شهید محراب

حقیقت را یافته بود

حقیقت را یافته بود


 
حقیقت را یافته بود
 
به گزارش نوید شاهد،  رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیت‌الله مدنی‌ امام‌جمعه‌ی تبریز را نمونه‌ی برجسته‌ای از یک روحانی فعّال و حائز جهات گوناگون برشمردند و تاکید کردند: تبریز در بین شهدای محراب این امتیاز را دارد که دو شهید محراب دارد؛ یعنی شهید مدنی  و مرحوم آقای قاضی.

متن کامل این بیانات بدین شرح است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم‌

 اوّلاً خیلی متشکّریم از همه‌ی دوستان عزیز، آقایان علمای محترم، مسئولین محترم که همّت گماشتید برای این کار مفید و لازم؛ و ان‌شاءالله که در همه‌ی مراحل این کار، روح با اخلاص مرحوم آیت‌الله شهید مدنی همراه و کمک‌کار شما باشد. و تشکّر میکنیم که لطف کردید و به اینجا تشریف آوردید.

 مرحوم شهید مدنی یک نمونه‌ی برجسته‌ای از یک روحانی فعّال و حائز جهات گوناگون هستند. چون روحانیّت را برخلاف مشاغل و حیثیّتهای دیگری که در جامعه وجود دارد نمیشود در یک بُعد خلاصه کرد؛ مثلاً بگوییم روحانی یعنی کسی که فقط علوم مربوط به امر دین را وارد است، یا روحانی یعنی آن کسی که فقط مشغول تبلیغ دین است، یا روحانی یعنی آن کسی که فقط در ارتباط با مردم است، یا روحانی یعنی کسی که به امور دینی و مسائل روحی و خودسازی و مانند اینها خیلی توجّه میکند. هر کدام از اینها به تنهایی معنای روحانی مطلوب نیست؛ روحانیّت دارای همه‌ی این جوانب است. و یک روحانی خوب، روحانی واقعی، آن کسی است که در همه‌ی این جوانب یا عمده‌ی این جوانب، انسان بتواند در او یک حرکتی و فعّالیّتی مشاهده کند. ایشان حقیقتاً یک مصداق بارزی از روحانی کامل بودند. اوّلاً ایشان ملّا بود، عالم بود، فقیه بود. در قم و نجف تحصیلات عالیه‌ی فقه و اصول، همچنین معقول کرده بودند و مرد عالمی بود. آگاهانه و از روی معرفت عمل میکرد، کار میکرد، اقدام میکرد. خاصیّت علم در انسان همین است که حرکات او و سکنات او عالمانه است، منطقی است؛ این خصوصیّت در ایشان بود.

حقیقت را یافته بود ثانیاً روحانیِ ناطق بود. در روایات داریم: بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُستَعمِلٍ لِعِلمِه.(۱) اهل بیان و تبیین بود در [ بین ]قشرهای مختلف؛
 ایشان در میان جوانها می توانست کاملاً با مخاطب جوان ارتباط برقرار کند. من در اوایل یا اواسط امامت جمعه‌ی ایشان به تبریز رفتم و دیدم ایشان آن‌چنان با جوانهای کم‌سال، بیست ساله، بیست‌ویک ساله گرم و صمیمی است که واقعاً مثل اینکه با پدرشان حرف میزنند، با برادر بزرگشان حرف میزنند! آن هیمنه‌ی علمی در رابطه‌ی ایشان با جوانها اصلاً محسوس نبود، یعنی واقعاً رابطه برقرار میکرد؛ با جوانها این‌جوری بود.

 با عامّه‌ی مردم و قشرهای خیلی عمومی مردم هم باز همین‌جور بود. در ایامی که سوسنگرد آزاد شده بود — در یکی از دفعاتی که سوسنگرد آزاد شده بود، بعد البتّه مجدّداً اشغال شد — ما به سوسنگرد رفتیم. بنده اهواز بودم، میخواستم بروم سوسنگرد، لباس نظامی تنم بود. در این بین دیدیم آقای مدنی در اهواز پیدا شد؛ از تهران آمده بودند و [بعد] آمدند سراغ ما. گفتند: کجا میروید؟ گفتیم میرویم سوسنگرد. گفتند: من هم می‌آیم. ایشان را هم با خودمان برداشتیم و رفتیم سوسنگرد و در آنجا ظهر نماز را که خواندیم، من یک قدری با مردم صحبت کردم. خب، طبعاً من فارسی حرف میزدم و نمیتوانستم نطق عربیِ از بَر بکنم، آن هم بخصوص با لهجه‌ی عمومی و مردمی. ایشان گفت من با مردم حرف میزنم؛ و منتظر نشد، چون جمعیّت مسجد بعد از اینکه من صحبت کردم، تقریباً متفرّق شد؛ رفت بین مردم، یک وقت دیدیم یک جماعت عظیمی از زن و مرد را دور خودش جمع کرده و دارد با لهجه‌ی حسچه‌ی عربی با اینها حرف میزند! یک سخنرانی حسابیِ گرم آنجا کرد که مردم را به هیجان آورد. من یک خاطره‌ای مکرّر نقل کرده‌ام: آن‌وقت آنجا در همان جماعتِ ایشان بود که مردم یک زنی را نشان دادند و گفتند او پنج یا هفت مهاجم عراقی را با چوب کشته! یعنی حرف آقای مدنی و آن شور و هیجانی که ایجاد کرده بود، همه را اصلاً به شور آورد، به هیجان آورد، میتوانست با قشر مردم ارتباط برقرار کند.

 

حقیقت را یافته بود با طبقه‌ی علما؛ در اوّلین سمینار ائمّه‌ی جمعه که ما در قم تشکیل دادیم، همه‌ی علمای ائمّه‌ی جمعه‌ی سراسر کشور و علمای بزرگ و همین شهدای معروف در آنجا بودند – علمای سنّی و شیعه – که چند نفر سخنرانی کردند. بعد آقای مدنی پا شد آنجا، آن کنج ایستاد – من آن منظره را یادم نمیرود – و شروع کرد صحبت کردن و اشک از چشمهای او روی محاسن شریفش همین‌طور جاری بود و حرف میزد. در روایات داریم که حضرت دعا میخواندند، اشک مثل قطراتی که از لب مشک، مشک را میبندند جاری میشود همین‌طور مرتّب چک چک. این را من در چهره‌ی آقای مدنی دیدم، که همین‌طور این جریان اشک از دو چشم ایشان سرازیر بود. ایشان در آن روز تمام مجلس را منقلب کرد، ایشان این‌جوری بود.

 با طبقه‌ی روشنفکر می‌نشست، جذبشان میکرد؛ با طبقه‌ی عوام می‌نشست، جذب میکرد؛ با طلبه‌ها می‌نشست؛ یعنی عالم ناطق و مبیّن و کسی بود که میتوانست آن ذخیره‌ای که در وجود او و در روح او، در دل پاک و نورانی او از نور معرفت و علم جمع شده بود، آن را براحتی به مخاطب خودش منتقل کند؛ این هم یک خصوصیّتی بود که در ایشان وجود داشت.

 عالمی بود که اهل مبارزه و دید سیاسی و بینش سیاسی بود. حالا من البتّه از مبارزات ایشان در سالهای دهه‌ی ۳۰ اطّلاعی نداشتم، که در این نوشتجاتی که دوستان دادند، دیدم آن‌وقت هم ایشان مبارزاتی در آذرشهر و در تبریز و مانند اینها داشته‌اند که از آنها من کمّاً و کیفاً اطّلاعی ندارم؛ امّا آنکه ما در مقابل چشممان مشاهده کردیم، از وقتی ایشان حدود سال ۵۰ وارد ایران شدند، تا پیروزی انقلاب، تقریباً در غالب اوقات ایشان در تبعید بود. من خودم در گنبد قابوس به دیدن ایشان رفتم. از مشهد یک جماعتی را برداشتیم، رفتیم به دیدن ایشان در گنبد قابوس. اول رفتم به یکی از شهرهای نزدیک گنبد قابوس و شب را آنجا بودیم، روز [بعد] من گفتم که دارم میروم به دیدن آقای مدنی؛ [بعد ]دیدیم مردم همین‌طور آمدند که ما هم می‌آییم، ما هم می‌آییم! من در راه که میرفتیم، به جادّه که نگاه کردم، دیدم یک زنجیره‌ی طولانی از ماشین پشت سرما همین‌طور دارند می‌آیند [برای ]دیدن ایشان! [در حالی که‌] ایشان تازه هم به گنبد قابوس رفته بودند. یعنی در آن‌چنان جایی که هیچ کس ایشان را در آنجا نمیشناخت؛ در این محیط نامأنوس من دیدم آن‌چنان مردم همین‌طور با شوق و علاقه [می‌آیند]. یک جماعتی بودیم که به منزل ایشان رفتیم؛ ایشان با آن چهره‌ی نورانی آمدند نشستند و چند کلمه‌ای صحبت کردند. یعنی دید سیاسی [داشتند] و نسبت به مسائل کشور آگاه و اهل عمل و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت بشود؛ نه، مرد شجاع، صریح، آماده‌ی خطرپذیری. لذا ایشان وقتی که در نجف هم بودند، جزو کسانی بودند که شجاعتشان را در نجف هم ثابت کردند؛ یعنی در نجف آن کسی که بایستد و صریح مرجعیّت امام یا اعلمیّت امام را بیان بکند و تصریح بکند [خیلی شجاعت میخواهد]. خیلی‌ها حاضر نبودند؛ با اینکه قلباً هم ممکن بود معتقد باشند، امّا حاضر نبودند؛ ایشان یکی از چند نفر معدودی بود که به مرجعیّت امام و اعلمیّت امام شهادت داد؛ و پخش شد. ما آن وقت در مشهد بودیم، خبرش از نجف به مشهد رسید و چقدر در قشرهای اهل علم و اهل معرفت تأثیر گذاشت که خب یک شخصی مثل آقای مدنی، این‌جور ترویجی از امام کرده بود. هم در آنجا با این اعلام صریح شجاعت نشان داد، هم در وقتی که به ایران آمدند، در مقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. و بالاتر از همه در تبریز بود، در اوایل رفتن ایشان [ به تبریز و] در آن فتنه‌ی موسوم به فتنه‌ی خلق مسلمان که یک آمیخته‌ی نفاق‌آمیزی بود از احساسات قومی و ضدّ اسلامی و در هدف، ضدیّت با نظام جمهوری اسلامی. یک چنین حرکتی را درست کرده بودند و از جاهای مختلف، از نقاط مختلف مردم را به تبریز ریختند برای ایجاد آشوب و فتنه. این مرد مثل کوه ایستاد و حتّی جانش در خطر افتاد و در آن جمعیّت، در آن میدان، نزدیک بود ایشان را به شهادت برسانند؛ که خب، بعد جوانهای حزب‌الّلهی و مردم مؤمن تبریز آمدند و خودشان غائله را ختم کردند و تمام کردند. اگر ایستادگی ایشان نبود، معلوم نبود که چه میشد. ما آن روزها در شورای انقلاب بودیم و لحظه به لحظه مسائل تبریز را دنبال میکردیم و در جریان بودیم. افرادی میرفتند، می‌آمدند، با علما تماس میگرفتند، با مردم تماس میگرفتند، چه در رابطه‌ی با قم، چه با تبریز یک ارتباط دائمی بود. نقش آقای مدنی، یک نقش حقیقتاً مؤثّر و تعیین کننده‌ای در آن قضایا بود. این هم شجاعت ایشان و ورودش به میدانهای سیاسی.

 و به نظر من بالاتر از همه‌ی این ابعاد و پشتوانه‌ی همه‌ی این ابعاد، خودسازی و کاری بود که ایشان با خود و با دل خودش کرده بود؛ یعنی تا انسان خودش را در معرض نُصْح الهی قرار ندهد، به آن بهجت روحی، به آن معنویّت نایل نمیشود و آن فتوح لازم را پیدا نمیکند تا بتواند در همه‌ی این میدانها این‌جور با اخلاص وارد بشود. اخلاص او پشتوانه‌ی این حرفها بود و آن اخلاص نتیجه‌ی کاری بود که او با خودش کرده بود؛ یعنی پیش از آنکه انسان روی دیگران کار کند، اوّل روی خودش بایستی کار کند و اوّل با خودش بایست انسان آنچنان عملی را انجام بدهد که نفْس خودش را در دست عقل خودش و ایمان خودش مقهور کند تا نفْس نتواند سرکشی کند و نتواند هواهای خودش را بر اعمال انسان و بر رفتار انسان و بر افکار انسان حاکم و غالب بکند. عمده‌ی گرفتاری ماها اینجا است. ما اگر بتوانیم بر نفْس خودمان غلبه پیدا کنیم، بر هوای نفْس خودمان غلبه پیدا کنیم، آن‌وقت میدان برای عقل ما باز میشود تا حقایقی را بفهمد و نور معرفت الهی به او بتابد، و در [ این صورت ]انسان در قضایای مشتبه راهنمایی میشود. آن چیزی که خیلی‌ها را در شبهه نگه میدارد، در مسائلی که خیلی باید زود انسان به نتیجه برسد، زود تشخیص وظیفه بدهد، زود حقیقت را بفهمد، زود دست دشمن را ببیند، زود راه صلاح و نجات را ببیند، می‌بینید مدّتها بعضی‌ها همین‌طور در گل میمانند و دست و پا میزنند و شبهه برایشان به وجود می‌آید و نمیتوانند آن کاری را که باید انجام بدهند، انجام بدهند، این ناشی از آن مشکلی است که در درون خودشان دارند؛ نتوانسته‌اند آن فضای بینش عقلانی خودشان را آن‌چنان پاک و آراسته و پالایش‌شده بکنند تا نور معرفت الهی و هدایت الهی به آن بتابد و آنها را راهنمایی کند. ایشان این مشکل را برای خودش حل کرده بود؛ مرحوم آقای مدنی این مشکل را نداشت، حقیقت را میفهمید و لذا براحتی میتوانست تصمیم بگیرد؛ اراده‌ی او مقهور نفْس او نبود؛ عقل او و اراده‌ی او قاهر و حاکم بر نفْس خودش بود، لذا بود که این همه موفّقیّت نصیبش میشد.

 البتّه تبریز در بین شهدای محراب این امتیاز را دارد که دو شهید محراب دارد؛ یعنی مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) را هم واقعاً فراموش نکنیم و از یاد نبریم؛ آن مرد بزرگ، مرد روشنفکر، مرد اهل قلم، اهل مبارزه، که ایشان هم بایستی همیشه در یادها زنده باشند. او اوّلین کسی بود که این‌جور در تبریز در موضع منبر انقلاب ایستاد و حقیقتاً کاری را که باید بکند، کرد. خب، خیلی با آقای قاضی هم مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب رفته بودم تبریز و اوضاع تبریز را میدانستم چه جوری است و آقای قاضی (رحمةالله‌علیه) هم خیلی رنج کشید. شهید اوّل محراب در تبریز آقای قاضی است، شهید دوّم هم آقای مدنی است، که هر کدام واقعاً برجستگی‌هایی دارند. البتّه شهید مدنی به‌نظر من جزو آن چهره‌های روحانی است که نظیرش را خیلی کم میشود پیدا کرد؛ یعنی همه‌ی این ابعاد گوناگون در این مرد بزرگ بود.

 خیلی متشکّریم از آقایان که این بزرگداشت را [برگزار] میکنید؛ منتها سعی کنید در کارها یک جمع‌بندی از شخصیّت شهید مدنی به دست بیاید. بالاخره ما امروز هم با همان امواج مواجهیم؛ این را آقایان و خانمها توجّه داشته باشند که امروز جمهوری اسلامی با همان جبهه‌ای مواجه است که در هنگام مبارزات و در اوّل مبارزه، انقلاب اسلامی با آن مواجه بود؛ فرق نکرده؛ جبهه‌گیری‌ها در باطن و حقیقت خودش عوض نشده؛ البتّه خب پیدا است که دشمن در هر روزی یک جوری [عمل میکند]. ما در جنگ با عراق دیدید دیگر که یک روز مثلاً فرض کنید با یک جور سنگربندی، با یک آرایش نظامی می‌آمدند، یک روز یک جور دیگر. در جنگ بزرگ سیاسی و انقلابی‌ای که امروز دنیای استکبار با ما دارد، همین‌جور است. از قبل از پیروزی انقلاب که احساس میکردند سنگر آمریکا و سنگر استکبار دارد در اینجا میلرزد و ممکن است فرو بریزد و اسلام دارد به سمت مرکز فرو کوفتن پرچم استکبار در این منطقه — یعنی حکومت پادشاهی — می‌آید، از همان روز [ با ما] مواجه شدند؛ [اینها] همان دشمنها هستند، بعد از انقلاب هم همانها بودند، بعد از تسخیر لانه‌ی جاسوسی هم همانها بودند، در دوران جنگ هم همانها بودند که علیه ما مبارزه میکردند؛ منتها شعارها، روشها، شیوه‌ها فرق میکند. امروز هم همانهایند؛ امروز هم انقلاب اسلامی با همان دشمنهای آن روز مواجه است. ما امروز هم به همان جمع‌بندی‌ای در شخصیّتهای انسانی خودمان و مسئولین خودمان و کارگزاران حکومتی خودمان و تریبون‌دارهای خودمان، احتیاج داریم که جمع‌بندی شخصیّت مرحوم شهید مدنی است؛ یعنی همان اخلاص را لازم داریم، همان روشن‌بینی را لازم داریم، همان شجاعت را لازم داریم، همان آگاهی و معرفت را لازم داریم؛ این چیزها لازم است؛ این جمع‌بندی را در کارهایتان مورد توجّه قرار بدهید. یعنی اگر کتاب مینویسید، اگر کار هنری میکنید، اگر شعر میگویید، به مرثیه‌سرایی‌ها یا ستایشگری‌های عادّی، قضیّه تمام نشود؛ چون اینها چیزی عاید روح شهید مدنی نخواهد کرد. سعی کنید این را به‌صورت یک جریان دربیاورید؛ جریان شخصیّت جامع‌الاطراف شهید مدنی؛ این‌جوری باشد تا امثال من از او درس بگیریم، فرا بگیریم، یاد بگیریم که چه جور باید عمل کرد، چه جور باید فکر کرد، چه جور باید حرکت کرد، چه جور باید حرف زد، چه جور باید موضع‌گیری کرد، چه جور باید از یک کسانی دفاع کرد، در مقابل یک کسانی ایستاد؛ اینها را تعلیم بگیریم.

 
حقیقت را یافته بود
 
 در مورد فیلم هم من به شما عرض بکنم، فیلم که میخواهید بسازید، خیلی این کار ظریفی است، چه میخواهید بسازید که جنبه‌ی هنری داشته باشد؟ چون صرف دوربین گرداندن و یک قیافه‌ای به شکل آقای مدنی درست کردن، که فیلم زندگی‌نامه‌ی آقای مدنی نیست، ارزشی ندارد؛ آن مثل یک کتابی است که نوشته باشند، بلکه کتاب از آن مؤثّرتر هم هست. فیلم باید واقعاً کار هنری باشد. اگر بشود یک کسی بنشیند یک داستانی را پرداخت کند که در این داستان چیزهایی از نقش شهید مدنی بیاید، اسم شهید مدنی هم اصلاً در آن نیاید، این میشود فیلم شهید مدنی؛ والاّ اینکه حالا ما بیاییم برویم در زادگاه ایشان و از خانه [فیلم‌] برداریم و بعد بگوییم ایشان اینجا متولّد شد و بعد آن را به شکل یک طلبه‌ای در قم و به شکل طلبه‌ای در نجف و در درس بیاوریم، این کارهایی که معمولاً میکنند، اینها یک کار است، امّا فیلم شهید مدنی به معنای هنری قضیّه نیست. سعی کنید که سرمایه‌ها در این‌جور کارها هدر نرود؛ اگر واقعاً میتوانید یک چیز خوبی در بیاورید. مثلاً فرض کنید الان ممکن است که یک فیلم خیلی هنری مهمّی را شما در نظر بگیرید که مثلاً اشاره به شخصیّت یک کسی داشته باشد، یا تصریح به شخصیّت او داشته باشد، یعنی یک چنین چیزی را بایستی هدف قرار بدهید.

 ان‌شاءالله خداوند به همه کمک کند، تأیید کند و آن سرنوشتی را که حقّ شهید مدنی بود – یعنی واقعاً شهادت حقّ او بود؛ این اجر بزرگ الهی، این پایگاه مهمّ الهی پاداش خدا برای این مرد بود و حیف بود که او در بستر بمیرد – ما هم با عدم قابلیّتمان، خدای متعال تفضّل کند، ما هم ان‌شاءالله این لطف را از جانب خدا بگیریم، که ما هم در زندگی سقط نشویم، بلکه خدای متعال همین راه شهادت را برای ما هم ان‌شاءالله مقدّر کند.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌

۱) الامالی، ص ۳۴۴

 



منبع خبر

حقیقت را یافته بود بیشتر بخوانید »

پیام «جوکار» به مناسبت سالروز شهادت سومین شهید محراب

پیام «جوکار» به مناسبت سالروز شهادت سومین شهید محراب


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از یزد، «محمد صالح جوکار» رئیس کمیسیون امور داخلی کشور و شورا‌ها در مجلس شورای اسلامی با صدور پیامی سالروز شهادت سومین شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی (ره) را گرامی داشت.
 
متن کامل پیام به شرح زیر است:
 
بار دیگر یازدهم تیرماه یادآور سالروز شهادت مجاهد نستوه و فقیه فرزانه شهید آیت الله صدوقی (ره) فرا می‌رسد و یاد و خاطره خدمات عظیم و مجاهدت‌های فداکارانه آن عالم ربانی را در اذهان مردم قدرشناس استان دارالعباده یزد زنده می‌کند.
 
حضرت آیت الله شهید صدوقی (ره) عالمی ولایی، وارسته و انسانی به خدا پیوسته بود که دمی از هدایت مردم این سامان نمی‌آسود، در مبارزات علیه رژیم ستم شاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی و سپس با حضور در عرصه جهاد و شهادت جنوب و غرب کشور، روح امید و نصرت و پیروزی را در جبهه‌های نبرد می‌گستراند و پشتوانه محکمی برای رزمندگان اسلام و مجاهدان راه خدا و حامی دردمندان بود که هرگز از خدمت به خلق خدا، خسته نمی‌شد و همواره ذکر حق بر لب داشت. 
 
شهادت آرزوی دیرینه ایشان بود و چه زیبا و عاشقانه با دهان روزه به آرزوی دیرینه خویش رسید و جان پاک و عزیز خود را تقدیم جانان کرد. 
 
در تبیین جایگاه والای شهید آیت الله صدوقی همین بس که حضرت امام خمینی (قدس سره) فرمودند: «اینجانب دوستی عزیز که بیش از ۳۰ سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم و اسلام، خدمتگزاری متعهد و ایران، فقیهی فداکار و استان یزد، سرپرستی دانشمند را از دست داد».
 
اینجانب یاد و خاطره همه شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی به ویژه سومین شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی (ره) را گرامی داشته و به روان مطهر آن والامقامان درود و سلام می‌فرستم.
 
انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیام «جوکار» به مناسبت سالروز شهادت سومین شهید محراب بیشتر بخوانید »

شهید دستغیب جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشت

شهید دستغیب جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشت


گروه استان‌های دفاع‌پرس – «حجت‌الاسلام عماد ترابی‌پور» مسئول امور مشارکت روحانیون اداره کل حفظ آثار دفاع‌مقدس استان فارس؛ عبدالحسین دستغیب صد و نه سال قبل در چنین ایامی به دنیا آمد و چهل و یک سال پیش در همین ایام به شهادت رسید.

نامش را عبدالحسین نهادند زیرا در روز عاشورا سال ۱۳۳۲ قمری در شیراز به دنیا آمد و از همان ابتدا نام و سرنوشتش با اباعبدالله الحسین (ع) گره خورد.

سید عبدالحسین درس را همانند بسیاری از محصلان آن زمان از مکتب‌خانه شروع کرد و پس از آن شروع به تحصیل علوم اسلامی‌ نمود و درس‌های ابتدایی حوزه علمیه را نزد پدر خواند.

در سال ۱۳۴۲ قمری در حالی که یازده ساله بود در نوجوانی از نعمت پدر محروم شد اما با وجود بی‌بهره بودن از نعمت پدر بعدها از چنان مقام علمی و معنوی برخوردار شد که امام خمینی (ره) روز شهادتش خطاب به امریکا و منافقین و ضد انقلاب بیان کرد: «شهید دستغیب كه جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشته‌اند را با چه انگیزه ای شهید می كنید؟»

۲۷ عنوان کتاب علمی و فاخر از این شهید گرانقدر به یادگار مانده که معروف‌ترین آن ها قلب سلیم و گناهان کبیره است.

شهید دستغیب پس از انقلاب نماینده امام خمینی در استان فارس و امام جمعه شیراز، نماینده مردم فارس درخبرگان رهبری، عضو فقهای تدوین قانون اساسی  و عضو تصویب‌کنندگان اصل ولایت فقیه در قانون اساسی کشور بود که همین موارد نشانگر جایگاه علمی و انقلابی والای وی نزد امام خمینی (ره) است.

دستغیب به مردمی بودن و مردم‌داری مشهور بود و در آخر نیز همین مردم‌داری وی منافقین را وا داشت که توسط زنی از منافقین که برای دادن عریضه‌ای خودش را هنگام نماز به او رسانده بود با انفجار مهیبی به زندگی سراسر سعادت و برکت وی پایان بدهند.

این عالم وارسته در وصیت‌نامه خود بیان کرده «وصیت می‌کنم فرزندان خود را به تقوا و سعی به اینکه واجبی از آنها فوت نشود و مرتکب حرامی نشوند و در هرحال خدا را حاضر بدانند و دنیا را محل عبور و آخرت را محل قرار بدانند.»

رهبر معظم انقلاب نیز نگاه ویژه‌ای به شهید دستغیب داشته و در خصوص وی بیان کرده «آن معنویتی که شخصیتی مثل شهید بزرگوار مرحوم آیت‌الله دستغیب مظهر آن بود، از این خانواده و از این مرکز فیّاض تمام نشدنی اهل‌بیت سرچشمه گرفته و این چهره پارسا و پرهیزکار در بهترین بخش از عمر پربرکتش بی اعتنا به زخارف دنیوی، همت و نیروی خود را در راه استقرار حاکمیت الله صرف کرد و به یاد خدا دلخوش بود و چهره معظم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوب‌ترین چهره درمیان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران است.

امام در نگاه اعتقادی شهید دستغیب جایگاه والایی داشت و آیت‌الله دستغیب قلباً بر این باور بود که پیروی از ولایت‌فقیه پیروی ازخدا و معصومین است و جمله معروفی نیز در خصوص امام خمینی گفت با این مضمون که «من اطاع الخمینی اطاع الله» که همانگونه که از محتوای آن مشخص است نشانگر احترام ویژه وی به معمار کبیر انقلاب است.

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید دستغیب جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشت بیشتر بخوانید »

فیلم/ سخنان قابل توجه و تامل آیت‌الله طالقانی درباره حجاب

فیلم/ سخنان قابل توجه و تامل آیت‌الله طالقانی درباره حجاب

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ سخنان قابل توجه و تامل آیت‌الله طالقانی درباره حجاب بیشتر بخوانید »

رهبران راستین در پی آشنایی خلق با خدا هستند

رهبران راستین در پی آشنایی خلق با خدا هستند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، آیت‌الله شهید «سید اسدالله مدنی» از جمله یاران امام خمینی (ره) در دوران انقلاب اسلامی است که از آغاز نهضت امام راحل در دهه ۴۰ تا پیروزی آن، بارها توسط رژیم پهلوی دستگیر و زندانی شد و سال‌های مدیدی را در تبعید گذراند. پس از پیروزی انقلاب، امامت جمعه همدان و سپس تبریز را عهده‌دار شد و سرانجام ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ در حین اقامه نماز جمعه، توسط گروهک منافقین به شهادت رسید و دومین شهید محراب لقب گرفت.

در آستانه سالروز شهادت این مبارز نستوه، خاطره‌ای از زبان ایشان درباره توجه ویژه امام خمینی (ره) به موضوع آزادی همافران پایگاه هوایی «شاهرخی» همدان که مهر سال ۱۳۵۷ به دنبال اعتراض به رژیم شاه بازداشت و زندانی شده بودند، بازنشر می‌شود:

آیت‌الله مدنی می‌گویند: «یک وقتی که امام در پاریس بود، آن‌جا اتفاقی افتاده بود که ما در همدان بودیم. یک عده نابکار، همافرهایی را که بر علیه شاه تظاهرات کرده بودند را گرفته و به تهران فرستادند.

در همدان بودیم که یک روز عصر تلفن زنگ زد. وقتی گوشی را برداشتیم، دیدم از پاریس و از دفتر امام تلفن می‌کنند [پشت گوشی به من گفت:] «فلانی! آقا از [حال] آن همافرها خیلی نگران است. نگذاری به آن‌ها سخت بگذرد، نگذاری به عائله آن‌ها سخت بگذرد.» بنده جواب دادم: «آقا ما کوشش می‌کنیم و نمی‌گذاریم به این‌ها سخت بگذرد و فعالیت‌مان را اضافه خواهیم کرد.» خدا! خودت شاهدی! آن روز عصر تلفن شده بود؛ فردا ظهر هم دوباره تلفن زنگ زد و باز از دفتر آقا تلفن کردند و دوباره به من گفتند که: «فلانی آقا از حال آن‌ها خیلی نگران است.»

بنابراین [بعد از این تماس‌ها و پیگیری حال همافرها از طرف حضرت امام] آن چیزی که هدف اصلی بنده است و مقصودم [بود] این را دانستم که رهبران راستین به طرف خودشان دعوت نمی‌کنند، نمی‌خواهند ثروت‌های شخصیت‌ها را بیافزایند، نمی‌خواهند به مقام‌شان بیافزایند، فقط و فقط می‌خواهند آشنایی خلق با خدا کامل باشد. اولین راه شناخت خلق از خدا این است که آزاد باشند.»

منبع: کتاب «خاطراتی از شهید سیداسدالله مدنی»، به کوشش «علی اکبری»، انتشارات «یازهرا (س)»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رهبران راستین در پی آشنایی خلق با خدا هستند بیشتر بخوانید »