شهید

شهید مجید زردانیار: هرچه می‌توانید در راه این انقلاب قدم بردارید

شهید مجید زردانیار: هرچه می‌توانید در راه این انقلاب قدم بردارید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار ساجد دفاع‌پرس، شهدا ستارگانی درخشانی هستند که راه را به همه نشان می‌دهند؛ بنابراین توصیه‌های شهدا که در قالب وصیت‌نامه، دست‌نوشته و… برای ما به یادگار مانده، گنج عظیمی است که بایستی هم امروز از آن‌ها بهره برد و هم این‌که این گنج عظیم را به نسل‌های بعدی منتقل کرد تا آن‌ها نیز راه حقیقی اسلام ناب محمدی را گم نکنند.

وصیت‌نامه شهید «مجید زردانیار (رهنما مهر)» گنجینه ارزشمندی از دوران دفاع مقدس است که این‌روزها برای ما به یادگان مانده است؛ گنجینه‌ای که وی در آن توصیه کرده است: «امیدوارم که هرچه بیشتر بتوانید در راه این انقلاب بیشتر قدم بردارید و راه شهدای عزیزمان را ادامه دهید».

متن کامل وصیت‌نامه شهید «مجید زردانیار (رهنما مهر)»

بسم الله الرحمن الرحیم

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ

با سلام به حضرت ولی‌عصر (عج) و نایب بر حقش امام خمینی، امید مستضعفان جهان، رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی و با سلام به شهدای از صدر اسلام تا کربلای ایران و با سلام به رزمندگان کفرستیز اسلام که لحظه خود را فدای این انقلاب و خاک وطن خود می‌کنند. و با سلام به مفقودین جنگ تحمیلی و با درود و سلام به مجروحین و معلولین جنگ تحمیلی. و در آخر سلام به پدر و مادرم و با سلام به تمام دوستان آشنایانم. امیدوارم که هرچه بیشتر بتوانید در راه این انقلاب بیشتر قدم بردارید و راه شهدای عزیزمان را ادامه دهید.

پدر و مادر عزیزم! من قصد نداشتم وصیت‌نامه بنویسم؛ چون چیزی ندارم بگویم و فقط می‌خواهم بگویم که ناراحت نباشید؛ چون من شهید شده‌ام؛ چون اجر عظیم خودتان را از بین می‌برید و از خدای متعال بخواهید که‌ای کاش ما چند فرزند داشتیم و در راه این انقلاب می‌دادیم؛ و ناراحت نباشید از نبود من؛ لیکن من نه، بلکه تمام شهیدان زنده‌اند؛ بلکه این شما هستید که مرده‌اید و ما زنده‌ایم. خودتان که بهتر می‌دانید! پس ناراحت نباشید؛ چون این سعادت تمام بچه‌ها و رزمندگان است و همه دوست دارند که این سعادت نصیب‌شان شود و پس من خیلی اخطار می‌کنم که ناراحت نباشید؛ همان‌طوری که در قرآن کریم نوشته: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ» آیه ۲۰ توبه. حتی در قرآن آمده است که؛ کسانی که هجرت می‌کنند در راه خدا [و]جهاد می‌کنند در راه خدا با مال خود و با نفس خود (جهاد اکبر)، درجه آن‌ها عظیم است در پیشگاه پروردگارشان. آن‌ها فائز و رستگار هستند. بله پدر و مادر! حتی آیه برای جهادکنندگان آمده. امیدوارام من هم از آن دسته باشم و به‌خاطر چیز دیگری نرفته باشم؛ ان‌شاءالله. پس شما هم می‌توانید با استفاده از این آیه، با مال خود جهاد کنید و انفاق کنید و به جهاد در راه خدا کمک کنید و یا تشویق کسانی‌که به جبهه نمی‌آیند، [برای این‌که به جبهه] بیایند، بکنید و در جهاد آن‌ها سهیم باشید.

و کسانی که در این جهاد مقدس شرکت نمی‌کنند و یا کمکی از هر نظر نمی‌کنند و از آب و خاک و وطن خودشان [دفاع] نمی‌کنند، پا روی خون تمام شهیدان گذاشته‌اند. کسانی که این وصیت من را می‌شنوند، بدانند امام ما رفتن به جبهه را یک تکلیف شرعی دانسته و همه باید در این جهاد شرکت داشته باشند. بالآخره سرانجام انسان مرگ است؛ چه الآن، چه دیگر موقع‌ها. بالآخره این عمر عزیز انسان به پایان می‌رسد و کسی یقین ندارد که عمر چقدر است.

پدر و مادر عزیزم! من آرزو دارم که در بستر نمیرم؛ بلکه دوست دارم که جنازه من طوری باشد به‌صورت تکه تکه شده باشم. و دوست دارم که مثل سرورمان حسین (ع)، در جهاد کشته شوم. پدر و مادر عزیز! وقتی می‌خواهید برای من گریه کنید، جلوی خود را بگیرید و گریه نکنید و برای طفل بی‌گناه حسین گریه کنید که نیر به گلویش خورده، آن بچه ۶ ماهه و برای امام حسین (ع) گریه کنید که تمام اموالش را داد در راه خدا و تمام بچه‌هایش و هیچ‌کس هم در آخر نداشت. پدر و مادر عزیزم! مرا حلال کنید و راضی باشید از من به‌خاطر خدا و از این‌که شما را اذیت کردم.

برادرانم سلام علیکم. برادر عزیزم امیدوارم که قدم‌های شما در راه این انقلاب محکم باشد و هرچه بیشتر بتوانید در راه این انقلاب برای رضای خدا کار کنید. برادر عزیزم! از طرف من، از تمام دوستان [و] فامیل‌ها رضایت برایم بگیر و بگویید در این نوشته، نوشته است که همه از من راضی باشید؛ چون انسان جایزالخطاء است؛ یک‌موقع غیبتی و تهمتی به کسی زدم، راضی باشد و اگر یک موقع غلطی کردیم یا غیبت و تهمت، راضی باشید. خداحافظ همگی

و در ضمن خواهرانم و شوهران‌شان نیز ما را حلال کنند و از ما راضی باشند و همچنین همه که در نامه نام نبرده‌ام. ببخشید بدخط شد؛ چون تند تند نوشتم و کار داشتم.

در ضمن اگر حق‌الناسی بر گردن من است، بدهید از پول‌هایم. در ضمن به سعید بگویید ۷۰ تومان روستائیان را بدهد، چون بدهکارم، چون هیچ‌چیز بدتر از حق‌الناس نیست. لازم تذکر نیست خودتان می‌دانید پول‌هایم هم برای پدر و مادرم و قدری هم کمک به جبهه کنید.

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

مپندارید آنان که [در راه خدا] کشته شده‌اند، مرده‌اند؛ بلکه زنده‌اند و در نزد خدا روزی می‌خورند.

به تمام دوستان و آشنایان و فامیل‌های دور بگویید از ما راضی باشند اگر غیبتی و یا تهمتی زدم، بگویید راضی باشند.

 

شهید مجید زردانیار: هرچه می‌توانید در راه این انقلاب قدم بردارید

شهید مجید زردانیار: هرچه می‌توانید در راه این انقلاب قدم بردارید

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید مجید زردانیار: هرچه می‌توانید در راه این انقلاب قدم بردارید بیشتر بخوانید »

تصاویر/ پاسدار شهید «بهروز واحدی»

تصاویر/ پاسدار شهید «بهروز واحدی»


تصاویر پاسدار شهید «بهروز واحدی»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ پاسدار شهید «بهروز واحدی» بیشتر بخوانید »

مروری به زندگینامه شهید «رضا حسن‌پور»

مروری به زندگینامه شهید «رضا حسن‌پور»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از قزوین، «رضا حسن پور» در سال ۱۳۳۹ در تهران در خانواده قزوینی به دنیا آمد. دوران کودکی را در تهران پشت‌سر گذاشت. وی هفت ساله بود که همراه پدر و مادر از تهران به قزوین آمد. در قزوین دوره ابتدایی را شروع کرد. فشار بار زندگی بر دوش پدر و مادرش سنگینی می‌کرد.

رضا که فردی محرومیت کشیده و رنج دیده بود، با شروع نخستین جرقه‌های انقلاب، خود را به جریان زلال انقلاب می‌سپارد. او تمام امیدها و آرزوهایش را در انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی مجسم می‌دارد و از این رو، دل در گرو رهبر می‌سپارد و با شور امید در تمام صحنه‌های انقلاب حضور مشتاقانه و فعال می‌یابد. رضا در تمام راهپیمایی‌های شهر قزوین به طور جدی شرکت می‌جوید.

وی در سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد و از آن پس، همراهی دلسوز و یاری باوفا برای ادامه زندگی و فعالیت‌هایش می‌جوید. رضا در روزهای پیروزی انقلاب، همراه دوستان خود در شهر قزوین فعالانه حضور می‌یابد و با ایثارگری فراوان در صحنه‌های مختلف وارد می‌شود.

رضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تهران با کمیته انقلاب اسلامی همکاری می‌کند و در مبارزه با عوامل ضد انقلاب به فعالیت می‌پردازد. پس از چند ماه فعالیت در تهران، دوباره به شهر قزوین باز می‌گردد. سال ۱۳۵۸ به دنبال تحرکات گروهک های ضد انقلاب در استان کردستان، همراه یک گروه، راهی این استان می‌شود و با شهامت و شجاعت در سرکوبی ضد انقلاب شرکت می‌‌کند. وی در پاکسازی شهر تکاب از لوث ضد انقلاب، شجاعانه می‌جنگد. روزها به مبارزه و مقابله با ضد انقلاب مشغول می‌شود و شبها هم برای حفظ امنیت شهر، به گشت‌زنی در سطح شهر می‌پردازد.

رضا، در اواخر سال ۱۳۵۸ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهر قزوین در می‌آید و خود را وقف حفاظت از دستاوردهای انقلاب اسلامی می‌کند. او در سال ۱۳۵۹ طی ماموریتی، به عنوان فرمانده یک گروه، به “قصر شیرین” اعزام می‌گردد و در آنجا به مقابله با منافقین و نیروهای عراق مشغول می‌شود.

وی مدتی نیز در قزوین، به دنبال قیام مسلحانه منافقین، به مقابله با این گروهک تروریستی اقدام و در جنگ شهری و جنگ و گریز در شهر قزوین، تعدادی از آنان را دستگیر می‌کند. یکی از دوستانش می‌گوید: «با رضا در واحد عملیات سپاه قزوین بودیم. یک روز خبر دادند که توی شهر شخصی به اسم حصاری را منافقین ترور کرده‌اند. رضا سریع خودش را با موتور به محل حادثه می‌رساند و با شهامت تمام، یکی از منافقین را دستگیر می‌کند.

حسن‌پور که پیش از شروع جنگ تحمیلی، در منطقه غرب، در حال مبارزه با ضد انقلاب بود، با شروع جنگ بلافاصله خود را به پیشتازان مبارزه با دشمن می‌رساند. وی مدتی در گیلانغرب و سرپل‌ذهاب می‌جنگد و به عنوان مسئول گروه، رشادت‌های فراوانی از خود نشان می‌دهد. پس از آن، مدت شش ماه از اوایل سال ۱۳۶۰ به سرپرستی یک گروه چهل نفره، از قزوین به منطقه میمک اعزام می‌شود. در طول این مدت، با توان بالای رزمی، در آزادسازی ارتفاعات میمک شرکت می‌جوید. با شهامت تمام در شناسایی منطقه، تا عمق دشمن نفوذ می‌کند. یک بار نیز همراه سه نفر از همرزمان خود، به تعقیب نیروهای بعثی می‌رود و یک تانک سالم را از آنان به غنیمت می‌گیرند.

حسن‌پور، پس از مدتی، برای گذراندن یک دوره آموزش تخصص به تهران می‌آید. پس از فرا گرفتن آموزش، به جبهه‌های جنوب اعزام می‌شود. وی در عملیات فتح‌المبین به عنوان فرمانده گردان در عملیات شرکت می‌کند و با مدیریت و نظم خاصی، به هدایت نیروها می‌پردازد. در این عملیات، از ناحیه سر و پهلو مجروح می‌شود و با همان حالت، به اسارت نیروهای بعثی در می‌آید، اما پس از کامل شدن حلقه محاصره دشمن، نیروهای بعثی به اسارت رزمندگان در می‌آیند و رضا هم از چنگ آنان آزاد می‌شود. رضا برای معالجه به بیمارستان منتقل می‌شود، اما یک هفته بیشتر در پشت جبهه نمی‌ماند و هنوز کاملا سلامتی‌اش را باز نیافته، به جبهه باز می‌گردد. او با مسئولیت فرمانده گردان در عملیات رمضان حضور می‌یابد و حماسه می‌آفریند.

رضا در عملیات بیت‌المقدس نیز به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شده، با رشادت و توانمندی تمام، نیروهای گردان را هدایت و فرماندهی می‌نماید. وی به سال ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده تیپ الهادی منصوب و با همین مسئولیت در عملیات والفجر مقدماتی شرکت می‌کند. در این عملیات، هنگام فرماندهی نیروها مجروح می‌شود، ولی دست از هدایت نیروها نمی‌کشد و همچنان با تن مجروح، فرماندهی می‌کند. او اوج رشادت و توانمندی و مدیریت نظامی‌ خود را در این عملیات به نمایش می‌گذارد. از این رو، از سوی فرمانده لشکر ۱۷ به عنوان قایم مقام لشکر برگزیده می‌شود.

حسن‌پور، به عنوان جانشین و قائم مقام لشکر در چندین عملیات، از جمله عملیات والفجر ۳ و ۴ شرکت می‌کند و پیشاپیش نیروها با بکار بستن ابتکار و نظم، به فرماندهی می‌پردازد.

رضا در عملیات خیبر، وارد عمل شده و هنگام هدایت نیروهای لشکر، مجروح می‌شود. پس از یک هفته بستری شدن در بیمارستان، به سرعت خودش را به ادامه عملیات می‌رساند. او می‌دانست که باید در این عملیات، مزد خود را دریافت کند که سرانجام هم مزدش را می‌گیرد.

شهید «حسن پور» فرماندهی از جنس مردم 

رضا حسن‌پور اسوه مجسم تقوا، شهامت و نظم بود. یکی از همرزمانش می‌گوید: آن چه که شهید حسن‌پور را از یک رزمنده ساده، در مدت کوتاه، به فرماندهی تیپ و بعد قائم مقامی لشکر رساند، آموزش نظامی او نبود، بلکه شجاعت، نظم و مدیریتش بود که زمینه رشد را در مراحل رزم به او داد.

حسن‌پور فردی با اخلاص و باتقوا بود. هر آنچه می‌دانست با شهامت به کار می‌بست. او اهل عمل بود نه حرف. از جمله موفقیت‌هایش همین عمل او بود. در حفظ بیت‌المال، دقت و وسواس فراوان به خرج می‌داد. اهل شوخی هم بود. به موقع با شوخی‌های نمکین، روحیه نیروهایش را بالا می‌برد، به بسیجیان عشق می‌ورزید و با علاقه تمام به آنان محبت و احترام می‌کرد. بسیجیان هم او را دوست داشتند و به دستورهای او عمل می‌کردند. او فردی لایق، مومن، پیرو ولایت فقیه و از محبان مخلص اهل بیت (ع) بود.

رضا پس از عمری مجاهدت و مبارزه در راه اعتلای کلمه حق، سرانجام در عملیات خیبر، به عنوان قائم مقام لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب وارد عمل شد و روز ۱۴ اسفند ۱۳۶۲ در جزیره مجنون بر اثر اصابت تیر به سرش به شهادت رسید و به آرزوی دیرین خود نایل شد.

وصیت‌نامه شهید رضا حسن‌پور

سلام؛ سلامى گرم از میان دود و آتش؛ سلامى گرم از میان غُرش توپ و تانک؛ سلامى گرم از میان ترکش خمپاره ‏ها؛ سلامى گرم و پُرمحبت؛ سلامى گرم از میان قلب هاى پاک، صاف و ساده و جان هاى برکف نهاده ی جوانان رزمنده؛ سلام بر مردم همیشه در صحنه؛ سلام بر مردم همیشه بیدار و هشیار و خنثى کننده ی نیرنگ منافقان و کفار و مشرکین؛ سلام بر مردمى که همیشه به یاد خدا و همیشه به یاد رزمندگان جبهه‏ هاى جنگ حق علیه باطل هستند. من به نوبه ی خود نمی دانم که چگونه از شما تشکر کنم.

نمى‏ دانم چگونه این بخشش و ایثار شما را جبران کنم و نمى ‏دانم چگونه پس از برگشت از جبهه در میان شما سر بلند کنم؛ چرا که تا به حال آن طورى که سربازان امام حسین(ع) براى اسلام کار کردند، من کار نکردم و هیچ کارى نیز از دستم بر نمى ‏آید، جز این که دعا کنم. خدایا! مرا نزد امام مهدى (عج) و نایب بر حقش امام خمینى و این مردم فداکار و با ایثار، روسیاه مگردان. اى خدا! دیگر بیش از این خجالتم مده که گوش هایم توانایى شنیدن این را ندارد که بشنود یک پیرزن هشت عدد تخم‏ مرغ خانه ‏اش را که همه چیز خانه اش است- براى رزمندگان به جبهه فرستاده است.

اى مردم همیشه در صحنه! اى دوستان و آشنایان و اى خانواده‌ام! همه این را مى ‏دانید و بدانید که من خودم، اختیاراً به خدمت سپاه در آمدم و باز خودم، داوطلبانه به جبهه رفتم و این مطالب را براى تکبّر و غرور و منیّت نمى‏ گویم که شنیده بودم عده ‏اى از افراد مال پرست شایعه پراکنى مى‏ کنند که این جوان ها را به زور به جنگ مى ‏بَرَند! در جواب این افراد باید بگویم: وقتى که من در اینجا از گناهانم کم مى‏ شود و به لقاءالله مى‏ رسم، پس چرا به زور بیایم؟ اگر سعادت داشته باشم، چه جایى از این جا بهتر؟! این را همه بدانید که من به جنگ نیامده‏ ام به خاطر غرور و تکبر و نه به خاطر ترس از آتش دوزخ و نه به خاطر خوب و راحت بودن در بهشت و نه به خاطر شهید شدن، که این نوع طرز فکر، شرک است.

من به خاطر رضای خدا به جنگ آمده ‏ام؛ همین و بس! در ضمن، پدر یا برادرم مسؤول گرفتن حلالیت از طرف دوستان و آشنایان مى‏ باشند. هر کسى هم که از بنده طلبى دارد، مى‌‏تواند به خانواده ی این جانب مراجعه کند و طلب خود را دریافت کند. این‌ها را مى‏‌گویم به علت این که وقت تنگ است؛ چون امشب، شب عملیات است. به امید پیروزى رزمندگان اسلام بر کفر.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری به زندگینامه شهید «رضا حسن‌پور» بیشتر بخوانید »

تصاویر/ بسیجی شهید «مجید زردانیار (رهنما مهر)» (۶)

تصاویر/ بسیجی شهید «مجید زردانیار (رهنما مهر)» (۶)


تصاویر بسیجی شهید «مجید زردانیار (رهنما مهر)»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ بسیجی شهید «مجید زردانیار (رهنما مهر)» (۶) بیشتر بخوانید »

همیشه باید گوش به فرمان رهبری باشید

همیشه باید گوش به فرمان رهبری باشید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اراک،  شهید «سعید مجیدی»  از شهدای جبهه مقاومت و مدافع حرم است؛ و دلاورمردی از اراک که عضو نیروی قدس سپاه مشغول به خدمت بود. وی متولد سال ۱۳۵۸، در شهر اراک متولد شد. از همان دوران نوجوانی به عضویت بسیج درآمد و به کار‌های فرهنگی می‌پرداخت تا اینکه خدمت سربازی او در سپاه موجب شد تا به عضویت نیروی قدس سپاه درآمد و مشغول فعالیت در این نهاد شود.

سرانجام سردار پاسدارشهید سعید مجیدی پس از سال‌ها مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر در عرصه‌های مختلف پاسداری از انقلاب و نظام اسلامی، و نقش آفرینی در جبهه مقاومت، در سیزدهمین روز از خرداد سال ۱۴۰۰ در جبهه‌های دفاع از حرم درتدمر سوریه جان خود را فدا کرد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

فرازی از وصیت نامه شهید «سعید مجیدی»:

و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون همیشه باید گوش به فرمان رهبری باشید و در راه حفظ ولايت فقيه گام برداريد.

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

همیشه باید گوش به فرمان رهبری باشید بیشتر بخوانید »