شهید علم الهدی

فعالیت گروه جهادی شهید علم الهدی در روستا‌های سراجه و نواران قم

فعالیت گروه جهادی شهید علم الهدی در روستا‌های سراجه و نواران قم


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از قم، گروه جهادی شهید علم الهدی بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان قم متشکل از ۲۰ تن از دانشجومعلمان خواهر، در قالب عهد خدمت به انجام فعالیت فرهنگی و آموزشی در روستا‌های سراجه و نواران پرداختند.

فعالیت‌های این گروه جهادی شامل برنامه‌های آموزشی، تربیتی، فرهنگی، ورزشی و عمرانی و رنگ آمیزی دیوار‌های مدرسه نواران با تمرکز بر زیبا سازی فضای تحصیلی دانش آموزان انجام شد.

همچنین اجرای برنامه‌های متنوع فرهنگی، آموزشی و ورزشی برای دختران مقطع ابتدایی و راهنمایی و نیز برگزاری کلاس‌های تقویتی و انس با قرآن هم در حسینیه از دیگر برنامه‌های گروه جهادی شهید علم الهدی بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فعالیت گروه جهادی شهید علم الهدی در روستا‌های سراجه و نواران قم

فعالیت گروه جهادی شهید علم الهدی در روستا‌های سراجه و نواران قم بیشتر بخوانید »

حماسه شهید «علم‌الهدی» در هویزه پیش از آزاد‌سازی خرمشهر

حماسه شهید «علم‌الهدی» در هویزه پیش از آزاد‌سازی خرمشهر


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ علیرضا جلالیان: با اجرا یمرحله دوم عملیات بیت المقدس و آزادسازی شهر هویزه، شدت قصاوت ارتش بعث در این شهر عیان شد. ماجرای محاصره دانشجویان و پاسدارن خط امام در عملیات نصر و قتل عام شهید علم الهدی و سایر شهدای هویزه و حتی عبور از پیکر شهدا با شنی تانک و رهاکردن پیکرها، تا تخریب کامل شهر بعد از اشغال همه در این برهه مستند شد.

هویزه پیش از خرمشهر آزاد شد، اما...

اگرچه هویزه شهری با ساکنان عرب زبان بود، اما این رفتار بعثیان نشان از مقاومت عشایر غیور عرب آن داشت، چراکه اسناد می‌گوید در این شهر تنها دو دیوار سالم وجود داشت.

به واسطه همین موضوع شهر هویزه امروز در خوزستان در محلی دیگر نزدیک به همان شهر قبلی بازسازی شد و محل قدیم شهر نیز به عنوان یادمان شهدای حماسه هویزه و سردار شهید علم الهدی امروز زیارتگاه عاشقان و دلشیفتگان و دفاع مقدس و جهاد و مقاومت هست.

در ادامه به بررسی اسناد مربوط به این ماجرای در روزشمار انقلاب و دفاع مقدس در برهه زمانی ۱۸ تا ۳۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ می‌پردازیم.

هویزه در واقع در مرحله دوم عملیات بیت المقدس آزاد شد، در کتاب نوزدهم روزشمار دفاع مقدس در تاریخ ۱۸ اردیبهشت چنین آمده هست «در نهمین روز از آغاز عملیات بیت المقدس شهر هویزه، پادگان حمید و بخش شمالی جاده اهواز خرمشهر آزاد و شهر اهواز پس از حدود بیست ماه از تیررس توپخانه دشمن خارج شد.»

«عقب نشینی لشکر ۵ مکانیزه و لشکر ۶ زرهی ارتش عراق از شمال منطقه عملیاتی بیت المقدس جنوب غربی اهواز و جنوب کرخه کور که از بعد از ظهر دیروز در پی پیشروی رزمندگان قرارگاه‌های فتح و نصر به طرف نوار مرزی و احتمال بسته شدن عقبه این دو لشکر عراق آغاز شده بود، همچنان ادامه دارد گزارش‌های قبلی حاکی از آن بود که دشمن جنوب کرخه کور هویزه و پادگان حمید را تخلیه کرده و به سرعت در حال فرار به سمت نوار مرزی کوشک و طلائیه هست گزارش‌های صبح امروز هم نشان میدهد نیرو‌های قرارگاه قدس در حال پیشروی به طرف پادگان حمید هستند. در هویزه نیز هیچ تحرکی از دشمن دیده نمی‌شود.»

هویزه پیش از خرمشهر آزاد شد، اما...

همچنین در بخش دیگر از کتاب در همان برهه چنین گزارش شده: «راوی قرارگاه مرکزی کربلا و خبرنگار جمهوری اسلامی به مناطق آزاد شده در جنوب غربی اهواز و جنوب رودخانه کرخه کور رفتند و مشاهدات خود را از میزان خسارت‌های وارد آمده به شهر هویزه ثبت کردند.

عبدالله درویشی راوی قرارگاه مرکزی کربلا که بعد از ظهر امروز از مناطق آزاد شده در جبهه شمالی منطقه عملیاتی بیت المقدس دیدن کرده مشاهدات خود را چنین روایت کرده هست. ساعت ۱۶:۰۰ به اتفاق جناب سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده ارتشی قرارگاه کربلا با هلیکوپتر به محل فرماندهی قرارگاه قدس شمال کرخه کور حرکت کردیم حدود ساعت ۱۷:۰۰ رسیدیم که گفتند سرهنگ لطفی فرمانده لشکر ۱۶ و فرمانده ارتشی قرارگاه قدس تشریف ندارند و ایشان در هویزه می‌باشند. سرهنگ صیاد شیرازی دستور دادند که همان‌جا بمانند تا ما پیش ایشان برویم. در اینجا مجدداً به وسیله هلیکوپتر به طرف هویزه حرکت کردیم و از بالای سرزمین‌های آزاد شده رد می‌شدیم.. بالاخره به بالای سر هویزه رسیدیم، اما چه هویزه‌ای ۱۴ هویزه‌ای که جز خاکروبه چیز دیگری از آن نمانده هست. تمام منطقه را صاف کرده بودند و انگار‌نه‌انگار در اینجا قبلاً ساکنینی زندگی می‌کرده‌اند. در هویزه سرهنگ لطفی را دیدیم…»

در ادامه این موضوع روایت دیگری هم در همنی بخش کتاب وجود دارد: «خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز که در ساعت ۱۴:۳۰ امروز به همراه یک گروه گشتی رزمندگان از مناطق آزاد شده دیدن کرده در گزارش خود آورده هست: «شهر حماسه آفرین هویزه به دست چنگیزیان زمان با خاک یکسان شده و از این شهر جز در دو مورد دیواری سالم باقی نمانده هست. متجاوزین بعثی که پایان سلطه ننگین خود را در این منطقه مقدس کشورمان کاملاً بدیهی می‌بینند قبل از فرار از شهر هویزه تمام ساختمان‌های قابل سکونت آن را منفجر و با بلدوزر صاف کرده‌اند تا شاید بتوانند آثار جنایاتشان را بپوشانند. پل هویزه روی رودخانه کرخه کور و منبع آشامیدنی شهر نیز توسط متجاوزین بعثی منهدم شده هست. در میان خرابه‌های شهر قطعات منهدم شده چندین یخچال، کولر، کپسول گاز، پنکه، ظروف آشپزخانه، رختخواب و کتاب‌های درسی کودکان به چشم می‌خورد.

در این گزارش همچنین آمده هست: عشایر مسلمان در محور اهواز – سوسنگرد – هویزه با شنیدن خبر پیروزی قوای اسلام بر نیرو‌های کفر صدامی و آزاد شدن هویزه، سر از پا نشناخته و با وجد و شعف در کنار جاده اجتماع کرده و به اتومبیل‌هایی که به نشانه پیروزی با چراغ‌های روشن خود عبور می‌کنند احساسات خود را ابراز می‌دارند.»

اما چند روز بعد (۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۶۱) پس از مشخص شدن این وضعیت و اقدامات ارتش بعث در هویزه که البته مردم آن ماهیت عربی داشتند «ایران از سازمان‌ها و مجامع بین المللی خواست تا با بازدید از هویزه، ابعاد وسیع جنایات رژیم عراق را از نزدیک مشاهده کنند. به گزارش مجاهدت از خبرگزاری جمهوری اسلامی، ستاد تبلیغات جنگ با انتشار اطلاعیه‌ای از سازمان‌ها و مجامع بین المللی به‌خصوص از سازمان‌های بی طرف و انسان دوست کشور‌های اسلامی دعوت کرد تا ضمن بازدید از هویزه شهر خون و شهادت به ابعاد وسیع جنایات ارتش عراق که حتی به هم وطنان عزیمان در خوزستان نیز رحم نمی‌کنند پی‌ببرند و از نزدیک مشاهده کنند که سردمداران رژیم عراق که سنگ هم وطنان عرب ما را به سینه می‌زنند، به چه‌سان خانه و کاشانه آنان را با تلی از خاک یکسان کرده و جنایتی فراتر از آنچه رژیم صهیونیستی در حق ملت زجر کشیده فلسطین و شهرهایی، چون قنیطره نمود، انجام داده‌اند. در بخشی از این اطلاعیه آمده هست: «ما از تمامی انسان دوستان جهان دعوت می‌کنیم تا با حضور در هویزه شهر عشق و ایثار نظاره‌گر ظلم رفته بر مردم بی‌گناه این خطه از میهن اسلامی‌مان باشند و ببینند چگونه صدامیان تمام ساختمان‌های قابل سکونت را منفجر و با بولدوزر‌ها صاف کرده‌اند و به چه‌سان در میان خرابه‌های شهر قطعات شکسته لوازم منازل و اوراق کتاب‌های درسی کودکان هم وطنانمان به چشم می‌خورد. رژیم بغداد که به دنبال شکست‌های پی‌در‌پی ارتش متجاوز دست به اعمال جنون آمیز می‌زند، بداند که مردم مسلمان ایران هرگز این جنایات وحشتناک را که به هم وطنانمان روا داشته فراموش نخواهد کرد و تا حق قانونی خود به ویژه حقوق مردم عربمان را از رژیم بعث صدام بازپس نگیرد آرام نخواهد نشست.»

با این اطلاعیه درست روز یعنی ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ این اتفاق رقم می‌خورد و بازدید خبرنگاران انجام می‌شود و تصاویری خوب و عیان کننده جنایات از این شهر که کاملا تخریب شده هست، مخابره می‌شود.

در بخش دیگری از همین کتاب در وقایع ۲۴ اردیبهشت ماه همراه با تصویری از این بازدید، امده هست: «به دنبال دعوت ستاد تبلیغات جنگ امروز گروهی از خبرنگاران داخلی و خارجی از آثار باقیمانده از تجاوز ارتش عراق در هویزه دیدن کردند.

به گزارش مجاهدت از خبرگزاری جمهوری اسلامی از اهواز خبرنگاران داخلی و خارجی به دعوت ستاد تبلیغات جنگ و به منظور ثبت جنایات صدامیان در تاریخ و افشای ماهیت دشمنان انقلاب اسلامی ایران از هویزه، شهر خون و شهادت که زمانی بیش از پنجاه هزار تن از هم وطنان عریمان در آن زندگی می‌کردند و اکنون جز ویرانه‌ای از آن باقی نمانده هست، بازدید کردند؛ و از نزدیک فجایع صدامیان را که حتی بر خواهران و برادران عربمان نیز رحم نکردند و سبعانه خانه و کاشانه آنان را به تلی از خاک تبدیل کردند، مشاهده نمودند.»

انتهای پیام/ 119

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
حماسه شهید «علم‌الهدی» در هویزه پیش از آزاد‌سازی خرمشهر

حماسه شهید «علم‌الهدی» در هویزه پیش از آزاد‌سازی خرمشهر بیشتر بخوانید »

شهید بوعذار: اگر عربید به صهیونیست‌ها حمله کنید!

شهید بوعذار: اگر عربید به صهیونیست‌ها حمله کنید!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جانباز شهید حاج شیخ «شویش بوعذار» از بزرگان طایفه بنی‌ساله و فداکاران مخلص جبهه و انقلاب اسلامی، متولد ۳۰ فروردین ۱۳۱۶ در هویزه بود. در روز‌های آغازین دفاع مقدس شیخ درخواست همکاری بعثی‌ها را رد کرد. لباس رزم پوشید و با کهولت سنی که داشت همراه با سردار شهید «سید محمدحسین علم‌الهدی» و مدافعان هویزه قهرمان در کلیه عملیات‌های شبانه علیه متجاوزان شرکت کرد و سنگر به سنگر با نیرو‌های اشغالگر جنگید.

به‌گفته بزرگان منطقه، شیخ در چهره و گفتار و حتی در تیر‌هایی که به‌سوی دشمن شلیک می‌کرد سرشار از اخلاص، پاکی و تقوا بود. این مجاهد سرانجام ۲۲ فروردین ۱۳۷۸ به‌دلیل عوارض ناشی از مجروحیت به همرزمان شهیدش پیوست و پیکر پاکش در زیارتگاه شهدای هویزه آرام گرفت.

او در توصیف وضعیت هویزه پیش از حمله صدام تعریف کرد: «عراقی‌ها از زمان پیروزی انقلاب اسلامی یک روز هم منطقه را ترک نکردند. در آن زمان دو گروه از عراق به خاک هویزه می‌آمدند؛ گروه اول نیرو‌های مجاهد عراقی و «حزب الدعوه» بودند که مخالف «صدام حسین» و حزب بعث به‌شمار می‌آمدند. آنها با گذشتن از هورالهویزه و توقف در مناطق روستایی آن راهی اهواز، قم و تهران شده، فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم بعث انجام می‌دادند و می‌خواستند در عراق نظام اسلامی به‌وجود آورند. گروه دیگر جاسوسان بعثی بودند که در پی یافتن مجاهدین عراقی، لباسی شبیه به پاسداران می‌پوشیدند و با زیرکی وارد منطقه شده و پس از شناسایی به العماره برمی‌گشتند.

در موقعیت روز‌های آغازین پیروزی انقلاب، فعالیت برای این قبیل افراد ساده بود؛ زیرا برای رفت‌و‌آمد عراقی‌ها یا ایرانی‌ها حد و مرز معینی وجود نداشت و همه به ظاهر دوستدار انقلاب اسلامی بودند؛ ولی عمده آنان مأموران مخفی و اطلاعاتی و نیرو‌های بعثی عراق بودند که برای یک هدف معین و برنامه‌ای مشخص رفت‌و‌آمد می‌کردند و کارهایشان اغلب مرموز بود. کسی نمی‌توانست از آنها سر در بیاورد.

مدت‌ها از این جریان گذشت. اوایل سال ۱۳۵۸ عده‌ای نزد من آمدند و گفتند: «آب و خاکی که داریم و زمینی که روی آن زندگی می‌کنیم، متعلق به ماست. ما تاریخ و پرچم خاصی داریم و می‌توانستیم به‌عنوان یک کشور عربی که دارای منابع غنی زیرزمینی هست مثل سایر کشور‌ها مستقل باشیم. امورمان را خودمان اداره کنیم و با تکیه بر نفت و گاز به توسعه و آبادانی سرزمین خود بپردازیم، اما فارس‌ها با زور بر ما تسلط پیدا کرده و روز به روز عرصه زندگی را بر ما تنگ کردند. ما را از زندگی سیاسی و اجتماعی خود محروم داشته و اجازه رشد فرهنگی و اقتصادی را به ما ندادند.

زندگی جوانان ما باید از طریق شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس تأمین شود؛ در حالی که خودمان شغل معینی نداریم. از زمان شاه، یزدی‌ها را به اینجا آوردند و همه امکانات گسترش کشاورزی را در اختیارشان گذاشتند؛ در حالی که به ما حتی کود و بذر هم ندادند. ما نمی‌توانیم فعالیت کشاورزی و اقتصادی انجام دهیم و اگر بخواهیم در این زمینه‌ها پیشرفت کنیم و طرحی ارائه دهیم در ادارات به تصویب نمی‌رسد و مشکلات قانونی برایمان ایجاد می‌کنند.

هدف این هست تا ما به خودمان متکی نشویم. دیگر از این زندگی خسته شده و توان تحمل آن را نداریم. اکنون که برادران عراقی به کمک ما آمده‌اند و امکانات لازم را برای بازپس‌گیری حقوق‌مان در اختیارمان قرار می‌دهند، باید منطقه را برای فارس‌ها ناآرام کنیم و با آنها و کسانی که در خدمت‌شان هستند برخورد کنیم. باید با متشنج کردن اوضاع هر روز مشکلاتی برای آنان به‌وجود آوریم تا از منطقه بروند. زیرا آنها به ما اجازه رشد نمی‌دهند. هرچه هست را برای خودشان می‌خواهند و ما را از همه مزایای زندگی محروم کردند.»

وقتی حرف‌های آنان تمام شد، دانستم که این جوانان فریب تبلیغات دشمن را خورده و ناآگاهانه در خدمت بعثی‌ها قرار گرفته‌اند. آنها قصد داشتند بین مردم تفرقه و درگیری به‌وجود آورند.

دوران محرومیت‌ها

ابتدا تحلیلی از وضع عراق به آنها ارائه دادم و گفتم شما می‌خواهید به کمک صدام حسین به حق و حقوق‎تان برسید که امروزه در بین خود عراقی‌ها منفور هست. او یک عنصر دست نشانده و در خدمت استعمار هست و هرگز برای به‌دست آوردن آزادی به شما کمک نخواهد کرد. شما باید به‌جای توسل به بیگانگان به دولت فرصت دهید تا مشکلات کشور را حل کند. نباید به انقلاب و ایران پشت کنید و به بیگانگان که دشمنان ما و شما هستند روی بیاورید. ما روستاییان در طول حکومت شاه، بدترین مظلومیت‌ها را تحمل کردیم و امروزه که نظام اسلامی در رأس کشور قرار دارد، ما هم از مزایای عدالت این حکومت برخوردار خواهیم شد.

هرچه با آنان گفت‌و‌گو کردم، نتیجه‌ای نداشت. آنها به‌دنبال اهداف سیاسی بودند و به‌شدت احساسات مردم را تحریک و محیط را ناآرام کردند.

بنابراین، به سراغ مردم رفتم و گفتم هوشیاری خود را بیشتر از گذشته حفظ کنید و رفت‌و‌آمد افراد به داخل مناطق روستایی را زیر نظر گرفته، افراد بیگانه و ناشناس را شناسایی کنید. ما نباید بازیچه افراد ناآگاه باشیم و اجازه فعالیت به آنان بدهیم.

بیشتر مردم با فکر و ایده من موافق بودند. البته تعداد کمی هم بودند که بر اثر محرومیت‌های زمان شاه، فریب تبلیغات دشمن را خورده و فکر و خط مشی آنان را قبول کردند؛ ولی آنقدر مقبولیت نداشتند تا بتوانند بر بقیه تأثیر بگذارند. این عده تحت تأثیر فتنه‌های افراد فریب‌خورده قرار گرفتند، ولی، چون شیوه تبلیغی را نمی‌دانستند تنها می‌گفتند حرف‌های آن گروهی که از هویزه آمدند، درست هست و راست می‌گویند.

شعار آزادی خوزستان!

ارتش عراق در روز‌های سوم تا ششم مهر ۵۹ منطقه را اشغال کرده بود و به بازداشت مردم مبادرت می‌کرد. از آنان می‌خواست تا نیرو در اختیارشان قرار دهند. فرماندهان بعثی می‌گفتند ما اسلحه و مهمات در اختیار مردم عرب خوزستان قرار دادیم تا به کمک‌مان بشتابند و هرچه زودتر مقاومت ایرانیان را در هم شکسته و خوزستان را آزاد کنیم.
پاسخ مردم این بود که ما ایرانی هستیم و تابع عراق نیستیم. به کشورمان خیانت نخواهیم کرد. از شما هم اسلحه‌ای نگرفته‌ایم. این شما بودید که سلاح‌هایتان را در مرز رها کردید تا به‌دست سودجویان بیفتد. آنها نیز اسلحه‌ها را به ضدانقلاب درگیر با سپاه در کردستان فروختند.

به اشغالگران حمله کنید

شما به‌جای اینکه بیایید مزارع و خانه‌های ما را خراب کنید، بهتر هست برادران فلسطینی خودتان را آزاد کنید. به اسرائیل حمله کنید و قدس را از دست صهیونیست‌ها رها سازید.

این گفت‌و‌گو‌ها برای بعثی‌ها خوشایند نبود و آنها با زور و اسلحه می‌خواستند مردم را وادار کنند در کنارشان بجنگند در صورتی که من می‌دیدم نه‌تنها مردم ما علاقه‌ای به متجاوزان ندارند و به آنها کمک نمی‌کنند که در مدت اشغال، بیشترین ضربه‌ها را از دست جوانان عرب منطقه دیده بودند.

«حاج یونس شریفی» جوان قدرتمند شهر هویزه با مواد منفجره پل ارتباطی ارتش عراق بر روی کرخه کور را منفجر کرد و از اول مهر، فرماندهی نیرو‌های ضد ارتش بعث را در دست گرفت و بسیاری از سربازان دشمن را از بین برد. جوانان را آموزش نظامی داد و خلاصه همه مردم عرب منطقه رودرروی دشمن دین و قرآن ایستادند و بسیاری هم اسیر و شهید شدند.

منبع: هفته‌نامه صبح صادق

انتهای پیام/ 119

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید بوعذار: اگر عربید به صهیونیست‌ها حمله کنید!

شهید بوعذار: اگر عربید به صهیونیست‌ها حمله کنید! بیشتر بخوانید »

تجلی حماسه عاشورا در هویزه و شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با حاج قاسم

تجلی حماسه عاشورا در هویزه و شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با حاج قاسم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیین شب‌ خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه به‌فرمانده شهید «سید حسین علم‌الهدی»، شامگاه یک‌شنبه با حضور سردار دریادار علی فدوی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پیشکسوتان جهاد و شهادت، رزمندگان، خانواده معظم شهدای حماسه هویزه و دانشجویان دانشگاه‌های علوم پزشکی شهید بهشتی و علوم پزشکی ایران در موزه ملی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت برگزار شد.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

شهیدی که یک‌تنه، یک گردان زرهی دشمن را منهدم کرد

سردار «محمدجواد اسلامی» از رزمندگان جنگ‌های نامنظم در دوران دفاع مقدس، در ابتدای این مراسم، با بیان اینکه ما توجیه شده بودیم تا در سمت جنوب عملیات «نصر»، از منطقه «سید جابر»، «کوهه» و «فرصیه» به سمت هویزه، برای پشتیبانی عملیات وارد شویم، اظهار داشت: ما در ستاد جنگ‌های نامنظم که موقعیت آن در استانداری اهواز قرار داشت، هشت گروه ۱۱ نفره بودیم که در اردوگاه پاسارگاد حضور داشتیم که شهید مقدم که با شهید چمران شهید شد، من را به عنوان مسئول تعیین کرد؛ اما من گفتم که اجازه دهید تا به میان دوستان بروم و بررسی کنم تا بهترین شخص را به‌عنوان مسئول به شما معرفی کنم، هرچند اگر خودم نباشم؛ لذا پس از بررسی، شهید «علی لطیفی» را به‌عنوان فرمانده معرفی کردم و وی هم شرط کرد که خودم معاون او باشم؛ بر این اساس، با یک ترکیب حدود ۸۰ نفره، وارد روستای «فرصیه» شدیم تا آماده عملیات شویم.

این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: شهید رستمی که بعداً در دهلاویه به شهادت رسید، در آن نقطه فرمانده ما بود؛ او به ما دستور داد که به‌سمت هویزه اعزام شوید؛ درحالی که آن‌زمان هیچ‌گونه مهندسی رزمی مناسبی هم نداشتیم؛ در هر صورت ما به‌سمت هویزه حرکت کردیم و این نکته را می‌دانستیم که ارتش بعث عراق نیرو‌های زرهی را در طول روز پخش می‌کند تا منطقه وسیعی را تحت پوشش قرار دهد و شب‌ها نیز آن‌ها را جمع می‌کند تا مورد کمین قرار نگیرند؛ سرانجام سه‌ساعت و نیم با تجهیزات کامل و بار تسلیحاتی سنگین‌تر از میزان باری که یک رزمنده باید حمل می‌کرد، حرکت کردیم؛ ضمن این‌که ترکیب ما شامل تعدادی دانش‌آموز، دانشجو، بازاری و معلمان می‌شد و تعدادی هم روستاییان بودند.

سردار اسلامی افزود: وقتی سه ساعت و نیم به سمت هویزه حرکت کردیم، به سنگر‌های تانک (نعل اسبی) دشمن رسیدیم، درحالی که منطقه کاملاً دشت بود و هیچ عوارضی در آن وجود نداشت. وقتی به سنگر‌های تانک رسیدیم، این سنگر‌ها را خالی یافتیم و به جایی رسیدیم که احساس می‌کردیم که هم ما صدای نفس بعثی‌ها را می‌شنویم و هم آن‌ها؛ از طرفی هم بعثی‌ها دائما منور می‌زدند و کار به‌جایی رسید که دیگر کار از منور توپخانه و خمپاره خارج شد و به منور‌های کلت دستی رسید؛ به این معنا که ما به نزدیکی دشمن رسیده بودیم و اگر با دشمن درگیر می‌شدیم، دیگر راه برگشتی نداشتیم؛ چراکه هیچ خودرو، آمبولانس و تدارکاتی پشت سر ما نبود؛ بنابراین از آقای لطیفی خواستم که مسیر را برگردیم که با توجه به تسلط آقای لطیفی به مسیرشناسی از طریق نجوم، ما این مسیر را حدود یک‌ساعت و نیم به روستای «فرصیه» برگشتیم و اسرای عملیات را تحویل گرفتیم.

این رزمنده دفاع مقدس با ذکر خاطره‌ای از شهید ابوالفضل. گفت: این شهید والامقام ۲ موشک دراگون را روی دوش خود و یک موشک را هم در دست می‌گرفت و گاهی هم چهار موشک را همراه خود می‌برد و تا آن‌جایی که می‌توانست جلو رفته و زیر درخت کمین می‌کرد و تانک‌ها و نفربر‌های دشمن را هدف قرار می‌دا؛ به‌طوری که از تعداد ۳۰ موشکی که طی چند روز استفاده کرده بود، شاید فقط یک عدد آن هدر رفته و نزدیک به یک گردان زرهی دشمن را منهدم کرد؛ بنابراین دشمن از روی استیصال، یک نفربر را فدا کرد تا نقطه پرتاب او را شناسایی کند و سرانجام با سه موشک مالیوتکا، سر وی را از بدنش جدا کردند.

تجلی صحنه حماسه عاشورا در کربلای هویزه

«پرویز شریف» از فرماندهان حماسه هویزه نیز در این مراسم، به بیان خاطرات خود از اعزام به جبهه‌ها پرداخت و با بیان این‌که پس از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی در خرداد سال ۱۳۵۸، همراه با عده‌ای از دانشجویان، جهاد سازندگی سبزوار را تشکیل دادیم، اظهار داشت: مبارزان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی برای سخنرانی و تبلیغات به سبزوار می‌آمدند، به منزل شخصی به نام حاج آقای فاضل می‌رفتند که فرزند او «محمد فاضل» که از دانشجویان پیرو خط امام بود و در هویزه به شهادت رسید، مؤسس جهادسازندگی سبزوار بود.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

وی افزود: شهید محمد فاضل حدود ۴۰ نفر را جمع کرد و به روستای «دوچاهی» سبزوار برد و در آن‌جا عده‌ای نهج‌البلاغه و تفسیر قرآن برای این افراد تدریس کرده و در عین حال، در این روستای محروم، سازندگی هم می‌کردند؛ چراکه هدف آن‌ها خودسازی و آموزش روش‌های کار کردن برای رضای خدا بود و معتقد بودند ما باید ابتدا خودمان را بسازیم و بعد که خودسازی کردیم، سازندگی کنیم.

این فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: اواخر شهریور سال ۱۳۵۹ که جنگ تحمیلی آغاز شد، همان‌هایی که در جهادسازندگی بودند، تصمیم گرفتند تا با لبیک به فرمان امام خمینی (ره) برای مقابله با دشمن به اهواز بروند؛ بنابراین سه گروه شدیم؛ یک گروه رزمی، یک گروه برای کمک به جنگ‌زدگان و یک گروه هم برای انجام کار‌های مهندسی، و من جزو گروه رزمی بودم که «گروه اخلاص» نام داشت.

شریف ادامه داد: وقتی وارد اهواز شدیم، به سپاه اهواز رفتیم و از آن‌جا ما را به سپاه سوسنگرد فرستادند که در آن‌جا سردار «محمدعلی جعفری»، سردار «احمد غلامپور» و عده‌ای دیگر حضور داشتند و شرایط هم، شرایط خیلی سختی بود؛ به‌طوری که داخل لوله گلوله شلیک می‌کردیم، تا دشمن گمان کند که ما داریم خمپاره شلیک می‌کنیم! از طرفی هم فضا به‌گونه‌ای بود که کسی سنگر امن را برای خودش نمی‌خواست؛ بلکه برای همرزم خود می‌خواست، یا اگر غذایی می‌آوردند، همه به همدیگر تعارف می‌کردند.

وی با اشاره به عملیات نصر و حماسه هویزه، تصریح کرد: شهید «سید حسین علم‌الهدی» برای عملیات هویزه، از سوسنگرد عده‌ای را جمع‌آوری کرد؛ بنابراین قرار شد تا هشت نفر از نیرو‌های جهادسازندگی سبزوار برای عملیات به نیرو‌های شهید علم‌الهدی بپیوندند؛ این درحالی هست که شهید محمد فاضل نیز به‌نوعی معاون شهید علم‌الهدی به حساب می‌آمد و کار‌های هماهنگی با ارتش و… را انجام می‌داد.

این فرمانده دوران دفاع مقدس به ذکر خاطره‌ای از شهید محمد فاضل پرداخت و خاطرنشان کرد: زمانی که ما در محاصره تانک‌ها قرار داشتیم و درحالی که مهمات ما نیز تمام شده بود، واقعاً صحنه، صحنه کربلا بود؛ بنابراین شهید محمد فاضل گفت که قمقمه‌های آب خود را خالی کنید؛ چراکه در حالت تشنگی بهتر می‌جنگید و دفاع می‌کنید و خود نیز در حال شلیک آخرین آر.پی.جی به شهادت رسید. سرانجام جهاد سازندگی سبزوار در هویزه پنج شهید را تقدیم کرد که همگی از دانشجویان مبارز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بودند.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

حضور شهید علم‌الهدی جان تازه‌ای در میان رزمندگان می‌دمید

«محمد فرزانه» از فرماندهان جبهه سوسنگرد نیز در ادامه این مراسم، گفت: در جهادسازندگی مشغول خدمت بودیم که جنگ آغاز شد؛ درحالی که دشمن می‌خواست چندروزه به تهران برسد و این موضوع نیز بی‌حساب و کتاب نبود؛ بنابراین اگر رهبری امام و پایمردی‌های ملت نبود، مسلماً اهداف دشمن محقق می‌شد؛ با این وجود سرانجام حتی یک‌وجب از خاک کشورمان نیز کم نشد.

این فرمانده دوران دفاع مقدس با بیان این‌که آن‌زمان هرکسی به هر شکلی که می‌توانست، توان خود را در جنگ به‌کار می‌گرفت، بیان داشت: در جهادسازندگی استان اصفهان، شخصی حضور داشت که چریک قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ او همزمان با فعالیت‌های مهندسی، داوطلبان را جمع‌آوری و یک اردوگاهی در شهررضا ایجاد کرده و همه آن‌ها را سازماندهی کرد و ما هم در آن‌جا یک‌ماه آموزش فشرده دیدیم. وقتی آموزش‌مان تمام شد، به اهواز رفتیم و پایگاه «منتظران شهادت» (گلف) را پیدا کرده و از آن‌جا مسلح شده و به سوسنگرد اعزام شدیم و سپس به سپاه هویزه رفتیم.

وی با بیان این‌که وقتی به سپاه هویزه رفتیم، معمولاً افرادی بودیم که جنگ‌ندیده بودیم؛ اما رزمندگان اخلاص بالایی داشتند و وقتی شهید علم‌الهدی آمد نیز جان تازه‌ای در میان رزمندگان دمیده شد، تأکید کرد: شهید سید حسین علم‌الهدی انسان عجیبی بود؛ چراکه با وجود این‌که دوره‌های نظامی ندیده بود، منطقه را کاملاٌ توصیف کرده و وضعیت نظامی را تشریح می‌کرد و از طرفی هم در رادیو سخنرانی کرده و برای رزمندگان قرآن و نهج‌البلاغه می‌گفت و آن‌ها را از لحاظ معنوی می‌ساخت.

فرزانه تأکید کرد: شهید علم‌الهدی نیرو‌های بومی را به‌کارگیری می‌کرد؛ به‌طوری که یک کوله‌بر که به مسیریابی از طریق نجوم تسلط داشت را به‌کار گرفت و او راهنمای ما شده بود؛ بنابراین ما شب‌ها به جاده جفیر می‌رفتیم و مین‌کاری می‌کردیم و برمی‌گشتیم؛ درحالی که امکانات کافی هم نداشتیم.

این فرمانده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زمانی که قرار شد عملیات نصر آغاز شود، بنی‌صدر شتاب‌زده عمل کرد و تانک‌ها وقتی به هویزه آمدند، برای آن‌ها سنگری ایجاد نشده بود؛ بنابراین شهید علم‌الهدی گفت که هر ۲ نفر شبانه جلوی یک تانک بروید تا برای عملیات آماده شوید و ما هم تا نزدیک ساعت ۱۱ روزی که عملیات آغاز شد، بیدار ماندیم. وقتی عملیات آغاز شد، خط مقدم شکسته شده و رزمندگان پیشروی کردند، همین‌طور که پیشروی می‌کردیم، دیدیم که یک پی‌ام‌پی آمد و آقای شمخانی از آن پیاده شد و کمی جلوتر هم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به منطقه آمدند و رزمندگان را مورد تفقد قرار دادند.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

وی خاطرنشان کرد: روز اول با پیروزی همراه بود و ما تا نزدیکی پادگان حمید رسیدیم و رزمندگان توپخانه دشمن را هم گرفتند؛ اما روز دوم عملیات، از ظهر بود که فشار دشمن بیشتر شد و متأسفانه امکانات ما هم جواب‌گو نبود؛ بنابراین قرار شد که عقب‌نشینی شود؛ اما بچه‌های ما را توجیه نکردند؛ لذا به‌یکباره دیدیم که دورتادور ما دارد تیر و ترکش می‌آید که تعدادی از بچه‌های ما همان‌جا شهید، مجروح و اسیر شدند و من بعداً در محاصبه‌ای گفتم که بچه‌های ما غریبانه در هویزه به شهادت رسیدند و هنگام شهادت، سر آن‌ها به دامان امام زمان (عج) بود.

شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با شهید حاج قاسم سلیمانی

همچنین «علیرضا جولا» از جانبازان حماسه هویزه نیز در ادامه مراسم، با بیان این‌که همان‌طور که می‌گویند «کربلای هویزه» واقعاً حماسه‌ای که در آن‌جا اتفاق افتاد، کربلای هویزه بود، گفت: شهید علم‌الهدی واقعاً یک انسان چندبعدی بود و از نظر من تنها شخصی که به او شباهت دارد، شهید حاج قاسم سلیمانی هست؛ چون «عابدان شب و شیران روز» در افرادی که در حین شجاعت، خاضعند و در حین جنگ‌جویی عابد هستند، تجلی پیدا می‌کند؛ این درحالی هست که شهید علم‌الهدی شب را با زهد و عبادت می‌گذارند و در روز با دشمن بسیار سخت بود و از طرفی هم با مردم بسیار متواضع بود؛ بنابراین از نظر من شهیدان علم‌الهدی و سلیمانی خیلی به‌همدیگر شباهت دارند؛ چراکه هردو بسیار شجاع، خاضع و عابد بودند.

وی با تأکید بر این‌که یکی از خصوصیات شهدا، شناخت زمان بود، تصریح کرد: دشمن بعثی آن‌روز‌ها تبلیغات سنگینی راه انداخته بود که من برای آزادی خوزستان و عرب‌زبان‌ها آمده‌ام؛ بنابراین شهید «سید حسین علم‌الهدی»، زمان را خیلی دقیق تشخیص داد و به ما گفت که مقدمات را برای دیدار عشایر و شیوخ خوزستان و دشت‌آزادگان با امام خمینی (ره) را فراهم کنید؛ در واقع همتی که شهید علم‌الهدی داشت، موجب شده بود تا هیچ‌چیزی برای او بزرگ نباشد و فقط خدا را بزرگ می‌دید؛ بنابراین با همت خود، حدود هزار نفر را به قم منتقل کرد و شهید حسن قدوسی مقدمات انتقال آن‌ها به تهران را فراهم کرد. آن‌ها وقتی به حسینیه جماران رسیدند، در آن‌جا شروع کردند به یزله کردن و در شعار دادن و اعلام همبستگی با امام و انقلاب اسلامی. در همان زمان نیز حاج صادق آهنگران، سرود «ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود» را برای اولین‌بار خواند و سپس نوحه معروف «شیون نکن مادر» هم خوانده شد؛ این دیدار باعث شد تا دشمن در جنگ تبلیغاتی حرفی برای گفتن نداشته باشد.

جولا با اشاره به عملیات نصر، گفت: روز اول، عملیات با پیروزی همراه بود و ما غنائم زیادی و حدود هزار اسیر گرفتیم؛ اما از ظهر روز دوم عملیات، تقریباً مقداری ناهماهنگی بود تا این‌که تشخیص داده شد تا تعدادی جلو بروند؛ بنابراین ما حدود ۵۰۰ متر جلوتر رفتیم؛ این درحالی هست که وقتی من از شهید علم‌الهدی سوال کردم که هدف چیست؟ گفت آزادی خرمشهر! یعنی دورنمای عملیات بسیار بزرگ بود؛ اما ناهماهنگی‌ها موجب شد تا دشمن سوءاستفاده کرده و منطقه را محاصره کند.

تجلی صحنه حماسه عاشورا در کربلای هویزه/ شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با شهید سلیمانی

این رزمنده دوران دفاع مقدس تأکید کرد: وقتی تانک‌های دشمن از پشت‌سر ما می‌آمدند، شلیک نمی‌کردند؛ بنابراین ما فکر کردیم که تانک‌های خودی هستند و شهید «سعید جلالی» گفت که بچه‌ها مژده؛ نیرو‌ها رسیدند! اما وقتی نزدیک ما رسیدند، شروع کردند به شلیک کردن و ما دیگر در محاصره قرار گرفته بودیم؛ البته قبل از این‌که محاصره شویم، شهید علم‌الهدی با وجود این‌که فرمانده بود؛ آرپی‌جی دست گرفت، جلو رفت و با دشمن درگیر شد و حمله دشمن را عقب انداخت و خود نیز به شهادت رسید و سپس ما در محاصره قرار گرفتیم؛ درحالی که تنها هفت آر. پی. جی و سلاح سبک داشتیم.

وی خاطرنشان کرد: رزمندگان چنان روحیه‌ای داشتند که از پای نمی‌نشستند و با همان سلاح‌های کم شروع کردند به درگیر شدن؛ اما صحنه نبرد به‌گونه‌ای بود که جنگنده‌های دشمن به‌صورت گله‌ای بمباران می‌کردند و هلی‌کوپترها، تانک‌ها و توپخانه دشمن هم می‌کوبیدند؛ به‌طوری که در منطقه کوچک هویزه، باران گلوله یک‌لحظه هم قطع نمی‌شد؛ ولی رزمندگان با اسلحه سبک، به سمت هواپیما هم شلیک می‌کردند و با تانک‌ها درگیر شده بودند.

جولا گفت: تقریباً خورشید که داشت غروب می‌کرد و من مجروح شده بودم، نگاه می‌کردیم که بچه‌ها پرپر شده و روی زمین افتاده بودند؛ در آن‌جا چه کسی بود که بالای سر آنها بیاید؟ کلاً حماسه هویزه نزدیک یک‌ساعت و نیم بیشتر طول نکشید و از هشت نفر گروه ما، شش نفر شهید شده و ۲ نفرمان نیز به اسارت دشمن درآمدیم.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
تجلی حماسه عاشورا در هویزه و شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با حاج قاسم

تجلی حماسه عاشورا در هویزه و شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با حاج قاسم بیشتر بخوانید »

یادی از شهید علم‌الهدی با نگاهی به کتاب «سفر سرخ»

یادی از شهید علم‌الهدی با نگاهی به کتاب «سفر سرخ»


یادی از شهید علم‌الهدی با نگاهی به کتاب «سفر سرخ»

به گزارش نوید شاهد؛ «سفر سرخ» کتاب مهمی است. نه فقط به این دلیل که در جشنواره کتاب دفاع جایزه برده، یا حتی چون خوانندگان بسیاری را جذب خودش کرده و چندده بار تجدید چاپ شده است. کتاب مهمی است، چون قطعه‌ای از جنگ تحمیلی را در چارچوب درستش، با معیارهای همان جنگ – که از جنس دفاع و تکلیف بود – نشان‌مان می‌دهد. چون زندگی یکی از شهدای برجسته از روزهای نخست جنگ تحمیلی را، به قلم نویسنده‌ای که این شهید را از نزدیک دیده بود و می‌شناخت روایت می‌کند. به قول نویسنده «آشنایی با سیدحسین علم‌الهدی در جبهه سوسنگرد به ویژه هویزه در اوایل حمله عراق به ایران فرصتی شد تا که ژرف‌نگری این جوان را کنجکاوانه دنبال کنم. مقاومت او در برابر تانک‌های سرمست عراقی در دشت هویزه نقطه عطف این آشنایی بود. هنگامی که در غروب شانزدهم دی ۱۳۵۹ با جسد آغشته به خونش مواجه شدم فهمیدم این مرد برگ زرینی از تاریخ این دیار خواهد شد.»

 

«سفر سرخ» کاری از نصرت‌الله محمودزاده است. نویسنده‌ای نام‌آشنا برای مخاطبان ادبیات پایداری که با آثاری مثل «شب‌های قدر کربلای پنج»، «رقص مرگ»، «مسیح کردستان»، «عقیق»، «بستر آرام هور»، «فریاد برآور شلمچه» سهم قابل‌اعتنایی در روایت دفاع مقدس داشته است. در «سفر سرخ» نیز همان دغدغه‌های همیشگی و اصیل خود را دنبال می‌کند و می‌کوشد تا به گوشه‌ای از زیست مجاهدانه و تاریخ مجاهدت بپردازد. مزیت کار او، در قیاس با بسیاری دیگر – از متون به‌ظاهر مشابه – در این است که جنس دفاع مقدس و آدم‌های این دفاع را می‌شناسد. نه اهل اغراق است، نه برای افزایش جذابیت به دستکاری کردن واقعیت‌ها روی می‌آورد. خودش از اهالی این ماجراهاست و می‌داند درباره چه چیزی و چه آدم‌هایی صحبت می‌کند. به تعبیری، این تجربه را می‌شناسد و خودش در بافت آن محک خورده است.

 

می‌خوانیم: «حسین گاه این بیابان را در فردایی پرآشوب تصور می‌کرد و خود را در قلب میدانی می‌دید که رگبارش امان دشمن را بریده است. گاه خود را در محاصره انبوهی از تانک‌های دشمن تصور می‌کرد که هیچ راه گریزی برایش متصور نیست. شاید به همین دلیل بود که در نظرش غم و شادی در هم آمیخته بودند و او را به وجد می‌آوردند. اولین‌بار بود که جنگ را با تمام معنایش در ذهن مرور می‌کرد. خداوند هرگونه جنگ را به‌جز جهاد علیه کفار ممنوع ساخته است. تنها جنگی مشروع است که هدف نهایی آن جهاد باشد. فردا چه خواهد شد؟ آیا افکار شوم صدام مسلمین عراق را در صف کفار قرار داده است؟ با صدای مهیب توپخانه به خود آمد. یاد شمشیر ذوالفقار امام علی (ع) افتاد که چگونه ناکثین را از دم تیغ می‌گذراند. آنچه از دوران سکوت امام علی (ع) خوانده بود، در نظرش مجسم شد و تفسیر هرچه که چند دقیقه قبل مرور کرده بود، در نظرش تغییر کرد و رفته‌رفته به آرامش رسید.»

 

محمودزاده در جستجوی شهید علم‌الهدی، به گذشته می‌رود. کودکی و نوجوانی شهید را براساس خاطراتی که درباره‌اش تعریف می‌کنند بازسازی می‌کند و سیر رشد و تعالی‌اش را پیش روی خواننده می‌گذارد. اینکه چه شد که سید محمدحسین علم‌الهدی با صف مخالفان نظام سابق پیوست و با جریان انقلاب همراه شد. انتخاب‌ها و آزمون‌هایی که سر راهش قرار گرفتند چه بودند و او در مواجهه با این انتخاب‌ها و آزمون‌ها چگونه محک خورد. حمله بعثی‌ها در آخرین روزهای تابستان ۱۳۵۹ و تصمیمی که شهید علم‌الهدی در آن مقطع گرفت و حوادثی که پس از آن پیش آمد نیز از مهم‌ترین بخش‌های کتاب است. از این حیث، کار محمودزاده، کاری جامع محسوب می‌شود و تصویری نسبتاً کامل از شخصیت و حیات قهرمان شهید، سید محمدحسین علم‌الهدی عرضه می‌کند.

انتهای پیام/ 

یادی از شهید علم‌الهدی با نگاهی به کتاب «سفر سرخ»

منبع خبر

یادی از شهید علم‌الهدی با نگاهی به کتاب «سفر سرخ» بیشتر بخوانید »