وصیت نامه شهید

با لبیک گفتن به حسین زمان، راه امام حسین (ره) را ادامه دهید

با لبیک گفتن به حسین زمان، راه امام حسین (ره) را ادامه دهید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «عباس آقاوردی» یکی از هزاران دلاورمرد ایرانی است که جان شریف خود را در راه حراست از میهن اسلامی فدا کرد. وی که متولد 2 دی 1339 در روستای «بکرآباد» شهرستان اهر است، با آغاز جنگ تحمیلی با لباس مقدس بسیجی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در تاریخ 18 اسفند 1362 در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

این شهید والامقام در فرازی از وصیت‌نامه خود چنین آورده است:

ای جوانان و ای دوستان! مبادا در رخت خواب ذلت بمیرید که مولای شما، سرور شهیدان، در میدان نبرد روز عاشورا و در دشت کربلا مظلوم شهید شد.

ای برادران من! مبادا بعد از شهادت من، سستی و دل سردی به خود راه دهید که باعث شادی دشمن شود. به شما توصیه می‌کنم که سنگر حقیر را خالی و اسلحه‌ام را در زمین نگذارید و بعد از من اسلحه‌ام را به دوش گرفته و به طرف سنگرم روانه شوید و در میدان رزم آماده‌ی پیکار با عدو الله باشید تا زمانی که به نتیجه‌ی آن که لقاءالله است، برسید.

ای جوانان! مبادا خدای نکرده در غفلت بمیرید که حضرت علی (ع) در محراب نماز با صدای «فزت برب الكعبه» به شهادت رسید و مبادا در بی‌تفاوتی و بی‌غیرتی بمیرید که علی‌اکبر حسین (ع)، در راه حسین (ع) و هدف‌دار شهید شد. شما هم ای علی‌اکبرهای ایرانی و جوانان ایرانی با لبیک گفتن به حسین زمان، راه امام حسین (ع) را ادامه دهید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

با لبیک گفتن به حسین زمان، راه امام حسین (ره) را ادامه دهید بیشتر بخوانید »

ما متجاوز را به جهنم می‌فرستیم/ برای رسیدن به فیض شهادت لحظه شماری می‌کنم

ما متجاوز را به جهنم می‌فرستیم/ برای رسیدن به فیض شهادت لحظه‌شماری می‌کنم


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمان، «خدارحم ازنایی» دهم فروردین سال ۱۳۴۶ دیده به‌جهان گشود و تا پایان مقطع راهنمایی تحصیل کرد.

وی پس از این‌که ازدواج کرد، صاحب یک دختر شد و سپس به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور یافت، تا این‌که سرانجام بیست و پنجم اسفند سال ۱۳۶۲ در بیمارستان شهید مطهری تهران بر اثر صدمات ناشی از جراحات جنگی به شهادت رسید.

فرازی از وصیت‌نامه شهید «خدارحم ازنایی»

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر قسمتم شده باشد شهادت، وصیت‌نامه‌ام به شرح ذیل است:

خدایا! من شمعم، می‌سوزم تا راه را روشن کنم، فقط از تو می‌خواهم که وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند.

خدایا! به میدان مبارزه آمدم، با دشمنانی قوی که دولت‌های بزرگ پشتیبان‌شان است، پنجه در افکنم. درحالی که از ضعف مادی خود آگاهی داشتم؛ اما به اسلحۀه شهادت مجهز شدم و با قدرت و ایمان و عشق به خدا، به میدان آمده‌ام، عظمت روح را بر فرق ماده کوبیدم و از جان خود گذشتم تا از قید و بند‌های مادی آزاد گردم و بتوانم با عظمت روح سخن بگویم، با سرزندگی عشق روشنی بخشم، با برندگی حقیقت به پیش بتازم، با غرش رعد، کلمه حق را بر فرق منافقین و ملحدین بکوبم. با تازیانه برق، ظلمت این شب یلدا را بدرم و شب‌پره‌های شب را برای همیشه کور کنم. با اسلحه شهادت به میدان بیایم تا با ابدیت و ازلیت، به درجه وحدت برسم، جز خدا چیزی نبینم و جز خدا چیزی نجویم و جز خدا چیزی نگویم و جز خدا تسلیم چیزی نشوم.

خدایا! من دلسوخته‌ام، از دنیا وارسته‌ام، از همه چیز خود دست شسته‌ام و دیگر از کسی و چیزی بیم ندارم و دلیلی ندارد که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را به طاغوت بفروشم. من می‌سوزم تا راه حق را روشن کنم و همه قید و بند‌ها را بریده‌ام که آزادانه در معرکه حیات جولان کنم.

خدایا! تنها و بی‌کس، فقیر در کویر سوزان زندگی محبوس در زندان آهنین حیات [با] دل غم‌زده و دردمندم، آرزوی آزادی می‌کنم و روح پژمرده‌ام خواهش پرواز دارد تا از این غربت‌کده سیاه ردای خود را به ردای عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عدم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد.‌

ای خدای بزرگ! تو را شکر می‌کنم که راه شهادت را بر من گشودی، دریچه‌ای پرافتخار از این دنیای خاکی به سوی آسمان‌ها باز کردی و لذت‌بخش‌ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی و به امید استخلاص، تحمل همه درد‌ها و غم‌ها و شکنجه‌ها را میسر کردی.

خدایا! آن‌روزی که تصمیم به شهادت گرفتم و از همه چیز خود گذشتم و برای اولین‌بار وصیت‌نامه نوشتم، از همه درد‌ها و غم‌ها آزاد شدم. خدایا! همه‌روزه به دریای مرگ فرو می‌روم، در گردابی از خوف و وحشت غوطه می‌خورم، همه‌روزه اخباری دردناک می‌شنوم و به انتظار فجایعی عظیم‌تر لحظه شماری می‌کنم، همه‌روزه طوفان حوادث مرا هرچه بیشتر با خود می‌برد و جز یأس و بیم و شکست و تاریکی و خوف و ظلم و کفر، چیزی در افق نمی‌یابم.

اما‌، ای خدای بزرگ! با اتکا به ایمان به تو و توکل بر رضای کامل به فرمان تقدیرت و به خاطر رسالت بزرگی که بر دوش ما گذاشته‌ای و به یاد علی (ع) بی‌همتای انسانیت و به راه حسین (ع) بزرگ شهید عالم خلقت، من گستاخانه و عاشقانه در دریا‌های مرگ شنا می‌کنم و در طوفان‌های حوادث غرق می‌شوم. با اژد‌های مرگ پنجه در می‌افکنم و با شمشیر شهادت سینه کفر و ظلم را می‌درم و با اتکا به ایمان به تو، در مقابل همه عالم می‌ایستم. با اراده آهنین، جبر زمان را [به] خاک می‌سایم.

خدایا! تو را شکر می‌کنم که آرزو‌ها را در دلم خشک کردی، خوف مرگ را از من گرفتی، لذت شهادت را به من نمودی، در مقابل ظلم و کفر مرا رویین تن کردی.

خدایا! تو را شکر می‌کنم که در این معرکه حق و باطل ما را بندگان برگزیده خود انتخاب کردی و کلمه حق را بر زبان ما گذاشتی و ما را مقیاس سنجش حق و باطل قرار دادی و جوانان ما را به ایمان و فداکاری و ایستادگی و شهادت مفتخر کردی.‌

ای حسین جان! اگر درآن زمان نبودم که به صدای «هل من ناصر ینصرنی» تو پاسخ دهم، حال به ندای «هل من ناصر ینصرنی» تو پاسخ [می]دهم حال به ندای «هل من ناصر ینصرنی» نایب بر حقت خمینی کبیر پاسخ می‌گویم و به سوی او می‌روم.

پیامی به پدر و مادرم؛ پدر و مادرم! مبادا در مرگ و شهادت من گریه کنید و از خود ضعف روحی نشان دهید؛ زیرا با ناراحتی شما دشمنان اسلام و انسان و بشریّت خوشحال خواهند شد و باری پدر و مادرم امیدوارم در همه‌جا و همه‌وقت، دعا به جان رهبر کبیر انقلاب اسلامی را فراموش نکنید.

مادرم، پدرم و همسرم! مبادا فکر کنید که رفیقان باعث شهادت من شدند، به آن‌ها بدبین نباشید، من عاشقی بودم که هر لحظه برای رسیدن به فیض شهادت لحظه شماری می‌کنم، شهادتی که فقط برای رضای خدا و در راه خدا می‌بود.

خدایا! به آسمان بلندت سوگند، به زیبایی سوگند، به عشق سوگند، به شهادت سوگند، به علی سوگند، به روح سوگند، به نور سوگند، به دریا‌های وسیع و امواج روح‌افزا سوگند، به کوه‌های سر به فلک، به سوز دل عاشقان سوگند، به درد دل زجر دیدگان سوگند، به اشک دیده یتیمان سوگند، به شیپور جنگ سوگند، به جانبازی فداییان از جان گذشته تنهایی زندانیان زنجیری بی‌گناه سوگند، به تنهایی مردان بلند سوگند، ما متجاوز را به جهنم می‌فرستیم، ما یزیدیان را به درک واصل می‌کنیم.

ما با خون خود این لکه ننگ و ذلت را از زمین می‌شوییم که [مبادا] یک خون‌خوار کثیف، یک بازیچه استعمار و صهیونیسم به وطن ما چپ نگاه کند. از او انتقام می‌گیریم و درسی فراموش ناشدنی به او که مفلوک نفرین شده زمین‌ است، می‌دهیم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ما متجاوز را به جهنم می‌فرستیم/ برای رسیدن به فیض شهادت لحظه‌شماری می‌کنم بیشتر بخوانید »

کوردلان بدانند که کورکورانه راه شهادت را نرفته‌ام

کوردلان بدانند که کورکورانه راه شهادت را نرفته‌ام


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمان، «محمد حقگویی» هفتم تیر سال ۱۳۴۷ در شهرستان «بردسیر» متولد شد. وی تا دوم راهنمایی درس خواند و با شروع جنگ تحمیلی، به‌عنوان پاسدار وظیفه به جبهه اعزام شد، تا این‌که سرانجام پانزدهم خرداد سال ۱۳۶۷ در «شلمچه» به شهادت رسید.

فرازی از وصیت‌نامه شهید «محمد حقگویی»

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا را سپاس می‌گویم که به من قبل از مرگم (خدا کند توفیق شهادت در راه خدا و آرمان‌های والای اسلامی به من عنایت کند) فرصت نوشتن این وصیت‌نامه را داد.

خدایا به تو پناه می‌برم و از تو یاری می‌جویم. خدایا به حدی گناه کردم و از فرمان تو سرپیچی نمودم که شرمنده‌ام مرا از بخشیده‌شدگان خودت قرار بده.

اگر شهید شدم، چشمان را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفته‌ام. دستان را بیرون از تابوتم بگذارید تا راحت‌طلبان و دنیاپرستان ببینند که چیزی با خود به آن دنیا نمی‌برم و مشتانم را گره کنند تا کافران بدانند که جسم بی‌جانم نیز نخواهد گذاشت حتی لحظه‌ای به خود آرامش ببینند.

پدر جان! خداوند می‌فرماید ۲ راه برای انسان گذاشتم؛ یکی خوب و یکی بد. من راه خوب را انتخاب کرده‌ام. پدرم از اینکه جان ناقابلم را هدیه رهبر و ملتم می‌کنم، مپندار که من مرده‌ام؛ بلکه زنده‌ام و در نزد خدای خود روزی می‌خورم.

سخنی با مادرم دارم. مادر! بر خود ببال و بر خویشتن افتخار کن که فرزندت را در راه خدا دادی. صبور باش جامه نو بپوش و شادی کن.

اما خواهرم که برایم دلسوز و مهربان بودی! من از شما خجلم؛ چون بسیار برایم زحمت کشیدید. گریه نکنید، شادی کنید و جامه نو بپوشید؛ زیرا تنها برادرتان داماد شده. دامادی که خلعت دامادیش کفن و حنای عروسی‌اش خون و حجله زفافش قبر است.

اما سخنی با برادرانم، برادران عزیز و مهربانم! خواهش می‌کنم اگر خبر شهادت تنها برادرتان را شنیدید، صبور باشید. جامه نو بپوشید. امیدوارم برادر خوبی برایتان بوده باشم. برای همه شما طلب صبر و استقامت از پروردگار خواهانم. از برادران و خواهرم می‌خواهم که به مادرم دلداری بدهند و به او بگویند که شهید شدن در راه اسلام هیچ غم ندارد.

در پایان امیدوارم که هر کدامشان فردی مفید در راه به ثمر رساندن انقلاب اسلامی باشند. پدر و مادر و برادرانم و خواهرم و اقوام و بستگان را به خدا می‌سپارم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کوردلان بدانند که کورکورانه راه شهادت را نرفته‌ام بیشتر بخوانید »

زینب وار قهرمان صحنه های کربلای حسینی باشید

مردم وحدت خویش را همچون گذشته حفظ کنند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس  از اردبیل، «میرصمد رئیس‌زاده فخرآبادی» فرزند «میرشمس‌الدین» سوم فروردین سال ۱۳۵۰ در روستای «فخرآباد» از توابع شهرستان «مشگین‌شهر» استان اردبیل متولد شد.

وی بعد از شروع جنگ تحمیلی در حالی که دانش‌آموز بود، به‌عنوان بسیجی به جبهه رفت و ۳۰ بهمن سال ۱۳۶۲ در جزیره مجنون به فیض شهادت نایل آمد و پیکر مطهرش بعد از مدتی که در جبهه مانده بود، سرانجام در ششم بهمن سال ۱۳۷۴ پس از تفحص، در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.

وصیت‌نامه بسیجی شهید «میرصمد رئیس‌زاده فخرآبادی»

بسم الله الرحمن الرحیم

«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»

قلبم را می‌شکافم و از قطره‌قطره خون‌های ناحق ریخته شده‌ام، پیامی توأم با عشق و ایثار و ازخودگذشتگی به رنگ خون هدیه […] زبانم و روح و جسم و جانم، خمینی کبیر می‌نمایم، باشد که به شفاعت او در دنیا و آخرت به انسانیتم تحقق بخشم و به شیعه على (ع) بودنم اصالت بخشم.

اینجانب عشقم را، ایمانم را، ایثارم و ازخودگذشتگی‌ام و به‌طور عام جهادم را مرهون خداگونگی امامم هستم؛ آنکه معنی و مفهوم جهاد و عشق و شهات را به صحنه آورد و آیات الهی را آشکارا در صحنه طبیعت با تمام آینه کمالی‌اش، متجلی ساخت.

پروردگارا! تو خود شاهدی […] عاشقتم و دوستدار لقائت، تو خود شاهدی که جز به خاطر رضایت تو بدین وادی مقدس پا ننهاده‌ام. تو خود شاهدی که علاقه وافری نسبت به رهبرم و مکتبم و جهادم و مذهبم و دوستان و آشنایان دینم و اولیاء الله مشتعل و شعله‌ور است.

تو خود شاهدی که جهاد را با تمام محتوایش قلباً درک نموده و می‌خواهم که این جهاد مقدس را با ایثار و ایثارم، در آخرین تحلیلاتش به شهادت منجر نمایم، پس‌ ای آفریدگار جهان، و‌ ای معشوق عارفان شب‌زنده‌دار، و‌ ای فریادرس دادخواهان! این خلعت جاودانگی و رستگاری را نسبت به این جسم فرومایه و از بین رونده بپوشان تا لذت و حلاوت محو در خدا شدن و به خدا رسیدن و جاودانگی و رضای الهی را که از هر عسلی شیرین‌تر و لذت بخش‌تر است، بچشم […].

خدایا به من شهادتی عطا کن که در آخرین لحظه زندگیم با امام حسین (ع) دیدار کنم تا شفاعت لقاء الهی را نسبت به اینجانب بشارت فرماید.

خدایا تو می‌دانی که ارزش اسلام بالاتر از این‌هاست که ما تنها یک جان در راهت هدیه کنیم؛، ولی چون یکی بیش نیست، دلم می‌خواهد قاسم (ع) گونه و علی‌اکبر وار (ع) شهید شوم و در قیامت با آنان محشور گردم.

اینجانب وصیت آن‌چنانی به خانواده خویش ندارم، تنها تقاضای من این است که هرگز امام امت را لحظه‌ای فراموش نفرمایید و از مردم شهیدپرور می‌خواهم که وحدت خویش را همچون گذشته حفظ نموده و بیشتر [..] مادر عزیز برایم گریه مکن و بیشتر برای امام حسین (ع) گریه کنید و از برادرانم می‌خواهم که حسین‌وار ادامه‌دهنده راه سرخ و پرجوش و خروش حسینیان باشند و همچنین از خواهرانم تقاضا دارم که زینب‌وار، قهرمان صحنه‌های کربلای حسینی باشند و قهرمانی خویش را در عمل به اثبات رسانند. از تمام دوستان و آشنایان عزیز طلب جلالی و حلیت می‌نمایم.

آنان‌که راه عشق گزیدند همه
با شوق به سوی حق دویدند همه
اگر عاشق صادقی ز مردن مَهَراس
مردار بود هر آن‌که او را نکشند
سر در ره الله جدا شد چه به جا شد
وز گردنم این دین ادا شد چه به جا شد

«اشهدان لااله‌الاالله و اشهد ان محمداً رسول‌الله و اشهد أن علیاً ولی‌الله» … و خمینی روح‌الله.

«والسلام علی من اتبع الهدی»

میرصمد رئیس‌زاده فخرآبادی

۱۳۶۲/۱۱/۲۰

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مردم وحدت خویش را همچون گذشته حفظ کنند بیشتر بخوانید »

تا آخرین لحظه عمرتان با منافقین مبارزه کنید

تا آخرین لحظه عمرتان با منافقین مبارزه کنید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «حسن آقاکیشی‌پور» یکی دیگر از گل‌های معطر گلستان جهاد و شهادت است که در لباس مقدس پاسداری در جبهه حضور یافت و شربت شهادت نوشید. وی که در 7 اسفند 1331 در تبریز دیده به جهان گشود در 11 آبان 1361 در سومار به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

این شهید والامقام در وصیت‌نامه خود چنین آورده است:

«در دریای مرگ شنا کنید تا به ساحل برسید.» حضرت علی (ع)

عرض سلام و درود بی‌پایان بر پیغمبر عزیز، محمد (ص) که پرچم عالی اسلام به دست بزرگوارش در ریگزارهای حجاز برافراشته شد و پایه‌ی اسلام را مانند کوه در جهان استوار کرد تا این‌که مکتب عشق و عفت و مساوات و عدالت از صحرای تفتیده‌ی حجاز به سرزمین ما ایران آمد. درود بی‌پایان بر امامان معصوم و شکنجه‌دیده‌مان از علی (ع) تا امام قائم (عج) و درود به رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی که مانند اجداد پاک و با عصمت خود، قوم به خواب رفته و گمراه را از دست حکومت جور و ظلم و غیر اسلامی رژیم پهلوی نجات داد و ریشه‌ی کفر و شرک را با تبر ابراهیم (ع) از ریشه بر کند.

آرزو دارم که خداوند بر من منت نهاده و مرا از سربازان امام زمان (عج) قرار دهد که در راه اعتلای پرچم جمهوری اسلامی و در رساندن صدای مظلومیت ملت شهید پرور ایران به گوش مستضعفین دنیا، خونم در کربلاهای ایران ریخته شود و ان‌شاءالله این جامه‌ی پاسداری که در زندگی لباس شرافت بود، پس از مرگ حریر بهشت باشد.

ای مردم شهیدپرور ایران! حق‌گو باشید و با صریح‌ترین لهجه حق را بیان کنید و از این عمل جز رضایت پروردگار نتیجه مخواهید. ای مردم شهید پرور! با چه زبانی شما را به جهاد و فداکاری در راه دین و ناموس و شرف و جوانمردی سفارش کنم تا قبل از آن که دامنتان آغشته به مذلت باشد، آغشته به خون باشد. ای مردم! بدانید ذلیل‌ترین اقوام در جهان، مردمی هستند که کوچه‌هایشان میدان تاخت و تاز بیگانگان باشد، چنانچه اکنون در کشورهای مختلف از جمله لبنان و عراق و غیره همین طور است.

ای ملت دلیر ایران؛ هوشیار باشید و به شایعه‌پردازهای دروغ گو توجه نکنید. از رهبر انقلاب مواظبت کنید و تا آخرین لحظه‌ عمرتان با منافقین که در هر زمان در مقابل رهبران و پیشوایان دینی ما ایستاده‌اند، مبارزه کنید، چرا که جنگ نهروان در هر دوره و زمانی بوده و خواهد بود. جنگ را از یاد مبرید و از کمک‌های مادی و جانی دریغ نورزید.

در خاتمه به خانواده‌ام عرض می کنم که اگر خبر شهادتم را دریافت کردید، ناراحت نباشید و عزاداری را به نحو احسن انجام دهید که این گریه و زاری‌ها حزب‌الله را در مقابل دشمنان، پر صلابت و پر مقاومت کرده است. پدر و مادر و برادران و خواهران! من برای شما پسر و برادر خوبی نبودم؛ اگر از من بدی دیده‌اید، به بزرگواری خودتان ببخشید. از زحمات پدر و مادر قدردانی می‌کنم و در آن دنیا ان‌شاءالله شفاعتشان خواهم کرد. از دوستان و آشنایان و همسایگان خداحافظی می‌کنم و امیدوارم آن‌ها هم مرا ببخشند. در خاتمه از برادر على خواهش می‌کنم به درس طلبگی‌اش ادامه داده و از مقدار پولی که باقی می‌ماند، قرض‌هایم را ادا نماید و بقیه را بین اعضای خانواده تقسیم کند. پیروزی لشکر اسلام و طول عمر امام را تا انقلاب مهدی (عج) از خداوند متعال خواستارم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تا آخرین لحظه عمرتان با منافقین مبارزه کنید بیشتر بخوانید »