مجاهدت

«هنر» زبانی قدرتمند برای انتقال پیام به نسل جدید است

بازی در نقش یک رزمنده شهادت‌طلب برایم تجربه جدیدی است


«هنر» زبانی قدرتمند برای انتقال پیام به نسل جدید است

انوش معظمی بازیگر سینما و تئاتر در حاشیه رونمایی از فیلم داستانی کد 133 در بنیاد شهید و امور ایثارگران در گفت و گو با نویدشاهد اظهار کرد: وقتی فیلمنامه را خواندم و متوجه شدم که در نقش «هیوا» یک رزمنده شهادت‌طلب را بازی خواهم کرد، بسیار خوشحال شدم. این نقش با تمام نقش‌هایی که تا امروز به من پیشنهاد شده بود، تفاوت داشت و همین باعث شد که با کمال میل آن را بپذیرم. حالا که خروجی کار را می‌بینم، خستگی از تنم بیرون می‌رود. این فیلم، یک اثر تریلر جنگی نیمه‌بلند است و ما در زمانی کوتاه باید یک واقعه را روایت می‌کردیم. خوشبختانه، فیلم توانسته این واقعه را به‌خوبی به تصویر بکشد.موضوع ایثار و شهادت به خودی خود آن‌قدر جذاب است که هر بازیگری حاضر است برای پذیرفتن چنین نقشی سر و دست بشکند. من هم از این قاعده مستثنی نیستم.

وی با اشاره به تأثیر داستان بر مخاطبان افزود: داستان‌ها و ژانرهای مختلف همیشه علاقه‌مندان خاص خود را دارند و این فیلم نیز می‌تواند مخاطبان زیادی را به خود جذب کند. به نظرم، کسانی که علاقه‌مند به تماشای فیلم‌های اکشن هستند، از دیدن این اثر خسته نخواهند شد. با توجه به امکانات محدودی که در اختیار داشتیم، فیلمی با ریتم و سرعت مناسب ساخته شد و اصول تعلیق نیز تا حد امکان در آن رعایت شده است. به همین دلیل، انتظار دارم که مخاطبان از تماشای این فیلم راضی باشند.

 

معظمی در ادامه به تجربه اجرای دیالوگ‌های خود در فیلم اشاره کرد و گفت: یکی از دیالوگ‌های مهم من در این فیلم، جمله معروف مقام معظم رهبری است که فرمودند: «دوران بزن دررو تمام شده، بزنی می‌خوری.» این جمله را با زبان کردی برای من ترجمه کردند و من آن را یک‌بار به زبان شیرین کردی و بار دیگر به زبان فارسی بیان کردم. این صحنه برای من بسیار جالب بود. همچنین محبتی که در فیلم میان من، دختر و کودک ایجاد شده بود، کاملاً واقعی بود و حس خاصی را در من به وجود آورد.

 

این بازیگر سینما و تلویزیون با اشاره به نقش هنر در انتقال مفاهیم ارزشی و ملی گفت: هنر زبان بسیار قدرتمندی برای انتقال پیام است و کاری که از طریق هنر بیان شود، بی‌شک تأثیرگذار خواهد بود. با این حال، متأسفانه در کشور ما در این زمینه کم‌کاری شده است. من معتقدم که هرچقدر هم در این حوزه فعالیت کنیم، باز هم کافی نیست. از سیره پیامبر اکرم (ص) آموخته ایم که حتی می‌توان از دشمن خود نیز چیزی یاد گرفت. پیامبر پس از جنگ‌ها به اسیران می‌گفت: «اگر به 10 مسلمان خواندن و نوشتن یاد بدهید، آزاد می‌شوید. این سخن پیامبر نشان می‌دهد که می‌توان از دشمن هم یاد گرفت و این برای ما یک درس بزرگ است.

وی درباره شرایط فیلم‌سازی در کشور صحبت کرد و افزود: ما می‌توانیم در زمینه فیلم‌سازی و استفاده از هنر از کشورهای پیشرفته الگو بگیریم. در کشورهای خارجی برای ساخت یک فیلم جنگی، هزینه‌های هنگفتی می‌کنند. امکانات و حتی بزرگ‌ترین ناوهای خود را در اختیار تولیدکنندگان فیلم قرار می‌دهند و نتیجه چنین حمایتی، آثاری بسیار قوی و تأثیرگذار تولید می‌شود که شاهد تأثیرات آنها در جهان هستیم. اما در کشور ما، متأسفانه فیلم‌سازان برای دریافت حتی یک گلوله مشقی نیز با مشکلات زیادی مواجه می‌شوند. امیدوارم در آینده، شرایط فیلم‌سازی در ایران بهبود پیدا کند و شاهد تولید آثار ارزشمند بیشتری باشیم.

 

او در پایان گفت: امیدوارم این فیلم بتواند رضایت مخاطبان را جلب کند و پیام ارزشمند خود را به‌خوبی منتقل کند. چنین آثاری به تلاش و حمایت بیشتری نیاز دارند و امیدوارم در آینده امکانات بهتری برای تولید چنین فیلم‌هایی فراهم شود.

 

انتهای پیام/



منبع خبر

بازی در نقش یک رزمنده شهادت‌طلب برایم تجربه جدیدی است بیشتر بخوانید »

خواهر شهیده مکرمه حسینی: شهید محسن حججی الگوی مکرمه بود/ خواهرم آرزو داشت حاج قاسم را ببیند

خواهر شهیده مکرمه حسینی: شهید محسن حججی الگوی مکرمه بود/ خواهرم آرزو داشت حاج قاسم را ببیند


خواهر شهیده مکرمه حسینی: شهید محسن حججی الگوی مکرمه بود/ خواهرم آرزو داشت حاج قاسم را ببیند

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ سید ملیکا حسینی خواهر شهیده مکرمه حسینی از شهدای حادثه تروریستی کرمان است. شهیده مکرمه حسینی دختری 22 ساله از اهالی جوپار کرمان بود که در راه حاج قاسم سلیمانی زندگی کرد و عاقبت در راه او و خدمت به زائرانش در کسوت امدادگر 13 دی ماه سال 1402 در حادثه تروریستی کرمان به مقام شهادت نائل آمد. در ادامه گفتگوی خبرنگار نوید شاهد را خواهر این شهیده عزیز می خوانید.

 

لطفا خودتان را معرفی کنید.

من ملیکا حسینی خواهر شهیده امدادگر مکرمه حسینی هستم. غیر از مکرمه خواهر و یا برادری ندارم و ایشان نیز در سیزدهم دی ماه سال گذشته در حادثه تروریستی کرمان به شهادت رسید.

خواهر شهیده مکرمه حسینی: شهید محسن حججی الگوی مکرمه بود/ خواهرم آرزو داشت حاج قاسم را ببیند

 

کمی از شهیده برایمان بگویید. علاقه ایشان به حاج قاسم سلیمانی چگونه بود؟

مکرمه همیشه عاشق حاج قاسم بود و زمانی که ایشان در قید حیات بود نیز بسیار تلاش کرد تا بتواند به دیدار حاج قاسم برود اما نشد تا اینکه زمانی که در دی ماه سال 98 خبر شهادت ایشان را از رسانه ها شنیدیدم مکرمه بسیار بی تاب شده بود و شوکه شده بود و حتی به آب و غذا لب نمی زد تا اینکه زمان تشییع پیکر شهید سلیمانی را که اعلام کردند مکرمه از پدر و مادرم خواهش کرد تا او را به گلزار شهدای کرمان ببرند که بتواند در مراسم تشییع ایشان شرکت کند.

 

از روز مراسم تشییع پیکر شهید سلیمانی و حال و هوای آن روز برایمان بگویید.

برای شرکت در مراسم ساعت 6 صبح به سمت کرمان حرکت کردیم اما ساعت 4 عصر اعلام کردند که مراسم خاکسپاری ایشان به فردا صبح موکول شده است. و اینجا بود که مکرمه کمی آرامتر شد و پذیرفت تا به منزل برگردد. صبح روز بعد که برای تشییع پیکر حاج قاسم رفتیم به قول ما کرمانی ها مکرمه سر از پا نمی شناخت و خیلی تلاش کرد دستمالی تبرکی از تابوت ایشان داشته باشد. در آن روز ازدحام جمعیت بسیار زیاد بود اما با این حال مکرمه در میان سیل انبوه جمعیت خود را جای داد تا اینکه تشییع برگزار شد. مردم ایران همگی از عاشقان شهید سلیمانی هستند اما به جرات می توانم بگویم علقه مردم کرمان به ایشان جور دیگری است و این به دلیل قلب پاکی است که ایشان داشت و از جانش برای ما مایه گذاشت.

 

چرا شهیده سازمان هلال احمر را برای خدمت انتخاب کرده بود؟

خواهرم همیشه تلاش می کرد تا بتواند به شهید سلیمانی خدمتی کند و برای زائران ایشان کاری انجام دهد از سال 98 ما وارد هلال احمر شدیم و از سال گذشته توفیق پیدا کردیم که شیفتمان زمانی باشد که بتوانیم به زائران حاج قاسم ارائه خدمت کنیم. مکرمه هلال احمر را انتخاب کرد چراکه معتقد بود این راهی برای خدمت به مردم است و معتقد بود که این لباس بسیار مقدس است و همیشه قبل از شیفت آن را می بوسید و می گفت زمانی که مردم مرا با این لباس دفن کنید.

خواهر شهیده مکرمه حسینی: شهید محسن حججی الگوی مکرمه بود/ خواهرم آرزو داشت حاج قاسم را ببیند

روز 13 سال 1402 چگونه سپری شد؟

ما چن روز قبل از روز 13 دی سال گذشته نیز شیفت بودیم و از ساعت 6 صبح تا 10 شب در آنجا می ماندیم. شب دوازدهم بود که از کرمان به سمت شهر محل زندگی مان جوپار حرکت کردیم. من به سمت محل کار پدرم رفتم و شب کنار ایشان ماندم و مکرمه راهی جوپار شد تا در کنار مادر بماند.

مکرمه آن شب تا صبح بیدار بود و دائما در حال ذکر گفتن و خواندن نماز شب بود. البته ناگفته نماند مکرمه هر شب کارش همین بود اما آن شب عجیبتر بود. این ها را مادرم بعدها برایمان تعریف کرد. صبح روز سیزدهم ساعت پنج صبح با پدرم به درب منزل رفتیم و به سمت کرمان حرکت کردیم. پس ازآنکه به مزار شهید سلیمانی رسیدیم به دلیل آنکه برگه تردد خودرو نداشتیم پدر ما را پیاده کرد؛ وداع آخر را با مکرمه انجام داد و مکرمه هم مانند همیشه با لبخندی بر لب پاسخ خداحافظی پدر را داد. از آنجا پیاده به سمت مقر هلال احمر که کوهستان نام داشت حرکت کرده و به عمود 9 رسیدیم. به دلیل سرمای هوای آن روز وسایل گرمایشی زیادی همراه ما نبود و در عین حال گرسنه و تشنه بودیم فلذا از مسئول هلال احمر خواهش کردیم ما را جاب جا کند و در نتیجه به عمود 13 جابجا شدیم.

در آنجا مشغول خدمت رسانی به زائران شدیم. یادم می آید آن روز ولادت حضرت زهرا (س) نیز بود و تقریبا همه زائران که به ما مراجعه می کردند روز مادر را به ایشان تبریک می گفتند و این موضوع موجب تعحب مکرمه نیز شده بود. مکرمه به تازگی درجه امدادی و کاور امداد را دریافت کرده بود اما همچنان کاور جوانان را بر تن می کرد.

نزدیک ظهر شد و پس از آنکه نماز خواندیم کم کم آنجا شلوغتر شد؛ من به اندازه چهار قدم جلوتر از مکرمه حرکت می کردم. ایشان چون کمی خسته شده بود از من خواست کیف امداد را حمل کنم. کمتر از یک ثانیه به پشت سرم نگاه کردم و مکرمه مانند همیشه لبخندی که بر لب داشت به نشان تایید سرش را پایین آورد پس از آن شاید کمتر از صدم ثانیه بود که همه چیز تغییر کرد. ناگهان انفجار رخ داد و من از شدت موج انفجار بیهوش و نقش بر زمین شدم. کمی بعد به هوش آمدم و دورم را که نگاه کردم پیکر مطهر شهدایی را دیدم که غرق بر خون بود و از کنار این شهدا که رد شدم مکرمه را دیدم که با همان لبخند بر لبانش و رو به مزار شهید سلیمانی به شهادت رسیده بود.

بالای سر مکرمه که رسیدم باورم نمی شد جسم بی جانش را در آغوش گرفته ام. دائما فریاد می زدم نگران نباش الان آمبولانس می رسد. مکرمه را سوار بر آمبولانس کردم و به بیمارستان بردیم. در طول مسیر دائما این فکر در سرم بود چگونه این خبر را به پدر و مادرم برسانم چون وضعیت جسمی خوبی ندارند به همین دلیل با خاله ام تماس گرفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم اما پزشکان با اینکهCPR  برای او انجام دادند اعلام کردند مه مکرمه در دم به شهادت رسیده بود.

خواهر شهیده مکرمه حسینی: شهید محسن حججی الگوی مکرمه بود/ خواهرم آرزو داشت حاج قاسم را ببیند

 

آیا شهیده راجع به شهادت با شما صحبت کرده بود؟

مکرمه همیشه عاشق شهادت بود و از مادرم می خواست که برای شهادتش دعا کند. او حتی یک دست‌نوشته هم دارد که می گوید «خداوندا من راه امام حسینت که همانا شهادت است را در پیش گرفتم؛ مرابه آرزویم برسان.»

رابطه من و مکرمه بسیار نزدیک بود؛ مکرمه از میان شهدا ارتباط قلبی زیادی با شهید محسن حججی داشت و زمانی که علت این ارادتش به شهید حججی را می پرسیدم پاسخ می داد شهید حججی خیلی مظلوم بوده است و همیشه در زندگی و کارهای روزانه اش ایشان را الگوی خود قرار می داد حتی زمانی که مادر شهید حججی به جوپار آمد او اولین کسی بود که به دیدار مادر شهید رفت، دستش را بوسید و از ایشان خواست تا برای شهادتش دعا کند.

 

امسال نیز در مراسم شرکت کردید؟ پدر و مادر ترس یا مخالفتی برای شرکت شما نداشتند؟

من امسال از روز دهم در هلال احمر و گلزار شهدای کرمان مشغول به خدمت هستم و راه خواهرم را تا شهادت ادامه می دهم. پدر و مادرم نیز در این راه مرا حمایت و تشویق می کنند و همراهم هستند.

مکرمه در چه رشته ای تحصیل می کرد و ویژگی های شخصیتی اش چگونه بود؟ روزها پس از مکرمه چگونه می گذرد؟

در آن زمان که مکرمه به شهادت رسید سال سوم دانشگاه بود و رشته حقوق می خواند. خواهرم همیشه همراه و همدل من بود هرگز به یاد ندارم که بخواهد برای من نقش بزرگتر را داشته باشد بلکه همیشه کنارم بود و مرا همراهی می کرد ما تقریبا دو سال و نیم با یکدیگر اختلاف سنی داشتیم و حتی لباسهایمان را شبیه به هم می خریدیم.

از خودگذشتی، احترام به پدر و مادر و دلسوزی بیش از حدش خصوصیاتی بود که بیش از همه به چشم می آمد. حالا نبودش خیلی اذیتم میکند؛ صدایش می زنم و از او می خواهم کنارم بیاید، به وجودش به صدایش احتیاج دارم اما می بینم که خانواده شهدای غزه و لبنان نیز هزاران نفر مانند ما هستند و ما موظفیم همیشه تا زمان شهادت در صحنه باشیم و نگذاریم دشمنان به اهدافشان برسند.

 

انتهای پیام/ 



منبع خبر

خواهر شهیده مکرمه حسینی: شهید محسن حججی الگوی مکرمه بود/ خواهرم آرزو داشت حاج قاسم را ببیند بیشتر بخوانید »

نگاهی به کتاب «روایت ناتمام» به مناسبت سالروز شهادت شهید ستاری

نگاهی به کتاب «روایت ناتمام» به مناسبت سالروز شهادت شهید ستاری


نگاهی به کتاب «روایت ناتمام» به مناسبت سالروز شهادت شهید ستاری

به گزارش نوید شاهد؛ درباره‌اش چندتایی کتاب نوشته‌اند. همه این کتاب‌ها، هر یک به نوبه خود کتاب‌های باارزشی هستند و نمی‌شود منکر زحمت نویسنده و کوشش ناشر آن‌ها شد. اما «روایت ناتمام» از سایر عناوین خواندنی‌تر است و تصویر نسبتاً کامل‌تری از شهید ستاری را نشان‌مان می‌دهد. این کتاب کاری از رضا رسولی در همکاری با انتشارات روایت فتح است و خاطراتی از شهید ستاری را بازخوانی می‌کند. تلاش نویسنده این بوده است که دوره‌های مختلف زندگی شهید ستاری را پیش روی خواننده بگذارد و تا آنجا که ممکن است، ویژگی‌های اصلی و تجربیات مهم زندگی این شهید را به مخاطب ارائه کند. «اعتماد به نفس خوبی داشت. می‌گفت جز مرگ، هر کاری چاره دارد. فقط آدم باید ببیند و بپرسد از کجا باید شروع کند و چه کار کند. حتی اگر شکست هم خورد باید ببیند که چه شده که شکست خورده. باید از شکستش بهره ببرد.»

 

این کتاب ۱۵۰ صفحه‌ای که تاکنون چند بار تجدید چاپ شده است، هم به خصوصیات فردی شهید ستاری می‌پردازد و هم بر سبک و شیوه او در مدیریت و فرماندهی درنگ می‌کند. «این‌طور هم نبود که الکی هوای کسی را داشته باشد. برایش کار ملاک بود. از آدم تنبل و بیکار خوشش نمی‌آمد. این آدم‌ها، کم‌وبیش همه‌جا هستند. از بله‌قربان‌گوها هم دل خوشی نداشت. از کسی خوشش می‌آمد که خودش را توی کار نشان دهد نه اینکه روی کاغذ خودنمایی کند. اگر نیرویی کاری بود، ستاری هم برایش کم نمی‌گذاشت. می‌خواست منتقل شود، موافقت می‌کرد. مشکل مالی داشت، مساعدت می‌کرد. اگر هم کسی از کار کم می‌گذاشت، بازخواستش می‌کرد. گاهی پیش می‌آمد بعضی‌ها زیر بار انجام مأموریت تمی‌رفتند. ستاری کوتاه نمی‌آمد. محکم می‌ایستاد و می‌گفت اگر لغو دستور کنید می‌فرستم‌تان دادسرای نظامی. زمان جنگ بود. کشور وضعیت بحرانی داشت. اگر شل می‌گرفت، مشکل درست می‌شد.»

 

می‌گویند چیزی را هم فراموش نمی‌کرد و برای انجام کارها، اولویت‌بندی داشت. «همیشه خدا هم یک سررسید دستش بود و یادداشت‌برداری می‌کرد. فرق نمی‌کرد که شما درخواست داشتی یا اینکه او به شما دستوری می‌داد. همه را می‌نوشت. طوری که اگر مدتی بعد هم شما را می‌دید، موضوع یادش بود. یا پیگیری می‌کرد، یا اینکه اعلام نتیجه می‌کرد که فلانی، آن موضوع به نتیجه رسیده است؟»

 

در یکی از روایت‌های این کتاب می‌خوانیم: از سال چهل‌وپنج می‌شناختمش؛ از دوران دانشکده افسری. ارشد گروهان‌مان بود. خیلی مرد پاکی بود. به جرأت قسم می‌خورم که ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش، همان منصور دوران دانشکده افسری بود، همه‌جوره. همان آدم سال‌های چهل‌وپنج تا چهل‌وهشت، هیچ تغییر نکرده بود. اینقدر این آدم در عقایدش ثابت قدم بود. دوره دانشجویی هیچ وقت ندیدم نمازش ترک شود؛ در اردو، در جنگل، در کویر و در خود دانشکده. آخرین دیدارمان در سال‌های دور، برمی‌گردد به سال چهل‌وهشت. بعدش که درس‌مان تمام شد، من برای دوره پرواز رفتم ایتالیا. او هم برای دوره فنی رفت امریکا. دیگر همدیگر را ندیدیم تا سال هفتاد. آن سال من پیگیر این بودم که برای بچه‌های هوانیروز، لباس فرم تهیه کنم. آن روزها با آمریکا قطع رابطه بودیم و هیچ لباس نظامی‌ای از آنجا وارد نمی‌شد. به عنوان مسئول تجهیزات پروازی هوانیروز، به هر دری می‌زدم برای تأمین لباس بچه‌ها.

 

راوی می‌افزاید: یک روز رفته بودم نیروی هوایی، پیش فرمانده لجستی‌کشان. یک تیمساری بود که الان اسمش یادش نیست. جلسه‌مان تا ظهر طول کشید. سر ناهار پرسید: «از بچه‌های کدوم دوره هستی و کی درست تمام شد؟» گفتم: «سال چهل‌وهشت. هم‌دوره‌ای بودم با تیمسار ستاری.» بعد فوری گفتم: «این روزها در دسترس هست؟ می‌شه ببینمش؟» خندید و گفت: «چرا که نه. تیمسار ستاری همیشه در دسترسه.» سریع بلند شد و رفت کنار میزش و تلفن زد به ستاری. تا گفت فلانی اینجاست و می‌گوید دوست دارم تیمسار ستاری را ببینم، دیدم دارد می‌خندد. ستاری بهش گفته بود: «بهش بگو من هم با اشتیاق دوست دارم ببینمت. دوست دارم سریعاً تو اتاق من باشی.» غذا را نیم خورده رها کردیم. وقتی رفتم در اتاق ستاری، انگار نه انگار که شده است فرمانده نیروی هوایی ارتش ایران. وقتی بغلش کردم، انگار همان منصور، دانشجوی دانشکده افسری را بغل کرده‌ام. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. گریه‌ام گرفت. پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟» گفتم: «از این همه بزرگ‌منشی تو.»



منبع خبر

نگاهی به کتاب «روایت ناتمام» به مناسبت سالروز شهادت شهید ستاری بیشتر بخوانید »

حضور فرزندان حاج قاسم برمزار پدر وشهدای حادثه تروریستی کرمان

حضور فرزندان حاج قاسم بر مزار پدر وشهدای حادثه تروریستی کرمان


حضور فرزندان حاج قاسم برمزار پدر وشهدای حادثه تروریستی کرمان

به گزارش نوید شاهد؛ فرزندان شهید سپهبد‌ حاج قاسم سلیمانی شامگاه جمعه و در ایام پنجمین سالگرد شهادت سردار دل‌ها با حضور در گلزار شهدای کرمان، مزار پدر را زیارت کردند.

فرزندان سردار دل‌ها که با استقبال شدید زائران در گلزار شهدای کرمان مواجه شدند بر سر مزار شهید سلیمانی و پورجعفری حضور یافتند و ضمن قرائت فاتحه، قرآن خواندند. 

فرزندان شهید سلیمانی پس از حضور بر سر مزار پدر، بر سر مزار شهدای حادثه تروریستی سال‌ گذشته کرمان حضور یافته و فاتحه قرائت کردند.

زائران و مردم که استقبال زیادی از فرزندان‌ سردار دلها کردند دقایق زیادی با آنها صحبت کردند و فرزندان شهید سلیمانی نیز با صبر و حوصله پای صحبت‌ها و عکس گرفتن های زائران نشستند.

این روزها و در ایام پنجمین سالگرد شهادت حاج قاسم، گلزار شهدای کرمان لبریز از مشتاقان، زائران و ارادتمندان به این سردار بزرگ جهان اسلام است، که از سراسر کشور و گوشه و کنار جهان اسلام و دنیا است تا در این ایام تجدید پیمان و عهدی با سردار دل‌ها داشته باشند.

انتهای پیام/



منبع خبر

حضور فرزندان حاج قاسم بر مزار پدر وشهدای حادثه تروریستی کرمان بیشتر بخوانید »

توسعه پایدار با همکاری و هم افزایی مدیران میسر است

توسعه پایدار با همکاری و هم افزایی همه‌جانبه میسر است


توسعه پایدار با همکاری و هم افزایی مدیران میسر است

به گزارش نوید شاهد؛ محمدرضا گروسی سرپرست و نایب رئیس هیأت مدیره سازمان فرهنگی، هنری، ورزشی و سیاحتی کوثر در آئین اختتامیه همایش سراسری مدیران موسسات فرهنگی، ورزشی و توانبخشی ایثار در دهکده نشاط ولیعصر (عج) روز پنجشنبه 13 دی  ضمن تبریک ولادت حضرت محمد باقر(ع) و حلول ماه رجب و همچنین به مناسبت سالروز شهادت سردار دل‌ها یاد و خاطره «شهید حاج قاسم سلیمانی» را گرامی داشت و به خانواده‌های معزز شهدا و ایثارگران نیز تسلیت گفت.

گروسی در ادامه این همایش از زحمات برگزار کنندگان همایش و بنیان‌گذاران موسسه فرهنگی، ورزشی و توانبخشی ایثار به جهت خدمات‌رسانی به خانواده‌های شهدا و ایثارگران و جانبازان که با تلاش و کوشش شبانه‌روزی خود در ارائه خدمات به جامعه هدف نقش مؤثری ایفا کرده‌اند، تشکر کرد و گفت: خدمات ارائه شده به خانواده‌های شهدا و ایثارگران، نشانه‌ای از احترام و ارادت به مقام والای آنان است و موجب تقویت پیوندهای اجتماعی و فرهنگی در جامعه می‌شود.

سرپرست و نایب رئیس هیأت مدیره سازمان فرهنگی، هنری، ورزشی و سیاحتی کوثر با اشاره به اهمیت اقدام به موقع در مدیریت، بیان کردند: در هر تاخیری آفتی وجود دارد و هر کاری که به تأخیر بیفتد، مشکلات بیشتری به همراه خواهد داشت و تأکید کردند که زمان یکی از منابع ارزشمند است و استفاده بهینه از آن می‌تواند به موفقیت کمک کند.

وی به آثار منفی تأخیر در انجام کارها اشاره کرد که شامل افزایش هزینه‌ها، کاهش کیفیت کار و ایجاد نارضایتی در ذینفعان است و بر لزوم برنامه‌ریزی دقیق و مدیریت مؤثر برای جلوگیری از تأخیر و هدر رفت منابع تأکید کردند و در همین راستا به کتاب «راه روشن» از مقام معظم رهبری اشاره کرد و مدیریت را مساوی امانت‌داری دانست و تأکید کرد که این کتاب می‌تواند راهگشای بسیاری از چالش‌ها و مشکلات پیش روی جامعه باشد و مطالعه این کتاب می‌تواند به عنوان یک راهنما در تصمیم‌گیری‌های مهم مدیریت اجتماعی و اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد.

گروسی در ادامه مطالب خود بر اهمیت هم‌گرایی و همکاری در راستای توسعه همه‌جانبه ظرفیت های سازمان و موسسه تأکید و بیان کرد: توسعه همه‌جانبه تنها با هم‌گرایی و همراهی همه دوستان میسر است.

وی به نقش مؤثر مدیریت در فرآیند توسعه اشاره کرده و خواستار مشارکت فعال‌تر همه کارکنان در این زمینه شد و تأکید کرد که توسعه پایدار تنها در صورتی امکان‌پذیر است که همه افراد با یکدیگر همکاری کنند و در راستای اهداف مشترک گام بردارند.

سرپرست و نایب رئیس هیأت مدیره سازمان فرهنگی، هنری، ورزشی و سیاحتی کوثر افزود:  ضرورت احیا و کنترل مسائل مالی و جلوگیری از هدر رفت اموال و دارایی‌های متعلق به جامعه ایثارگران بیش از پیش احساس می‌شود و این موضوع نیازمند نظارت بیشتری بر منابع و اموال ایثارگران است تا از حقوق و دارایی‌های آن‌ها به‌ خوبی محافظت شود و در همین راستا از مدیران سازمان و موسسه خواست تا سازوکارهای نظارتی مؤثری برای مدیریت و کنترل اموال ایثارگران ایجاد شود تا از هدر رفت منابع جلوگیری شود و اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی درباره حقوق ایثارگران و نحوه حفاظت از دارایی‌های آنان اهمیت ویژه‌ای دارد و حفاظت از اموال آن‌ها نه تنها یک وظیفه اخلاقی بلکه یک مسئولیت اجتماعی است که باید به‌طور جدی مورد توجه قرار گیرد.



منبع خبر

توسعه پایدار با همکاری و هم افزایی همه‌جانبه میسر است بیشتر بخوانید »