مشهد

نخستین سالگرد آیت‌الله سید احمد نجفی در تهران و مشهد برگزار می‌شود

نخستین سالگرد آیت‌الله سید احمد نجفی در تهران و مشهد برگزار می‌شود


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، نخستین سالگرد درگذشت آیت‌الله سید احمد نجفی از شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله حکیم و علامه طباطبایی برگزار می‌شود.

این مراسم جمعه (۱۸ آبان) در چهارراه سرچشمه، حسینیه بنی‌فاطمه تهران از ساعت ۱۸ الی ۲۰ برپا خواهد شد. همچنین مراسم دیگری در حرم مطهر ثامن‌الحجج در مشهد مقدس شنبه (۱۹ آبان) از ساعت ۱۵ الی ۱۶:۳۰ در رواق حضرت زهرا (س) برگزار می‌شود.

نخستین سالگرد آیت‌الله سید احمد نجفی در تهران و مشهد برگزار می‌شود

بزرگان شیعه و مفاخری همچون آیت‌الله سید محسن حکیم (رضوان‌ الله‌ علیه) وی را رکن‌الاسلام و سیدالاعلام نامیده‌اند.

استادالفقهاء و المجتهدین حضرت آیت‌الله خوئی ۶۲ سال پیش در یکی از دستخط‌های مبارک خود در وصف آیت‌الله سید احمد نجفی مکتوب فرموده‌اند: «سزاوار هست مؤمنین، نعمت وجود معظم‌له را مغتنم شمرده، از محضر شریفشان استفاده نموده و در تجلیل و احترام ایشان کوتاهی ننمایند.»

آیت الله نجفی (رضوان‌ الله‌ علیه) تمام هستی خود در راه نشر فضائل حضرت امیر (ع) و احیای امر غدیر، عاشقانه ایثار کرد.

نخستین سالگرد آیت‌الله سید احمد نجفی در تهران و مشهد برگزار می‌شود

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

نخستین سالگرد آیت‌الله سید احمد نجفی در تهران و مشهد برگزار می‌شود بیشتر بخوانید »

انتخاب شهیدان آگاهانه بود

انتخاب شهیدان آگاهانه بود


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از خراسان رضوی، یادواره شهدای نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی باعنوان «حماسه پایدار» با حضور امیر سرتیپ دوم ستاد «سیروس امان‌الهی» فرمانده قرارگاه منطقه‌ای شمال شرق نیروی زمینی ارتش، سرهنگ «محسن صادق‌نیا» مدیر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش، حجت‌‌الاسلام‌والمسلمین «مهدی حسن‌زاده» مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی و ۴۵۰ نفر از خانواده‌های معظم شهدای نیروی زمینی ارتش از سراسر کشور به میزبانی قرارگاه منطقه‌ای شمال‌شرق شب گذشته در مجتمع فرهنگی فجر مشهد برگزار شد.

امیر امان‌الهی در این مراسم با گرامیداشت یاد و نام شهدای اخیر نیروی پدافند هوایی ارتش و فراجا اظهار داشت: شهیدان با آگاهی در مسیر ایثار، مقاومت و صیانت از کشور در مقابل دشمنان قدم در مسیر جهاد گذاشتند.

وی دل کندن از تعلقات دنیوی را یکی از ویژگی‌های بارز شهدا دانست و با بیان اینکه پیروزی جبهه مقاومت از ثمرات خون شهیدان هست، افزود: همه ما باید ضمن دعا برای مدافعان اسلام در سراسر جهان، مانند رهبر معظم انقلاب اسلامی تمام قد در مقابل دشمنان اسلام ایستادگی کنیم. 

فرمانده قرارگاه منطقه‌ای شمال‌شرق نیروی زمینی ارتش در ادامه با اشاره به جایگاه رفیع شهدا، تصریح کرد: در کشورهای محور مقاومت، ایستادگی در برابر ظلم و استکبار تکلیف الهی و شهادت افتخار هست.

امیر امان‌الهی ضمن اعلام آمادگی کامل ارتش برای پاسداری از کشور ابراز داشت: ما با هدایت‌های فرمانده معظم کل قوا به وظیفه اسلامی و انقلابی خود عمل می‌کنیم ان‌شاءالله بر اساس وعده الهی که در قرآن بشارت داده شده، جبهه حق پیروز خواهد شد.

وی در پایان با ارج نهادن به ایثار خانواده شهدا، گفت: صبر خانواده شهیدان در داغ عزیزان خود و همراهی آن‌ها با انقلاب اسلامی نشان‌دهنده عظمت آن‌ها هست.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتخاب شهیدان آگاهانه بود بیشتر بخوانید »

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس


آقای اندرزگو هربار با یک چهره متفاوت مرتب رفت و آمد داشت؛ یک بار لباس روحانیت پوشید و عمامه مشکی گذاشت؛ بار دیگر با لباس شخصی بیرون رفت؛ یک بار عینک زد و بار دیگر بی‌عینک رفت…

گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب «مبارزه به روایت کبری سیل‌سه‌پور» روایت زندگی پرفراز و نشیب همسر شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو است که به قلم سمانه داودی توسط انتشارات روزنامه ایران منتشر شده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، مقطعی از زندگی عجیب این شهید بزرگوار به روایت همسرشان است.

گفت: «من منبرهای داغ رفتم و همین امروز و فرداست که من را بگیرند.» از آنجا که من هم از مسائل آگاه شده بودم و از دوران کودکی تا حدودی از برنامه‌های شاه اطلاع داشتم، وقتی ایشان آن مسئله را مطرح کردند، گفتم: «خب باید حتماً فرار کنیم تا ما را نگیرند.» من نیز همراه ایشان به قم قرار کردم. همان روز یک کامیون آوردند تا مقداری از اثاثیه را ببرد. سپس گفتند اگر کسی از اهالی چیذر چیزی پرسید، نگویید که فرار کرده‌اند؛ بگویید برادرش پایش شکسته و در تبریز است و برای عیادت به تبریز رفته‌اند.

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس

خودشان نیز به همه در چیذر گفته بودند که برادرم تصادف کرده است و به تبریز می‌رویم. به این طریق می‌خواست مردم و ساواک را گمراه کند.

در حال جمع کردن اثاثیه بودیم و هنوز بیشترش در همان منزل بود اما مجبور شدیم فرار کنیم. در حال فرار، ایشان به من گفت که به قم می‌رویم، اما هیچ کس نباید متوجه شود. ما در قم به منزل آقای شیخ رضا نحوی رفتیم. او یک اتاق داشت و آنجا را به ما داد. ما هم با یک زندگی مختصر، حدود چهار ماه در آنجا زندگی کردیم. بعد از چهار ماه آن خانه لو رفت؛ زیرا آقای اندرزگو به یکی از شهرستانها برای تبلیغ رفت تا آنجا که به یاد دارم یکی از روستاهای آبادان بود. ایشان هم برای تبلیغ و هم برای خرید اسلحه از مرزها به آنجا رفت. آن موقع خواهر سیزده ساله‌ام پیش من می‌ماند تا تنها نباشم.

*گریز از قم و فرار به تهران

آقای اندرزگو روز عاشورا که به منزل آمد، آنجا را محاصره کردند. قبل از آن پدرم را دستگیر کردند و او را به قم بردند و وادارش کردند جای ما را به آنها بگوید. بعد پدرم را به تهران برگرداندند. هنگام محاصره منزل نمی‌دانستم که در محاصره‌ایم. پسرم آقا سید مهدی تقریباً شش هفت ماهش بود. من او را برداشتم و با خواهرم به حرم حضرت معصومه رفتم. محاصره‌کنندگان تعقییمان کردند و در حرم هم مواظب ما بودند در حالی که من اصلا متوجه نشدم.

به منزل آمدم و فردا شبش آقای اندرزگو به منزل آمد و گفت: «ما در محاصره‌ایم. باید خواهرت را به منزل عمویت در ورامین بفرستیم و خودمان هم فرار کنیم وگرنه اگر اینها به اینجا بیایند، درگیری می‌شود و شما را هم از بین می‌برند.»

ایشان نارنجک داشت و به یاد دارم که اسلحه‌هایش را آماده کرده بود، اما نمی‌گذاشت خواهرم بفهمد و بترسد. بعد به من گفت: «لوازم ضروری را جمع کن.» من مقداری لباس جمع کردم و زندگی را رها کردیم و با دو چمدان لباس شبانه فرار کردیم.

نماز مغربم را خوانده بودم که ایشان آمد و گفت: «نماز عشا را دیگر نخوان که فرصت نیست. اینها یک ربع دیگر به منزل می‌ریزند.»

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس

من نمی‌دانم ایشان چگونه آن قدر اطلاعات کامل از حالات ساواک داشت که چه موقع حرکت می‌کنند و چه موقع به خانه می‌ریزند؛ از عصر آن روز، آقای اندرزگو مرتب جعبه‌های حاوی مدارک و اسلحه و نارنجک را می‌برد. به ایشان گفتم: «آقا! اینها را کجا می‌برید؟ اگر در راه شما را بگیرند چه؟» گفتند: «آنها الان دم در حیاط هستند و اینجا را محاصره کرده‌اند. اما من را نمی‌بینند؛ زیرا من ذکر می‌گویم و دعا می‌خوانم. یکی از علما به من گفته است که این دعا را بخوان تا آنها تو را نبینند. من الان به کوچه می‌روم و برمی‌گردم و آن‌ها اصلا متوجه نمی‌شوند.»

من در حیاط نشسته بودم و بچه شیر می‌دادم. در همین هنگام چند نفر دم در آمدند؛ برای مثال یک بار شیخی آمد و بار دیگر فردی با لباس شخصی آمد و زنگ زد و گفت: «شیخ عباس تهرانی نیستند؟» من یا خواهرم گفتیم: «نه» نیستند. بعد که آقای اندرزگو وارد شد، گفت: «اینها ساواکی بودند.» گفتم: پس چرا شما را دستگیر نمی‌کنند؟ گفت: «الان هم ایستاده اند اما من را نمی‌بینند!»

ایشان کتاب و کلی اسناد و مدارک از حضرت امام از خانه بیرون برد. گفتم: «چطور شما را نمی‌بینند؟» گفت: «نمی‌بینند.» اما همین طور که به بچه شیر می‌دادم، بدنم مدام می‌لرزید. با خود می‌گفتم الان صدای تیر می‌آید و درگیر می‌شوند. آقای اندرزگو هم مسلح بود و بیرون می‌رفت و می‌آمد و من مرتب منتظر شنیدن صدای تیر بودم. این جریان تا مغرب طول کشید و سپس ایشان به من گفت: «آماده بشوید که برویم.» نماز مغرب را خواندم و سجاده‌ام بهن بود که چادر مشکی سر کردم.

ایشان یک اتومبیل آورد در حیاط گذاشت. به راننده اتومبیل کمی پول اضافه داده و به او گفته بود یک مسافر هم بزن. در واقع در میان راننده‌های قم یک نفر آشنا پیدا کرده بود که این کار را بکند. چند مسافر زن و بچه در عقب نشسته بودند و من و آقای اندرزگو هم جلو نشستیم. خواهرم هم در عقب پیش آن مسافرها نشست و حرکت کردیم. تمام اسلحه‌ها را در سبدهای جامرغی جاسازی کرده و آورده بود.

ما شب حدود ساعت دوازده به تهران رسیدیم. آقای اندرزگو ما را به منزل یکی از آقایان بازاری چای فروش برد. دو یا سه روز آنجا بودیم. آقای چای فروش خانواده‌اش را به جایی فرستاده بود تا ما را نبینند و به من گفت: خودت در اینجا غذا درست کن.

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس

پیرزنی که مقداری حواس پرتی داشت نیز در آن منزل بود. حتی یادم است که آنجا قیمه درست کردم. آقای اندرزگو هربار با یک چهره متفاوت مرتب رفت و آمد داشت؛ یک بار لباس روحانیت پوشید و عمامه مشکی گذاشت؛ بار دیگر با لباس شخصی بیرون رفت؛ یک بار عینک زد و بار دیگر بی‌عینک رفت؛ یک بار با ریش بود و بار دیگر ریشهایش را از ته تراشید و کراوات زد. طی سه روز که در آن منزل بودیم، کف حیاط را کند و اسلحه‌ها را در آن خانه دفن کرد. سپس به خواهرم گفت: «اصلاً به کسی نگو که ما چه کارهایی کردیم.»

ایشان خواهرم را به کسی سپرد تا به منزل عمویم در ورامین ببرد.

*فرار به مشهد

من و آقای اندرزگو با بچه دوباره فرار کردیم. ایشان یک اتومبیل کرایه کرد که راننده‌اش آشنا بود. به یاد دارم که اتومبیل یک پیکان آبی نو بود. صبح زود ساعت پنج و نیم حرکت کردیم و ساعت دوازده شب به مشهد رسیدیم. در آنجا، اتاقی دو تخته در یک مسافرخانه اجاره کرد. آقای اندرزگو با اینکه خیلی متعصب بود راننده را به آن اتاق آورد و یکی از تخت‌ها را به او داد. من تا آن زمان ندیده بودم مردی را در یک اتاق با ما بخواباند! حتی اگر مردی به حیاط خانه می‌آمد من اجازه نداشتم بروم به او سلام کنم؛ اما آن شب راننده را به اتاق خودمان آورد به همین دلیل تعجب کردم و آرام به آقا گفتم: «چرا مرد نامحرم را آوردی؟ شما که اجازه نمی‌دادی من به مرد نامحرم حتی سلام کنم!»

ایشان گفت: «اینجا خطرناک است و مجبورم چنین کاری بکنم. اگر او را به داخل نیاورم، مدتی طول می‌کشد تا جای دیگری برایش پیدا کنم و ممکن است در این فاصله او را بگیرند و مرا لو بدهد.»

ایشان کارش را با دقت زیاد انجام می‌داد. من هم آنجا متوجه شدم که دیگر این مسئله سیاسی است. راننده را تا ساعت ده صبح نگه داشت و به او گفت: «از اینجا تکان نمی‌خوری؛ چون با تو کار دارم. ممکن است با اتومبیلت کار داشته باشم.»

خلاصه سر راننده را گرم کرد. در راه مشهد درباره شکنجه‌های ساواک برای راننده صحبت می‌کرد و توضیح می‌داد که اگر مأموران ساواک کسی را بگیرند چه بلاهایی سر او می‌آورند و او را چگونه شکنجه می‌کنند، حتی جزئیات نحوه شکنجه‌ها را توضیح می‌داد. گویی به من نیز هشدار می‌داد که اگر تو را هم بگیرند همین وضع خواهد بود.

البته من خیلی دلگرم بودم. نمی‌دانم این دلگرمی به دلیل سن کم من بود یا خدا کمک می‌کرد صبور باشم؛ بنابراین زیاد نگران چنین اتفاقی نبودم. فقط دقت می‌کردم تا حرفهایش با راننده را بشنوم.

در میان صحبتش درباره شکنجه‌های یک زن توضیح داد. یک شب در هنگام فرار، زمانی که سه فرزند داشتم برایم کتاب آن خانم را خواند که در زندان چگونه شکنجه شده است. فقط برای من می‌خواند و می‌گفت آن را برایت می‌خوانم تا ببینی اینها چه ظلم‌هایی می‌کنند. البته ایشان بسیار محتاط بود؛ برای مثال وقتی ما به مشهد رسیدیم، راننده را نگه داشت و بعد رفت جایی را پیدا کرد. اول آمد و به راننده گفت شما باز هم اینجا صبر کن تا من برگردم. ایشان من و بچه و ساک‌هایمان را برد و در اتاقی در کوچه پس کوچه‌های خیابان تهران روبه‌روی بازار رضا گذاشت…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس بیشتر بخوانید »

بازداشتگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دوران طاغوت به موزه تبدیل می‌شود

بازداشتگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دوران طاغوت به موزه تبدیل می‌شود


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از خراسان رضوی، در مراسمی با حضور امیر سرتیپ «کیومرث حیدری» فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی و «رضا خوراکیان» مدیر عالی حرم مطهر رضوی پاسدارخانه سابق لشکر ۷۷ نیروی زمینی ارتش و محل بازداشت رهبر معظم انقلاب اسلامی در دوره طاغوت به منظور تبدیل شدن به موزه انقلاب، تحویل شهرداری منطقه هشت مشهد و دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری شد.

امیر حیدری در این مراسم اظهار داشت: قداست و شرافت یک جایگاه به کسی هست که در آنجا مستقر می‌شود. پاسدارخانه لشکر ۷۷ نیز در سال ۱۳۴۶ به مدت ۵۳ روز محل بازداشت رهبر معظم انقلاب در دوره طاغوت بوده هست.

وی افزود: فعالیت و مبارزات بی‌وقفه و مجاهدت‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی، موجب شد نگاه طاغوت و سیستم اطلاعات به ایشان معطوف و بازداشت شوند.

فرمانده نیروی زمینی ارتش با بیان اینکه ولی فقیه نماد عینی صراط مستقیم هست، تصریح کرد: امیدواریم مردم و جوانان در این مکان حضور پیدا کنند و به گوشه‌ای از عظمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، این مرد بزرگ و انقلابی پی‌ببرند و با گذشته ایشان آشنا شوند و بدانند چه مبارزات سنگینی علیه طاغوت انجام دادند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

بازداشتگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دوران طاغوت به موزه تبدیل می‌شود بیشتر بخوانید »

فیلم/ قالیباف: با شهادت هنیه و نصرالله حماس و حزب‌الله تعطیل نمی‌شود

فیلم/ قالیباف: با شهادت هنیه و نصرالله حماس و حزب‌الله تعطیل نمی‌شود


رئیس مجلس در اجلاسیه ملی شهدای وحدت: رژیم صهیونسیتی و آمریکا بداند با شهادت شهید هنیه و شهید نصرالله حماس و حزب الله تعطیل نمی‌شود.


دریافت
12 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ قالیباف: با شهادت هنیه و نصرالله حماس و حزب‌الله تعطیل نمی‌شود بیشتر بخوانید »