شهید باکری

باید اولین گردان باشیم که با می‌گذارد توی خرمشهر


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، «بوی باروت بوی باران» به زندگی‌نامه و فرماندهی سردار شهید حمید باکری در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر، در قالب ۲۶ خاطره از دوستان و همرزمان وی پرداخته هست. برای تدوین این اثر از هفت کتاب و مصاحبه‌هایی با علی فضلی، محمدباقر طریقت، صمد ملاعباسیان، مهدی بخشی و محمد کاشف و گزارش‌های شهید سپهبد علی صیاد شیرازی استفاده شده هست.

قسمت پنجم بازخوانی «بوی باروت بوی باران» را در ادامه می‌خوانید:

پیشتاز

بعد از فتح‌المبین یقین پیدا کرده بودم که حمید باید مسئوولیت بالاتری بگیرد. اصرار کردم باز گفت همین‌جا با بچه‌ها راحت‌ترم. 

با مهدی کار می‌کرد و من خوشحال بودم از این‌که هست و از طرح‌هایش استفاده کردم فاصله این عملیات تا عملیات بیت‌المقدس خیلی کم بود، فکر کنم چهل‌وپنج روزه و ما وقت زیادی نداشتیم. این عملیات مثل عملیات قبلی خیلی وسیع و پیچیده بود، هم ازنظر گستردگی منطقه عملیاتی هم ازنظر مسطح بودنش هم ازنظر عبور از رودخانه وحشی کارون که باید با نیرو‌های پیاده ازش می‌گذشتیم. عملیات انجام شد. 

ما در روز بیست‌وپنج یا ششم عملیات مأمور تأمین مرز بودیم عراقی‌ها هنوز داخل خرمشهر بودند و مقاومت می‌کردند. یگان ما مستقر در قرارگاه فتح، مأمور شد برود. خرمشهر برای عملیات آزادسازی کامل، چون اهداف کامل عملیات تأمین نشده بود. گردان حمید خیلی آسیب‌دیده بود. احساس کردم باید. به‌شان استراحت بدهم به حمید گفتم ناراحت شد گفت: ما باید پیشتاز باشیم. یعنی باید اولین گردان باشیم که با می‌گذارد توی خرمشهر. 

همین هم شد رفتیم منطقه خرمشهر محل مأموریتمان مشخص شد. شروع کردم به شناسایی و شب هم عملیات همان شب خط‌شان شکسته شد. عراق مجبور شد از داخل خرمشهر فشار سنگین روی ما بیاورد. از جاده شلمچه نیروی زیادی آورد. آمد برای پس گرفتن مواضعی که اطراف شهر ازدست‌داده بود. هدف پس گرفتن دو خاک‌ریز بود یکی مارد یکی دو جداره که یک‌طرفش ما عمل می‌کردیم یک‌طرفش حسین خرازی و بچه‌های تیپش، حسین از طرف پل آمده بود به سمت جاده خرمشهر ـ شلمچه و ما از طرف گمرک. 

حجم آتش آن‌قدر زیاد بود که عراق آمد یکی از خط‌ها را گرفت. گردان حمید شب عمل کرده بود. من نگرانشان بودم. یا موتور از گمرک حرکت کردم بروم پیششان که نشد. موتور را رها کردم و پیاده راه افتادم. عراقی‌ها تیراندازی کردند. حمید مرا از دور دید. راه بی‌خطر را نشانم داد. رفتم داخل خاک‌ریز گفتم: چه خبره؟ 

گفت: عراقی‌ها آن‌طرف جاده‌اند و ما این‌طرف و هر جور هست باید بزنیمشان پس همین‌طور که حرف می‌زد یک ظرف یک‌بار مصرف غذا را باز کرد و تعارف زد گفت: بسم الله. 

گفتم: نوش جان. 

گفتم طرحش را بگوید بهترست او می‌خورد و می‌گفت یک رخته توی خاک‌ریز پیداکرده می‌خواهد ازآنجا عمل کند. ساعت یازده صبح بود. نیم ساعت طول کشید گردان را آماده کند و ببردشان جاده و از همان‌جا ببردشان پشت سر عراقی‌ها. رسم این بود که نیرو‌های ما شبانه تک بزنند. این تک روزانه طرح نویی بود که فقط حمید به فکرش رسیده بود می‌خواست با یک استعداد چهارصد با شاید پانصد نفره بایستد مقابل دو تیپ عراقی، یعنی همان دو گردان عمل‌کننده اصلی‌اش توی خط و آن دو گردان احتیاطش در عقبه. 

این کار جرأت می‌خواست، چون من جدیت عراقی‌ها را درگرفتن منطقه دیده بودم راستش زیاد مطمئن نبودم حمید بتواند موفق بشود. اگر هم رضایت دادم فقط به خاطر این بود که حس کردم لااقل با این کار یک تک مختل‌کننده علیه عراق خواهیم داشت و نباید بگذاریم بیشتر از این پیش بیایند تا آن‌وقت خودمان را بیشتر به آنها نشان بدهیم. 

بچه‌ها شروع کردند به رفتن. من هنوز نگران بودم. نگرانی‌ام را به حمید منتقل کردم از تانک‌های و نیرو‌های زیادشان و این‌که این خیلی حساس هست و عراق که او گفت: نگران نباش احمد آن‌طرف یک کانال هست که به بچه‌ها گفته‌ام بروند آنجا. 

گفتم: دقیق کجاست؟ 

گفت: پشت جاده آسفالت پیچ می‌خورد می‌رود طرف سیل بند. 

گفتم: آنجا که وصل هست به جاده‌ای که عراقی‌ها ازآنجا آمده‌اند. 

روشنش کردم که آنها از داخل شهر نیامده‌اند، از حاشیه رود آمده‌اند و اگر بچه‌ها بروند رودروی آنها قرار بگیرند و نتوانند به آن کانال برسند زبانم لال که رفت به بچه‌ها گفت: وقتی از جاده رد شدید تا می‌توانید با سرعت بدوید خودتان را برسانید به کانال که خود عراقی‌ها حفرش کرده بودند. 

ده نفر که رفتند. درگیری توی کانال شروع شد. وضع خط طوری بود که باید خیلی سریع و خیلی دقیق طرح می‌دادیم و عمل می‌کردیم و حمید این کار را کرد با احترام به من تیراندازی‌مان شدت گرفت. نیرو‌های عقبه عراق نتوانستند به نیرو‌های خط اولشان برسند و مطمئن شدند که افتاده‌اند توی محاصره خرمشهر هم که در تمام خطوط درگیر بود و با این حمله گازانبری ما این فکر محاصره تقویت می‌شد.

تسلیمی‌ها دقیقه‌به‌دقیقه بیشتر می‌شدند. بچه‌ها رفتند به سمت مارد و گرفتندش. شب آماده شدیم برای حرکت به‌طرف شهر که آتش آرام شد. فردا ظهرش به چند نفر از نیرو‌های زرهی گفتم بیایند. آنجا مستقر شوند تا این‌که یک استیشن عراقی با سرعت آمد سمت خط ما. 

بچه‌ها طرفش تیراندازی کردند. آمد ایستاد جلو خط سرنشینش یک سرتیپ عراقی بود. فرمانده همان تیپی که توی همان ناحیه عمل کرده بود، آمد از ماشین پایین من و حمید، با یک عربی دست و با شکسته، باش حرف زدیم ازش خواستیم بگوید چه طرحی دارند. از روی نقشه آمد وضع خودشان را تشریح کرد. معلوم شد حسابی دست و پاشان را گم‌کرده‌اند. نزدیکی‌های ظهر رفتیم به سمت شهر. حمید قرار بود برود از راه‌آهن بگذرد برسد به رودخانه، بیست دقیقه بعد با بی‌سیم تماس گرفت گفت: احمد تمام شد. 

گفتم: تمام تمام. 

گفت: تمام که تمام هست. فقط یک وضعی شده اینجا که باید بیایید کمک‌مان محشر کبراست الآن. 

سریع رفتم خودم را رساندم به شهر، دیدم عراقی‌ها، گروه‌گروه می‌آیند تسلیم می‌شوند. خیابان‌ها جای سوزن انداختن نبود. حمید گفت: تعدادشان دارد بیشتر از ما می‌شود. نباید خودشان بفهمند. یک کاری کن سریع بروند تخلیه بشوند عقب.

انتهای پیام/ ۱۶۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

باید اولین گردان باشیم که با می‌گذارد توی خرمشهر بیشتر بخوانید »

حمید باکری آرامش را در حضور امام خمینی (ره) یافت


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، «بوی باروت بوی باران» به زندگی‌نامه و فرماندهی سردار شهید حمید باکری در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر، در قالب ۲۶ خاطره از دوستان و همرزمان وی پرداخته هست. برای تدوین این اثر از هفت کتاب و مصاحبه‌هایی با علی فضلی، محمدباقر طریقت، صمد ملاعباسیان، مهدی بخشی و محمد کاشف و گزارش‌های شهید سپهبد علی صیاد شیرازی استفاده شده هست.

قسمت اول بازخوانی «بوی باروت بوی باران» را در ادامه می‌خوانید

تولد یک مبارز

حمید آخرین فرزند خانواده بود و همه او را دوست داشتند. چشمان ناز این کودک در هیجده ماهگی از دیدن مادر خود محروم ماند. چون مادرش در اثر حادثه رانندگی دنیا را وداع کرد و حمید ماند و عمه سکینه‌اش عمه سکینه حمید را پیش خود نگه داشت. وقتی دوره‌ی سیکل را در کارخانه قند نوشین شهر به پایان برد، رفت به خانه عمه و با مهدی در دبیرستان فردوسی شهید چمران فعلی) به تحصیل مشغول شد و توانست دیپلم ریاضی بگیرد.  

هر چند مهدی تنها یک سال از او بزرگتر بود، اما نگذاشت حمید، نبودن مادرش را زیاد احساس کند هر چند عمه سکینه هم برایش مادری کرد. به همین خاطر بود که حمید سایه به سایه مهدی می‌گشت. بعد از خدمت سربازی به تبریز رفت و در تبریز، این دو آن چه از برادرشان علی باکری آموخته بودند، باز خواندند.  

علی باکری، استاد یار دانشگاه تهران بود که هنگام بازگشت از سفر علمی فرانسه به علت داشتن سابقه فعالیت سیاسی و حمل اسلحه در سال ۱۳۵۰ دستگیر و سپس، اعدام می‌شود.  تاثیر گذاری شخصیت و آموزش‌های علی در خاطرات حمید پیدا بود.  او را کمتر می‌دیدیم، ولی هر بار که به ارومیه می‌آمد، همه ما را جمع و برای مان صحبت می‌کرد. معمولاً به همراه خود کتاب می‌آورد تا مطالعه کنیم و بعد از مطالعه نتیجه را سوال می‌کرد. او به خواندن نماز بسیار تاکید داشته 

مخالفت‌های پدرشان برای دوری از فعالیت‌های سیاسی مهدی و حمید بر می‌گردد به قضیه ساواک و فعالیت‌های سیاسی و اعدام.  اما پیوستن مهدی به جریانات سیاسی دانشگاه تبریز و تهران روز به روز فکر حمید را پالایش میداد و او با علاقمندی به تاریخ و علوم دینی فکورتر و صبورتر می‌شد.  کاظم میرولد هم منزل حمید و مهدی در تبریز (میدان قطب) می‌گوید: 
در مقطع پایانی دوره سربازی بود که با مهدی صحبت کردیم و قرار گذاشتیم حمید، بعد از خدمت سربازی به تبریز بیاید. حدود یک سال همراه ما بود. او از روحیه و خصوصیات ارزشمندی مثل صبر، خویشتن داری و صفای باطن برخوردار بود ولی با توجه به شرایط خاص سیاسی – اجتماعی جامعه و شور و شوق او برای ادامه مبارزه وقت کمتری به مطالعه دروس کنکور اختصاص می‌داد. اما تمام روز در خانه می‌ماند.  

ساواک تبریز آمد و شد این خانه اجاره‌ای سه جوان را پی گرفته بود که اولین آوارش بر سر حمید خراب میشود و از همان روز به بعد، حمید به تصورات و برنامه هایش، شکل دیگری می‌دهد. میرولد می‌گوید.  روزی که ساواک به منزل ما ریخت و حمید در منزل بود. او توهین فراوان دید و کتک سیری هم خورد که در تعمیق کینه اش نسبت به رژیم شاه موثر بود ولی هیچگاه از آن اتفاق گلایه نکرد

حمید نا آرام‌تر می‌شود و مهدی دل نگران از بیقراری حمید. پس از روزها، بحث و گفت‌و‌گو تصمیم میگیرند در سال ۱۳۵۵ حمید به خارج از کشور برود و در آنجا به درس خود ادامه دهد. در یک جمع بندی با مهدی ترجیح داده شد که حمید برای تحصیل تا فراهم شدن امکان مبارزه راهی خارج شود و این اتفاق افتاد و بعد از مدتی قرار شد، حمید برای آشنایی با مسایل رزمی و آموزش نظامی به سوریه و لبنان برود و او این کار را با علاقه و پشتکار بسیار انجام داد.  

اقامت کوتاه در کشور ترکیه و دیدن اوضاع دانشجویان دانشگاه‌های ترکیه به ویژه دانشجویان ایرانی، حمید را قانع نمی‌کند. فکر حمید، او را با خودش می‌برد. مذاق ذهن او دیگر به هر آرزویی اقبال نشان نمی‌دهد.  اینجا در ترکیه هم دانشجویان ایرانی خبر از بی بند و بارها، بقیه چیی هستند و گویا فقط چند نفر مذهبی در استانبول هستند ولی تعدادشان خیلی کم هست و ترکیه فقط به درد این می‌خورد که هر چهار سال لیسانس بگیری با نوشتن این نامه که خطاب به پسر دایی اش بود، از ترکیه خارج می‌شود و می‌رود به آلمان که گویا، هم فضای آزادتر و هم دانشگاه‌های معتبری دارد و در شهر آخن به کمک پسر دایی اش پذیرش دانشگاه را می‌گیرد ولی فقط یک هفته دل به درس و دانشگاه می‌سپارد، بقیه ساعات عمرش در کنج مسجد هامبورگ سپری می‌شود.  

در نامه‌ای که از حمید می‌خوانیم معلوم می‌شود که آلمان با همه آنچه که شنیده بود اگر مسجد هامبورگاش نبود به لحظه‌ای درنگ نمی‌ارزید، چون قبل از رفتن به آلمان، آداب قرآن نماز و ورزش را با خود همراه برده و در آنجا همه اندیشه‌های اش را با قرآن و نماز میشست مانده بود که چگونه فضا و محیطی پیدا کند تا آموخته هایش را به تجربه بنشاند.  مشکلات من برای خودم خیلی اسامی هست و مهم هستند. در حال حاضر به هیچ وجه احساس آرامش روحی نمی‌کنم و فکر می‌کنم تغییر مکان‌ها بر همین اساس باشد احساس گناه شدید میکنم که عمر، بیهوده می‌گذرد. وای، در آن روز جواب خدا را چه خواهم داد. به هر حال به فرانسه می‌روم. تا ان شاء الله بتوانم از تجربیات مردان مؤمن تری استفاده کنم و برنامه‌ای طولانی مدت برای خودم طرح ریزی کنم.  

حمید در فرانسه با دیدار امام خمینی (ره) راز‌های آرامش را در می‌یابد و مأموریت می‌گیرد که به سوریه و لبنان برود و دوره نظامی را بگذراند. از آن پس حمید و مهدی مأمور انتقال اسلحه از ترکیه به ایران می‌شود. اسلحه‌ها را حمید از مرز ترکیه، تحویل مهدی می‌داد و مهدی هم به دست مبارزان در ارومیه می‌رساند. انقلاب اسلامی لحظه به لحظه جزیره سلطنت پهلوی را به زیر آب می‌برد. دره‌های آب‌ها را و باران را به کام خود می‌کنند. نفس خاک تفتیده، خبر از سیراب شدن مردم انقلابی را به گوش می‌رساند. سکوت‌ها در هر شب فریادی را می‌زایند. باورها، در همان شب‌ها به بار می‌نشینند و در صبح على الطلوع، جوانه می‌دهند مثل بوته‌های لطیفی که بی ادعا، سنگ‌ها را شکسته باشند.  

در سال ۱۳۵۷ با آمدن امام خمینی (ره)، حمید، از مرز ترکیه می‌گذرد و بر حسب اتفاقی در پاسگاه مرزی به جای دیدن مهدی پدرش آقا فیض الله را می‌بیند. یاد مادر و تلخی مدت‌ها دوری از کانون گرم خانواده هر دو را در آغوش همدیگر به گریه می‌اندازد، شانه هایشان با ضرب آهنگ گریه‌های شان می‌لرزیدند. حرف‌ها داشتند ولی گریه امان شان نمی‌دهد.

انتهای پیام/ ۱۶۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

حمید باکری آرامش را در حضور امام خمینی (ره) یافت بیشتر بخوانید »

دشمن فریبکارانه دم از مذاکره مستقیم زیر سایه تهدید می‌زند


به گزارش مجاهدت از خبرگزاری دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی، سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی امروز در مراسم بزرگداشت سالگرد شهادت شهید باکری و شهدای عملیات خیبر و بدر در محل مصلای امام خمینی (ره) تبریز اظهار داشت: این لحظات، لحظات بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از روحانیت و معنویت هست. در واپسین لحظات یکی از روزهای ضیافت الهی و در آستانه ورود به سالروز میلاد باسعادت کریم اهل‌بیت (ع) این عید بزرگ را به‌تمامی خواهران و برادران، تبریک می‌گویم.

دشمن فریبکارانه دم از مذاکره مستقیم زیر سایه تهدید می‌زند

وی با اشاره به علاقه و ارادت خاص خود به مردمان آذربایجان تصریح کرد: این دیار، سرزمین مردان و زنان بزرگی هست که در شکل‌دهی به هویت دینی ملت بزرگ ایران و در پیش‌گامی قیام‌های بزرگ، نقشی برجسته و درخشان ایفا کرده‌اند.

سردار سرلشکر پاسدار سلامی تصریح کرد: روح مقاومت در سرزمین ایران، مدیون مجاهدت و پیش‌گامی مردان این دیار هست. دیاری با عالمان بزرگ که در کهکشان پرستاره فقاهت و اجتهاد، جایگاه رفیع به خود اختصاص داده‌اند. عالمانی که در ترویج معارف اسلامی همواره پیشقدم بوده‌اند.

فرمانده کل سپاه پاسداران افزود: مردمان این خطه در قیام‌های تاریخ‌ساز همواره پیشگام بوده‌اند، چه در قیام مشروطیت و چه انقلاب اسلامی و چه در مقابله با فتنه ۸۸ مردم آذربایجان با اجتماع خود پیشران حرکت عظیم مردم ایران برای مقابله با آن فتنه عظیم شده و آرامش و شکوه را به انقلاب و نظام و ملت ما بازگرداندند.

وی با بیان اینکه هر سرزمینی با حوادث بزرگ و رجال بزرگ آن، شناخته می‌شود، عنوان کرد: پهنای جغرافیایی عامل وسعت سرزمین‌ها نیست. ملت‌ها، جوامع، اقوام و شهرها، با قهرمانان خود و با انسان‌های بزرگی که برای عزت و اعتبار و منزلت جامعه خود فداکاری می‌کنند و جان می‌دهند، الهام می‌بخشند، حرکت ایجاد می‌کنند، شناخته می‌شود.

سرلشکر سلامی جامعه‌ای را پیشگام دانست که آگاه هست و در ادامه ابراز داشت: آگاهی و ایمان دو بال حرکت یک جامعه هست. قیام‌ها تحت تأثیر ایمان و آگاهی حاصل می‌شود.

وی با اشاره به خصوصیات شهید باکری تاکید کرد: این شهید فقط یک فرمانده نظامی نبود. او یک نابغه در قوت تدبیر و نفوذ کلام، مدیریت، فرماندهی و قدرت برانگیختگی رزمندگانش بود. او در سخت ترین شرایط نبرد چه در فتح سوسنگرد، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، در خیبر و بدر و عملیات های بعد آن آماده رزم و فداکاری بود.

فرمانده کل سپاه پاسداران ادامه داد: شهید باکری را ساعاتی قبل شهادت کنار دجله دیدم که آرام و با اطمینان در میان‌کوهی از آتش نشسته بود که این تصویر او هنوز هم کاملاً در ذهنم مجسم هست. هیچ احساس اضطرابی در او وجود نداشت با اینکه شرایط نبرد سخت بود و دشمن در آن نقطه در حال غلبه بود اما او ایستاد.

وی افزود: شهید باکری در قله فضیلت‌ها نشسته بود و از این قله جوشان، فروتنی و تواضع و محبت و رافت، ایثار و گذشت، عبودیت، بندگی و سادگی و ساده‌زیستی می‌جوشید و در پیکره لشکر ۳۱ عاشورا جریان می‌یافت.

دشمن فریبکارانه دم از مذاکره مستقیم زیر سایه تهدید می‌زند

سرلشکر سلامی، شهید باکری را یک قهرمان بزرگ ملی دانسته و خاطرنشان کرد: او نه فقط برای ملت ایران بلکه برای تمامی امت‌های اسلامی، قهرمان بود. ما گاه تصور می‌کنیم شهادت، فداکاری و جان‌دادن برای یک‌لحظه هست و تأثیر آن هم همان لحظه هست اما شهادت آغاز مسیری پایان‌ناپذیر هست.

وی تصریح کرد: اگر ملت ما امروز ایمن، مقتدر و معتبر، به‌عنوان یک قدرت بزرگ در جهان شناخته می‌شود، به برکت شهادت رزمندگانی چون باکری‌هاست. آنان مسیر عزت ملت را گشودند و آن را افتتاح کردند. فضایل شهدا و خط سیر آنان تا ابد جاری هست.

فرمانده کل سپاه پاسداران افزود: زنده‌بودن شهید به این هست که آثار وجودی او هرگز محو نمی‌شود و گذشت زمان، غبار کهنگی به رخسار شهدا نمی‌نشاند چرا که آنان، جاودانه هستند.

وی ابراز کرد: اگر باکری در آن زمان مقابل دشمن نمی‌ایستاد، امروزی وجود نداشت. زمان یک واقعیت پیوسته هست و هیچ نقطه‌ای از نقطه ماقبل خود مجزا نیست و ما در مسیر زمان حرکت می‌کنیم. رزمندگانی که از بارش گلوله نترسیده و به زمین می‌افتادند، در حال ساخت جاودانگی و ابدیت زنده برای ملت ایران بودند.

سرلشکر سلامی، رمز و راز جاودانگی یک ملت را به وجود پیکرهایی دانست که در سخت‌ترین شرایط نبرد می‌ایستند و در ادامه تشریح کرد: رزمندگانی که گام‌های خود را روبه‌جلو گذاشته و هر چه به دشمن می‌رسند، شاداب‌ترند و اگر چنین مردانی نبودند، سرنوشت کشور ما مشابه سرنوشت ملت‌هایی بود که دیروز و امروز سرنوشت غم‌انگیزشان را تحت سیطره دشمنان می‌بینیم.

فرمانده کل سپاه پاسداران، دشمنان اسلام را بی‌رحم و فاقد منطق دانسته و گفت: این‌ها به ارزش‌های انسانی پایبند نبوده و تنها چیزی که می‌فهمند ، قدرت هست و جز باثبات قدم نمی‌توان حرکت آنان را متوقف کرد.

وی افزود: شما رفتار دشمنان را در غزه، لبنان، سوریه، یمن، عراق و افغانستان دیده‌اید. ما از تاریخ نزدیک سخن می‌گوییم. دشمنان بدعهد هستند و هیچ تعهد و پیمانی را به رسمیت نمی‌شناسند.

سرلشکر سلامی یادآور شد: باید اتفاقات بعد از جنگ را در کشور در نظر گرفت؛ آنجایی که ملت ایران توانست از زیر فشار سنگین و تنگنای تحریم خود را عبور دهد و این سیاست خطرناک دشمن را خنثی کند و در مقابل جبهه گشایی نظامی و امنیتی و تروریستی دشمن بایستد.

وی افزود: همه این‌ها در سایه شهامت و شهادت شهدای ما بوده هست که ادبیات ایستادگی و روح مقاومت و دانش استقامت را تحت رهبری امام و پیشوای انقلاب تعریف کردند. 

فرمانده کل سپاه پاسداران، نترسیدن از شکوه ظاهری امپراطوری‌ها را درسی از سوی امام و شهدا عنوان کرده و گفت: در همان لحظاتی که تحت تاثیر گفتگوهای ارعاب‌آمیز و گزینه‌های نظامی روی میز بودیم، توانستیم زندگی کنیم. نه به دشمن اعتماد کرده و نه با او مذاکره کردیم و نه اجازه دادیم، دست‌های او برای اعمال تهدید باز شود. 

وی دشمنان را در حال تکرار اشتباهات گذشته خود دانسته و خاطرنشان کرد: دشمن از غزه و لبنان و یمن و افغانستان درس نمی‌گیرد. او راه اشتباهات گذشته خود را می‌رود که منجر به شکست خواهد شد.

دشمن فریبکارانه دم از مذاکره مستقیم زیر سایه تهدید می‌زند

سرلشکر سلامی تصریح کرد: دشمن فریبکارانه دم از مذاکره مستقیم زیر سایه تهدید می زند. معلوم هست که ملت ایران را نشناخته درحالی‌که ملت ایران عمیقاً دشمن خود را می‌شناسد و هرگز به سخنان ظاهری او توجه نمی‌کند.

وی یادآور شد: آنکه توافق سیاسی برجام را پاره کرد و به راه حل های خشونت آمیز و تهاجمی چون فشار و تحریم و تهدید روی آورد، خود امریکا بود. 

سرلشکر سلامی با اشاره به لزوم درس گرفتن از تجربیات گذشته ابراز داشت: اگر از تجربیات تلخ درس نگیریم، مجبور به تکرار آن هستیم. خداوند امر به استقامت فرموده هست؛ به اینکه هیچ تکیه خفیفی به دشمنان نداشته باشیم تا مشمول نصرت الهی شویم. 

فرمانده کل سپاه پاسداران، ملت ایران را در راه دفاع از منافع، ارزش ها، هویت و حقانیت کاملا مصمم دانسته و عنوان کرد: ما در مقابل هر تهدیدی، قاطعانه می ایستیم و هر تهدیدی را اگر عملی شود، به شدیدترین شکل پاسخ می دهیم؛ پاسخی قاطع، کوبنده و ویرانگر.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دشمن فریبکارانه دم از مذاکره مستقیم زیر سایه تهدید می‌زند بیشتر بخوانید »

شهید «مهدی باکری» نماد مسئول متخصص و متعهد است

شهید «مهدی باکری» نماد مسئول متخصص و متعهد است


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از قزوین، «محمدمهدی اعلایی» استاندار قزوین شامگاه پنج شنبه در آئین افتتاح پروژه تئاتر شهر قزوین اظهار داشت: متاسفانه در استان قزوین، زیرساخت‌ها در بسیاری از حوزه‌ها از جمله حوزه هنر و فرهنگ با ظرفیت ها، استعداد‌ها و داشته‌های استان بسیار فاصله دارد و برای جبران این مهم باید تلاش زیادی صورت گیرد. 

وی افزود: استان قزوین در حوزه تئاتر، سینما، موسیقی و بسیاری از حوزه‌های فرهنگی و هنری، هم در حوزه ظرفیت‌های تولیدی و هم در حوزه علاقه مندی به این هنر‌ها از غنای بالایی برخوردار است؛ ولی متناسب با آن از امکانات برخوردار نیستیم و در حوزه سینما و سالن موسیقی استان مشکلاتی دارد.

اعلایی گفت: نگاه دولت این است که زیرساخت‌های فرهنگی و هنری در سطح کشور و استان تقویت شود و در همین راستا در سفر سال گذشته رئیس جمهور به قزوین منابعی در حوزه فرهنگ و هنر از جمله برای راه‌اندازی شهرک محتوا جذب شد و امیدواریم این جهت‌گیری‌ها برای توسعه فرهنگ و هنر نقش‌آفرینی بیشتری داشته باشد.

استاندار قزوین اضافه کرد: در راستای حمایت از هنرمندان عمارت سپهدار نیز در اختیار اداره ارشاد قرار می‌گیرد تا این فضای تاریخی تبدیل به گالری هنر‌های تجسمی شود.

نماینده عالی دولت در استان اظهار داشت: در اراضی الحاقی بالای اتوبان قزوین تاکید ویژه‌ای برای زیرساخت‌های فرهنگی و هنری شده است و امیدواریم ظرف سال‌های آینده توسعه زیرساخت‌های فرهنگی و هنری در خور مردم و هنرمندان شاخص باشد.

استاندار قزوین در پایان با اشاره به فرارسیدن ۲۵ اسفند سالروز شهادت شهید مهدی باکری و روز شهردار افزود: شهید باکری نماد یک مسئول متخصص، متعهد و کاربلد است که به عنوان الگوی خدمتگزاری صادقانه مطرح است، این روز را به تمامی شهرداران تبریک می‌گوییم و امیدواریم همه ما بتوانیم در راه خدمت مضاعف به مردم در مسیر این شهید عزیز قدم برداریم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید «مهدی باکری» نماد مسئول متخصص و متعهد است بیشتر بخوانید »

عکس/ دعای مشترک شهید باکری و شهید سلیمانی

عکس/ دعای مشترک شهید باکری و شهید سلیمانی


دعای مشترک شهید باکری و شهید سلیمانی: خدایا مرا پاکیزه بپذیر…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عکس/ دعای مشترک شهید باکری و شهید سلیمانی بیشتر بخوانید »