کربلای 5

دوپینگ تسلیحاتی ـ اطلاعاتی رژیم بعث عراق برای تقابل با رزمندگان ایرانی در کربلای ۴


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، منطقه عملیاتی کربلای ۴ در جنوب غربی کشور ایران و جنوب شرقی شهر بصره عراق قرار دارد. این منطقه از شمال به آبگرفتگی‌های جنوب «زید»، از شرق به رودخانه اروند کبیر و اروند صغیر و از غرب به کانال زوجی و شهر «تنومه» عراق منتهی می‌شود.

منطقه عمومی بصره در جنوب، از مهم‌ترین مناطقی بود که مورد توجه فرماندهان بود و عملیات‌های متعددی همچون رمضان، خیبر، بدر و والفجر ۸ در این منطقه انجام شده بود. تنها منطقه‌ای که در آن عملیاتی صورت نگرفته بود، منطقه «ابوالخصیب»، جزیره «مینو» و بخشی از سرزمین شلمچه بود که در میان هدف‌های مطرح در اطراف «بصره»، به دلیل نزدیکی به شهر، مهم‌تر از بقیه بود و به همین دلیل این منطقه به منظور جلوگیری از نفوذ ایرانی‌ها توسط دشمن با موانع زیادی پوشیده شده بود.

زمین منطقه عملیاتی کربلای ۴ از دو جهت دارای خصوصیات مهمی بود. اول وجود نهر‌ها و کانال‌های کشاورزی که عمق مناسبی داشتند و از آن‌ها می‌شد برای پدافند استفاده کرد. دوم دو جناح منطقه عملیاتی بود که از شمال به آبگرفتگی شلمچه و کانال ماهی‌گیری و از جنوب به «خور زبیر» و زمین‌های باتلاقی اطراف آن منتهی می‌شد و دشمن در آن قدرت پاتک نداشت، یعنی اگر به هر دلیل نیرو‌ها در طول عملیات مجبور می‌شدند عقب بکشند، عقبه آن‌ها امن بود.

رزمندگان اسلام برای اینکه بتوانند به اهداف خود در این عملیات برسند، باید از رودخانه خروشان اروند عبور و بعد از تصرف جزایر کشور عراق، خود را به شهر بصره نزدیک می‌کردند و این سختی کار را برای رزمندگان دوچندان می‌کرد.

آمادگی کامل دشمن برای مقابله با نیرو‌های ایرانی

عملیات کربلای ۴ یکی از معدود عملیات‌هایی بود که اطلاعات آن از حیث استعداد نیروها، زمان و مکان حمله، اهداف عملیات و … تقریبا به طور کامل لو رفته و در اختیار عراقی‌ها قرار گرفته بود. قسمت عمده این اطلاعات از طریق آمریکائی‌ها و بخشی از آن نیز از طریق منافقین و ستون پنجم به رژیم بعثی داده شده بود. آمریکا حداقل از حدود دو سال قبل از عملیات کربلای ۴ تصمیم به حمایت اطلاعاتی از رژیم صدام گرفته بود. مطابق یک سند از طبقه‌بندی خارج شده، در سال ۱۹۸۴ «رونالد ریگان» در دستوری دولت آمریکا را موظف به جلوگیری از سقوط صدام در مقابله با جمهوری اسلامی کرده بود. دستوری که در سال‌های بعد، به کمک‌های اطلاعاتی موثر واشنگتن به بغداد انجامید.

فرماندهان و سیاسیون بعثی بعد از عملیات بصراحت اعلام کردند، در این عملیات برای اولین بار آمریکایی‌ها اطلاعات هواپیما‌های آواکس خود را در طول و حین عملیات در اختیار آن‌ها قرار داده‌اند.

در همین خصوص سردار شهید «احمد سوداگر» در خاطرات خود نقل کرده است: «حین کربلای ۵ کالکی را از یکی از سنگر‌های دشمن در جزیره بوارین پیدا کردم و نشان فرمانده سپاه دادم و گفتم این کالک، نقشه عملیات خودمان در کربلای ۴ است که به زبان عربی نوشته شده است. در آن کالک، نام همه لشکر‌ها و یگان‌های عمل‌کننده سپاه در کربلای ۴ نوشته شده بود.»

شرح عملیات

رژیم بعثی با طراحی پنج خط دفاعی که هر کدام از این خطوط شامل سیم خاردار‌های حلقوی، میادین مین و ایجاد آبگرفتگی در میادین، میلگرد‌های خورشیدی و تله‌های منور بود، مانع ورود نیرو‌های ایرانی می‌شد. از میان این موانع می‌توان به ۹ ردیف سیم خاردار و ایجاد دژ‌های هلالی شکل به شعاع ۲۰۰، عرض سه و ارتفاع شش و نیم متر اشاره کرد که بین خط اول و دوم (کانال جنوبی پنج ضلعی) قرار داشت و دشمن به راحتی از طریق کانال‌های به هم مرتبط دژ‌ها، نیرو‌های خود را انتقال می‌داد و بر حرکت قایق سواران و غواصان مسلط بود.

ساعت ۲۲:۳۰ روز سوم دی آغاز عملیات اعلام شد. ساعت ۲۱ همان روز نیرو‌های تخریبچی غواص وارد اروندرود شدند تا خود را به نقطه شروع عملیات «نقطه رهایی» برسانند. از ساعت ۲۱ تا ۲۲:۳۰ فرماندهان گردان‌ها خبر تمرکز دشمن بر روی تنگه‌های عبوری و تیربار‌های فعال عراقی را به فرمانده عملیات اعلام کردند.

گردان‌های تخریب‌چی غواص که با رشادت خود را به محل‌های تعیین شده رسانده بودند، راس ساعت ۲۲:۳۰ با رمز محمد رسول الله (ص) عملیات را آغاز کردند.

ساعت ۱۲:۱۰ بامداد غواصان با عبور از موانع ایجاد شده خط نخست، اهداف اولیه خود را بدست آوردند و در برابر حملات شدید دشمن مقاومت کردند. در ام‌الرصاص نیرو‌های شهید «حسین خرازی» در لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، نیرو‌های شهید «قاسم سلیمانی» در لشکر ۴۱ ثارالله، نیرو‌های «مرتضی قربانی» در لشکر ۲۵ کربلا و نیرو‌های شهید «احمد کاظمی» در لشکر ۸ نجف اشرف، خط اول عراقی‌ها را شکسته و پیشروی در عمق را آغاز کرده بودند.

رزمندگان با گذشتن از رودخانه، به سختی نفوذ خود را به جزایر «ام‌الرصاص»، «ام‌البابی»، «بلجانیه»، «سهیل» و «قطعه» آغاز کردند، اما دشمن که با اطلاعات قبلی بر منطقه تسلط داشت، پاتک ضد غواص و شناور را شروع و عقبه نیرو‌های ایرانی را بر روی اروندرود به شدت بمباران کرد و همچنین به رزمندگانی که با رشادت از خط اول عبور کرده و خود را به خشکی رسانده بودند اجازه عبور از تنگه مهم ام‌الرصاص ـ بوارین را نداد (منطقه‌ای از رودخانه اروند که منتهی الیه شرقی جزیره ماهی و نوک غربی جزیره ام‌الرصاص در دو طرف آن قرار دارد و نوعی معبر آبی ایجاد کرده را تنگه می‌گفتند) و با حجم بالای تیرهایی که توسط تیربار‌های خود می‌نواخت، اجازه پیشروی به رزمندگان اسلام ر ا نمی‌داد.

در واقع دشمن وقتی از یکی از موانع ۹گانه‌ای که در قبل ذکر شد، عقب رانده می‌شد، در خط بعدی که نسبت به خط قبلی اشراف داشت، مقاومت می‌کرد. پاتک‌های دشمن به حدی بود که ادامه حرکت غواصان و قایق‌سواران برای رسیدن به اهداف موج دوم و سوم حمله با سختی روبرو شد.

تدبیر فرماندهی در توقف جنگ

ساعت شش صبح روز چهارم دی سال ۱۳۶۵ با دستور عقب‌نشینی فرماندهان موافقت شد و نیروهایی که مواضع خود را به دست نیاورده بودند، از ادامه حرکت خودداری کردند. ساعت ۱۱ صبح عراق پاتک سنگین خود را علیه رزمندگان ایرانی شروع کرد و در ساعت ۲۳:۴۵ همان روز دستور توقف عملیات اعلام شد.

در واقع در عملیات کربلای ۴ فرماندهان جنگ وقتی متوجه آگاهی کامل دشمن از این عملیات و مقاومت شدید دشمن در برابر رزمندگان اسلام شدند، به این نتیجه رسیدند که علی‌رغم رشادت‌ها و ایثارگری‌های رزمندگان، ادامه عملیات باعث از دست دادن نیرو‌های خودی شده و خسارات جبران‌ناپذیری را می‌تواند برای ایران به همراه داشته باشد، لذا از ادامه عملیات منصرف شده و از شرکت دادن سایر نیرو‌ها که حدود ۲۱۰ گردان بود، جلوگیری کردند که خود تصمیمی بجا و منطقی محسوب می‌شد. مضاف بر اینکه از این نیرو‌ها در عملیات مهم و بزرگ کربلای ۵ که به فاصله دو هفته بعد از آن عملیات انجام شد، بهره برده شد.

نتایج عملیات

در عملیات کربلای ۴ اهداف پیش‌بینی شده محقق نشد، اما برای نخستین بار نیرو‌های ایرانی با گذشتن از دژ‌های محکم آبی دشمن، وارد خشکی‌های کشور عراق شدند و خسارات سنگینی را بر دشمن تحمیل کردند.

آتش شدید دشمن و موانع وسیع ایجاد شده، باعث شد اهداف نهایی عملیات کسب نشده و فقط مواضع تصرف شده در مرحله اول حمله مثل جزایر ام‌الرصاص، بوارین و… تثبیت شود.

هرچند کشور ایران نتوانست به اهداف نهایی خود که تهدید شهر بصره بود برسد، اما با انجام عملیات بزرگتر یعنی «کربلای ۵» به فاصله دو هفته از این عملیات، از اصل غافلگیری دشمن نهایت استفاده را برد.

در همین رابطه سپهبد «رعد مجید رشید حمدانی» از فرماندهان گارد ریاست جمهوری عراق در کتاب «جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام» درباره عملیات کربلای ۴ می‌گوید: «به دلیل حجم بالایی که برای تلفات دشمن ادعا شده بود، صدام نبرد مقابل ایرانیان را، نبرد روز بزرگ «معرکه الیوم العظیم» نامید و با این احتمال که حمله ایرانیان شش ماه عقب افتاده، به نیرو‌ها راحت باش و مرخصی داد و آن‌ها را برای سازماندهی مجدد و گذراندن آموزش‌های بیشتر به مناطق پشت جبهه بردند.»

گزارش از خسرو هداوندخانی

انتهای پیام/ 112



منبع خبر

دوپینگ تسلیحاتی ـ اطلاعاتی رژیم بعث عراق برای تقابل با رزمندگان ایرانی در کربلای ۴ بیشتر بخوانید »

فاصله ۱۰۰ متری نویسنده دفاع مقدس با شهادت/ دیده‌بانی خط مقدم با اعمال شاقه!


نجات ۲ مجروح با از خودگذشتگی برای مجروحین دیگربه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‎پرس، «محمدحسین قدمی» متولد سال ۱۳۳۰ سردبیری مجلات «کودک و نوجوان»، «بنیاد شهید» و چندین نشریه و هفته‌نامه را در کارنامه خود دارد.

او همچنین در دوره‌‎ای مسوول برنامه «شب‌های خاطره» حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی بود.

وی با بیان خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس اظهار داشت:

«از حوادث زیادی جان سالم به در برده بودم و خطرات زیادی از بیخ گوشم گذشتند، ولی سعادت شهادت نصیبم نشد. شاید حکمت و تقدیر چنین بود که دست‌نوشته و فریم‌ عکس‌های ثبت شده‌ام را به تهران آورده، چاپ کرده و به دست تاریخ بسپارم.

آخرین مجروحیتم در عملیات کربلای ۵، در خط مقدم محور شلمچه بود، جایی که زمینش نمور بود و بر اثر اصابت و انفجار خمپاره‌ها مثل گهواره تکان می‌خورد و می‌لرزید. آن روز آتش شدید دشمن مثل نقل و نبات بدون وقفه بر سرمان می‌بارید. انگار فقط سنگر ما را نشانه رفته بود. طوری خمپاره‌ها جلوی سنگر منفجر می‌شدند که ترکش‌های ریز و درشتش می‌آمد توی سنگر کنار سفره غذا! نشان به آن نشان که یکی از ترکش‌های نقلی، کیسه مشمع جیره آب شرب ما را سوراخ کرده بود و اصغر فورا آن را به دندان گرفت و مکید تا آبش هدر نرود! در چنین شرایطی فرمانده گفته بود برای اینکه مجروح کمتری بدهیم به جز دیده‌بان همه در سنگر بمانند.

به خاطر همین وضعیت استثنایی، قرار بر این شد که بچه‌ها به نوبت بالای خاکریز برای دیده‌بانی رفته، سر و گوشی آب داده برگردند داخل سنگر. تردید و دلهره چنان شد که بچه‌ها به سختی پا بیرون می‌گذاشتند و بقیه، رزمنده مردد را با سلام و صلوات و خنده بیرون می‌فرستادند، گاهی هم به شوخی با تیپا و اردنگی!. نوبت من که شد با زبان خوش پریدم بیرون و بشمار سه، پیچ سنگر را دور زدم رفتم بالای خاکریز. نگاه تند و تیزی به اطراف دود و مه گرفته منطقه کردم و برگشتم.

هنوز پایم به سنگر نرسیده بود که موج انفجاری مرا به درون سنگر پرتاب کرد. از سوزش درد قفسه سینه‌ام فهمیدم ترکشی هم نصیبم شده، وقتی بچه‌ها پیراهنم را قیچی کردند دیدم ترکش از بازوی چپم عبور کرده در قفسه سینه کنار قلبم نشسته.

نفسم بند آمده بود و قادر به حرکت نبودم. بچه‌ها نگران حال من بودند و من نگران دفتر دستک و دوربینم! اصغر و مهدی زیر بغلم را گرفتند و تا «سه راه شهادت» کمکم کردند و گفتند: «دوربین را به ما بده به تعاون لشکر بسپاریم تا برایت ارسال کنند، ولی قبول نکردم و گفتم آن را به گردنم آویزان کنید با خودم می‌برم.»

اورژانس سه راه شهادت مملو از مجروحان دست و پا قطع شده ایرانی و عراقی بود. کمتر خودرو و نفربری می‌توانست خود را سالم به آن نقطه خطرناک برساند، چرا که تنها جاده باریک خاکی ناامنی که از بین دو باتلاق و آب‌گرفتگی می‌گذشت در تیررس مستقیم دشمن بود؛ گلوله و تانک‌های دشمن هم روی جاده قفل بود و مرتب شلیک می‌شد. پس از مدتی انتظار، یک آمبولانس آبکش‌شده از راه رسید و سریع مجروحان را دوپشته سوار کرد. من و یک نفر دیگر هم آخر همه به زور خودمان را جا کردیم. همین که استارت حرکت زده شد دکتری با عجله آمد و گفت: «برادرا، لطف کنید دو نفر پیاده شن با ماشین بعدی برن، دو تا مجروح سوار شن که حالشون خیلی وخیمه!»

خلاصه ما دو نفری که آخر سوار شده بودیم پیاده شدیم و آن دو را سوار کردند. آمبولانس حرکت کرد و هنوز ۱۰۰ قدمی نرفته بود که سر و کله هواپیما‌های دشمن پیدا شد و منطقه را بمباران کرد و یکی از آن بمب‌های خوشه‌ای به آمبولانس خورد و آتش گرفت و همه سرنشینان مجروح آن به فیض شهادت نائل آمدند و باز سر ما بی‌کلاه ماند. اینکه آمبولانس بعدی کی آمد و به چه دردسری از جاده مرگ و از لابه لای جنازه‌ها رد شدیم و به مرز خودمان رسیدیم داستان مفصل جداگانه‌ای است که بماند.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

فاصله ۱۰۰ متری نویسنده دفاع مقدس با شهادت/ دیده‌بانی خط مقدم با اعمال شاقه! بیشتر بخوانید »

نجات ۲ مجروح با از خودگذشتگی برای مجروحین دیگر


نجات ۲ مجروح با از خودگذشتگی برای مجروحین دیگربه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‎پرس، «محمدحسین قدمی» متولد سال ۱۳۳۰ سردبیری مجلات «کودک و نوجوان»، «بنیاد شهید» و چندین نشریه و هفته‌نامه را در کارنامه خود دارد.

او همچنین در دوره‌‎ای مسوول برنامه «شب‌های خاطره» حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را برعهده داشت. وی با بیان خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس اظهار داشت:

«از حوادث زیادی جان سالم به در برده بودم و خطرات زیادی از بیخ گوشم گذشتند، ولی سعادت شهادت نصیبم نشد. شاید حکمت و تقدیر چنین بود که دست‌نوشته و فریم‌ عکس‌های ثبت شده‌ام را به تهران آورده، چاپ کرده و به دست تاریخ بسپارم.

آخرین مجروحیتم در عملیات کربلای ۵، خط مقدم محور شلمچه بود، جایی که زمینش نمور بود و بر اثر اصابت و انفجار خمپاره‌ها مثل گهواره تکان می‌خورد و می‌لرزید. آن روز آتش شدید دشمن مثل نقل و نبات بدون وقفه بر سرمان می‌بارید. انگار فقط سنگر ما را نشانه رفته بود. طوری خمپاره‌ها جلوی سنگر منفجر می‌شدند که ترکش‌های ریز و درشتش می‌آمد توی سنگر کنار سفره غذا! نشان به آن نشان که یکی از ترکش‌های نقلی، کیسه مشمع جیره آب شرب ما را سوراخ کرده بود و اصغر فورا آن را به دندان گرفت و مکید تا آبش هدر نرود! در چنین شرایطی فرمانده گفته بود برای اینکه مجروح کمتری بدهیم به جز دیده‌بان همه در سنگر بمانند.

به خاطر همین وضعیت استثنایی، قرار بر این شد که بچه‌ها به نوبت بالای خاکریز و دیده‌بانی رفته، سر و گوشی آب داده برگردند داخل سنگر. تردید و دلهره چنان شد که بچه‌ها به سختی پا بیرون می‌گذاشتند و رزمنده مردد را با سلام و صلوات و خنده بیرون می‌فرستادند، گاهی هم به شوخی با تیپا و اردنگی. نوبت من که شد با زبان خوش پریدم بیرون و بشمار سه پیچ سنگر را دور زدم رفتم بالای خاکریز. نگاه تند و تیزی به اطراف دود و مه گرفته منطقه کردم و برگشتم.

هنوز پایم به سنگر نرسیده بود که موج انفجاری مرا به درون سنگر پرتاب کرد. از سوزش درد قفسه سینه‌ام فهمیدم ترکشی هم نصیبم شده، وقتی بچه‌ها پیراهنم را قیچی کردند دیدم ترکش از بازوی چپم عبور کرده در قفسه سینه کنار قلبم نشسته.

نفسم بند آمده بود و قادر به حرکت نبودم. بچه‌ها نگران حال من بودند و من نگران دفتر دستک و دوربینم! اصغر و مهدی زیر بغلم را گرفتند و تا «سه راه شهادت» کمکم کردند و گفتند: «دوربین را به ما بده به تعاون لشکر بسپاریم تا برایت ارسال کنند، ولی قبول نکردم و گفتم آن را به گردنم آویزان کنید با خودم می‌برم.»

اورژانس سه راه شهادت مملو از مجروحان دست و پا قطع شده ایرانی و عراقی بود. کمتر خودرو و نفربری می‌توانست خود را سالم به آن نقطه خطرناک برساند، چرا که تنها جاده باریک خاکی ناامنی که از بین دو باتلاق و آب‌گرفتگی می‌گذشت در تیررس مستقیم دشمن بود؛ گلوله و تانک‌هایی که روی جاده قفل بود و مرتب شلیک می‌شد. پس از مدتی انتظار، یک آمبولانس آبکش شده از راه رسید و سریع مجروحان را دوپشته سوار کردند. من و یک نفر دیگر هم آخر همه به زور خودمان را جا کردیم. همین که استارت حرکت زده شد دکتری با عجله آمد گفت: «برادرا، لطف کنید دو نفر پیاده شن با ماشین بعدی برن، دو تا مجروح سوار شن که حالشون خیلی وخیمه!»

خلاصه ما دو نفری که آخر سوار شده بودیم پیاده شدیم و آن دو را سوار کردند. آمبولانس حرکت کرد و هنوز ۱۰۰ قدمی نرفته بود که سر و کله هواپیما‌های دشمن پیدا شد و منطقه را بمباران کرد و یکی از آن بمب‌های خوشه‌ای به آمبولانس خورد و آتش گرفت و همه سرنشینان مجروح آن به فیض شهادت نائل آمدند و باز سر ما بی‌کلاه ماند. اینکه آمبولانس بعدی کی آمد و به چه دردسری از جاده مرگ و از لابه لای جنازه‌ها رد شدیم و به مرز خودمان رسیدیم داستان مفصل جداگانه‌ای است که بماند.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

نجات ۲ مجروح با از خودگذشتگی برای مجروحین دیگر بیشتر بخوانید »

نام دو شهید دفاع مقدس زینت‌بخش کوچه‌های منطقه ۱۹ تهران شد


نام دو شهید دفاع مقدس زینت‌بخش کوچه‌های منطقه ۱۹ تهران شدبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، تابلو‌های نام شهیدان «محمدرضا هنرمند» و «ناصر سوادی» از شهدای والامقام دوران هشت سال دفاع مقدس، بر سر دو کوچه‌ در منطقه ۱۹ تهران نصب شد.

«علی توکلی» شهردار منطقه ۱۹ تهران در آیین نصب تابلو‌های نام‌های این شهیدان والامقام که با حضور خانواده‌های معظم آن‌ها برگزار شد، با اشاره به اهمیت زنده نگهداشتن یاد و نام شهدا و انتقال ارزش‌های دفاع مقدس به نسل‌های جدید، اظهار داشت: نامگذاری معابر به نام شهدا، گام مهمی در راستای حفظ نام و یاد این عزیزان محسوب می‌شود و در همین راستا، دو کوچه دیگر در منطقه شهیدپرور ۱۹ تهران به نام شهیدان «محمدرضا هنرمند» و «ناصر سوادی» مزین شد.

وی افزود: نامگذاری کوچه‌ها به نام این دو شهید معزز، در راستای تکریم شهدا و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت صورت گرفته است که در همین زمینه کوچه «نهم» خیابان «میعاد شمالی» به نام شهید «محمدرضا هنرمند» و کوچه «۵۸» خیابان «صمدی» به نام شهید «ناصر سوادی» نامگذاری و طی مراسمی نیز تابلوی نام این شهیدان دفاع مقدس بر سر این کوچه‌ها نصب شد.

خاطرنشان می‌شود، شهید «محمدرضا هنرمند» سال ۱۳۶۳ عازم جبهه شد و سال ۱۳۶۶ در «شلمچه» به درجه رفیع شهادت نایل شد. همچنین شهید «ناصر سوادی» نیز سال ۱۳۶۵ به جبهه اعزام شد و پس از یک‌سال حضور در جبهه، در عملیات «کربلای ۵» به شهادت رسید.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

نام دو شهید دفاع مقدس زینت‌بخش کوچه‌های منطقه ۱۹ تهران شد بیشتر بخوانید »

رزمنده مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید


مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اقدامات ناجوانمردانه بعثی‌ها در جنگ تحمیلی برکسی پوشیده نیست؛ از بمباران‌های شیمیایی گرفته تا هدف قرار دادن مناطق غیر نظامی و شکنجه‌هایی که بر روی اسرای ایرانی صورت می‌گرفت و اوج وحشی‌گری بعثی‌ها را ثابت می‌کرد.

«حمید داوودآبادی» رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در کتاب «از معراج برگشتگان»، در خاطرات خود، یک نمونه از این وحشی‌گری‌ها را روایت کرده و نوشته است:

«روز یک‌شنبه ۵ بهمن سال ۱۳۶۵ در عملیات «کربلای ۵» در شلمچه (سه‌راه شهادت)، یک آمبولانس تویوتا، مجروح‌ها را سوار کرد تا به عقب منتقل کند. ماشین پر بود؛ اصلا جای خالی نداشت. مجروحین پس از خداحافظی در ماشین جای گرفتند. «قاسم گودرزی» که یک پایش چندماه قبل در عملیات قطع شده و حالا مصنوعی بود، پای سالمش هم ترکش خورده بود.

به‌زور روی لبه شیشه عقب آمبولانس که شکسته بود، نشست. درحالی که می‌خندید، دستش را به‌طرف ما تکان داد و گفت: «خداحافظ بچه‌ها. ما رفتیم تهرون». هنوز آمبولانس چندمتری دور نشده و حرف «قاسم» تمام نشده بود که در مقابل چشمان ناباور ما، گلوله‌ای مستقیم را دیدیم که ازسمت چپ، از تانکی عراقی شلیک شد و عجولانه از پهلو، از در عقب پشت راننده وارد شد. در حالی‌که وحشیانه ازطرف دیگر خارج می‌شد، بدن‌های تکه‌تکه را که بعضی درحال سوختن بودند، هرکدام به طرفی پرت کرد.

با منهدم شدن آمبولانس و درپی آن آتش گرفتن آن، امکان جلو رفتن نبود. جالب آن بود که راننده آمبولانس و پسرخاله‌اش که در کنارش نشسته بود، هر دو سالم به بیرون پرت شدند. اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره ۶۰ آن‌جا را زیرآتش گرفت تا کسی نتواند جلو برود.

یک آن از همان فاصله ۴۰ یا ۵۰ متری، متوجه تکان خوردن‌های مشکوکی شدم. باخودم گفتم امکان دارد کسی از آن‌ها زنده باشد و به کمک نیاز داشته باشد. بی‌خیال خمپاره‌ها شدم و با ذکر «و جعلنا…» به طرف آمبولانس دویدم. کنارش که رسیدم، سریع روی زمین دراز کشیدم و سعی کردم در فرصت اندک، با چشمانم اطراف را بکاوم و هرکه را زنده است، پیدا کنم.

تنهای تنها، کنار آمبولانسی که می‌سوخت دراز کشیده بودم، ولی هیچ ندیدم جز تکه‌های بدن که درحال جان دادن بودند؛ دست‌ها، پا‌ها و سر‌هایی که به اطراف پاشیده بودند. آن‌چه ازدور دیده بودم، چیزی نبود جز تکان‌های غیرارادی دست و پای قطع‌شده شهدایی که بدن‌شان متلاشی شده بود».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

رزمنده مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید بیشتر بخوانید »