عراق

نماهنگ رضا هلالی برای «اربعین ثانی»


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، عراقی‌ها هر ساله در آستانه سالروز شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) به‌سوی حرم کاظمین حرکت می‌کنند. پیاده‌روی که بعد از اربعین، پرشورترین مراسم در عراق هست.

سال گذشته ۱۲ میلیون نفر در پیاده‌روی کاظمیه که به آن «اربعین ثانی» می‌گویند، شرکت کردند.

رضا هلالی به این مناسبت نماهنگ «سفره‌دار کاظمین» را منتشر کرد. شعر این نماهنگ از سرود‌های سعید پاشازاده هست که بخشی از آن به شرح زیر هست:

یه جمله‌ای توی ذهن من می‌پیچه

این زمزمه یادگاری از مادره

توو سختیا می‌گفت همه‌جا چاره‌ کار

یه سفره برا موسی‌بن‌جعفره (ع)

وقت معالجه، موسی‌بن‌جعفر (ع)

نسخه‌هاش رایجه موسی‌بن‌جعفر (ع)

می‌گفت که مادرم تو گرفتاری

باب‌الحوائجه موسی‌بن‌جعفر (ع)

بیخود نیست عراقیا

از یه هفته قبل از شب شهادتش

موکب می‌زنن

از کربلا با پای پیاده هم میان زیارتش

برعکسِ اربعین

این بار میشه مبدأ مشایه کربلا

می‌شینه منتظر به پای زائرا 

کاظمین جای کربلا

دارن میان سامرا و نجف

به‌سمت کاظمین

پا به پای کربلا‌

ای پدر علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع)!

میگم مثل اربعین توی این عزا

تو هم مثل حسین (ع) فرزندت شد علی (ع)

پس هلبیکم هلیبکم به زوار ابوعلی (ع)

هلبیکم هلیبکم به زوار ابوعلی (ع)

هلبیکم هلیبکم به زوار ابوعلی (ع) … 

با آه و با زمزمه

یه سفره پهن کرده فاطمه (س)

مث بین‌الحرمین

یه طرف کربلا

یه طرف کاظمین

یکی می‌خونه یا موسی‌بن‌جعفر (ع) و

یکی می‌خونه یا حسین (ع)

سرِ این سفره صد طیفه

هم نوکر هم شاهه

هم کیفِ هم آهه

جنس مردمونش

هم عامه هم خاصه

اما یه باب‌الحوائج دیگه اینجا سفره‌داره

اسمشم عباسه (ع)

عباس (ع) تو سفره‌ موسی‌بن‌جعفر (ع) سفره داره

با دستایی که نداره

واسه زائرا غذا میاره

می‌خونه توی موکبا عباس‌بن‌علی (ع)

هلبیکم هلیبکم به زوار ابوعلی (ع)

هلبیکم هلیبکم به زوار ابوعلی (ع)

کد ویدیو

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

نماهنگ رضا هلالی برای «اربعین ثانی» بیشتر بخوانید »

وزیر خارجه عراق: نگران بازگشت داعش هستیم!

وزیر خارجه عراق: نگران بازگشت داعش هستیم!



وزیر خارجه عراق نسبت به بازگشت داعش بعد از سیطره بر سلاح‌های ارتش سوریه ابراز نگرانی کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «فواد حسین» وزیر خارجه عراق در مصاحبه با بلومبرگ در همایش جهانی اقتصاد در داووس گفت: داعش بزرگتر شده است و در دوره اخیر نیروهای بیشتری را جذب کرده و به دلیل فروپاشی ارتش سوریه به سلاح‌های بیشتری دست یافته است.

وی هشدار داد: باندهای داعش همچنان در عراق هستند و به طور کامل از بین نرفته‌اند.

وزیر خارجه عراق گفت: تنها راه برای تحقق ثبات در سوریه و مهار داعش برگزاری مذاکرات ملی فراگیر و پایبندی به قطعنامه ۲۲۵۴ شورای امنیت است. ما و کشورهای عربی دیگر مثل مصر، اردن، عربستان و امارات طی نشست ماه گذشته از این موضع حمایت کردیم.

در این راستا فرماندهی عملیات مشترک عراق چهارشنبه یک عملیات امنیتی مهم را در صحرای الانبار انجام داد که منجر به کشته شدن سه تروریست از جمله یک سرکرده ارشد شد.

دو روز پیش نیز الحشد الشعبی عراق از بازداشت یک تروریست داعشی در عملیاتی در استان الانبار خبر داد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وزیر خارجه عراق: نگران بازگشت داعش هستیم! بیشتر بخوانید »

سردار شهید «مجید افقهی فریمانی»: شهادت، یک «قصه» نیست، یک «حقیقت» است و یک «تاریخ»...

شهید «مجید افقهی فریمانی»؛ ستاره ای گمنام از آسمان شهیدان ایران


سردار شهید «مجید افقهی فریمانی»: شهادت، یک «قصه» نیست، یک «حقیقت» است و یک «تاریخ»...

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سوم بهمن 1366 در جبهه ماووت عراق، مسافری غریب از دیار شاهدان آسمانی به شهر شهادت، سفری جاودانه کرد که پیش از عرصه‌های رزم، فاتح عرصه‌های معنویت و خلوص و عرفان بود. سردار شهید «مجید افقهی» فرمانده «گردان والعادیات» از «لشکر ۲۱ امام رضا (ع)» و جانشین فرماندهی این لشکر، از آن ستاره‌های آسمان گمنامی و بی نشانی است که نام و نشان در فنای در بقای وجه باقی دوست یافت و از خاک تا خدا، خطی به روشنای خون خود رسم کرد.

 

از کویر زرد فریمان تا شهر سرخ شهود

 

مجید افقهی فریمانی، در روز هفتم فروردین ۱۳۴۴ در فریمان متولد شد. پس از پایان دوره ابتدایی برای تحصیل در مقطع راهنمایی به مدرسه فنی حرفه‌ای رفت و پس از ۳ سال موفق به اخذ مدرک مدرک سیکل شد. از آنجا که در فریمان دبیرستان نبود برای ادامه تحصیل مجبور شد به مشهد مهاجرت کند اما به دلیل فضای آشفته شهر مشهد به واسطه فعالیت گروهک‌ها پدر مجید مجبور شد برای جلوگیری از انحراف فکری مجید، او را به فریمان بازگرداند. پدر مجید كارمند شهردارى بود. از نظر اقتصادى وضعیّت مناسبى داشتند و دستشان به دهانشان می‌رسید. مجید، فرزند هفتم خانواده بود. بیشتر وقتش را در خانه مى‏ گذراند و همواره به دنبال یادگیرى بود؛ نقّاشى مى‏ كشید، كتاب‏هاى برادرهاى بزرگش را مى‏‌گرفت و از روى آن‏ها مى‏‌نوشت، آن‏ها هم دراین كار به او كمك مى‌كردند و به این ترتیب در حالى به كلاس اوّل رفت كه از قبل چیزهاى بسیارى آموخته بود. در خانه زحمت زیادى مى‏ كشید؛ از كارهاى خانه گرفته تا بیل زنى باغچه و حتّى گاودارى به پدر و مادرش كمك مى‏ كرد. شانزده ـ هفده ساله بود كه هواى جنگ و جبهه به سرش افتاد.

سردار شهید «مجید افقهی فریمانی»: شهادت، یک «قصه» نیست، یک «حقیقت» است و یک «تاریخ»...

ابتدا به عنوان بسیجى وارد منطقه شد. در روزهاى اول اعزام، با توجه به سنّ و سال كمى كه داشت، هركسى فكر مى‏‌كرد او بدون آگاهى و شناخت و تنها بر پایه احساساتى گذرا به جبهه و جنگ رو آورده است، امّا پس از مدّتى همگان با دیدن فعّالیّت‏ها و پیشرفت‏هایى كه به چشم خود از مجید مى‌‏دیدند یا مى‌شنیدند، پى می‌بردند كه حضور او در جبهه نه تنها بدون آگاهى و شناخت نیست، بلكه ناشى از معرفتى درونی و درکی باطنی است.
هرگز راضى به بازگشت از منطقه نبود. مخصوصا با به شهادت رسیدن برادرش ـ رضا ـ كه همیشه نزدیکترین یار و همراه او بود، عزم و اراده‏‌ى او براى ادامه‏ راهش راسخ‏ تر شد. به پدرش گفته بود: «خون‌بهاى رضا 5000 بعثى است. تا 5000 بعثى را نكشم برنمى‏ گردم!»

 

حالا در جبهه، دو نفریم: من و همسرم!

به اصرار خواهرهایش راضى به ازدواج شد. اما یک شرط براى ازدواج داشت و آن این بود كه: «من به خاطر زنم، جبهه را ترك نمى ‏كنم.» در روز خواستگارى هم خطاب به همسرش گفته بود: «من یا شهید مى‏ شوم یا در شرایطى قرار خواهم گرفت كه دیگر قادر نباشم به جبهه بروم.»

همسرش، زنی مهربان و خویشتن‌دار بود و مجید علاقه بسیاری به او داشت، به مادرش می‌گفت: «تا وقتی اینجا هستم عشق و علاقه‌ام به خانمم نمی‌گذارد که سخت بگذرد». به دوستانش نیز گفته بود «تا به حال من در جبهه یک نفر بودم حالا دو نفر شدیم هم من هستم هم همسرم.»

 

با پای چوبی هم حاضر نشد منطقه را ترک کند!

  بعد از شركت در عملیّاتى، پاى چپ خود را از دست داد و یك پاى چوبى، جانشین پاى از دست رفته‌اش  شد. پس از آن طولى نكشید كه درعملیّاتى دیگر به دنبال هدف گرفته شدن ماشین حامل مهمّات توسط دشمن و پرتاب شدن او به داخل آب، پاى چوبى را نیز آب برد. این ماجرا زمانى اتفّاق افتاد كه معاونت لشكر 21 امام رضا(ع) را برعهده داشت. پس از مدّتى یك پاى مصنوعى به ایشان داده شد امّا او باوضعیّتى كه داشت، حاضر نبود منطقه را ترك كند.

 

پدرش هم نمی‌دانست جانشین فرمانده لشکر است!

 بسیار فروتن و متواضع بود. پدرش می‌گوید: «بعد از گرفتن پاى مصنوعى به خانه كه آمده بود، گفتم: با یك پا مى‌خواهى چه كار كنى؟ گفت: مى ‏توانم در پشت جبهه خدمت كنم. آبى حمل كنم، مهمّات برسانم… امّا بعدها بود که فهمیدیم مجید فرماندهى گردان و معاونت فرماندهی لشکر امام رضا (ع) را در جبهه به‌عهده داشته است.»

 

ستاره‌ای در آسمان گمنامی

شجاعت در کنار درعملیّاتى سوار بر موتور به دنبال چند اسیر عراقى كه فرار كرده بودند رفته و توانسته بود به تنهایى، دوباره آن‏ها را دستگیر كند وبرگرداند. در جاى دیگر توانسته بود تنها با 24 نفر نیرو، 53 اسیربگیرد. مانند كوه استوار بود و دیگران را هم به صبر توصیه می‌کرد. هرجا كه احساس مى‌كرد دوستان و همرزمانش خسته شده‌‏اند، به آن‏ها روحیّه مى‏‌داد.
 یكى از همرزمانش او را با اخلاص‌ترین افراد مى‌داند و مى‏‌گوید: «او حتّى حاضر نبود طورى رفتار كند كه دیگران بدانند و بفهمند فردى لایق و شایسته و فرمانده‏ گردان است.»

فرمانده شهید «مجید افقهی فریمانی»؛ ستاره ای گمنام از آسمان شهیدان ایران

باید بروم، بهارها منتظرند!…

 

و روایت آخرین دیدار از زبان پدر شهید: «بار آخرى به او گفتم: بس است. دیگر نرو. به گریه افتاد وگفت: اجازه بدهید براى دهه‏ فجر بروم و پس از آن دیگر نخواهم رفت. برمى‏ گردم و همسرم را هم به خانه ‏ام مى‌آورم.من آن جا كارهاى نیمه تمامى دارم كه باید تمامشان كنم. و سرانجام با اصرار زیاد، بلیط را از همسرش پس‌گرفت و رفت. همسرش به شدّت گریه مى‌كرد. برادرش درباره‏ آن روز مى‌گوید: «آن روز دلم به حال همسرش خیلى سوخت. شاید اگر من جاى مجید بودم، مى‌پذیرفتم كه نروم. آن روز با خودم گفتم: مى‌بیند خانمش گریه مى‏‌كند، بقیّه اصرار مى‌كنند، باز هم مى‏‌رود. امّا انگار هم خودش و هم خانمش مى‌دانستند كه این رفتن چه رفتنى است.»

 

چهارراه عشرت آبادم درد می‌کند!… (روایت عشق شهید به همسر تا لحظه شهادت)

 

همه از این علاقه میان مجید و خانمش اطلاع داشتند. عشق مجید به همسرش به دلیل آنکه خدایی و پاک و خالص بود، مورد تحسین همه دوستان او قرار می‌گرفت. در شرایطی که دشمن در یکی از عملیات‌ها مدام آتش گلوله می‌ریخت و همه بسیار ترس و وحشت داشتند مجید به روی قلبش می‌زد و می گفت چهارراه عشرت آبادم درد می‌کند. چهار راه عشرت آباد منزل پدر خانم، شهید مجید افقهی بود که هربار دلتنگ همسرش می‌شد به روی قلبش می‌زد و می‌گفت چهارراه عشرت آبادم درد می‌کند. هنگامی که مجید در وسط آتش بار دشمن که همه از ترس به سویی فرار می‌کردند این جمله را گفت دوستش بر سرش فریاد کشید آخر اینجا چه جای یاد زن کردن است!

شهید مجید افقهی با خمپاره 60 شهید شد. دوستش در هنگام مجروحیت شهید، به دلیل آنکه از عشق شدید او به همسرش اطلاع داشت به او گفت: مجید! می خواهند منتقلت کنند عقب… کجا می‌روی؟ مجید در حالی که از سوراخ های بدنش خون فواره می‌زد به شوخی گفت: به «قرارگاه تاکتیکی» و باز هم چهارراه عشرت آبادم درد می کند!

«قرارگاه تاکتیکی» نامی بود که شهید بر روی خانه پدر زنش گذاشته بود و در حالی که امید داشت در بیمارستان، همسرش را ملاقات کند، خداوند این آخرین دیدار عاشق و معشوق را رضا نداد و شهید مجید افقهی در اوج عشق به همسرش به دیدار معبودش شتافت.

 

عشق، گل کرد و در آغوش جنون، سوخت تنش را…

عملیات «بیت‌المقدس ۲» در دوم بهمن ۱۳۶۶ در شبی سرد و برفی در منطقه «ماووت» آغاز شد. در منطقه قبل از شروع عملیّات روبه نیروهایش گفت: «امشب مى‏ خواهیم برویم كه كار مهمّى انجام دهیم. خدا با ماست. روحیه خود را حفظ کنید.» سپس غسل شهادت به‌جا آورد و رو به یكى از دوستانش و روحانى گردان كرد و گفت: «شما دو نفر هم غسل شهادت كنید. شما هم امشب شهید مى ‏شوید.» عملیّات در شبى سرد و برفى به فرماندهى خود او آغاز شد و او با عصا پیشاپیش نیروهایش به راه افتاد.در حین عملیات با شنیدن صدای صفیر خمپاره، معاون خود را از بالای خاکریز پایین کشید اما خودش مورد اصابت ترکش قرار گرفت. ترکش به قلب مجید اصابت کرده بود اما او مثل همیشه با آرامش غیرقابل تصور می‌گفت: «چیزی نیست. اگر حرکت نکند طوری نمی‌شود.» زمان انتقال او با برانکارد، مثل همیشه با همان شوخی و شیرینی خاص خودش، خنده‌کنان برای بچه‌ها دست تکان داد و در حالی که شهادتین را زیر لب زمزمه می‌کرد، چشمانش را بست و به دیدار معبود شتافت و پیکر مطهرش پس از تشییع در جوار برادر شهیدش در بهشت صادق فریمان به خاک سپرده شد.

 

شهادت، «قصه» نیست؛ یک «حقیقت» است و یک «تاریخ»…

 و چه زیباست توصیف شهادت از زبان شهیدی که شهادت را در حیاتش زیست و کلماتش از شهود شهادت، لبریز است و متبلور:

«پدرجان! شما باید بدانی که من از روی آگاهی قدم در این راه گذاشتم و این را بدان شهادت یک تاریخ است که از ما بجا می‌ماند و تمامی شما عزیزان باید بدانید که شهادت یک قصه نیست بلکه حقیقت است. شعار نیست، بلکه شعور است. شهادت باختن نیست، بلکه پیروزی است. شهادت یک مرگ تحمیلی نیست، بلکه انتخابی حقیقی است.

ای دوستان و آشنایان و ای آنانی که وصیت مرا می‌خوانید! از تمام شما می‌خواهم که در پشت جبهه، اسلام و امام را یاری کنید؛ چه با خون، چه با بذل مال، دین خود را نسبت به اسلام ادا کنید تا در آن دنیا سربلند باشید.

 

انتهای گزارش/ 



منبع خبر

شهید «مجید افقهی فریمانی»؛ ستاره ای گمنام از آسمان شهیدان ایران بیشتر بخوانید »

نخست وزیر عراق به ترامپ تبریک گفت

نخست وزیر عراق به ترامپ تبریک گفت



محمد شیاع السودانی نخست وزیر عراق به دونالد ترامپ برای تصدی پست ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا تبریک گفت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد شیاع السودانی نخست وزیر عراق به دونالد ترامپ برای تصدی پست ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا تبریک گفت.

در این پیام تبریک نخست وزیر عراق بر تداوم روابط راهبردی میان بغداد و واشنگتن در برهه پیش رو تاکید ورزیده است.

دفتر رسانه‌ای نخست‌وزیر عراق در بیانیه‌ای که از سوی رسانه های عراقی منتشر شده، اعلام کرد که السودانی به مناسبت تصدی پست ریاست‌جمهوری ایالات متحده آمریکا به دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا پیام تبریک فرستاد.

بر اساس این بیانیه، نخست وزیر عراق در این پیام بر عزم بغداد برای تقویت همکاری‌ها با آمریکا در چارچوب توافقنامه راهبردی و منافع مشترک دو کشور، در راستای افزایش ثبات منطقه ای و بین المللی تاکید کرده است.

السودانی همچنین تصریح کرد: دولت عراق به روابط راهبردی با آمریکا پایبند است و به دنبال فعال کردن و گسترش دامنه اجرای همه یادداشت‌های تفاهم دوجانبه و هماهنگی های امنیتی و اقتصادی دوجانبه در زیر چتر احترام به حاکمیت ملی این کشور است.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نخست وزیر عراق به ترامپ تبریک گفت بیشتر بخوانید »

شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس»

شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس»


شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، بیست و نهم دی ماه 1366، عوامل و مزدوران رژیم جنایتکار بعث عراق در شهر «خارطوم» سودان، جنایتی دیگر بر کارنامه ننگین خود افزودند و عالم مجاهدی را به شهادت رساندند که سراسر حیاتش، تجلی «مجاهدت مصلحانه» و سراپا مبارزه، روشنگری و نگاهی راهگشا و آینده‌نگر در تاسیس و تشکل سازمانها و نهادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و مذهبی پیشرو و جریان‌ساز در منطقه و جهان اسلام بود. او با بنیانگذاری مساجد، مدارس، نشریات و جراید فرهنگی، موسسات خیریه و عام المنفعه، و مراکز مهمی چون «حزب الدعوه»، «مرکز جهانی اهل بیت علیهم السلام»، «سازمان حقوق بشر عراق» و چندین تشکل دیگر، مبارزه سیاسی خود با حزب فاسد و ضد اسلامی بعث عراق را با اصلاحگری اجتماعی، دینی و سنت احیاگری در ابعادی وسیع پیوند زد و عاقبت جان خود را نیز بر سر همین مسیر نورانی نهاد و به برادران شهید «آل حکیم» و به اجداد طاهرینش پیوست.

 

 از تبار «حکمت»

سید مهدی حکیم در ۱۳۱۴ش در نجف اشرف به دنیا آمد. پدرش آیت الله سید محسن حکیم، مرجع مبرز جهان تشیع بود. نسب او به سادات طباطبایی و از آن طریق به امام حسن مجتبی(ع) منتهی می‌شود. نام این خاندان را از آن رو «حکيم» نامیدند که جدّش امير علی فرزند سيد‌بن مراد، طبيب مبرز و مشهور عصر خود بود. سيد بن مراد در آن زمان تنها طبيب نجف محسوب می‏شده است و طبيب را نيز در آن زمان، حکيم می‏گفتند. از اين جهت اين خانواده به « حکيم» شهره شدند. او مقدمات حوزه را نزد شیخ محمد تقی الفقیه، منطق، اصول و فقه در سطح عالی را نزد سید محمد و سید احمد حکیم، درس خارج اصول و فقه را نزد آیت الله خوئی، آیت الله شهید سید محمدباقر صدر و شیخ حسین حلی فراگرفت. او از همان آغاز جوانی و پس از طی مدارج علمی، به دستور پدر بزرگوارش، جهت ترویج معارف اسلام و تبلیغ و ترویج دین، راهی کشورهای مختلف شد.

 

بنیانگذاری «حزب‌الدعوه عراق» همراه با شهید «آیت‌الله صدر»

 سید محمدمهدی حکيم برای به ثمر رساندن آرمان اعتقادی و سیاسی خود و انسجام بخشيدن به نيروهای موجود در عرصه مجاهدتهای فرهنگی، بنيان نهادن اسلوب جديدی را لازم می‏ديد و برای تحقق اين هدف، وجود يک تشکل فکری – سياسی را ضروری می‏دانست تا در قالب اين شيوه جديد مبارزه، اهداف خود را عملی سازد. از همین‌رو بمنظور کنکاش در ساختار فکری و سياسی يک تشکل اسلامی، سفری به ايران کرد و از نزديک با تشکل سرّی فدائيان اسلام آشنا شد .

از طرفی با بررسی تشکيلات اخوان المسلمين و حزب التحرير در عراق، آنها را فاقد فکر استوار و روشن در چارچوب حکومت دينی در عصر غيبت يافت .

سرانجام برای تحقق این هدف و با توجه به بافت سياسی و فرهنگی جامعه عراق و جهان اسلام، با ارتباط و همکاری علما و شخصيت‏های برجسته حوزه به اين نتيجه رسيد که بايد به تأسيس یک حزب بپردازد و اين انديشه را با شهيد «آيت‏اللّه سيد محمد باقر صدر» در ميان گذاشت. ايشان نيز بر ضرورت این امر تأکيد کرد و نهايتاً در تاريخ 14 تير ماه 1338 تشکل دينی – سياسی «حزب الدعوة» ايجاد شد. با ظهور اين تشکل، جامعه عراق و جهان اسلام وارد مرحله جديدی از مبارزه فکری و سياسی شد .

تئوری پردازان اين حزب اسلامی، با ايجاد هسته‏های سازماندهی – حوزوی و دانشگاهی در داخل و خارج از کشور – همه را متوجه یک سلوک عملی در مبارزه سیاسی و عقیدتی منطبق با شرايط روز، ساختند و از جمله کادرهای رهبری اين جريان، شهيد حکيم بود که صادقانه به هدايت افکار می‏پرداخت .

حزب بعث که تا آن زمان يکّه‏تاز عرصه تلاش‏های سیاسی – تشکيلاتی بود، با پيدايش حزب الدعوة، آن را رقيب سرسخت خود در ميدان عمل ديد. لذا درصدد شناسايی و قلع و قمع هسته‏های مرکزی اين تشکيلات برآمد و بسياری از فعالان آن را تحت پیگردهای شدید و مستمر قرار داد و سرانجام به شهادت رساند.

 

تحت تعقیب دائمی و در لیست سیاه «حزب بعث عراق»

سید مهدی حکیم در جنبش اسلامی عراق در دهه ۱۳۴۰ و مقابله با اقدامات دین‌ستیزانه دولتهای پس از کودتای عراق تا ظهور حزب بعث، نقش مهمی داشت. به همین دلیل حزب حاکم، در ۱۳۴۸ او را به ارتباط با کشورهای خارجی و تلاش برای براندازی دولت و همکاری با کردها در مبارزه با حکومت وقت متهم کرد و درصدد دستگیری وی برآمد. بنابراین سیدمحمدمهدی مجبور شد عراق را ترک کند و به عربستان سعودی برود. او از آنجا به اردن، ایران و پاکستان سفر کرد و در ۱۳۵۰ عازم دبی شد.

برای روشنگری، منبر وعظ و خطابه را برگزید. در دوران اقامت در دبی، مبارزه سیاسی، خدمات اجتماعی، فرهنگی و نهضت اصلاحی و ارشادی و جهاد تبیینی خود را پی گرفت. در همین دوران، اقدام به تاسیس چند مسجد، اوقاف و صندوق خیریه و موسسه اهل البیت برای خدمت به محرومان کرد.

 

موسس نهادها، سازمان ها و موسسات جریان‌ساز و جهانی

 

پس از مدتی به دمشق و سپس از آنجا به لندن عزیمت نمود. در آنجا در سال 1361 جنبش گروه‌های اسلامی عراق (حرکة الافواج الاسلامیة العراقیة) را پایه‌گذاری کرد که هدف آن ایجاد هماهنگی بین گروه‌های مخالف حکومت حزب بعث در اروپا بود.علاوه بر آن، وی در تأسیس انجمن اسلامی جهانی اهل‌بیت (رابطة أهل‌البیت الاسلامیة العالمیة)، کانون اهل‌بیت (مرکز اهل‌البیت)، کمیته حمایت از آوارگان عراقی (لجنة رعایة المُهَجَّرین العراقیین)، و سازمان حقوق بشر در عراق (منظمة حقوق‌الانسان فی‌العراق) بسیار مؤثر بود. انجمن اسلامی جهانی اهل‌بیت اولین همایش خود را در ۱۳۶۲ در لندن برگزار کرد و سید محمدمهدی حکیم به دبیرکلی آن انتخاب شد. این انجمن از جمعیت‌های اسلامی نقاط مختلف جهان تشکیل می‌شد.

  

و سرانجام به برادران شهیدش پیوست…

 

در دی ماه ۱۳۶۶ جبهه ملی – اسلامی سودان از سید مهدی حکیم دعوت کرد تا در کنفرانسی که در «خارطوم» پایتخت سودان، برگزار می‌شد، شرکت کند. بعثی‌های عراق نیز که از این دعوت آگاه شدند و سالها بود قصد ترور وی را داشتند، سرانجام در ۲۹ دی ۱۳۶۶ این عالم بصیر و مصلح و مبارز خستگی‌ناپذیر را به شهادت رساندند. یکى از بستگان ایشان در مورد چگونگى ورود آیت الله حکیم به خاک سودان چنین اظهار مى دارد: «ساعت ۲ نصف شب جمعه ۱۳۶۸/۱/۱۴ وارد فرودگاه خارطوم شدیم. مورد استقبال یکى از برادران قرار گرفته، به وسیله ماشین او به هتل هیلتون انتقال یافتیم. بنا شد صبح روز جمعه ساعت ۹ در دومین جلسه کنفرانس شرکت کنیم. متأسفانه جهت انتقال ما به کنفرانس در زمان مقرر نیامدند… کنفرانس لحظه هاى پایانى خود را طى مى کرد و ما با پایان یافتن آن بدون شرکت در کنفرانس، تصمیم گرفتیم با حسن ترابى دبیر کل جبهه ملى – اسلامى سودان ملاقات کنیم. در شب یکشنبه ۱۳۶۸/۱/۱۷ براى ملاقات وى وارد منزلش شدیم و پیرامون مسائل جارى عراق، مسئله سیاسى فلسطین و مسئله مخالفین عراق صحبت‌هایى به میان آمد. پس از اتمام مذاکرات به هتل برگشتیم. شهید سید مهدى رفت که کلید از هتل دار بگیرد. در همان حال چند نفر عراقى مشکوک، آیت الله شهید را تحت نظر داشتند. من نیز رفتم تا کلید اطاق را از مسئول هتل بگیرم. ۲۰ ثانیه نگذشته بود که صداى شلیک گلوله شنیده شد. برگشتم دیدم که سید مظلوم نقش بر زمین شده است… بدن غرقه در خون شهید حکیم را به بیمارستان منتقل نمودند و به بازجویى از ساکنین هتل پرداختند. پیکر آغشته به خون شهید به بیمارستان منتقل شد، اما روح پاکش به ملکوت اعلى پیوست.»

پیکر او بعد از انتقال به تهران و تشییع، به قم منتقل شد و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه (س) به‌خاک سپرده شد. بدینوسیله کارنامه حیات پرافتخار این عالم شیعی که پرچم جهاد در مسیر احیای تراث مبارک مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) را بر دوش گرفت و دمی از هجرت و جهاد و هدایتگری نیاسود، با شهادت، همچون همه برادران عالم و شهید خود که به دست صدامیان جنایتکار به این فوز عظیم نائل شده بودند، در تاریخ ماندگار شد.  

 

روایت عاملان از نقشه ترور تا فرار از سودان

 

«سالم الجمیلی» مدیر شعبه آمریکا در سازمان اطلاعات رژیم بعث عراق در گفتگویی با روزنامه الشرق الاوسط نحوه جنایت ترور شهید سید محمد مهدی حکیم و نحوه فراری دادن عاملان این جنایت را اینگونه شرح داد:

«سال ۱۹۸۸ میلادی تصمیم گرفته شد فعالیت ها علیه مخالفان رژیم در خارج از کشور ادامه یابد. محمد مهدی حکیم برادر [آیت الله] سید محمد باقر حکیم از بنیانگذاران حزب الدعوه الاسلامیه، از فعالان مخالفان حامی ایران در خارج بود و همواره به سرنگونی رژیم در عراق و برقراری یک سیستم اسلامی با همکاری ایران دعوت می کرد. تصمیم ترور او در جریان حضور در یک کنفرانس در سودان گرفته شد. عملیات ترور حکیم در هتل محل اقامتش در خارطوم اجرا شد. پس از آن یکی از عاملان توانست در آخرین لحظه خود را به هواپیمای عراقی برساند و به بغداد برگردد. در مقابل، افسر دوم همکار در این عملیات، برای برداشتن پاسپورتش که در سفارت عراق در خارطوم جا گذاشته بود، به آنجا رفت. در همین حین نیروهای امنیتی سودان سفارت را محاصره کردند و شروع به بررسی هویت افرادی کردند که به سفارت تردد داشتند. اول باید نقشه ای برای خارج کردنش از سفارت و سپس فراری دادنش به عراق با یک هواپیمای خطوط هوایی عراق که هفتگی بود، طراحی می شد. این افسر از طریق اتومبیل سفیر از سفارت فراری داده و به مجاورت فرودگاه خارطوم انتقال داده شد اما مراحل معمول سفر را انجام ندادیم. ساعت ۹ شب توانستیم او را با کمک یک افسر بلندپایه نیروی امنیتی سودان و از طریق دیوار خارجی فرودگاه به داخل منتقل کنیم. قبل از آن جلسه ای بین افسران عملیات ویژه و خلبان هواپیمای مقصد خارطوم در فرودگاه بین المللی صدام  برگزار شد اما او چیزی از ماموریت نمی دانست. از خلبان خواسته شد هنگام حرکت به سمت باند فرودگاه خارطوم، چراغ های هواپیما را سه بار پشت سر هم روشن خاموش کند که علامتی به این افسر و فردی بود که می خواستیم فراری اش بدهیم. همچنین از خلبان خواسته شد که دقایقی در ابتدای باند توقف کند و اجازه دهد درب عقب (درب اضطراری) باز شود و تا بسته شدن درب عقب و دریافت سیگنال تیک آف، حرکت نکند. برای اطمینان از اجرا، دو افسر سرویس اطلاعاتی عراق به عنوان میهمانداران هواپیما و بخشی از خدمه پرواز لباس مبدل پوشیدند. نقشه با موفقیت اجرا شد و افسر عامل حمله به بغداد بازگشت بدون اینکه خلبان یا مسافران بویی از قضیه ببرند.»

 

انتهای گزارش/ 



منبع خبر

شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس» بیشتر بخوانید »