پادکست/ وصیتنامه شهید «علینجف شیراوند»
پادکست/ وصیتنامه شهید «علینجف شیراوند» بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از کرمان، د«محمدعلی باقریان» پانزدهم مهر ۱۳۴۶ در شهرستان رفسنجان به دنيا آمد.
وی دانشآموز سال چهارم متوسطه بود که به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت و سرانجام در بيست و ششم اسفند ۱۳۶۶، در خرمال بر اثر جراحات جنگي پيكرش متلاشي شد و به شهادت رسيد.
فرازهایی از وصیتنامه شهید «محمدعلی باقریان»:
با سلام و درود بیکران به پیشگاه حضرت ولی عصر امام زمان (عج) و نائب برحقشان امام خمینی روحی فداه و با سلام به ارواح مطهره شهدا و درود به کیه مجروحین و معلولین و خانوادههای شهدا و اسرا و خانوادههایشان.
امروز بر آن شدم تا چند خطی مختصر برایتان بنویسم در حالیکه نمیدانم که آیا واقعا سعادت شهید شدن اسیر شدن معلول شدن قطع نخاع شدن را دارم یا خیر و اگر که خدا این سعادت را نصیب این بنده حقیر گناهکارش کرد خدا را شکر کنید و از خدا بخواهید که خداوند این سعادت را نصیب شما هم بکند.
اولین سلام من به پدر گرامی و بزرگوارم است. باباجان اگر برایم زحمت کشیدهاید ولی به جای تشکر و قدردانی چیزی جز اذیت و آزار ندیدید باز هم بخشش از بزرگان است مرا ببخشید منهم خدا را به کربلا قسم میدهم که در قیامت شفاعت شهدا را نصیبتان بگرداند.
البته ما که لیاقت شفاعت کردن نداریم، این شما پدر و مادرها هستید که باید ما فرزندان را شفاعت کنید، ولی اگر اینچنین لیاقتی نصیبمان شد حتما شما را شفاعت میکنیم و سلام گرم من به مادر عزیزتر از جانم.
مادرجان به شما تبریک عرض می کنم که خدا سعادت نصیبتان کرد و این فرزند ناقابلتان را در راه خدا دادید و امانت خود را به صاحبش برگرداندید غمگین و افسرده نباشید، غصه به دل راه ندهید و منتظر رحمت خداوندی باشید. اینها مصیبت نیست مصیبت آن است که ما زنده باشیم و اسلام زیر پای کافران روباه صفت لگدکوب شود.
خدا را به پهلوی شکسته حضرت زهرا سلام الله علیها قسم میدهم که پرده بر روی همه گناهانتان بپوشاند و شفاعت فاطمه زهرا را در هنگام مرگ نصیبتان بگرداند.
لعنت و نفرین خداوند بر همه کسانی که زخم زبان میزنند، نق میزنند و قلب خانوادههای شهدا و دلسوزان این انقلاب را محزون و ناراحت میکنند، اصلا اینها قابلیت نفرین کردن را هم ندارند.
هنگامی که علی (ع) را به زور به مسجد میبردند برای گرفتن بیعت حضرت فاطمه (س) به مسجد آمدند و فرمودند: کاری نکنید که نفرینتان کنم تا عذاب خداوند دامنتان را بگیرد و رها کند که در این هنگام علی (ع) صدا میزنند به فاطمه (س) بگوئید که نفرین نکنند که حتی در آن شرایط سخت هم زبان به نفرین نگشودند و صبر کردند و خداوند شما را از صابران قرار بدهند.
سلام عاشقانه من به برادرم محمدجواد پاره تنم که تمامی عمرم به قربان یک شاخ مویت و سلامی دیگر به پاره قلبم فاطمه خواهر باوفایم کاغذ و قلم من از بیان احساسم ناتوان است زهرا و صدیقه هروقت که به یادتان میافتم خستگی از تنم بیرون میرود. انشاءالله در دنیا و آخرت دائم خنده و شادمان باشید.
یک نصیحت به همه شما دارم و آن اینکه اصلا غصه به دل راه ندهید، مانند خود روحانیت باشید، از همه مردم بیشتر در آسایشند، هم در دنیا و هم در آخرت، از همه شما امید عفو و بخشش دارم از خداوند عزوجل میخواهم دیدار دوباره ما را در جنت المأوا قرار بدهد.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
مصیبت آن است که زنده باشیم اما اسلام زیر پای کافران باشد بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از کرمان، «ایرج پژوه» هشتم آذر ۱۳۵۰ در شهر رفسنجان دیده به جهان گشود. وی تا سال سوم راهنمایی تحصیل کرد او در دوران قبل از انقلاب در راهپیماییها و تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت میکرد.
پژوه در فروردین ۱۳۶۶ از پادگان قدس کرمان و تحت عنوان گردان ۴۲۰ عازم منطقه عملیاتی سقز شد و سه ماه بعد به منطقه عملیاتی ماووت عراق اعزام شد و سرانجام در يكم تير ۱۳۶۶ در ماووت بر اثر اصابت تركش شهيد شد.
در ادامه بخشهایی از وصیتنامه شهید «ایرج پژوه» را مرور میکنیم؛
با سلام و دورد به امام زمان (عج) و نایب برحقّش امام خمينی كه مردم را بیدار ساخت و مردم را به راه راست هدايت كرد.
اميدوارم كه سلام گرم مرا كه از راه دور و كوههای سر به فلک کشیده به شما میرسد، مورد لطف خود قرار دهيد.
پدر و مادر گرامی از شما میخواهم كه مرا ببخشيد و پدر و مادر گرامی و عزيز اين را بدانيد كه هركس [به] جبهه برود شهيد نمیشود؛ چون شايد لياقت شهادت را نداشته باشم.
پدر و مادر گرامی! من همينطور نرفتم آموزش ببينم و بروم جبهه. من از فرمان خدا و پروردگار اطاعت كردهام و رفتهام به جهاد.
پدر و مادر گرامي و عزيز! شما مگر خدا را قبول نداريد؟ پس حالا كه خدا و پروردگار را قبول داريد، بايد از دستورهايش اطاعت كنيد و خدا تنها نماز و روزه را واجب نكرده، خدا نماز و روزه را واجب كرده؛ ولی چيزهايي از قبيل نماز، روزه، غيبت نكردن، دروغ نگفتن، جهاد كردن در راه خدا را نيز واجب كرده.
دوم اينكه آيا شما امام خميني را رهبر خود [میدانید؟] [اگر] خميني را امام خود و رهبر خود ميدانيد، بايد فرمانش را نيز انجام دهيد. [خمینی] میگوید همه بايد به جبهه بروند، آيا ما نبايد به جبهه برويم؟ مگر همین ما نبودیم که میگفتیم «وای اگر خميني حكم جهادم دهد، ارتش دنيا نتواند كه جوابم دهد.» و حالا امام حکم جهاد را صادر كرده است و وقت جهاد است.
سلام من حضور كساني كه با دشمن اسلام همچون صدام جنايتكار و بعثی مردانه جنگيدند و در راه خدا شهيد شدند و شهادت را براي خود سعادت دانستند و سلام حضور آن برادراني كه از جان و مال خود گذشتند و به جبهه رفتند تا با دشمن بعثي بجنگند و ريشۀ ظلم را از دنيا بكنند.
پدر و مادر گرامي! شما خودتان ميدانيد كه الان اسلام در يک طرف قرار گرفته است و كفار و ظالمان در طرف ديگر و میدانيد كسي كه می گويد: من مسلمانم، بايد به ياری اسلام بشتابد و با ظالمان و با كفار بجنگد و الان كه میگوييم مسلمانيم پس بايد به جبهه برويم و با دشمن اسلام بجنگيم و من وقتی كه اين مطلب را درک كردم به خود آمدم و وظيفۀ خود دانستم كه به جبهه بيايم و به اسلام كمک كنم و اگر لياقت داشتم، شهيد بشوم.
و پدر و مادر گرامی! از شما خواهش میكنم كه بعد از شهادت من گريه نكنيد و لباس مشكی نپوشيد؛ بلكه وقتی خبر دادند كه فرزندتان شهيد شده، خوشحال بشويد و لبخند بزنيد و خدا را شكر كنيد كه اين لياقت را به فرزندتان داده است.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
مسلمانان باید به یاری اسلام بشتابند بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار ساجد دفاعپرس، «علیرضا نانگیر» سال ۱۳۴۵ و در یک روز سرد زمستانی، از میان خانوادهای متدین و مذهبی در یکی از محلات تهران چشم به جهان گشود. وی ۱۲ سال بیشتر نداشت که حرکت رهاییبخش امت بهپاخاسته ایران به اوج خود رسید و او که در محیطی مذهبی رشد یافته بود، همراه با خانوادهاش در راهپیماییها و تظاهراتهایی که علیه نظام جبار و ستمگر ستمشاهی برگزار میشد، شرکت میکرد. هنگامیکه رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) به خاک گلگون وطن بازگشتند نیز وی برای دیدار با ایشان و بستن بیعت، همراه با پدرش به مدرسه علوی رفت.
علیرضا ۱۴ ساله بود که به بسیج پیوست و در بسیج مسجد جامع فاطمیه مشغول خدمت به انقلاب و اسلام گشت. وی پس از هجوم ارتش بعث عراق بهخاک میهن اسلامی ایران و هنگامیکه به سن قانونی رسید، برای پیوستن به رزمندگان پرتوان سپاه اسلام نامنویسی کرده و پس از گذراندن دوره آموزشی به جبهه غرب کشور اعزام شد؛ پس از این اعزام بود که پایش به جبهه باز شد و هر سال پس از این که شور و حال اعزام به جبهه زیادتر میشد، بلافاصله برای این امر مهم پیشقدم میشد.
حضور در جمع پیکارگران صحنههای حق علیه باطل و به تعبیری شیران روز و زاهدان شب، باعث گشت تا «علیرضا نانگیر» بیش از پیش به مسائل عرفانی توجه کند و به تهذیب نفس بپردازد و از آنجابی که برای همرزمان شهیدش ارزش فوقالعادهای قائل بود، سعی میکرد تا به خانواده شهدا سرکشی و از آنها دلجویی نماید و از روحیه والایشان کسب فیض کند.
وی به انجام فرائض شرعی سخت پایبند بود و نماز را به جماعت و در مسجد محل به جای میآورد. او در عطیات دندانشکن «کربلای یک» در تیر سال ۱۳۶۵ شرکت و به علوان بیسیمچی انجام وظیفه کرد. وی در این عملیات، همراه با خطشکنان در صف مقدم پیکار حضور داشت.
آری! سرانجام این کبوتر سبکبال عاشق در حالی که در دل هوای کوی یار داشت و برای زیارت حرم مطهر سیدالشهداء (ع) بیتابی میکرد و بر زبان ندای توحیدیان را زمزمه میکرد، قفس تن را شکست و در تاریخ ۱۳۶۵/۰۴/۰۹ در عملیات فوق شربت شهادت را نوشید و به سوی معبود حقیقی پرواز کرد.
وصیتنامه شهید علیرضا نانگیر
بسم الله الرحمن الرحیم
گمان میکنید بدون امتحان داخل بهشت خواهید شد؟ آنانکه در راه دین جهاد و درسختیها صبر و مقاومت کنند، خداوند مقامشان را بر عالمی معلوم گرداند. (آل عمران ١٤٢)
الله اکبر – اشهد ان لا اله الا الله – اشهد ان محمداً رسول الله – و اشهد ان على ولى الله.ای خدای که مرا از آب مردهای زنده کردی و به من جان دادهای و من را خلیفه خود در کتاب خود نامیدی و من را به فضل خود مسلمان کردی و به آبروی ائمه آبرو دادی و از نظر نعمتهای خود بیبهره نگذاشتی و من را برای خودت خلق کردی و گفتی قلب تو باید مقر مخصوص من باشد و من غیر تو را در آن راه دادم و من در کمال ضعف و ناتوانی به عنایت تو با تو رابطه برقرار کردم و تو دستم را گرفتی و از ظلمتکده جهنم غیر خودت خارج کردی و من در مقابل یک لحظه عنایت تو هیچگونه قادر نیستم که شکر کنم و اگر به من از شام تا به سحر عنایت کنی و بیدارم دارى یک کلام بیش نگویم و آن هم اینکه چقدر مهربان هستی. تو آن خدایی هستی که در ظلمت دستم را گرفتی و سر پیچهای خطرناک در زندگی کمک کردی و باب عنایت خاصه خود که محبت اهل بیت است به رویم باز کردی و من در عوض بهجای شکرگذاری از نعمتهای تو گناهان و از نور بهطرف ظلمات گام برداشتم و روح و نفس سپید خود آلوده شهوات و نفسانیات خود کردم. ولی چون از کوچکی به خانه و حرم اباعبدالله الحسین که جان ناقابلم فدای او باد برده شده بودم و شیر با اشک به من داده شده بود، من را، چون کبوتری که جلب خانهای شده است و مدتی از آن جا دور افتاده باشد دوباره به خانه اولیه برگشتم و دست گرم و پر مهر و نوازش صاحبم من را منقلب ساخت و من را شرمنده ساخت تا آنجا که برای توبه از درگاه منان او و با عنایت او وارد آن مدرسه عشق شدم بسیجی که شاید با دوستان او که شهدا باشند رابطه برقرار کنم که به آبروی آنها من را نیز ببخشد و آبرو بدهد و با شهادت تک تک سرورانم من هم به لطف او تغییر کردم و او درب با برکت جهاد را به روی من باز کرد و من را به دانشگاه انسانسازی بزرگ خود راه داد و من را با دوستان و عاشقان خود آشنا کرد و من کم کم در زیر سایه آنها رشد کردم و آبروی از دست رفته خود را باز پس گرفتم و با دوستان صیغه برادری خواندم که امیدوارم در روز قیامت دست من را نیز بگیرند و بسوی آقایم اباعبد الله الحسین ببرند که شاید آقا بخاطر آنها عنایت نماید و شافع من در پیشگاه خداوند شود که شفاعت مولایم در هر زمان واجب به قبولی است. حسین جان میدانی که فقط برای عشق به تو در این بیابانها و در آن روستاها رفتم و در سرما و گرما زمزمه عشق را سرداده ام و میدانم جوابم را خواهی داد و من که نمیتوانم خود را عاشق دلباخته تو معرفی کنم، چون عاشق معاصی را به کنار
میگذارد و سر تا به پا مجنونوار به دور تو میگردد؛ ولی من با این صوت و صدای غیر الهی و گنهکار که تو خیلی آن را دوست داری، تو را ندا میدهم که خداوندا به عصمت کبریای خود و به پهلوی شکسته فاطمهات و به جان حسینت در آن روز که مجرمون با سیمای خود معرفی میشوند، من را ببخشی و سیمای واقعی من را رو نکنی درست است که عاشقت نیستم؛ ولی بندهای هستم که قلبم سیاه و نامه اعمالم پوشیده از گناهان مختلف است. تو را به ستاریست و به غفاریتت ندا میدهم که آبروی مرا در آن دنیا نریز.
پدر بزرگوارم و مادر محنت کشم! سلام. میدانم که فرزند بدی برای شما بودم. همانطور که عبد ناصالحی برای خدا بودم؛ ولی از شما تشکر میکنم که با لقمه حلال و شیر پاک و عزاداری روح و جانم را پروراندید و راه درست زندگانی را به من آموختید که به قول اباعبدالله الحسین مرگ سرخ به از زندگی ننگین است. پدر و مادر ارجمندم و عزیزتر از جانم! اگرچه فراغ و دوری من برای شما بسیار سخت است، ولی بدانید که وقتی ابراهیم، اسماعیل خود را به قربانگاه برد و اسماعیل را خداوند بهعنوان قربانی قبول نکرد، ناراحت نشد و گفتای کاش قبول میکردی و من هم جزو مصیبتدیدگان عالم قرار میگرفتم. اگر دادگر منان مرا از شما گرفت، ولی بدانید مقامی به شما داد که ملائله و انبیاء و اوصیاء حصرت این مقام را میخورند، چونکه گلی را در گلزار اباعبدالله الحسین نهادهاید که باغبان آن گلها فاطمه زهرا (س) است و مگر از اول برنامه کربلا بدین صورت نبوده که باید کالای گرانقیمت داده شود تا به زیارت کربلا رفت حال این کالا جان شیرین است و چه خوش است اگر قرار است که جان داد بهتر است که در ره کرب و بلا جان داد که کربلا رفتن خون میخواهد که همه جانهای عالمیان فدای یک لحظه دیدار رخ نیلگون اباعبدالله الحسین، مادر و پدر جانم ناراحت نباشید انشاءالله وعده بعدی ما در روز قیامت کنار آقا اباعبدالله و هروقت من از دانشگاه عشق برگشتم برایم قربانی میکردی دوست دارم این بار قربانی خودم باشم و شما دست بسوی آسمان بلند کنید و بگوئید خداوندا این قربانی را دره کرب و بلا بپذیر و گریه برای اباعبد الله الحسین کنید و مجلس را فزونی بخشید که صاحب عزای آن فاطمه پهلو شکسته است و بدانید من به نیت زیارت کربلا از خانه خارج شده ام که اکنون به کربلا رسیدهام و بجای کربلا، خود اباعبد الله الحسین را در اینجا دیدهام و بدانید که اگر آقا به شما نظری نداشت من را از شما نمیگرفت که گویند (اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی) بدانید اباعبد الله الحسین به شما نظر داشته است و برای شما همین را بس.
برادران و خواهرانم عفت و اخلاق اسلامی و حجاب اسلامی را رعایت کنید و در جامعه طوری حرکت کنید که قلب خانواده معظم شهدا با دیدن شما به درد نیاید و خدای نکرده صحبتی نشود که قلب آنها به درد آید که بهدرد آوردن قلب آنها، به درد آوردن قلب أباعبداللهالحسین (ع) است و تکرار همان صحنه است که وقتی علی اکبر را از پدر جدا کردند و شهیدش کردند، به امام مظلوم خندیدند. مواظب زبان خود باشید و آنرا کنترل کنید و به خانواده شهدا سرکشی کنید میدانید که چه میگویم همان حرفهای تکراری سابق است، ولی تذکر بد نیست برادرانن انشاءالله همانطور که من به بسیج رفتم، شما هم بروید و دوستان خداوند را پیدا کنید که آنها مقربان درگاه خدایند و انگیزه ورود به بسیج را همچون من، شاد کردن یاران خدا باشد که انشاءالله آنها نیز شفاعت کنند و دست ما را نیز بگیرند و نزد ابا عبد الله الحسین ببرند. درستان را بخوانید که درس برای من خیلی اهمیت داشت؛ ولی چه کنم که عشق این حرفها را نمیفهمد کار انسان عاشق به دیوانگی میکشد و شما درس را ادامه دهید و حب اهل بیت را در قلبتان فزونی بخشید و کتب من رابه نحو کمال استفاده کنید؛ وای برادران بسیج! من اگرچه خاک زیرپای شما هم نمیشوم اگر شما را ناراحت کردم من را ببخشید وای شهدایی که زنده هستید و در آینده نزدیک پر میکشید و میآیید، ما را نیز یادتان نرود و قدر یکدیگر را بدانید و به خانواده شهدا سرکشی کنید؛ همانطور که در حیاتم متذکر این مطلب بودهام حال هم هستم و با اعمال و رفتار خود کاری نکنید که به این لباس با قداست ضربه وارد شود که خداوند اصلا نمیبخشد و اگر من به این فیض عظیم نائل آمدم که شهید شوم از خداوند خواستارم که مانند اباعبداللهالحسین (ع) سینهام سوراخ و مانند مولایم علی ابن ابیطالب فرقم را بشکافد؛ چون شیعه آنها هستم و دوست دارم مانند آنها شهید شوم و از خداوند خواستهام با لباس بسیج اجازه دهد روز قیامت حاضر شوم و روی همه شما را میبوسم و از تک تک شما خصوصاً خانواده طلب حلالیت میکنم و از شما میخواهم که مرا ببخشید و ما را نیز دعا کنید.
خدا حافظ شما باشد
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار.
ساعت ٦ و اتمام ساعت ۷ بعد از ظهر هنگام غروب و اذان مغرب ۳/۳ و پاکنویس روز ۱۱/۳ شب قدر. علی رضا نانگیر
١٣٦٥/٣/١۱
انتهای پیام/ 113
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
عفت، اخلاق و حجاب اسلامی را رعایت کنید/ قلب خانواده شهدا را به درد نیاورید بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از کرمان، «احمد جوشانی» دوم تير ۱۳۴۲ در شهرستان بم متولد شد. وی تا سوم متوسطه درس خواند. پاسدار بود و سرانجام نهم آذر ۱۳۶۰ در بستان بر اثر اصابت تركش شهيد شد.
در ادامه بخشهایی از وصیتنامه شهید «احمد جوشانی» را مرور میکنیم:
سلام بر حسین و ۷۲ تن از شهدای کربلای امام حسین. سلام بر علی اصغر امام حسین و سلام بر برادر امام حسین ابوالفضل عباس. سلام بر حسین زمان و نور چشم ملت ایران و امام خمینی و شهدای کربلای حسین زمان در ایران، ای امام حسین اگر بدن تو سه روز و سه شب در آفتاب گرم کربلا و زیر پای اسبهای مزدوران بود بدن شهدای خمینی ۲ ماه الی ۳ ماه در آفتاب سوزان کربلای ایران میماند.
سلام بر امت شهیدپرور ایران و سلام بر همه پویندگان راه حق. سلام بر پدر و مادر زحمتکش و مهربانم. امیدوارم که پدر و مادر عزیز من را حلال کنید. مادر و پدر و خواهر و برادرانم فکر نکنید که اگر به جنگ نمیرفتم حالا پیش شما بودم. نه، چون در قرآن میفرماید کسی که سرنوشتش کشته شدن در راه خداست خودش با پای خویش به قتلگاه میرود تا آنچه در دل دارد خدا بیازماید.
مادر و پدر عزیزم من میروم تا به رنجدیدگان جامعههای فردا بگویم که زندگی در رفتن است نه به مقصد رسیدن که مقصد پایان زندگی انسانی است و همه یکسان به مرگ میرسند ولی همه یکسان زندگی نکردهاند زندگی مرگ است و مرگ مقصد. باید در راه پیروزی بود.
مادر خواهشی که از تو دارم برای من گریه نکنید و تو ای پدر عزیز دستهای پینه بستهات را از راه دور میبوسم. مرا ببخش و شما خواهر و برادرانم در حق من محبت کردید و پدر تو هم گریه مکن و خواهر و برادرانم شما هم گریه نکنید چون شما با گریه کردنتان قلب دشمن را شاد میگردانید و خوشحال باشید و یا در جلسات مذهبی و دعاهای ندبه و کمیل قلب دشمن را سیاه کنید.
من از خدا میخواهم تا شما را یاری دهد تا آنچه در توان دارید در راه اسلام جانفشانی کنید و به من نیرو بدهید که بتوانم تا اخرین قطره خونم در راه اسلام جانفشانی کنم.
ای امت مسلمان و ای پدر و مادر و خواهر برادرم به دشمنان اسلام بگویید شما که برای رسیدن به هدفهای باطلتان از هر دروغ و افترایی روی گردان نیستید. رویتان سیاه باد. ای شمایی که به جای عزت و پاکدامنی ذلت و بدبختی را انتخاب کردهاید. قلبتان سیاه باد. مادر برای من ناراحت نباش و به آن کسانی که این راه را دیوانگی میپندارند بگویید تاسف برای خودتان بخورید ای منافقان از کفار بدتر.
من با قلبم و روحم و تمام وجودم پشت سر امام خمینی ایستادهام و به گفته ایشان شهادت را به زیر بار رفتن استعمار ترجیح میدهم و از شما هم میخواهم تو را به خدا امام خمینی را تنها نگذارید و ندای لبیک به او بگویید و او را یاری کنید.
به اقوام و خویشان بگویید من عزاداری نمیخواهم بلکه پیرو میخواهم که بعد از مرگم رسالت حکومت الله را بدوش کشند. باز برای چندمین بار و آخرین بار از شما میخواهم که برای من گریه و عزاداری نکنید و بجای این کارها بشتابید بسوی فلاح و رستگاری، از کلیه کسانی که در زمان حیات من مورد رنجش و اذیت قرار گرفته اند استغفار و برای همگی آنان دعا میکنم.
برای من هیچ گریه نکنید چون مرگ در راه خداست مخصوصا برادر محمود به پدر مادر حتما دلداری بده و خدا را شکر کنید که فرزند و برادری از دست دادهاید. امام و اسلام را یاری کنید و پیرو خط امام باشید و همگی شما را بخدا میسپارم.
سخنی با دوستانم: دوستان عزیز شما را بخدا میسپارم. امیدوارم که اسلام را یاری کنید و امام امت را کمک کنید و بکوشید در راه خدا و از برای من ناراحت نباشید و دوستانم در مدرسه منافقان را سرکوب کنید و نگذارید سر بلند کنند چون منافقان از کفار بدتر میباشند.
اگر در دوران حیاتم از من ناراحتی و رنجی کشیدهاید طلب استغفار و برای شما دعا میکنم. امام را یاری کنید. والسلام. ای پدر و ای مادرم امام را تنها نگذارید اگر امام را تنها گذاشتید من را دوست نداشتید.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
من با قلبم و روحم و تمام وجودم پشت سر امام خمینی ایستادهام بیشتر بخوانید »