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران و البته حضور نیرو‌های داوطلب مردمی، بسیج و جهاد سازندگی در ۲۹ تیر سال ۱۳۶۲ در منطقه پیرانشهر حد فاصل بین ارتفاعات قمطره و تمرچین با هدف به‌کارگیری نیرو‌های اندک، دادن تلفات کم و جلوگیری از وارد کردن ضربات اساسی به یگان‌های عملیاتی به مدت یک ماه اجرایی شد. انهدام نیرو‌های دشمن، گرفتن اسیر برای تنبیه دشمن بعثی، تجزیه نیرو‌های دشمن، تصرف ارتفاعات منطقه، تصرف پادگان حاج عمران و تسلط بر شهر چومان مصطفی از دیگر اهداف رزمندگان در اجرای عملیات والفجر ۲ بود.

از طرفی یکی از شگرد‌های صدام در آن دوران برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران، استفاده از ظرفیت گروه‌های معاند و ضدانقلاب در مناطق غربی کشور بود و به همین منظور از آنجا که در منطقه پیرانشهر و ارتفاعات اطراف آن گروه‌های ضد انقلاب مستقر بودند، اجرای دقیق این عملیات علاوه بر خارج کردن شهر‌های کردنشین از زیر آتش دشمن، منجر به آزادسازی ارتفاعات مهم و مسدود کردن راه ضد انقلاب می‌شد. عملیات والفجر ۲ از این جهت برای رزمندگان اسلام مهم بود که اگر به نتیجه می‌رسید، تبعات بسیار خوب و ارزنده‌ای برای کشورمان داشت. برای مثال، اجرای این عملیات منجر به ایجاد تسهیلات و پشتیبانی از کرد‌های مسلمان، زمینه‌سازی برای اجرای عملیات‌های نامنظم در خاک عراق، حفظ پیرانشهر و نزدیکی به شهر و تأسیسات نفتی کرکوک می‌شد.

در بین اهداف در نظر گرفته شده برای اجرای این عملیات، شاید تسلط بر پادگان حاج عمران از ویژگی بالایی برخوردار بود، چراکه موقعیت این پادگان به‌دلیل اشراف به مناطق مختلف بسیار حائز اهمیت بود و اگر این پادگان به دست نیرو‌های خودی می‌افتاد، رزمندگان به راحتی قادر به زیر نظر گرفتن تحرکات احتمالی دشمن بودند.

عملیات والفجر ۲ با رمز «یا الله» در ۲۹ تیر ماه سال ۱۳۶۲ اجرا شد و رزمندگان تا حدودی به اهداف از پیش تعیین شده خود دست یافتند و از طرفی چهار هزار نیروی بعثی کشته و زخمی شدند و ۲۰۰ نفر نیز به اسارت درآمدند. انهدام ۵۰ پایگاه نظامی عراق و به غنیمت گرفتن چندین تانک، نفربر و تجهیزات نظامی دیگر، از جمله نتایج این عملیات بود. همچنین به دلیل اینکه رزمندگان تا قبل از اجرای عملیات والفجر ۲ از این منطقه برای انجام عملیات استفاده نکرده بودند، نقش جهاد سازندگی برای فراهم کردن راه‌های ارتباطی به مواضع دشمن بعثی تأثیرگذار بود، به‌طوری که اگر نیرو‌های جهاد سازندگی نبودند چه بسا رزمندگان در اجرای این عملیات با مشکل مواجه می‌شدند.

به هر حال دوران دفاع مقدس با تمام تلخی‌ها و شیرینی‌هایی که داشت در نهایت در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ با قبول قطعنامه ۵۹۸ به اتمام رسید. اما موضوع مهم و اساسی در این خصوص این است که آن دوران، تجارب بسیاری را در زمینه‌های مختلف در اختیاز جوانان انقلابی امروز قرار داده است تا در شرایط بحران با تأسی به این تجارب که بسیار ارزشمند است، از بحران خارج شده و بر مشکلات مختلف در زمینه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی فائق آیند.

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عملیات «والفجر ۲» پتکی بر سر گروه‌های ضد انقلاب در غرب کشور بیشتر بخوانید »

برف بی صدا می‌بارد؛ تعامل قصه گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس

برف بی‌صدا می‌بارد؛ تعامل قصه‌گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس- علی عبدالصمدی؛ فصل دوم سریال خوش ساخت و پر مخاطب «برف بی صدا می‌بارد» به تازگی روی آنتن شبکه‌ی سوم سیما رفته است.

سریالی به کارگردانی پوریا آذربایجانی که در فصل نخست آن توجه بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کرد.

داستان برف بی صدا می‌بارد از اواخر دهه‌ی پنجاه و آغاز جنگ تحمیلی و دوران پر حماسه‌ی دفاع مقدس شروع شد.

حبیب کیانی که نام اصلی او حبیب جعفرزاده بوده است، پسر شریک سابق حاج عطا شکیباست. شریک حاج عطا شکیبا سال‌ها پیش به علت سهل انگاری‌ها و بی برنامگی‌ها و بعضا ناحق کردن‌ها، ورشکست شد و امروز یک افلیج مفلوک گوشه نشین شده است.

پسرش که عامل اصلی بدبختی خود و خانواده اش را حاج عطا شکیبا می‌پندارد، در تلاش است با نزدیک شدن به بنگاه کاری و خانواده‌ی حاج عطا، این خانواده را متزلزل کند. سیمین که البته نامزد دارد با دسیسه‌های وقت و بی وقت حبیب از همسر آینده اش جدا می‌شود و نهایتا با حبیب ازدواج می‌کند و عنان خانواده و شرکت را دست حبیب می‌سپارد.

حبیب در ظاهر سعی می‌کند شرکت را از ورشکستگی نجات دهد، اما در باطن نیتی سوء دارد. سیمین به هیچ وجه به توصیه‌های خانواده، دوستان و اطرافیانش درخصوص رفتار و کردار حبیب شکیبا گوش فرا نمی‌دهد. ضمن اینکه حبیب در جریان عملی ساختن نقشه هایش دستش به خون نیز آلوده شده است.

آنچه فوقا ذکر شد خلاصه‌ای از فصل اول و قسمت‌های پخش شده از فصل دوم سریال برف بی صدا می‌بارد است. این سریال در قیاس با سایر سریال‌هایی که طی چند ماه اخیر از تلویزیون پخش شده است، نمره‌ی قبولی بالایی گرفته و توانسته است توجهات بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کند.

خاتمه‌ی جنگ تحمیلی، بازگشت آزادگان به سرزمین و اعلام خبر رحلت امام خمینی از جمله نکات حساس و کلیدی‌ای بودند که در فصل دوم سریال به آن اشاره شده است. نمایش فرهنگ عمومی مردم ایران در دهه‌ی شصت دستمایه‌ای خواهد بود جهت ترویج آن بنمایه‌های اجتماعی برای نسل‌هایی که در آن زمان نبودند و خبری از حال و هوای آن زمان ندارند.

ولی برخی نکات نیز حائز تذکر است. هیچگونه تجانسی بین فرزندان خانواده‌ی حاج عطا شکیبا نیست. سیمین دختر بزرگ خانواده با بازی الیکا عبدالرزاقی دانشجوی سال نخست دانشکده بود که به علت مشغله‌های خانوادگی از ادامه‌ی تحصیل انصراف داد.

نامزد اول او (پوریا پورسرخ) پزشکی جوان و حاذق بود که برای ادامه‌ی زندگی به فرانسه مهاجرت کرد. اصولا چرا یک پزشک مجرب و جوان باید با دختری نامزد کند که حتی هنوز به دانشگاه نرفته است؟ بهانه‌ی اصلی سیمین بزرگ کردن خواهر و برادر کوچک‌تر آنهاست در صورتی که تا پیش از فوت پدر و مادرشان (یعنی حاج عطا و همسرش) مسئولیت اصلی زندگی بر گردن آن‌ها بود و سیمین خیلی زودتر از این‌ها می‌توانست ازدواج کند.

سیمین حتی زمانی که خواهر حبیب به شرکتشان می‌رود و عملا موضوع کلاهبرداری برادرش را افشا می‌کند باز هم متوجه دسیسه‌های حبیب کیانی نمی‌شود و همچنان پای اعتماد بی موردی که به کیانی دارد می‌ماند. هرگز در طول سریال مشخص نشد که اعتماد بیش از حد از کجا نشات گرفته است؟

نسرین دختر دوم خانواده دقیقا مسیر معکوس را رفته است. او دانشگاه رفته و تحصیل کرده است. با پسر عمه اش ازدواج کرده و اکنون منتظر نخستین ثمره‌ی ازدواجشان است. سهیلا تازه به دانشگاه رفته و دغدغه‌های جوانی بیست ساله را دارد. دانیال و پگاه نیز هنوز مدرسه هم نمی‌روند و خردسال هستند. هیچگونه جناسی بین سیمین، نسرین و سهیلا و دانیال و پگاه دیده نمی‌شود. نویسنده و کارگردان باید روی شخصیت این دو خردسال بیشتر فکر می‌کردند.

در صبح روزی که خبر ارتحال امام خمینی رسما اعلام می‌شود همه‌ی اعضای خانواده در خانه خبر را از طریق تلویزیون تماشا می‌کنند در صورتی که در آن زمان تلویزیون برنامه‌ی صبحگاهی نداشته است و خبر مربوطه از طریق رادیو مخابره شده است و آنچه که امروزه به عنوان خبر فوت امام در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و در سریال نیز دیده شد، در استودیوی رادیو صرفا جهت ثبت در آرشیو ضبط شده است.

حبیب کیانی با بازی پوریا شکیبایی به لحاظ انتخاب بازیگر برای ایفای نقش مقابل الیکا عبدالرزاقی چندان قابل درک نیست. اصولا این دو بازیگر اختلاف سنی فاحشی با یکدیگر دارند و انتخاب این دو به عنوان شریک کاری و همسر قابل درک برای مخاطب عموم نیست.

در لحظه‌ی اعلام خبر ارتحال امام خمینی، یکی از جانبازان افتخارآفرین دوران دفاع مقدس جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و این یکی از صحنه‌های تماشایی و ماندگار این سریال به شمار می‌آید. اینکه یک جانباز با شنیدن خبر رهبرش دیگر طاقت نمی‌آورد و به دیدار حق می‌شتابد.

امروز و جعفرزاده دقیقا در یک روز گم می‌شوند و دقیقا در یک شب پیدا می‌شوند. کوچکترین فاصله‌ای بین سکانس پیدا شدن جعفرزاده روی تخت بیمارستان و حضور در مراسم عقد و ازدواج دخترش با خواستگار قدیمیش نیست و مخاطب عملا این پرسش در ذهنش به وجود می‌آید که مگر این پدر در سکانس پیشین روی تخت بیمارستان نبود؟

به صورت کلی سریال «برف بی صدا می‌بارد» سریالی خوب و خوش ساخت است که ضمن قصه گویی و شخصیت پردازی جذاب که مخاطب را جلب می‌کند از مفاهیم و ارزش‌های والای انسانی و وضعیت زندگی خانواده‌های ایثارگر، جانبازان و سلحشوران عرصه‌ی دفاع قدس سخن به میان آورده که در نوع خودش حائز تقدیر و ارج نهادن است.

به عبارتی دیگر، نویسنده و کارگردان با تلفیق دو عنصر اصلی قصه و ارزش‌های والای دفاع مقدس توانسته است اثری را پدید آورد که هم آینه‌ای از تاریخ دفاع مقدس و هم باعث انتقال مفاهیم ارزشمند آن دوران است.

انتهای پیام/133

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برف بی‌صدا می‌بارد؛ تعامل قصه‌گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

برف بی صدا می‌بارد؛ تعامل قصه گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس

برف بی صدا می‌بارد؛ تعامل قصه گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس

فصل دوم سریال خوش ساخت و پر مخاطب «برف بی صدا می‌بارد» به تازگی روی آنتن شبکه‌ی سوم سیما رفته است. سریالی به کارگردانی پوریا آذربایجانی که در فصل نخست آن توجه بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کرد.
داستان برف بی صدا می‌بارد از اواخر دهه‌ی پنجاه و آغاز جنگ تحمیلی و دوران پر حماسه‌ی دفاع مقدس شروع شد. حبیب کیانی که نام اصلی او حبیب جعفرزاده بوده است، پسر شریک سابق حاج عطا شکیباست. شریک حاج عطا شکیبا سال‌ها پیش به علت سهل انگاری‌ها و بی برنامگی‌ها و بعضا ناحق کردن ها، ورشکست شد و امروز یک افلیج مفلوک گوشه نشین شده است. پسرش که عامل اصلی بدبختی خود و خانواده اش را حاج عطا شکیبا می‌پندارد، در تلاش است با نزدیک شدن به بنگاه کاری و خانواده‌ی حاج عطا، این خانواده را متزلزل کند. سیمین که البته نامزد دارد با دسیسه‌های وقت و بی وقت حبیب از همسر آینده اش جدا می‌شود و نهایتا با حبیب ازدواج می‌کند و عنان خانواده و شرکت را دست حبیب می‌سپارد. حبیب در ظاهر سعی می‌کند شرکت را از ورشکستگی نجات دهد، اما در باطن نیتی سوء دارد. سیمین به هیچ وجه به توصیه‌های خانواده، دوستان و اطرافیانش در خصوص رفتار و کردار حبیب شکیبا گوش فرا نمی‌دهد. ضمن این که حبیب در جریان عملی ساختن نقشه هایش دستش به خون نیز آلوده شده است.
آن چه فوقا ذکر شد خلاصه‌ای از فصل اول و قسمت‌های پخش شده از فصل دوم سریال برف بی صدا می‌بارد است. این سریال در قیاس با سایر سریال‌هایی که طی چند ماه اخیر از تلویزیون پخش شده است، نمره‌ی قبولی بالایی گرفته و توانسته است توجهات بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کند. خاتمه‌ی جنگ تحمیلی، بازگشت آزادگان به سرزمین و اعلام خبر رحلت امام خمینی از جمله نکات حساس و کلیدی‌ای بودند که در فصل دوم سریال به آن اشاره شده است. نمایش فرهنگ عمومی مردم ایران در دهه‌ی شصت دستمایه‌ای خواهد بود جهت ترویج آن بنمایه‌های اجتماعی برای نسل‌هایی که در آن زمان نبودند و خبری از حال و هوای آن زمان ندارند.
ولی برخی نکگات نیز حائز تذکر است. هیچ گونه تجانسی بین فرزندان خانواده‌ی حاج عطا شکیبا نیست. سیمین دختر بزرگ خانواده با بازی الیکا عبدالرزاقی دانشجوی سال نخست دانشکده بود که علت مشغله‌های خانوادگی از ادامه‌ی تحصیل انصراف داد. نامزد اول او (پوریا پورسرخ) پزشکی جوان و حاذق بود که برای ادامه‌ی زندگی به فرانسه مهاجرت کرد. اصولا چرا یک پزشک مجرب و جوان باید با دختری نامزد کند که حتی هنوز به دانشگاه نرفته است؟ بهانه‌ی اصلی سیمین بزرگ کردن خواهر و برادر کوچک‌تر آنهاست در صورتی که تا پیش از فوت پدر و مادرشان (یعنی حاج عطا و همسرش) مسئولیت اصلی زندگی برگردن آن‌ها بود و سیمین خیلی زودتر از این‌ها می‌توانست ازدواج کند. سیمین حتی زمانی که خواهر حبیب به شرکتشان می‌رود و عملا موضوع کلاهبرداری برادرش را افشا می‌کند باز هم متوجه دسیسه‌های حبیب کیانی نمی‌شود و همچنان پای اعتماد بی موردی که به کیانی دارد می‌ماند. هرگز در طول سریال مشخص نشد که اعتماد بیش از حد از کجا نشات گرفته است؟
نسرین دختر دوم خانواده دقیقا مسیر معکوس را رفته است. او دانشگاه رفته و تحصیل کرده است. با پسر عمه اش ازدواج کرده و اکنون منتظر نخستین ثمره‌ی ازدواجشان است. سهیلا تازه به دانشگاه رفته و دغدغه‌های جوانی بیست ساله را دارد. دانیال و پگاه نیز هنوز مدرسه هم نمی‌روند و خردسال هستند. هیچ گونه جناسی بین سیمین، نسرین و سهیلا و دانیال و پگاه دیده نمی‌شود. نویسنده و کارگردان باید روی شخصیت این دو خردسال بیشتر فکر می‌کردند.
در صبح روزی که خبر ارتحال امام خمینی رسما اعلام می‌شود همه‌ی اعضای خانواده در خانه خبر را از طریق تلویزیون تماشا می‌کنند در صورتی که در آن زمان تلویزیون برنامه‌ی صبح گاهی نداشته است و خبر مربوطه از طریق رادیو مخابره شده است و آن چه که امروزه به عنوان خبر فوت امام در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و در سریال نیز دیده شد، در استودیوی رادیو صرفا جهت ثبت در آرشیو ضبط شده است.
حبیب کیانی با بازی پوریا شکیبایی به لحاظ انتخاب بازیگر برای ایفای نقش مقابل الیکا عبدالرزاقی چندان قابل درک نیست. اصولا این دو بازیگر اختلاف سنی فاحشی با یکدیگر دارند و انتخاب این دو به عنوان شریک کاری و همسر قابل درک برای مخاطب عموم نیست.
در لحظه‌ی اعلام خبر ارتحال امام خمینی، یکی از جانبازان افتخار آفرین دوران دفاع مقدس جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و این یکی از صحنه‌های تماشایی و ماندگار این سریال به شمار می‌آید. این که یک جانباز با شنیدن خبر رهبرش دیگر طاقت نمی‌آورد و به دیدار حق می‌شتابد.
امروز و جعفرزاده دقیقا در یک روز گم می‌شوند و دقیقا در یک شب پیدا می‌شوند. کوچکترین فاصله‌ای بین سکانس پیدا شدن جعفرزاده روی تخت بیمارستان و حضوردر مراسم عقد و ازدواج دخترش با خواستگار قدیمیش نیست و مخاطب عملا این پرسش در ذهنش به وجود می‌آید که مگر این پدر در سکانس پیشین روی تخت بیمارستان نبود؟
به صورت کلی سریال «برف بی صدا می‌بارد» سریالی خوب و خوش ساخت است که ضمن قصه گویی و شخصیت پردازی جذاب که مخاطب را جلب می‌کند از مفاهیم و ارزش‌های والای انسانی و وضعیت زندگی خانواده‌های ایثارگر، جانبازان و سلحشوران عرصه‌ی دفاع قدس سخن به میان آورده که در نوع خودش حائز تقدیر و ارج نهادن است. به عبارتی دیگر، نویسنده و کارگردان با تلفیق دو عنصر اصلی قصه و ارزش‌های والای دفاع مقدس توانسته است اثری را پدید آورد که هم آینه‌ای از تاریخ دفاع مقدس و هم باعث انتقال مفاهیم ارزشمند آن دوران است.
انتهای پیام/۱۳۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برف بی صدا می‌بارد؛ تعامل قصه گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

گویاسازی عکس رزمندگان آذربایجان شرقی (۱۱۳)

گویاسازی عکس رزمندگان آذربایجان شرقی (۱۱۳)


ایستاده از سمت راست: «سیدمصطفی الموسوی»، شهید «قاسم هریسی»، سردار شهید «مهدی باکری»، شهید «ابراهیم روشن تن»، شهید «محمدرضا باصر» 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گویاسازی عکس رزمندگان آذربایجان شرقی (۱۱۳) بیشتر بخوانید »

دشمن اگر ضعف از ما ببیند ما را امان نمی‌دهد

دشمن اگر ضعف از ما ببیند ما را امان نمی‌دهد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمان، «خداکرم سلیمانی» پانزدهم خرداد 1313 در روستاي قنات ملک از توابع شهرستان رابر به دنيا آمد. وی خواندن و نوشتن نمی دانست. كشاورز بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و سه دختر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. دهم تير 1365 در مهران توسط نيروهای عراقي بر اثر اصابت تركش، شهيد شد. فرزندش محمود نيز به شهادت رسيده است.

بخشی از وصیت‌نامه شهید «خداکرم سلیمانی»:

از شما تقاضا دارم که چند کلمه حرف از این بنده گناهکار گوش کنید سعی کنید که جبهه و پشت جبهه را خالی نگذارید و همیشه در فکر باشید که دشمن اگر ضعف از ما ببیند ما را امان نمی دهد و دائما به ندای امام پاسخ گفته و او را تنها نگذارید که ترویج و حفظ اسلام بر عهده امام می باشد.

خانواده محترم شما را سلام می رسانم و از زحماتی که در طول زندگی برای من کشیده اید یک دنیا سپاسگزار می‌باشم و تنها توصیه من به شما این است که در تعلیم و تربیت بچه ها کوشا بوده و آنها را کاملا با فرایض و مقررات اسلامی که توسط پیامبر اسلام در قرآن برای ما آمده آشنا بسازید و آنی از فکر و خیال آنها به دور نباش.

از شما بچه هایم می خواهم که خوب درس بخوانید و پیرو خط امام باشید تا فردی مفید برای جامعه اسلامی باشید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دشمن اگر ضعف از ما ببیند ما را امان نمی‌دهد بیشتر بخوانید »