مجاهدت

درخواست اعزام فوری نیرو به سنندج!

گروه جهاد و مقاومت مشرق – روزشمار جنگ ایران و عراق از پروژه های مهم مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس است که ۵۷ مبحث برای آن پیش بینی شده است. برخی از این مبحث ها به خاطر کثرت مطالب و مستندات، در دو جلد کتاب، تدوین شده اند؛ مثل هفتمین جلد از روزشمار که در جلد اول با عنوان قطع رابطه آمریکا با ایران، فروردین ماه سال ۱۳۵۹ را تشریح کرده و در دومین جلد با عنوان طبس تا سنندج (تهاجم ها و بحران های دوران گذار) رویدادهای مهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ را تشریح کرده است.

در مقدمه این کتاب آمده:

کتاب حاضر با عنوان "طبس تا سنندج – تهاجم ها و بحران های دوران گذار " جلد دوم کتاب هفتم از مجموعه بزرگ روزشمار جنگ ایران و عراق است.

در این کتاب، نویسنده با استفاده از منابع غنی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس (مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ) روزشمار مقطع بسیار مهم و تعیین کننده اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، را در قالب ۵۴۹ گزارش تهیه و تدوین کرده است.

چند معرفی کتاب دیگرهم بخوانیم:

چند دقیقه با کتاب «سه نیمه سیب»؛ / ۷۹

تکلیف شادی‌های خانم «شاد» چه شد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «دلم پرواز می خواهد»؛ / ۷۸

باران گلوله به آمبولانس پرستار اصفهانی

چند دقیقه با کتاب «ناآرام»؛ / ۷۷

شیطنت‌های طلبه مدرسه حاج آقا مجتهدی + عکس

چند دقیقه با کتاب «برای زین‌أب»؛ / ۷۶

سفارش تانک و تفنگ به «محمد بلباسی» + عکس

چند دقیقه با کتاب «از برف تا برف»؛ / ۷۵

شهید زین‌الدین اهل کدام کشور بود؟ +‌ عکس

چند دقیقه با کتاب «یک روز بعد از حیرانی»؛ / ۷۴

شهیدی که برای کار سراغ «آقای قرائتی» رفت + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده تخریب»؛ / ۷۳

کشیده‌ فرمانده به گوش جانباز اعصاب و روان + عکس

چند دقیقه با کتاب «ساده‌رنگ»؛ / ۷۲

چه کسی وصیت‌نامه شهید مهدی باکری را بالا پایین کرد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده در سایه»؛ / ۷۱

کدام مترجم مذاکرات مقامات ایرانی را تغییر می‌داد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «تا ابد با تو می مانم»؛ / ۷۰

خبر «اصغرآقا» را چگونه به «زیبا خانم» دادند؟!

چند دقیقه با کتاب «بلدچی»؛ / ۶۹

شایعه اعزام الاغ‌ها به میدان مین + عکس

چند دقیقه با کتاب «کابوس در بیداری»؛ / ۶۸

اهالی چه کشوری به حجاج ایرانی کمک کردند؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن»؛ / ۶۷

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «صباح»؛ / ۶۵

جان دادن پای چتر منورهای عراقی! + عکس

در طرح اولیه قرار بود وقایع ماه های فروردین و اردیبهشت ۱۳۵۹، در کتاب هفتم روزشمار در یک جلد درج و با عنوان "عراق بر طبل جنگ می کوبد " منتشر گردد، اما در عمل حجم مطالب جمع آوری شده به طور پیش بینی نشده ای افزایش یافت؛ چراکه – مقطع تاریخی نیمه اول سال ۱۳۵۹، آکنده از مطالب مهم تاریخی و تحولات تعیین کننده است. از آنجا که تنگ کردن دامنه گزینش و نپرداختن به بعضی مطالب با هدف اختصار، به اصالت این مرور تاریخی لطمه وارد می ساخت و با توجه به ارزشمند بودن مطالب مزبور، از این کار صرف نظر شد. به این ترتیب کتاب هفتم به دو جلد اول و دوم، شامل مرور جداگانه حوادث فروردین و اردیبهشت ۱۳۵۹، تقسیم شد. جلد اول قبلا با عنوان "قطع رابطه امریکا با ایران " منتشر شده است و کتاب حاضر جلد دوم کتاب هفتم روزشمار است.

این کتاب در شمارگان ۵۰۰ نسخه و با ۱۱۲۸ صفحه، ۹۰هزار تومان قیمت دارد و در فروشگاه اصلی مرکز اسنادو تحقیقات دفاع مقدس قابل ابتیاع است.

تنظیم این روزشمار بر عهده هادی نخعی بوده و فاطمه سادات مدنی و سجاد نخعی او را در تحقیقات، دستیاری کرده اند.

در بخشی از این کتاب و مربوط به ششمین روز از اردیبهشت ۱۳۵۹ می خوانیم:

در سنندج، درگیری های اخیر، امروز هم ادامه یافت، نیروهای خودی نسبت به طرف مقابل موفق به کسب برتری چشمگیر و رو به افزایش شدند، اما این برتری در حدی نبود که حاکمیت کامل دولت را در شهر برقرار کند.

تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، بامداد امروز، در یک گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار کیهان اعلام کرد: در سنندج آرامش نسبی برقرار است و ارتش همه نقاط حساس را در دست دارد.

اما گزارش دیگری که در شماره امروز این روزنامه درج شد، از وجود مشکلات بیشتری حکایت داشت؛ به نوشته کیهان، در سنندج شب گذشته، تیراندازی ها ادامه یافت و از این رو امکان جمع آوری برخی اجساد مانده در زیر آوار خانه ها، فراهم نشد. در پی شش روز زدوخورد و درگیری خونین در سنندج، مردم شهر با کمبود غذا رو به رو شدند. با پایان گرفتن مهلت ارتش به گروه های سیاسی در سنندج مبنی بر خلع سلاح و تخلیه شهر توسط مردم، عده ای از بامداد دیروز، شهر را ترک کردند، ولی گروهی از مردم شهر در یک گردهمایی قرار گذاشتند شهر را ترک نکنند.

در ادامه گزارش کیهان آمده است: «درگیری های اخیر سنندج باعث از کارافتادن و انهدام رادیو تلویزیون شد و هم اکنون رادیو تلویزیون شهر در دست ارتش و سپاه پاسداران است. همچنین براثر این درگیری ها سیم های برق و تلفن در اکثر نقاط شهر به کلی قطع شده و مردم از لحاظ مواد غذایی و آذوقه در مضیقه هستند.»

گزارش خبرنگاران روزنامه های انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی، بامداد و کیهان در ساعات مختلف امروز، حاکی از ادامه تیراندازی ها تا شب هنگام است.

ساعت ۲۱، ستاد عملیاتی غرب کشور مستقر در کرمانشاه به روزنامه جمهوری اسلامی اطلاع داد که «به استثنای قسمتی از مرکز شهر سنندج که مهاجمین (ضدانقلاب در این منطقه مستقر هستند کلیه نقاط حساس و مدخل ورودی سنندج از طرف کرمانشاه، مریوان و نقاط مقابل این دو راه ورودی و دیگر نقاط نیز تحت تصرف ارتش و سپاه در آمده است.»

این روزنامه در مورد تصرف ستادها و دفاتر گروههای ضدانقلاب نوشت: «تعداد زیادی از آنها به تصرف نیروهای انقلاب در آمده است، ولی مهاجمین [مسلح غیرقانونی] اکثرا از داخل بعضی از خانه های مرکز شهر با تفنگ دوربین دار به طرف برادران ما شلیک می کنند.»

همچنین بعداز ظهر امروز، سپاه پاسداران مستقر در سنندج خطاب به مردم این شهر، اطلاعیه ای به این شرح صادر کرد: «به اطلاع اهالی محترم و مسلمان سنندج می رساند که افراد ضدانقلاب که از اعلام پشتیبانی شما مردم غیور سنندج از سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی خود را رانده شده می بینند، لذا سعی در به آتش کشیدن شهر به وسیله مواد آتش زا دارند تا موجودیت شما را به نیستی بکشانند. با هوشیاری انقلابی مواظب توطئه های شیطانی آنان باشید.»

در مجموع، خبرهای رسمی از مراکز رسمی نظام بیشتر خوش بینانه است و ظاهرا مسئله چندان حادی باقی نمانده است. برای مثال، روابط عمومی سپاه امروز، در تماسی با روزنامه انقلاب اسلامی اعلام کرد: سنندج در دست برادران پاسدار و ارتشی است و اهالی سنندج با پرچم سفید به سمت پادگان شهر در حرکت هستند. با تسلط برادران پاسدار و ارتشی بر اوضاع شهر، اوضاع هم اکنون آرام است و درگیری چندانی نیست.»

در گزارش دیگری مسئول روابط عمومی سپاه کرمانشاه، درباره وضع بعدازظهر امروز سنندج به روزنامه انقلاب اسلامی گفته است: «گروه گروه از افراد مسلح در حالی که عکس های امام خمینی و کلام الله مجید با خود همراه دارند به مقر سپاه پاسداران مراجعه می کنند و سلاح خود را تحویل می دهند.»

اما در گزارش های داخلی نیروهای نظام، نگرانی ها و دغدغه ها جدی تر است. متن پیامی که امروز از سنندج به فرماندهی نزاجا و مرکز فرماندهی سپاه پاسداران ارسال شده است بیانگر این نگرانی هاست، متن کامل پیام چنین است: «فعلا در سنندج حدود ۲۰۰۰ اند نفر نیروی مقاوم وجود دارد. مصمم هستند حکومت کمونیستی را برقرار کنند در داخل ارتش افراد خائن وجود دارد و به دشمن کمک می دهند و بعضی از نظر روحی ضعیف هستند و ایمان ندارند و اگر مقاومت عده ای از کادرهای آن نبود شهر سقوط می کرد. متأسفانه پاسداران اعزامی نسبت به گسترش عملیات بسیار کم هستند. … ولی به خواست خدا با اعزام برادران اصفهانی ما عملیات را شروع می کنیم، ولی اگر نیروی پشتیبانی نرسد و این افراد شکست بخورند شاید دیگر نتوان این شکست را جبران کرد. پس اگر مسئله قابل درک است فوری فوری از بچه های اصفهان، مشهد نیرو اعزام کنید.
. ف. سپاه پاسداران سنندج بروجردی»

از سوی دیگر، تلاش هایی برای تحقق خواسته هایی نظیر آنچه در پیام مذکور طرح شده، در بالاترین سطح فرماندهی نیروهای مسلح نیز پیگیری و دنبال می شود.

تلفنگرامی که امروز، از نزاجا به سماجا۳ مخابره و برای سپاه نیز ارسال شد شاهدی بر این مطلب است. متن تلفن گرام چنین است: «برابر اوامر رئیس جمهوری و اعلام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حدود ۱۰۰۰ نفر سپاهیان پاسدار در اصفهان و ارومیه آماده حرکت به سنندج می باشند. خواهشمند است مقرر فرمایید ضمن هماهنگی با سپاهیان پاسدار تعداد مورد نیاز هواپیمای سی ۱۳۰ در اختیار آنان گذارده تا سپاهیان آماده به سنندج ترابری نموده و نتیجه را به معاونت لجستیکی نزاجا اعلام نمایید. نماینده سپاه پاسداران نظر دهد.»

در حاشیه (هامش) نسخه ای از این تلفن گرام که به فرماندهی سپاه رسیده، همچنین نوشته شده است: «به اطلاع برادر ابوشریف رسید، ایشان گفتند اینکه توضیح نمی خواهد و این یک امریه است که صادر شده است و باید اجرا گردد و هواپیما در اختیار نیروهای اصفهان و ارومیه قرار گیرد.»

منبع خبر

درخواست اعزام فوری نیرو به سنندج! بیشتر بخوانید »

«باز نخچیر» در آسمان کتاب‌ها به پرواز در آمد + عکس

به گزارش مشرق، کتاب «بازنخچیر» خاطرات سرهنگ خلبان غلامعلی شیرازی روایتی صادقانه از حضور مصمم و بی‌ادعای یک خلبان رزمنده در دفاع از آسمان و خاک ایران اسلامی است که با تنظیم و تدوین موسی غیور نگارش یافته و به بازار نشر ارائه شد.

نویسنده این کتاب ارزشمند در باره نحوه پرداختن به خاطرات، این خلبان دفاع مقدس می​نویسد: سرهنگ غلامعلی شیرازی را در تابستان سال ۱۳۷۷، درحالی‌که مدتی از بازنشستگی‌اش می‌گذشت، ملاقات کردم. او وقتی داستان درگیری هوایی خود را با هواپیماهای عراقی در آسمان تبریز در روز دوم جنگ، از زبان سردار حاج مصطفی مولوی، در «کتاب توپ‌ها را برگردانید» خوانده بود، در جستجوی نویسنده کتاب برآمده و به محل کار من، در دانشکده بهداشت و تغذیه دانشگاه علوم پزشکی تبریز، آمده بود.

من یک بار قبل از آن، پای تک خاطره‌ای از سرهنگ خلبان محسن باقر نشسته بودم که در کتاب «نگهبان آسمان‌ها» چاپ‌شده بود و علاقه‌مند بودم خاطرات کامل یک خلبان رزمنده را کارکنم. سرهنگ شیرازی پیشنهادم را رد نکرد و طولی نکشید که پای ضبطم نشست. خاطرم هست قرارهای حضوری پی‌درپی با سرهنگ تا پر شدن هشت کاست یک‌ساعته ادامه پیدا کرد، اما قبول شدن پسرهای سرهنگ در دانشگاه‌های دیگر شهرها و وابستگی شدید سرهنگ به خانواده، باعث شد جلسات ضبط خاطرات او ادامه پیدا نکند. من فکر می‌کردم این فاصله طولانی نخواهد بود، اما پیش‌آمدهای گوناگونی باعث شد تا سال ۱۳۹۰ طول بکشد.
وی با تاکید بر اهمیت این مصاحبه در ادامه می​دهد: آذرماه ۱۳۹۰ برای شرکت در مراسم رونمایی کتاب «نورالدین پسر ایران» به حوزه هنری در تهران دعوت شده بودم. قبل از جلسه رونمایی، آقای مرتضی سرهنگی در اتاق کارش، خلبان احمد مهرنیا را به بچه‌هایی که از تبریز برای رونمایی رفته بودند، معرفی کرد. همان گفت‌وگو باعث شد تا بعد از برگشت به تبریز با سرهنگ شیرازی تماس بگیرم و او را به بیان ادامه خاطراتش ترغیب کنم. این کار مدتی طول کشید، اما جلسات مصاحبه دوباره بر پا شد و این بار با ضبط حدود ۷۳ ساعت مصاحبه صوتی، خاطرات ایشان به پایان آمد. خاطرات شفاهی، توسط خانم مریم جلیلی پیاده سازی شد.

ایشان علاوه بر پیاده کردن در ایجاد ترتیب زمانی برای مطالب پیاده شده به بنده کمک کردند. ابهاماتی که در تدوین اولیه پیش آمد با مصاحبه‌های تکمیلی رفع و متن آماده‌شده بعد از تایپ، توسط سرهنگ شیرازی مطالعه و اشکالات و نواقص یادداشت شده توسط ایشان در متن اعمال شد.

غیور در مورد اهمیت خاطرات این تیزپرواز دفاع مقدس اینگونه می​نویسد: این کتاب علاوه بر اینکه خاطرات یک خلبان نیروی هوایی ارتش را ازکودکی تا بعد از بازنشستگی در بر می گیرد، اتفاقات اجتماعی فرهنگی و سیاسی جامعه ایران را از اواخر دهه ۳۰ به مدت ۵۰ سال از زبان او روایت می­کند که این ۵۰ سال به دلیل در برگرفتن حدود دو دهه از حکومت پهلوی، انقلاب اسلامی ، جنگ تحمیلی و … از مقاطع بسیار مهم تاریخ معاصر کشور ماست.

در عین حال این کتاب به یکی از هیجان انگیزترین تجربیات بشر، یعنی پرواز، می پردازد آن هم از نوع شکاری و جنگی. از سوی دیگر خواننده کتاب می­تواند اطلاعات ذیقیمتی از موضوع کمتر پرداخت شده، یعنی نقش نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به دست بیآورد و به راحتی نیروی هوایی قبل از انقلاب را با نیروی هوایی بعد از انقلاب مقایسه کند.

در بخشی از این کتاب آمده است:

« هم زمان با پیام برج مراقبت، سه فروند از چهار فروند از روی باند بلند شدند. برج اعلام کرد:«شماره۴ شما دیگر…»
اما حرف او تمام نشده من هم بلند شدم.
– هواپیمای آکروجت، هواپیماهای دشمن پشت سرت هستند، گردش به چپ،دارند می‌زنند!
صدای«سروان بربری» را در رادیو شناختم.
– بیا به کمکم،من با چهار بمب و باک مرکزی نمی‌توانم درگیر بشوم!
– من از ماموریت می‌آیم، بنزین ندارم،خودت باید درگیر شوی،نترس خدا کمکت می‌کند!
برای درگیر شدن با هواپیمای دشمن، باید بمب هایم را جایی رها می‌کردم، اما روی شهر بودم. سروان بربری مدام داد می‌زد:«مراقب باش…به طرفت تیر اندازی می‌کنند…سمت چپت هستند…سمت راست…!»

تنها راهی که داشتم، کشیدن آنها به خارج از شهر بود. همین کار را کردم. چیزی نگذشته بود که روی منطقه خاصابان در نزدیکی دریاچه ارومیه بودم. یکی از هواپیمای دشمن در سمت چپم بود، یک «سوخو۷» غول پیکر.برای درگیر شدن، چاره‌ای جز دور زدن به طرف آن نبود. وقتی به طرفش چرخیدم، خلبان عراقی فکر کرد می‌خواهم بزنم به هواپیمای او، زود گردش به چپ کرد تا با من برخورد نکند. این بار او جلو بود و من پشت سرش.شروع کردم به تیراندازی. هواپیمای دشمن به یک باره منفجر شد و من وارد کوهی از آتش شدم.»

منبع خبر

«باز نخچیر» در آسمان کتاب‌ها به پرواز در آمد + عکس بیشتر بخوانید »

کرونا نمی‌تواند جهادگران را خسته کند

به گزارش مشرق، با اینکه جو روانی ویروس کرونا خیلی‌ها را نگران کرده، اما حریف جهادگران نشده است.جهادی‌هایی که برای مقابله با کرونا و حفظ جان مردم بسیج شده‌اند؛ در گوشه‌وکنار کشور می‌توان مشاهده کرد. از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب؛ نقاط مرزی و غیرمرزی؛ شهری و روستایی…حالا همان جهادی‌هایی که در بحران‌های سیل و زلزله، در محرومیت‌ها و کمبودها به یاری هموطنان‌شان می‌رسیدند، دوباره به میدان آمده‌اند تا در مقابل یک ویروس کوچک و پرخطر که قصد سلامت و جان مردمان‌شان را کرده، از آنان محافظت کنند.

تفاوت ما با کشورهای دیگر در همدلی بین مردم است و در روزهای بحرانی بیشتر هم می‌شود، از زمانی که سر و کله این ویروس در کشور ما پیدا شد گروه‌های جهادی دست‌به‌دست هم دادند و کمک‌های زیادی در همه جای کشور و به صورت‌های مختلف انجام دادند. مخصوصاً وقتی مقام معظم رهبری سفارش به کمک مؤمنانه کردند جهادگران بیش از گذشته برای کمک به مردم آستین همت را بالا دادند. یکی از افتخارات جهادی‌ها این است که کسی حتی دور افتاده‌ترین روستاهای ایران فراموش نشده است و جهادگران همه جا حضور دارند.

در استان کرمانشاه هم مثل دیگر استان‌ها جهادگران اقدام به تولید ماسک ، شیلد ، دستکش و ماسک کرده‌اند. آقای محمدرضا سهیلی، مسوول قرارگاه امام‌رضا (ع) در استان کرمانشاه می‌گوید: «ما از زمان شروع ویروس تا به حال دست از کار بر نداشته‌ایم و تا به حال ۱۰۰۰‌گان، ۵۰۰‌لباس ایزوله، ۵۰۰‌هزار جفت دستکش و ۱۵‌هزار ماسک تولید کرده‌ایم که عمدتاً لباس‌های گان‌ و لباس‌های ایزوله تحویل بیمارستان‌ها داده می‌شود. شیلدها هم در پادگان‌ها و ادارات توزیع می‌شود.»

ارائه پک‌های بهداشتی به نیازمندان یکی دیگر از اقداماتی است که گروه‌های جهادی در دستور کار خود قرار دادند. سهیلی ادامه می‌دهد: «۲۰‌هزار بسته بهداشتی در بین نیازمندان توزیع شد که در آن اقلامی مثل دستکش ، ماسک و مایع ضدعفونی‌کننده وجود داشت.» او می‌گوید: «نیازمندان در سامانه سایه ثبت‌نام شده بودند به علاوه مجموعه کاملی از خیریه‌های استان کرمانشاه را شناسایی کرده‌ایم که به این وسیله اطلاعات شناخت دقیقی از نیازمندان استان داشتیم. بعد از فرمایش مقام معظم رهبری در مورد کمک مؤمنانه توانستیم ۷۰۰‌کارت هدیه ۲۰۰‌هزار تومانی بین آن‌ها توزیع کنیم و ۱۰۰‌بسته ارزاق هم به نیازمندان استان
هدیه کنیم.»

توزیع بسته بهداشتی بین ۸۵‌خانوار سمنانی
جهادگران در هر کجا و با هر پرچمی که باشند با یک هدف کار می‌کنند و آن هم خدمت کردن به مردم است. سلامت، معیشت و معنویت از محورهای کمک در استان سمنان است و تأمین این سه فاکتور در دستور کار جهادگران قرار گرفته است. آن‌ها اعتقاد دارند همانطور که معیشت مردم مهم است سلامت و معنویت آن‌ها هم با اهمیت است.

آقای رضا صباغیان، مسوول قرارگاه امام رضا (ع) در استان سمنان هم می‌گوید: «از اوایل اسفندماه که بحث شیوع ویروس کرونا داغ بود در کنار گروه‌های جهادی به بسته‌بندی پک‌های بهداشتی و تولید و توزیع ماسک و دستکش اقدام کردیم و قرارگاه جهادی موسی‌بن جعفر(ع) به ما کمک زیادی کرد. در همان ابتدا توانستیم خیاطان را با کمک فرمانداری و آموزش‌وپرورش دور هم جمع کنیم و دوخت لباس‌های ایزوله را شروع کنیم اتفاقاً خیلی هم خوب پیش رفت و تا همین لحظه ۸۰۰دست لباس کامل ایزوله و ۱۰۰‌بسته گان در بیمارستان‌های این استان به‌خصوص بیمارستان معتمدی گرمسار توزیع کردیم.» صباغیان با بیان اینکه همه خانواده‌های نیازمند رصد شده‌اند و بیش از ۱۰۰‌کارت هدیه ۲۰۰‌هزار تومانی بین آن‌ها توزیع شده است، می‌گوید: «۸۵‌هزار خانوار در سمنان زندگی می‌کنند که به همه آن‌ها بسته‌های سلامت تعلق گرفت. خانواده‌های نیازمند هم از نگاه ما دور نبودند
به علاوه پک‌های بهداشتی ۱۲۰۰‌بسته کامل معیشتی در کل استان سمنان به نیازمندان هدیه شد.»

قربانی چند رأس دام برای رفع بلا
از ابتدای شیوع ویروس کرونا در کشور و با توجه به نیازفوری مردم به ماسک، کارگاه‌های تولید ماسک در همه جای ایران راه‌اندازی شد. بیش از نیمی از این کارگاه‌ها متعلق به جهادگران است. آقای حسن احمدی‌پور، مسوول قرارگاه امام رضا(ع) در مشهدمقدس از تولید ماسک در این قرارگاه می‌گوید: «هر روز حدود هزار ماسک توسط این کارگاه‌ها در مشهد و مقدار قابل توجهی هم در شهرستان‌های استان تولید می‌شود؛ تولیدی که همچنان ادامه دارد. بخشی از این ماسک‌ها در بیمارستان هاشمی‌نژاد بخشی بین جانبازان استان و مقدار زیادی از آن هم در مناطق محروم و پرازدحام استان توزیع می‌شود.»

احمدی‌پور در ادامه با اشاره به فعالیت جهادگران این قرارگاه در بحث ضدعفونی معابر هم می‌گوید: «یکی دیگر از نیازهایی که همزمان با بحث شیوع کرونا مطرح شد، بحث ضدعفونی و گندزدایی از معابر بود که در این زمینه شهر مشهد به صورت مستمر با دو دستگاه کارواش سیار و همچنین همکاری تعداد زیادی از جهادگران با استفاده از دستگاه‌های ضدعفونی‌کننده کوله‌ای ضدعفونی می‌شود و این خدمات‌رسانی در بقیه شهرستان‌های استان هم به تناسب نیاز ادامه دارد.» این جهادگر از ذبح چند رأس دام در ابتدای شروع کرونا برای رفع بلا می‌گوید و ادامه می‌دهد: «ما ازهمان ابتدایی که بحث شیوع کرونا پیش آمد به‌خاطر اعتقادی که بین بچه‌ها وجود داشت، ذبح چندین رأس دام را در برنامه قرار دادیم و برای رفع بلا این گوشت‌ها بین مردم محروم توزیع شد.»

روزهای پایانی فروردین‌ماه امسال برای اهالی داورزن سبزه‌وار، خاطره سیل سال گذشته زنده شد و مردم این منطقه را گرفتار کرد. احمدی‌پور در توضیح بیشتر می‌گوید: «با وجود کرونا و مصائبش ما بحث سیل را هم در استان‌مان داشتیم که به محض اطلاع خودمان، همان ۲۵فروردین خودمان را به منطقه رساندیم و اولین گروه جهادی بودیم که در منطقه حاضر و به خدمات‌رسانی مشغول شدیم، از توزیع آب معدنی و مواد غذایی گرفته تا ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده که نیاز این روزهای مردم بود.»

بین همه مسوولیت‌های ریز و درشت، شبکه بهداشت یک مسوولیت دیگر را هم به عهده بچه‌های قرارگاه امام رضای خراسان رضوی گذاشته و حالا آن‌ها هم در بحث غربالگری مردم حضور دارند. موضوعی که احمدی‌پور درباره‌اش می‌گوید: «طبق صحبت‌های انجام شده غربالگری بیش از ۲۰هزار نفر به ما سپرده شده که تا الان بالغ بر ۱۵هزار نفر غربالگری شده‌اند.»

حفظ کرامت نیازمندان اولویت کار باشد
«جهادگران خوب می‌دانند که چه می‌کنند و چطور باید کرامت انسانی را حفظ کرد اما متاسفانه بعضی از خیریه‌های خودجوش که تازه وارد میدان شده‌اند در بحث حفظ کرامت اصلاً دقتی ندارند و این موضوع من را ناراحت کرده است.»

این‌ها گفته‌های آقای رضا دهقان، مسوول قرارگاه جهادی امام رضا (ع) در استان مازندران است. او ادامه می‌دهد: «درست است که موازی‌کاری در این روزها بین خیریه‌ها زیاد شده اما اینکه با گرفتن شماره شناسنامه و تحقیقات یک بسته ارزاق به یک نیازمند بدهیم کرامت انسانی او را زیر سؤال برده‌ایم.»

دهقان از توزیع کارت هدیه بین نیازمندان می‌گوید: «ما امسال علاوه بر توزیع پنج هزار بسته ارزاق بین نیازمندان ۵۰۰‌کارت هدیه ۲۰۰‌هزار تومانی هم توزیع کردیم و برای ما مهم نبود که نیازمند قبلاً بسته ارزاق گرفته است یا نه؟ مهم این بود که به دست نیازمندی برسد که بعد از شیوع کرونا کار و کاسبی‌اش تعطیل شده و گره‌ای از مشکلاتش باز کند.» او ادامه می‌دهد ما در ۱۶‌کارگاه تولید ماسک حدود ۲۰‌هزار ماسک، برای استان مازندران تولید کرده‌ایم. به علاوه ۳‌هزار گان و ۶۳۰‌لیتر محلول ضدعفونی‌کننده تولید کرده‌ایم که در بسته‌های بهداشتی بین نیازمندان، بیمارستان‌ها، پادگان‌ها و ادارات توزیع شد.»

*صبح نو

منبع خبر

کرونا نمی‌تواند جهادگران را خسته کند بیشتر بخوانید »

۳۴ سال جانبازی را با لبخند سپری کرد

به گزارش مشرق، ۱۵ اردیبهشت ماه بود که خبر رسید حاج‌عباس جمالزاده از همرزمان شهید حاج قاسم سلیمانی و جانباز ۷۰ درصد اهل روستای نجم‌آباد از توابع شهرستان رفسنجان پس از تحمل ۳۴ سال جانبازی و مشکلات ناشی از آن، در روز وفات حضرت خدیجه (س) به همرزمانش پیوسته است. شهیدجمالزاده سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۴ شیمیایی شد و به درجه جانبازی نائل آمده بود. وی که در هنگام جانبازی تنها ۲۴ سال داشت، در ۵۸ سالگی به همرزمان شهیدش پیوست و پیکر مطهرش در جوادیه الهیه فلاح بخش نوق رفسنجان به خاک سپرده شد. با توجه به اوضاع کنونی و برای پیشگیری از ویروس کرونا هزینه مراسم این جانباز شهید صرف امور خیریه شد. گفت وگوی ما تنها چند روز پس از آسمانی شدن این شهید بزرگوار با حجت‌الاسلام محمود علیزاده همرزم و برادر همسرشهید و همینطور عذرا علیزاده، همسر شهید انجام گرفت که ماحصلش را پیش‌رو دارید.

برادر همسر شهید

گویا شهید جمالزاده همرزم شما بود؟ آشنایی‌تان از کجا رقم خورد؟

عباس آقا را ۲۰ سال قبل از آنکه داماد خانواده ما شود، می‌شناختم. ما با هم یک ارتباط فامیلی بسیار دور داشتیم و خیلی اتفاقی هم در مقاطعی از جنگ با هم همرزم شدیم. سال ۱۳۶۵ بود. قبل از آنکه عملیات کربلای یک در آزاد سازی مهران شروع شود، عباس آقا که اعزامی از نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله و در ایلام مستقر شده بود. آن موقع شهید به‌عنوان مسئول مخابرات لشکر فعالیت داشت و بنده در گردان ویژه ۴۱۲ بودم. ایشان گاهی به ما و همشهری‌های کرمانی خودش سر می‌زد و همدیگر را می‌دیدیم.

شهید از پیشکسوتان جبهه و جنگ بود؟

بله، ایشان از سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۶۴ به طور پیوسته به مدت چهار سال در منطقه اهواز و جنوب کشور حضور داشت. گاهی در حد یک مرخصی چند روزه به دیدن خانواده می‌رفت و سریع برمی‌گشت. از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ که پایان جنگ بود باز هم عباس‌آقا برای شرکت در عملیات خاص به جبهه می‌آمد، یک ماهی می‌ماند و بعد به خانه برمی‌گشت.

جانبازی‌شان مربوط به کدام عملیات می‌شد؟

عباس در عملیات والفجر ۸ که رژیم بعث منطقه عملیاتی را به شدت شیمیایی زد، به درجه رفیع جانبازی نائل شد. بیشتر ریه‌هایش درگیر بود. یه ترکش هم به پایش خورده بود که خیلی مشکل‌ساز نبود. مشکل اصلی همان ریه‌هایش بود. برای مداوا چندین مرتبه به تهران رفت، ولی مشکلات ریوی‌اش هر روز بدتر شد. این پنج سال اواخر عمرش مرتب از کپسول اکسیژن استفاده می‌کرد. حتی این اواخر مشکلات تنفسی شهید آنقدر شدید بود که نمی‌توانست روی تشک بخوابد و به صورت نشسته روی مبل می‌خوابید.

چه خاطراتی از دوران همرزمی‌تان با شهید دارید؟

چون عباس‌آقا در بخش مخابرات بود کمتر همدیگر را می‌دیدیم، ولی هر زمان که پیش ما می‌آمد، آنقدر روحیه شادی داشت که فکر نمی‌کردی در منطقه جنگی قرار گرفتی و دشمن روبه‌روی ماست. همیشه با صحبت‌های جذاب خودش انرژی مثبت به بچه‌ها می‌داد. در مواقع بیماری با وجود درد و رنجی که می‌کشید، هر وقت برای دیدنش می‌رفتیم بلند می‌شد و با آغوش باز از مهمانانش استقبال می‌کرد. می‌نشست و صحبت می‌کرد. بنده شخصاً هر بار او را می‌دیدم از صبر و متانتش درس می‌گرفتم.

خانواده شما غیر از شهید جمالزاده شهدای دیگر هم داده است؟

ما از خانواده پرجمعیتی هستیم. هشت تا خواهر و چهار تا برادر که یکی از برادرهایم سرهنگ پاسدار مهدی علیزاده در اول فروردین سال ۱۳۶۱ در عملیات فتح‌المبین به شهادت رسید. یک هفته بعد از شهادت اخوی، خبر شهادت داماد دوم خانواده‌مان به نام پورغلامرضا علی‌پور قاسمی که در عملیات فتح‌المبین به شهادت رسیده بود را به ما دادند. در حال حاضر دو تا از خواهرهایم همسر شهید هستند. خودم هم از سال ۱۳۶۰ در عملیات طریق‌القدس توفیق حضور در جبهه داشتم و توانستم به مدت ۱۸ ماه و چهار روز سابقه فعالیت در منطقه را داشته باشم. در عملیات کربلای یک با اصابت تیر به کمر و ترکش به سرم مجروح شدم و قبل از آنکه وارد مهران بشوم، ما را با نیروهای زخمی دیگر به عقب برگرداندند.

همسر شهید

شما پس از جانبازی شهید جمالزاده با ایشان ازدواج کردید، انگیزه‌تان از وصلت با یک جانباز چه بود؟ کمی از زندگی شهید بگویید.

همسرم چهار برادر و دو خواهر داشت و خودش فرزند آخر خانواده و متولد اول تیرماه ۱۳۴۱ در روستای نجم‌آباد بخش نوق از توابع شهرستان رفسنجان بود. بعد از جنگ به علت شغلش که نیروی لشکر ۴۱ ثارالله در مخابرات قدس بود، ساکن کرمان شد. خودم بچه روستای جوادیه نوق هستم که پنج کیلومتر با نجم‌آباد فاصله دارد. با خانواده شهید نسبت فامیلی دور داشتیم، ولی در سال ۷۹ با وساطت یکی از فامیل‌ها و با شناخت کامل با آقای عباس جمالزاده ازدواج کردم. ایشان از خانواده متدین و مذهبی بود و با آنکه ۱۴ سال تفاوت سنی با شهید داشتم، با مخالفت پدرم هم روبه‌رو بودم و به من می‌گفتند، بعداً پشیمان می‌شوی، ولی من داوطلبانه این ازدواج را پذیرفتم و با افتخار قبول کردم که همسر جانباز شوم. امروز هم که همسر شهید هستم، اصلاً از این ازدواج پشیمان نیستم و از اینکه ایشان را به این زودی از دست دادم حسرت می‌خورم. من از نوجوانی با مسئله شهید و شهادت عجین بودم. در سن ۱۳ سالگی شهادت دو تن از پسر عموهایم و همینطور پسر خاله‌ام را دیده بودم. همچنین به‌عنوان خواهر شهید طعم شهادت را از نزدیک چشیده بودم. در کل، چون یک خانواده شهید پرور بودیم، همیشه به شهدا ارادت خاصی داشتم و خیلی دوست داشتم که بتوانم با یک ایثارگر ازدواج کنم.

حاصل زندگی مشترک‌تان با شهید چند فرزند است؟

دو فرزند دارم به نام‌های امیرحسین ۱۸ ساله و معین که ۱۲ ساله است.

شما هم خواهر شهید و هم همسر یک جانباز بودید، از صبر و پرستاری خودتان در این مدت ۲۰ سال زندگی با جانباز بگویید.

با وجود داشتن دو فرزند مدرسه‌ای، سختی‌هایی در زندگی داشتیم، ولی همیشه با لطف خدا در برابر سختی‌های بیماری همسرم استوار بودم. افتخار می‌کردم که می‌توانم به یک جانباز خدمت کنم. در این چند سال اخیر به علت شدت بیماری همسرم ما نمی‌تواستیم زیاد با هم جایی برویم یا مهمانی با اقوام داشته باشیم و همیشه کارهایی که در بیرون داشتم، خودم تنهایی انجام می‌دادم و سریع برمی‌گشتم، چون نگران همسرم در خانه می‌شدم.

حتی بچه‌هایم نتوانستند با پدرشان یک مسافرت بروند. در تشییع پیکر همسرم پسرکوچکم با گریه می‌گفت: «بابا من را با خودت ببر.» هیچ وقت شهید را تنها نمی‌گذاشتم و دلم نمی‌آمد مراقبت از ایشان را به خواهرزاده‌اش یا کسی دیگر بسپارم و حتی برای زیارت اهل قبور و سر خاک پدرم و سر زدن به مادرم مجبور می‌شدم از یزد تا بخش نوق که مسیر دو ساعته بود، سریع بروم و برگردم.

اگر مجبور می‌شدم عباس را یک روز تنها بگذارم، ناراحت می‌شدم که چرا ایشان را تنها گذاشتم. شهید همیشه مشکل تنفسی داشت. آن اوایل عباس دستگاه اکسیژن نداشت، ولی این اواخر بنیاد به ما دستگاه داد. خودم یا پسرم می‌رفتیم کپسول اکسیژن را پر می‌کردیم. این اواخر استفاده از دستگاه اکسیژن‌ساز هم فایده‌ای برای شهید نداشت. به علت مشکلات تنفسی نمی‌توانست دراز بکشد بخوابد و مجبور بود همیشه به صورت نشسته روی مبل بخوابد. همین باعث شده بود که به مشکلات کمردرد و گردن درد مبتلا بشود. به خاطر بودن بیماری ویروس کرونا زیاد نتوانستیم شهید را به درمانگاه ببریم و خودم دفترچه‌اش را می‌بردم و زیرنظر دکترش برایش دارو تهیه می‌کردم. تا اینکه حدود یک ماه پیش ریه شهید شدیداً عفونت کرد و عفونت وارد خون شد که دیگر دکترها از بهبودی عباس ناامید شدند. نهایتاً هم که دهم ماه رمضان در بیمارستان گودرز یزد آسمانی شد.

مزارشان کجاست؟

در مقبره الشهدای جوادیه الهیه فلاح بخش نوق رفسنجان است. جوادیه الان برای خودش شهری شده است. قبلاً حدود ۳۳ شهید داشت که عباس هم در جوار آن‌ها آرام گرفت.

شما زندگیتان کرمان بود، چرا برای ادامه زندگی به یزد رفتید؟

به علت بیماری شهید حالت اشتغال به کار به وی داده بودند که دو سال مانده به بازنشستگی را در شهر یزد ساکن شدیم. از طرفی هم دو تا از برادرهای شهید در یزد زندگی می‌کردند و یک دکتر خوب به ما در یزد معرفی کرده بودند که برای ادامه درمان شهید تحت‌نظر همان دکتر، مجبور شدیم ساکن یزد بشویم. عباس آقا محیط یزد را خیلی دوست داشت و خاطرات بسیاری از دوران تحصیل راهنمایی و دبیرستان و کار کردن در یزد داشت. تا امروز به مدت ۱۷ سال است که ساکن یزد هستیم.

از یادگارهای شهید بگویید. رابطه شهید با آن‌ها چطور بود؟

بچه‌ها و پدرشان خیلی همدیگر را دوست داشتند. پسرم امسال آزمون کنکور دارد و شهید خیلی روی درس خواندن امیرحسین تأکید داشت و می‌گفت: «دوست دارم با درس خواندنت بتوانی به جامعه خدمت کنی و افتخار من شوی.» شهید آرزو داشت پسرش در رشته پزشکی قبول شود و می‌گفت: «دوست دارم یک روزی با دستگاه اکسیژنم روی صندلی بنشینم و ببینم که تو داری بیماران بی‌بضاعت را ویزیت می‌کنی.»

سخن پایانی.

شهید هیچ وقت کسی را دست خالی از خودش رد نمی‌کرد. همیشه دست خیر برای دیگران داشت و خیلی هم مهمان‌دوست بود. با آنکه از بیماری رنج می‌برد، ولی به روی خودش نمی‌آورد و خودش را شاد جلوه می‌داد و می‌گفت: «حالم خوب است.» هیچوقت از حال رنجورش گلایه نداشت. شهید به من می‌گفت: «از تو خجالت می‌کشم که مجبور هستی تمام بار زندگی را خودت تنهایی به دوش بکشی.» من هیچ زمانی راضی نشدم برای اینکه کسی کمک حالم شود، برایش پرستار بگیرم. یک نکته را هم دوست دارم از طریق رسانه شما اعلام کنم. در این ۲۰ سال به علت جانبازی همسرم نتوانستیم دیداری با رهبر داشته باشیم و آرزو دارم به زودی زود دیدار با رهبرم محقق شود.

منبع: روزنامه جوان

منبع خبر

۳۴ سال جانبازی را با لبخند سپری کرد بیشتر بخوانید »

زمان تشییع شهید اصغر پاشاپور مشخص شد

به گزارش مشرق، تشییع پیکر پاک فرمانده شهید سردار حاج اصغر پاشاپور یکشنبه 28 اردیبهشت 98 ساعت 10 صبح از شهرک شهید بروجردی تا حرم حضرت عبد العظیم الحسنی (ع) به سمت قطعه 40گلزار شهدای بهشت زهرا (س) برگزار می‌شود.

منبع خبر

زمان تشییع شهید اصغر پاشاپور مشخص شد بیشتر بخوانید »