شهید

پنجمین نشست شورای سیاستگذاری کنگره شهدای نظرآباد با حضور مسئولان استانی و نظامی برگزار شد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس ازالبرز،  پنجمین جلسه شورای سیاستگذاری کنگره شهدای شهرستان نظرآباد با حضور امام جمعه، فرماندار، فرمانده سپاه، فرمانده انتظامی و اعضای کمیته‌های تخصصی این کنگره در سالن جلسات شهید آیت‌الله آل‌هاشم نهاد امامت جمعه برگزار شد.

پنجمین نشست شورای سیاستگذاری کنگره شهدای نظرآباد با حضور مسئولان استانی و نظامی برگزار شد

در این نشست،  معاونت فرهنگی سپاه گزارشی جامع از اقدامات و برنامه‌های انجام‌شده در راستای تکریم و بزرگداشت مقام شامخ شهدا ارائه کرد. همچنین، حاضران به بررسی راهکار‌های اجرایی برای هرچه باشکوه‌تر برگزار شدن این کنگره پرداختند.

امام جمعه نظرآباد در این جلسه با تأکید بر لزوم زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره شهیدان، گفت: «شهدا سرمایه‌های معنوی این ملک و ملت هستند و باید با برنامه‌ریزی دقیق، پیام آنان را به نسل جوان منتقل کنیم.

فرماندار شهرستان نظرآباد نیز با اشاره به نقش محوری کنگره شهدا در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، خواستار همکاری همه‌جانبه دستگاه‌های اجرایی و نهاد‌های مردمی برای موفقیت این رویداد شد.

پنجمین نشست شورای سیاستگذاری کنگره شهدای نظرآباد با حضور مسئولان استانی و نظامی برگزار شد

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پنجمین نشست شورای سیاستگذاری کنگره شهدای نظرآباد با حضور مسئولان استانی و نظامی برگزار شد بیشتر بخوانید »

انتشار بخشی از زندگی شهید «حسن آبشناس جامی» به‌مناسبت سالروز شهادتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان، شهید «حسن آبشناس جامی» یکم مرداد ۱۳۴۸ در روستای گوگل از توابع شهرستان مینودشت دیده به جهان گشود. پدرش محمد، باغبان شهرداری بود و مادرش شاه پری نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته برق بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سی و یکم فروردین ۱۳۶۶ در سردشت توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او در گلزار شهدای امامزاده یحیی بن زید شهرستان گنبدکاووس به خاک سپرده شد.

وصیتنامه:
خدایا اگر لیاقت شهادت دارم مرا آن گونه شربت شهادت بنوشان که رضای کامل تو را جلب نمایم.
اسلام امروز مظلوم واقع شده هست و احتیاج به نصرت دارد.
در مراسم پر شکوه نماز جمعه که سبب وحدت مسلمین هست شرکت کنید.
تقوی را پیشه خود نمایید، زیرا تنها سپری هست که انسان را در مقابل معاصی و گناهان محفوظ می‌دارد.
تا آخرین قطره خون خود دست از حمایت امام خمینی برندارید.

انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتشار بخشی از زندگی شهید «حسن آبشناس جامی» به‌مناسبت سالروز شهادتش بیشتر بخوانید »

شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر»

شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر»


شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، ۲۳ فروردین ۶۲ در جبهه «شرهانی» و در جریان عملیات «والفجر مقدماتی»، سرداری به خاک خفت و از خون تا خدا، سیری عاشقانه آغاز کرد که همه زیستن کوتاهش، شرح سلوکی عارفانه بود از خویشتن تا معبود و از زندگی زمینی تا ملکوت قرب و وصال دوست. سردار شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»، معاون فرماندهی اطلاعات و عمليات تيپ امام صادق (ع) و قائم مقام فرمانده اطلاعات و عمليات لشکر ۵ نصر، از آن گوهرهای کمیاب است که در کوره جنگ هشت ساله، اکسیر عشق و کیمیای محبت، مس وجودشان را در گداختن تن، عیار جان بخشید و تبدیل به زر ناب کرد. او از کودکی، مسیر تعبد و تقرب به حق را پیمود و در سالهای نوجوانی، همراه انقلاب شد و در آغاز جوانی، در جایگاه فرماندهی، شایستگی خود را نشان داد و اسوه و الگویی از اخلاقمداری، روحیه معنوی، تکامل عرفانی و بینش و باوری متعالی به حقانیت راه روح الله (ره) در میدانهای جهاد و شهادت و جبهه های عشق و شرف و شهامت شد. شهیدی از یک خانواده شهید پرور که ابتدا «غلام حیدر» را نثار راه نورانی امام (ره) کرد و سپس «حسن» را و پس از او فرزندی دیگر به افتخار جانبازی نائل شد و چشمان خود را تقدیم راه دوست کرد. شرح زندگانی این فرمانده جوان شهید، شرح عروج معنوی مردانی است که سالکان سنگرهای پیکار با نفس و مصاف با «من» و «تن» شدند تا شاهد شهادت را، شادانه و شیفته‌وار، در‌آغوش گیرند و مصداق این سخن «مولانا جلال‌الدین» شوند:
«باید که جمله، جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی، مستانه شو! مستانه شو…»

یاران من در گهواره‌ها هستند!

یاران حسن جوادی خواجه روشنایی، در اولین روز بهار ۱۳۴۱ در روستای «برگ کورشک» از توابع مشهد رضوی در خانواده ای مومن و زحمتکش از پدری کارگر به نام محمد و مادری مومنه به نام رقیه، به دنیا آمد. در روز ۲۸ صفر، روز رحلت پیامبر نور و رحمت و شهادت امام حسن مجتبی (ع)، غریب مدینه و خورشید بقیع. در آغاز سالی که شاهد آغازین طلیعه قیام نورانی ابراهیم دوران و حسین زمان، خمینی روح خدا (ره) بود؛ سالی که نهضت الهی روحانیت بیدار به رهبری امام راحل آغاز شد و در سال بعد از آن در ۱۵ خرداد ۴۲ به ثمر رسید و مقدمه انقلاب بزرگ اسلامی گردید. حسن، که به نام صاحب این روز، حسن نام گرفت، قرار بود از آن یاران امام باشد که به گفته خود آن بزرگ، در پاسخ به مامور ساواک که : «پس آن یارانت حالا کجا هستند؟» در گهواره ها بودند تا در دوران تبعید امامشان قد بکشند و سالها بعد، در پیشباز مقدم او قیامتی در جان و جهان برانگیزند و نام سربازان روح الله را سرلوحه تاریخ بعثت معنوی بشر سازند.

روزها برای کمک به معاش خانواده، خیاطی می‌کرد و شبها درس می‌خواند

از کودکی به مکتب حضرت رقيه (س) رفت و قرآن آموخت. به نماز و روزه اهميت زيادی می داد و در همان دوران کودکی  و در سن هشت سالگی، نماز را سر وقت و به جماعت می خواند و از ده سالگی روزه می‌گرفت. در جلسات دعای کميل، ندبه و توسل می‌رفت و در هياتهای سينه زنی ماه محرم حضور داشت. بعد از نماز بطور مرتب و مستمر، قرآن می خواند و این جزو برنامه های روزانه اش بود. حسن به قرآن علاقه خاصی داشت. شبهای جمعه جلسات قرآن هفتگی داشت و با بچه ها تلاوت قرآن انجام می‌دادند. او به آن ها قرآن ياد می‌داد و برای تشويقشان به انس با قرآن، به آن‌ها هديه و جایزه می‌داد.
دوره ابتدايی را در مدرسه سجاديه و دوره راهنمايی را در مدرسه کمال الملک گذراند. دوره دبيرستان را به صورت شبانه خواند. روزها کار می کرد و شب ها درس می خواند تا اين که توانست ديپلم بگيرد. به علت فقر اقتصادی، ضرورت تامين مخارج و امرار معاش خانواده و عدم رضايت از فضايی که رژيم شاهنشاهی به وجود آورده بود، مجبور به ترک تحصيل شد و به شغل خياطی پرداخت. در کارهای خانه به پدر و مادرش کمک می کرد؛ گوسفندان را به چرا می‌برد و هيزم می‌آورد و خلاصه در همه امور، کمک دست خانواده بود. اوقات فراغت را معمولا به مسجد می‌رفت و يا به مطالعه کتاب مشغول بود. حسن فردی فعال، اجتماعی، اهل معاشرت، با گذشت و خنده رو بود. دوست داشت در آينده طلبه شود. در اخلاق بین همه نشاندار و زبانزد بود. به پدر و مادرش احترام زیادی می‌گذاشت و به آن ها علاقه بسیاری داشت. به خاطر آن ها ـ که در مضيقه بودند ـ درس را رها کرد و به کار مشغول شد تا بتواند از مشکلات آن ها قدری بکاهد. تمام درآمدش را صرف خانواده می‌کرد. اگر مبلغی را هم برای خودش برمی‌داشت، از آن ها اجازه می‌گرفت. از خصوصيات بارز او بی نيازی از ديگران بود. سعی می‌کرد که روی پای خودش بايستد و متکی به خودش باشد. اگر کسی هم  کمک مالی به او مي کرد، ناراحت می‌شد و نمی‌پذیرفت.

از حاصل کار و درآمدش برای پدر و مادر، خانه خرید

کمک و نيکی کردن به پدر و مادر را مدام به خانواده خود توصيه می کرد. از اين که پدر و مادرش در خانه ای کوچک زندگی می کردند ناراحت بود. فاطمه خواجه روشنايی خواهر شهيد در این باره روایتی دارد: «بزرگترين آرزويش اين بود که پدر و مادرش در رفاه باشند. ايشان مبلغی پول به من دادند تا برای والدينمان خانه ای بزرگ تر بخريم. می گفت: وقتی می بينم پدر و مادرم در خانه ای کوچک زندگی می کنند ناراحت می شوم. آن ها بايد در بهترين خانه زندگی کنند. ايشان تمام اموالش را در اختيار آن ها قرار داده بود. از درآمدش برای آن ها امکانات رفاهی می خريد تا بتواند در حد مقدور خودش، آسايش و آرامش آن ها را فراهم کند.» و باز هم به نقل از خواهر: «برادر کوچک ترم (رضا) به حرف پدر و مادرم گوش نمی‌کرد. حسن با او بسيار صحبت کرد، از او خواست به حرف آن ها گوش دهد و به آن ها احترام بگذارد.» در رفع مشکلات ديگران هم تا حد امکان، پیشقدم بود. اگر کسی نياز مالی داشت، آن را برطرف می‌کرد. دفاع از مظلوم و کمک به انسانهای محروم و بی بضاعت، از خصلت های بارز او بود. 

برای مناجات و راز و نیاز آمده‌ایم نه برای گردش و تفریح!

در همه کار، مخلص بود و سعی می‌کرد کارهايش به شکل مخفيانه باشد. از افراد ریاکار و اهل ظاهرنمایی بیزار و گریزان بود و به افرادی که در کارهايشان صداقت داشتند و تنها به دنبال حقيقت بودند، علاقه داشت. در بیان روحیات معنوی او بیان یک خاطره از خواهر شهید، بجاست: «شب های جمعه به اتفاق برادرم به حرم مطهر امام رضا (ع) می رفتيم و دعای کميل را در آن جا می خوانديم. ايشان از ما جدا می نشستند و بسيار گريه می کردند. در آن جا من غذا می بردم تا بخوريم. ايشان می گفتند: ما برای راز و نياز به درگاه خدا آمده ايم، برای گردش و تفریح که نيامده‌ايم!»
به خواهرش همیشه این توصيه را می‌کرد: «حجابتان را رعايت کنيد. غيبت نکنيد. صدايتان را بلند نکنيد. بلند نخنديد. نماز را سر وقت بخوانيد و به پدر و مادر، کمک کنيد.»
توصيه او به برادرانش هم این بود: «شئونات اسلامی را رعايت کنيد. درس را با جدیت و پشتکار و نظم، ادامه دهيد و اگر دوست داشتيد به حوزه علميه برويد.»

شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر»

قطره‌ای که در دریای عشق و عرفان و جهاد انقلاب، «دریایی» شد!

۱۷ سال بیشتر نداشت که در صحنه‌های مختلف انقلاب از جمله: حوادث ۱۰ دی ۵۷، حمله رژيم شاهنشاهی به حرم مطهر و بيمارستان امام رضا (ع)، حضور خود را ثبت نمود. او در جلسات مذهبی قبل از انقلاب شهر مشهد و کانونهای روشنگری و تبیین بینش اصیل انقلابی شرکت فعال داشت. با مقام معظم رهبری حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای، حجت الاسلام عباس واعظ طبسی و شهید هاشمی نژاد که از ارکان و رهبران انقلاب و تفکر و حرکت انقلابی و سازماندهی حرکتهای اعتراضی و مبارزاتی علیه رژیم طاغوت در خراسان و مشهد بودند، ارتباط و تعامل نزدیک و مستمر داشت. به راهپيمايی می‌رفت. به توزيع اعلاميه می پرداخت. با شرکت در تظاهراتی که براي استقبال از يک روحانی ترتيب داده شده بود ( که منجر به درگيری بين رژيم شاهنشاهی و تظاهر کنندگان شد) از ناحيه پا تير خورد. سنگر آن ها مسجد بود. قبل از انقلاب برای نابود کردن رژيم به همراه ديگران دست به اعتصاب می زدند، شعارهای مختلف می ساختند، شب ها بر روی پشت بام ها الله اکبر می‌گفتند. اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام را پخش و تکثیر و توزیع می‌کردند و برای اين که عوامل رژيم نتوانند آنها را پيدا کنند، در زيرزمين پنهان می‌کردند. حسن، قطره‌ای بود که به دریا پیوست و دریایی شد. او خودش را در بیکرانگی این دریای خروشان عشق و عرقفان و ایمان و جهاد، گم کرد و پیدا کرد…

بعد از شهادت بهشتی و رجایی و باهنر، تا سه روز غذا نخورد!

بعد از پيروزی انقلاب اسلامی به بسيج پيوست و به عنوان انتظامات مشغول خدمت شد. علاقه شدید و زایدالوصفی به امام، و یاران صدیق و مخلص او همچون شهید مظلوم دکتر بهشتی و شهید رجايی داشت. در جریان حادثه هفتم تیر و هشتم شهریور ۶۰ و شهادت دکتر بهشتی و شهیدان رجايی و باهنر، تا سه روز غذا نخورد! آرزو داشت امام را زيارت کند. به همين خاطر با جمع کردن پول‌هايش به ديدن امام رفت. آرزویش این بود که پاسدار بيت امام شود. امام و دکتر بهشتی را بسيار دوست داشت. اگر کسی پشت سر این دو بزرگوار حرفی می‌زد ناراحت می شد. و تحمل بدگویی از آنها را نداشت. از ضد انقلاب متنفر بود. زمانی که سومین شهید محراب، آیت الله شهید صدوقی به شهادت رسيد بسيار گريه کرد و می گفت: «ايشان از پدر برایم عزيزتر بودند.»
با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به اين نهاد پيوست. می گفت: «سپاه بهترين جايی است که می توانم در آن از انقلاب حمايت و حفاظت کنم.» بعد از عضويت در سپاه، اعمالش خالصانه تر شد. پس از آن به تهران رفت و حدود يک و سال و نيم در آن جا آموزش های مختلفی را ديد و يک بار نيز از ناحيه دست مجروح شد.

مغازه را به برادرش بخشید و رفت جبهه!

به گفته خواهر شهید: «برادر بزرگم همان اوايل جنگ شهيد شدند. وقتی که رزمندگان عازم جبهه می شدند، برادرم حسن، به بدرقه آن ها می‌رفت و برايشان مواد غذايی می‌برد. می گفت: دوست دارم من هم مثل اين رزمندگان به جبهه بروم و خدمتی بکنم. او بلافاصله مغازه اش را به برادر ديگرم ( رضا) بخشيد و به سپاه رفت و از آن جا به جبهه های حق عليه باطل شتافت. می‌گفت: اگر جنگ تمام بشود، دوست دارم يک روحاني شوم.»
در سپاه، محافظ دادستان قم بود. بمحض اینکه جنگ تحميلی شروع شد، دوست داشت به جبهه برود. طاقت ماندن در پشت جبهه را نداشت. دلش برای حضور در جبهه بیقرار بود. می‌گفت: «از اين جهت سپاه را انتخاب کرده ام که بتوانم به جبهه بروم و در آن جا خدمت کنم.» بعد از موافقت سپاه عازم جبهه های حق عليه باطل شد. به خاطر انتقام خون برادرش اولین شهید این خانواده، شهید «غلام حیدر»، از دشمن متجاوز بعثی، دفاع از اسلام، قرآن، اطاعت از امر رهبری و احساس مسئوليت در برابر کشورش، جبهه را بر همه چيز ترجيح داد. او همچنين می ديد که مردم مظلوم کشورش مورد تهاجم قرار گرفته‌اند و برای دفاع و پشتيبانی از آن ها و اطاعت از فرمان امام خود که: «جوان ها، جبهه های جنگ را پر کنند.» عازم جبهه های حق عليه باطل شد. جهت گذراندن دوره تخصصی اطلاعات ـ عمليات به تهران اعزام شد که پس از آن اتمام دوره جهت شرکت در عمليات پيروزمندانه مسلم بن عقيل به غرب کشور رفت. 

شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر»

از معاونت اطلاعات- عملیات «تیپ امام صادق» تا قائم مقامی اطلاعات- عملیات «لشکر ۵ نصر»

در جمع آوری اطلاعات نظامي از دشمن و طرح نقشه عمليات، رشادت های بسياری از خود نشان داد. او ابتدا به عنوان معاون فرمانده اطلاعات و عمليات «تيپ امام صادق (ع)» و سپس قائم مقام فرمانده اطلاعات و عمليات «لشکر ۵ نصر»، مشغول انجام وظيفه شد. این فرمانده شهید، دو مرتبه به جبهه اعزام شد. اولين بار به مدت سه ماه در سومار حضور داشت که بعد از گذراندن آموزش های فشرده و کوتاه مدت در تهران در عمليات «والفجر يک» شرکت کرد.
به خانواده های شهدا احترام می گذاشت. دوست داشت هرچه آن ها می‌خواهند برايشان فراهم کند و امکانات و وسايل زيادی را در اختيارشان قرار دهد و نیازهایشان را تا حد امکان رفع کند. خدمت به خانواده شهدا، فراتر از وظیفه، برایش یک عشق بود. 
شهادت به من نزدیک است. به زودی پرواز می‌کنم!

لحظه دیدار نزدیک بود؛ نزدیکتر از رگ گردن. و شهادت، نزدیکتر از نفس، آمده بود تا یک عاشق مخلص بیقرار را به آرزوی همیشگی خود برساند. یک شب قبل از عمليات گفته بود: «شهادت به من نزديک است و به زودی به آسمان پرواز می کنم.» 

شهادت در حالی‌که ذکر «یا زهرا(س)» بر لب داشت…

در عمليات والفجر مقدماتی، مسئول اطلاعات بود و می خواست به کمک رزمندگان برود که مسئولان با رفتن او به خط مقدم مخالفت کردند، ولی او بهرحال با اصرار و سماجت زیاد، موافقت ها را جلب کرد در جریان همین عمليات والفجر مقدماتی که برای جمع آوری اطلاعات به داخل خاک دشمن رفته بود، روز ۲۳ فروردین ۱۳۶۲ هنگام عزيمت، بر اثر اصابت ترکشی به فيض شهادت رسيد. در حالي که ذکر شریف يا زهرا (س) بر لب داشت. پیکر او هم به تاسی از مادر شهیدان بی مزار و بی نشان، تا سه سال در محل شهادت باقفی ماند و رازدار غربت بقیع در دل خاک همراه با شهیدان گمنام و غریب جاویدالاثر، تا اینکه سه سال بعد به زادگاهش منتقل شد و در مشهد و در مجاورت بقعه متبرکه «خواجه ربیع» به خاک سپرده شد.

شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر»

دوست دارم دوباره زنده شوم و در راه هدف او شهید شوم…

به نام الله كه همه چيز اوست به نام او كه پروردگار جهانيان است و به نام او كه رحمن و رحيم است به نام او كه از اوييم و به سوى اوئيم به نام الله كه يادم اوست و جانم اوست اميدم اوست مقصود و معبودم اوست و به نام او كه معشوقم و هدفم اوست .
سلام و درود بر آخرين رسول و وصى او محمد(ص) و سلام و درود بر دختر پيامبر، تنها زن نمونه اسلام كه هيچكس نخواسته تا بحال وصفى برايش بگويد و سلام و درود بر على(ع) مظلوم تاريخ كه ولادتش خانه كعبه و در دامان پيامبر خدا پرورش و در محراب مسجد خانه خدا محل شهادتش و سلام و درود بر يازده فرزند او كه هر كدام آمده و بار رسالت را به دوش كشيده و در راه خدا شهيد شدند وآخرين آنها حضرت مهدى(ع) كه همه ما منتظر اویيم. خيلى دوست داشتم كه زنده باشم و حضرتش را ديده و عضو سپاه و لشكرش باشم ولى به اين اميد كه گويند در زمان ظهور آن حضرت شهدا زنده مى‌شوند. آرى خيلى دوست دارم كه دوباره زنده شوم و در راه هدف او شهيد شوم انشاء الله. 

انتهای گزارش/
 



منبع خبر

شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر» بیشتر بخوانید »

یادنامه دو قهرمان فراموش‌نشدنی کرج؛ شهیدان مرتضی و مهدی یادگاری


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از البرز، هنگامی که سخن از رشادت و ایثار شهیدان دوران دفاع مقدس به میان می‌آید، نام دو برادر از دیار کرج، شهیدان مرتضی و مهدی یادگاری، به‌ویژه جلوه‌ای خاص دارد. این دو قهرمان والامقام، با جان‌فشانی و فداکاری خویش، نه‌تنها در میدان نبرد حق علیه باطل، بلکه در خلق انگیزه و امید برای نسل‌های آینده نیز الگویی ماندگار شدند.

شهید مرتضی یادگاری در سال ۱۳۴۵ در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی در کرج متولد شد. از همان دوران نوجوانی، علاوه بر کسب موفقیت‌های علمی، در رشته کشتی فعالیت داشت و در میادین استانی و ملی به نشان‌های برتر دست یافت. با آغاز جنگ تحمیلی، مرتضی در سن ۱۵ سالگی عازم جبهه‌های جنوب شد و با شجاعتی کم‌نظیر در عملیات‌های متعدد شرکت کرد. در سومین روز مأموریت، بر اثر ترکش خمپاره به سر مجروح گردید و پس از شش روز تحمل درد و رنج، در بیمارستان حضرت سجاد (ع) تهران به فیض شهادت نائل آمد.

تلخی اشتباه اداری، ابتدا پیکر مطهر او را به خانواده‌ای دیگر در تبریز تحویل داد و در روستای قاضی‌جهان آذرشهر به خاک سپرد، اما پس از پیگیری دو ماهه خانواده یادگاری و با هماهنگی بنیاد شهید، مزار یادبودی در امامزاده محمد کرج برای او و برادرش احداث شد تا یاد و نامش همیشه در کنار همرزمان و خویشانش باقی بماند.

شهید مهدی یادگاری، برادر بزرگ‌تر مرتضی، در دوم فروردین سال ۱۳۴۰ در کرج چشم به جهان گشود. او نیز همچون برادرش، از نوجوانی در مبارزات انقلابی علیه رژیم طاغوت شرکت داشت و با آغاز تجاوز دشمن بعثی به خاک میهن، راهی میدان‌های نبرد شد. سرانجام در پانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در جریان عملیات غرورآفرین بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و نامش در فهرست سرافرازان دفاع مقدس تا همیشه ماندگار گشت.

شهیدان مرتضی و مهدی یادگاری، دو سرباز جان‌برکف انقلاب اسلامی و حافظان ارزش‌های دفاع مقدس، با فداکاری بی‌نظیرشان، درخت تناور امنیت و استقلال این سرزمین را آبیاری کردند. یاد و خاطره این دو برادر شهید، چراغ راه نسل‌های آینده در حفظ و پاسداری از آرمان‌های والای امام راحل (ره) و رهبر معظم انقلاب (مدظله‌العالی) خواهد بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

یادنامه دو قهرمان فراموش‌نشدنی کرج؛ شهیدان مرتضی و مهدی یادگاری بیشتر بخوانید »

«ستاره‌های غریب»؛ کتابی درباره شهدای غریب استان مرکزی در دوران اسارت منتشر شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اراک، کتاب «ستاره‌های غریب؛ نیم نگاهی به شهدای غریب در اسارت استان مرکزی» به قلم سعید جلائی، به تازگی منتشر و روانه بازار کتاب شده هست. این اثر به بررسی و معرفی شهدایی از استان مرکزی می‌پردازد که در دوران اسارت به شهادت رسیده‌اند و مظلومیت آن‌ها کمتر مورد توجه قرار گرفته هست.

این کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای، با تمرکز بر شهدایی که در شرایط دشوار اسارت جان باختند، به بازگویی بخشی از تاریخ جنگ تحمیلی می‌پردازد. بر اساس اطلاعات موجود در این کتاب، از میان شهدای غریب استان مرکزی، ۳۳ نفر در عراق به شهادت رسیده‌اند و ۵ شهید دیگر به دست منافقین در کردستان به فیض شهادت نائل آمده‌اند.

در این کتاب آمده هست که شهدای غریب استان مرکزی از شهرهای مختلف استان بوده‌اند. ۸ شهید از اراک، ۱۸ شهید از ساوه، ۵ شهید از کمیجان، ۳ شهید از شازند و از شهرهای خنداب، تفرش، محلات و خمین نیز هر کدام یک شهید در این مجموعه جای گرفته‌اند.

از نظر وابستگی سازمانی، ۱۸ نفر از این شهدا از ارتش جمهوری اسلامی ایران، ۱۳ نفر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج، ۴ شهید مردمی، ۲ شهید از جهاد سازندگی و یک شهید نیز از نیروی انتظامی بوده‌اند.

نکته قابل توجه در این کتاب، اشاره به تنوع شهدای غریب هست. ۲ نفر از این شهدا سادات، ۳ نفر خلبان شهید و ۲ نفر نیز شهیده زن بوده‌اند. همچنین، ۱۸ نفر از این شهدا مفقودالاثر شده و پیکر پاکشان به میهن بازنگشته هست. ۵ شهید در خاک عراق دفن شده‌اند و پیکر مطهر مابقی شهدا به وطن بازگردانده شده و در شهرهایشان به خاک سپرده شده‌اند.

کتاب «ستاره‌های غریب» با هدف گرامیداشت یاد و خاطره این شهدای مظلوم و ادای احترام به خانواده‌های آن‌ها، تلاش می‌کند تا این بخش از تاریخ جنگ تحمیلی را برای نسل‌های آینده حفظ کند. علاقه‌مندان می‌توانند برای تهیه این کتاب به مراکز پخش کتاب در استان مرکزی مراجعه کنند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

«ستاره‌های غریب»؛ کتابی درباره شهدای غریب استان مرکزی در دوران اسارت منتشر شد بیشتر بخوانید »