مدافعان حرم

«روایت جنگ در دل جنگ» چگونه ثبت شد؟ / آثار شهید آوینی در نگاه زنی فرانسوی + عکس

به گزارش مشرق، کتاب «روایت جنگ در دل جنگ» نوشته انیس دوویکتور استاد دانشگاه سورن به تازگی با ترجمه محمدمهدی شاکری توسط نشر واحه و با حمایت بنیاد سینمایی فارابی در ایران منتشر شده است. کتابی که سینمای جنگ در ایران را بررسی می‌کند و در بخشی از آن سینمای شهید مرتضی آوینی و چگونگی ساخت مستندهای وی نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد.

ویراستار و یکی از ناشران این کتاب مریم امینی همسر شهید آوینی است. همزمان با ۲۰ فروردین‌ماه مصادف با سالگرد شهادت مرتضی آوینی و به بهانه انتشار کتاب «روایت جنگ در دل جنگ» با او به گفتگو نشستیم.

روایتی جامع از سینمای جنگ در ایران

مریم امینی ضمن اشاره به اینکه کتاب «روایت جنگ در دل جنگ» یک کتاب جامع به شمار می‌رود، گفت: این کتاب توسط انیس دوویکتور نوشته شده است و بخشی از پایان‌نامه دکتری این نویسنده محسوب می‌شود. زمانی که من به‌عنوان ناشر وارد کار شدم، این کتاب که به زبان فرانسه نوشته و به زبان فارسی ترجمه شده بود. در واقع متن کتاب از فارسی به فرانسه و بعد دوباره به فارسی ترجمه شده بود. به همین دلیل نیاز به کار بیشتری بود. البته در این فرآیند هیچ مشارکتی در انتخاب و تأمین محتوای کتاب نداشتم.

وی تأکید کرد: «روایت جنگ در دل جنگ» یک کتاب بسیار جامع است و یکی از ویژگی‌های مهم آن همین جامعیت است؛ نویسنده در این کتاب تنها مستندهای «روایت فتح» را بررسی نکرده و در واقع شاهد یک بررسی جامع درباره چگونگی ظاهر شدن جنگ در سینمای داستان‌گوی ایران هم در این کتاب هستیم و اینکه سینمای داستان‌گوی ما چگونه به جنگ پرداخته است. در این کتاب با ثبت این واقعیت مواجهیم که سینمای داستان‌گوی جنگ در ایران در همان زمانی شکل می‌گیرد که جنگ هنوز جریان دارد. سینمایی که منتظر نمی‌ماند تا جنگ تمام شود و بعد درباره آن فیلم بسازد. در این سینما همزمان با جنگ هم فیلم‌های داستانی و هم مستندهایی درباره جنگ ساخته و نمایش داده شده است.

امینی افزود: مساله دیگری که در این کتاب به آن پرداخت شده، این است که به ویژگی‌های سینمای ایران هم می‌پردازد و مواردی را بررسی می‌کند که مربوط فیلم‌های داستانی مرتبط با جنگ می‌شود. همچنین به مستندهای سینمایی که بعد از وقوع جنگ ساخته شده نیز اشاره دارد، به گونه‌ای که نشان می‌دهد تا چه اندازه نوآوری در این سینما به وِیژه سینمای داستان‌گو و بیشتر از آن سینمای مستند ایران وجود داشته است.

وی با اشاره به اینکه مستندهای شهید آوینی در این کتاب در دل یک بافت اجتماعی و براساس شرایط اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و سینمایی همان زمان بررسی شده است، توضیح داد: روش نگارش این کتاب سبب شده است تا نویسنده قدم به قدم با مخاطب پیش برود و او را به سمت آن چیزی که در نهایت به آن می‌خواهد برسد یعنی همان درک «سینمای شهید آوینی» سوق دهد. این کتاب می‌خواهد بگوید نوآوری‌ها در سینمای داستان‌گو و مستند آن سال‌های ایران چگونه خود را نشان داده است. در همین راستا در مستندهای «روایت فتح» ویژگی دیگری پیدا می‌کند به گونه‌ای که نویسنده ادعا می‌کند که آثار شهید آوینی در سینمای جنگ دنیا بی‌نظیر است.

نوآوری‌های گروه «روایت فتح» در تصویربرداری مستند

ناشر کتاب «روایت جنگ در دل جنگ» بیان کرد: در یکی از فصل‌های این کتاب به تصویربرداری این مستندها اشاره شده است و در همین راستا نویسنده با تصویربرداران «روایت فتح» نیز گفتگو می‌کند. کتاب سرشار از گفتگو و ارجاع است، به همین دلیل این کتاب به لحاظ پژوهشی نیز بسیار در خور توجه است.

وی تاکید کرد: از جمله مصاحبه‌های منتشر شده در این کتاب، مصاحبه با مصطفی دالایی یکی از مهمترین تصویربردارانی است که در کنار شهید آوینی حضور داشته است. در این کتاب شاهد مصاحبه‌های متعددی از دالایی و نقل قول‌هایی از وی هستیم که بسیار جالب است.

مریم امینی گفت: در بخشی از «روایت جنگ در دل جنگ» به ابداعاتی که این گروه تصویربرداری برای نزدیک شدن به مفهومی از جنگ را که مورد نظر شهید آوینی بوده انجام داده‌اند اشاره می‌کند. به گونه‌ای که گروه «روایت فتح» به این نتیجه می‌رسند که در آن شرایط نمی‌توانند برنامه‌ریزی در حوزه تصویربرداری داشته باشند و همین ضرورت‌ها باعث شده تا به یک نوآوری‌هایی در حوزه تصویربرداری برسند.

وی تاکید کرد: در بخشی از کتاب که به تصویربرداری آثار شهید آوینی اشاره شده است، توضیح داده می‌شود که گزارش‌های تلویزیونی در زمان جنگ در ایران و جهان دارای تصویربرداری‌های کوتاه مدت بود اما در این آثار از تصویربرداری کوتاه مدت خبری نیست و این خود از جمله ویژگی‌های تصویربرداری این مستندهای جنگی است که در کل و ماهیتی ضدگزارش تلویزیونی از نظر زمان و از نظر مدت پلان‌ها پیدا کرده است.

امینی با اشاره به اینکه در این کتاب به آثار شهید آوینی به عنوان مؤلف پرداخته شده است، توضیح داد: اینکه شهید آوینی چگونه از طریق تدوین و صدا موفق شد تا به گونه‌ای حضور عالم غیب را نمایش دهد از دیگر مواردی است که به آن اشاره شده است. در این کتاب مقایسه‌هایی نیز با فیلم‌هایی که در دوره جنگ جهانی اول و دوم ساخته شده است با این مضمون که ساخت فیلم‌های جنگی در آن زمان چگونه بوده است و آیا همزمان با جنگ فیلمی ساخته شده یا خیر نیز صورت گرفته است. در کل باید گفت که این کتاب از محدوده سینمای ایران نیز فراتر می‌رود و یک مقایسه‌ای کلی با سینمای جنگ جهان در آن وجود دارد.

همسر شهید آوینی ادامه داد: معتقدم بخشی که در این کتاب به سینمای شهید آوینی اشاره شده است بسیار نزدیک به واقعیت آثار وی بوده است. علاوه بر آن تحلیلی که در کتاب ارائه شده از اینکه چطور آوینی در تدوین موفق شده تا مخاطب را به آن سوی تصویر هدایت کند، از مسائلی بود که برای خودم هم سوال بود و در این کتاب جواب خود را گرفتم چرا که توضیح داده می‌شود به لحاظ سینمایی چه اتفاقی افتاده تا این هدایت در سینما توسط شهید آوینی صورت بگیرد.

این ناشر کتاب بیان کرد: در این کتاب مترجم به خصوص در فصل آخر که مربوط به خود شهید آوینی و فیلم‌های وی می‌شود، زحمت خود را کشیده و اصطلاح‌هایی که در عرفان مسیحی هست را با اصطلاح‌هایی که در عرفان اسلامی و تشیع وجود دارد، تطبیق داده است. ترجمه و تدوین کتاب یک کار تیمی بود و برای آن به‌صورت مستقیم با مترجم در تماس بودم. این کتاب اثر مشکلی است که سینمای جنگ را در حوزه‌های مختلف جامعه‌شناسی، فلسفی، سینمایی و عرفانی بررسی می‌کند و کار گروهی برای آن بسیار لازم بود. ترجمه کتاب هم با وسواس و علاقه از سوی مترجم انجام شده است.

وی تاکید کرد: البته در طول کار با نویسنده نیز مشورت‌هایی داشتیم همچنین آقای تابش مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی از انتشار این کتاب حمایت بسیاری کرد. کار روی این پروژه اصلاً سخت نبود و می‌توان آن را یک کار لذت بخش دانست و امیدوارم این کتاب برای مخاطب نیز همان حال خوب که در پشت صحنه انتشار کتاب بود را به همراه داشته باشد.

امینی گفت: کاری که در این کتاب انجام دادم کمی فراتر از ویراستاری یک کتاب بود، در واقع کار روی آن نزدیک به سه ماه آن هم به صورت ۲۴ ساعته برای من زمان برد. در واقع بخش‌هایی از این کتاب باید برای مخاطب قابل فهم‌تر می‌شد، نویسنده و مترجم در این زمینه تلاش خود را کردند تا کتاب برای مخاطب قابل فهم باشد و ممکن است در بخشی از این آثار ادبیات روان نبود و می‌توانست برای مخاطب گنگ باشد به همین دلیل بخش‌هایی از کتاب که برای مخاطب نامفهوم بود با توجه به متن اصلی ویراستاری شد.

کتابی که می‌تواند الگوی آثار پژوهشی باشد

وی ادامه داد: مهمترین مساله این کتاب آن است که یک پژوهش روشمند در زمینه سینمای جنگ ایران است و در دل آن به مستندهای «روایت فتح» نیز پرداخته شده است. در «روایت جنگ در دل جنگ» یک دیدگاه کاملاً تازه به لحاظ طرح موضوع وجود دارد و می‌توان گفت ارائه مطالب قدم به قدم پیش می‌رود.

ناشر کتاب «روایت جنگ در دل جنگ» بیان کرد: ساختار پژوهشی کتاب ساختاری است که در سینمای ایران کم داریم و این کتاب می‌تواند الگوی نگارش چنین کتاب‌هایی باشد. همچنین باید بگویم که پژوهش در آثار شهید آوینی کم هست، در واقع معمولاً آثار شهید آوینی از نگاه سیاسی مورد بررسی قرار گرفته است و این کتاب آثار شهید آوینی را از منظر دیگری دیده و بررسی می‌کند و این امر خود به خود این فکر را در ذهن ایجاد می‌کند که این آثار تا چه اندازه پتانسیل‌های پرداخته نشده دارد و این امر می‌تواند ویژگی مهم کتابی باشد که می‌تواند بستری برای نقد و بحث پیرامون این مستندها و سینمای آن زمان ایجاد کند.

امینی در پایان گفت: به بعضی از قسمت‌های کتاب نقد دارم اما معتقدم امتیازهای این کتاب بسیار زیاد است. باید بگویم در هر اثری از دیدگاه‌های مختلف می‌تواند نقدهایی را به همراه داشته باشد که این امر یک مساله طبیعی است. باید چنین آثاری منتشر شود تا بستر نقد را فراهم کند و انگیزه‌ای برای نگارش کتاب‌ها و مقاله‌ها و ساخت فیلم‌های دیگری باشد.

منبع: مهر منبع خبر

«روایت جنگ در دل جنگ» چگونه ثبت شد؟ / آثار شهید آوینی در نگاه زنی فرانسوی + عکس بیشتر بخوانید »

احضار مردگان وادی‌السلام نجف با محوریت سمیر

به گزارش مشرق، روح الله شریفی از فعالان فرهنگی در یادداشتی درباره کتاب «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» نوشت:

محمدرضا شرفی خبوشان نویسنده ی سخت کوش و منظمی است. می توانی به این حس مسئولیت پذیری او دل ببندی و کتابش را دست بگیری. او در این کتاب جدید و کمی سخت خوان خود نه فقط مردگان را زنده کرده، بلکه تاریخ مرده ی ایران و عراق را هم حیاتی جدید بخشیده.

مردگان وادی السلام نجف به نوبت می آیند و با محوریت پسری به نام سمیر روایت زندگی خودشان و تاثیر تاریخ بر سرنوشتشان را می گویند. آنها معتقدند شرط ماندنشان در گردونه ی فعالان وادی السلام نقل است. آنها سفاکان و خونریزان معاصر عراق را با جزئیات خیره کننده و گاه ترسناک به ما معرفی می کنند. درندگانی که نه به مردمان خود رحم کردند و نه به مردمان کشور همسایه. و کسی که در این میانه هیچ ترسی از صدام و شاه ندارد سیدروح الله است.

این روایت دلخواه، برای آینده سخن می گوید. شرفی خبوشان دست روی موضوع حساسی گذاشته. او بسیار انسانی و پر التهاب خودش را در نظرگاه شیخ غریق ورامینی به سید روح الله نزدیک کرده و به ما توضیح می دهد که چطور شد که نزدیک به یک میلیون ایرانی در جنگ هشت ساله ایران با عراق، از جان و دل به دعوت آن پیرمرد که انگار از دل تاریخ بیرون امده بود پاسخ دادند و در برابر تیغ یزید و گلوله ی داغ و پرضرب بعث سینه سپر کردند. روایت شرفی خبوشان از سید روح الله خمینی بسیار انسانی است و همین کارش را جاودانه تر می کند.

با این حال چند سالی است به این سوال فکر می کنم: آیا برای دوستی بین ما و عراق گفتن و نوشتن از جنگ بهانه ی خوبی است؟ آیا جنگ تحمیلی و یا «دفاع مقدس» ما را به هم نزدیک می کند؟

به نظرم این رمان به ما کمک می کند که بخشی از پاسخش را بیابیم.

همچنان فکر می کنم که حضرت سیدالشهدا، زیارت مشاهد متبرکه، اربعین و داشتن دشمنان مشترکی چون داعش و آمریکا محملهای بهتری برای نزدیک شدن این دو ملت زخم خورده هستند. اما «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» گفتن از زخمها را آغاز کرده است. او در این کتاب بر زخمهای مردم مظلوم عراق بیشتر تمرکز کرده و این مهم شاید بتواند به تسکین دردهای تاریخی ما کمکی کند. ما را به خودمان نشان بدهد و روایتی دلخواه تر برای آینده بسازد.

*شهرستان ادب

منبع خبر

احضار مردگان وادی‌السلام نجف با محوریت سمیر بیشتر بخوانید »

استهلاک ماشین بیت‌المال را هم از جیب می‌داد

گروه جهاد و مقاومت مشرق – قصه مدافعین حرم تمام ناشدنی است. حریم اهل‌بیت قرن‌هاست که فدایی دارد حتی اگر تنها حرمی از آن بزرگواران باشد… "اصلاً حرم ناموس ما شیعه است!" «آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آن‌ها از اولیاء الهی به شمار می‌روند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه‌السلام) شهید شده است؛ چرا که اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل‌بیت (ع) نبود.» این سخنان نقل قولی است از فرمایشات امام خامنه‌ای در جمع خانواده‌های شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که می‌توان برای این شهدا تصور کرد. زهرا سلیمانی همسر شهید مدافع حرم سید مهدی حسینی که در دفاع از حریم اهل‌بیت (ع) در نزدیکی‌های دمشق به شهادت رسیدند امروز گذری کوتاه و مختصر از زندگی‌ اش برای مشرق داشتند.

لطفاً شهید حسینی را برای ما معرفی بفرمایید؟

همسر شهید: سید مهدی متولد ۲۷ مرداد ۱۳۵۹بود. لیسانس مدیریت داشت. به سه زبان تسلط کامل داشتند. اسپانیایی، انگلیسی و عربی، شبیه زبان مادری‌شان صحبت می‌کرد. در رشته‌ی ورزشی جدو هم حرف برای گفتن داشت. سال هفتادونه به دانشکده‌ی امام علی (ع) سپاه قدس رفت و تا سال نودوپنج مخلصانه و عاشقانه کار کرد. سید مهدی علاقه‌ی بسیار زیادی به شغلش داشت. آن‌قدر باعلاقه به سر کارش می‌رفت که هیچ وقت من خستگی را در چهره ایشان ندیدم. همسرم در شناسنامه سید نبودند اما همه به او سید مهدی می گفتند.

از نحوه‌ی آشنایی و ازدواجتان برای ما بگویید؟

همسر شهید: من و سید مهدی دخترخاله و پسرخاله بودیم. ما چهارم ابتدایی بودیم که با هم بزرگ شدیم و کم‌کم به هم علاقه‌مند شدیم. در حین این بزرگ شدن سید مهدی علاقه‌اش به من را با مادرم در میان گذاشت؛ اما این میان تا ما دو تا به هم برسیم نزدیک هفت سال طول کشید. مشکلاتی این وسط بود که باعث نرسیدن ما دو تا به هم می‌شد که خواست خدا شامل حال من شد و با پافشاری‌ها و اصرارهای سید مهدی بالاخره ما در سال هشتادوسه تولد امام حسن مجتبی (ع) صیغه‌ی محرمیت بین ما خوانده شد و ما هم‌سفر یک عمر زندگی شدیم. سال هشتادوچهار تولد حشرت علی‌اکبر (ع) به زیر یک سقف برای یک‌عمر زندگی مشترک رفتیم. آن روزها من در حوزه علمیه درس می‌خواندم، وقتی عروسی کردیم از خانه تا حوزه مسیر طولانی را باید طی می‌کردم. به خاطر همین دیگر ادامه‌ی تحصیل ندادم.

با توجه به شغل همسرتان ایشان مأموریت هم زیاد می‌رفتند؟

همسر شهید: اولین مأموریتی که سید مهدی رفت سال هشتادوشش بود. در سفارت سوریه کاردان بودند. در آن روزها به‌خوبی به خاطر دارم چقدر دوری سید من را اذیت کرد؛ اما با رفتن به سوریه جبران تمامی دل‌تنگی‌ها شد. بعد از نود روز که برای من نود سال گذشت دو سه روزی مانده بود که برگردد همراه با مادربزرگم به سوریه برای زیارت رفتیم.

البته مأموریت که زیاد می‌رفت. زندگی من شبیه زندگی بیشتر مردم نبود که یک روزمره‌ای داشته باشم. بیشتر اوقات که سید در مأموریت بود. آن مدت کوتاهی هم که بود در محل کارش بود.

وقت‌هایی که مأموریت نبودند، نبودن‌های چند ماهه‌شان را چگونه جبران می‌کردند؟

همسر شهید: به محض اینکه برمی‌گشتند کاری می‌کرد تا نبودنش را جبران کند. کادو می‌خرید، با هم بیرون می‌رفتیم. وقت‌هایی هم که مهمان می‌آمد من فقط پخت‌وپز می‌کردم، پذیرایی، جمع‌کردن و شستن را سید مهدی خودش بر عهده می‌گرفت. مدام هم به من می‌گفت: تو پخت‌وپز را انجام داده‌ای و خسته‌ای. بگذار من خودم بقیه کارها را انجام می‌دهم. سید مهدی اهل منم منم نبود. محبتش الکی نبود. یا پیش دیگران بخواهد ظاهرسازی کند. حتی اگر مهمان هم نداشتیم بازهم به من در کارهای خانه کمک می‌کرد.

بعد از سال هشتادوشش با زهم به سوریه رفت؟

همسر شهید: بله در رفت‌وآمد بود تا اینکه سال نود، نودویک جنگ سوریه پیش آمد. من تا قبل از اینکه اخبار اعلام کند اطلاعی از جنگ نداشتم. پیش خودم فکر می‌کردم که وقتی به سوریه می‌رود در سفارت است تا برگردد. غافل از آنکه سید در وسط میدان جنگ است! وقتی متوجه شدم هر بار که می‌خواست برود نگرانی‌ها و اضطراب‌های من هم شروع می‌شد. هر مرتبه قبل از رفتن مدام می‌گفتم: محل‌هایی که پرخطر است نرو. سید هماست. بعداً با لبخند زیبایی می‌گفت: خیالت راحت، جای من امن است. بعداً من فهمیدم که داعش تا حرم حضرت زینب (س) آمده است و سید مهدی هم در نزدیکی داعش در حال نبرد بوده است. تا سال نودوچهار سید مهدی یک ماه ایران بود یک ماه سوریه. یک ماهی هم که ایران بود در محل کار درگیر کارهایش بود.

آیا شهید به کشور عراق هم رفتند؟

ماه رمضان سال نودوچهار بود که از سوریه و عراق برای سید مهدی دعوت‌نامه آمد که برای یک سال به مأموریت برود. چون نمی‌دانستیم که کدام کشور را انتخاب کند استخاره کردیم. عراق خیلی بد آمد و سوریه خیلی خوب آمد. به سید مهدی گفتم: عراق نرو شهید میشوی، سوریه برو چون من طاقت شهادت و دوری ات را ندارم. مرداد سال نودوچهار بود که به سوریه رفت. به من گفت در فرودگاه دمشق است؛ اما من می‌دانستم که در نزدیکی داعش در حال اجرای عملیات است.

چند وقت در سوریه بود؟ آیا شما هم مثل بسیاری از خانواده‌های رزمنده‌ها همراه ایشان به سوریه رفتید؟

همسر شهید: قرار شد چهل‌وپنج روز آنجا باشد، یک هفته برگردد و مجدد برود. محرم سال نودوچهار بود تماس گرفت و گفت: من نمی‌توانم بیایم. تو و نغمه پیش من بیایید. من همراه با دخترم به سوریه رفتیم و ده روز در کنار حضرت زینب (س) بهترین روزهای زندگی‌مان را گذراندیم. روزها در حرم حضرت زینب (س) و شب‌ها در حرم حضرت رقیه (س) بودیم. آن زمان حملات بسیار زیاد بود. شب عاشورا به سمت حرم خمپاره زدند. سید مهدی مثل اسفند رو آتش بود. عصبانیت و ناراحتی از سر و رویش می‌بارید. من سعی کردم آرامش کنم. ظهر عاشورا گفته بودند ایرانی‌ها حق تردد ندارند. با این حال ما به حرم حضرت زینب (س) رفتیم. سید مهدی مدام اطرافش را نگاه می‌کرد و می‌خواست بداند حمله‌ی دیشب به کجا آسیب رسانده است. به ساعت حرم خمپاره خورده بود و آسیب چندانی ندیده بود. سید مهدی کمی از حجم ناراحتی‌اش کم شد و گفت: خدا کند که ما شرمنده‌ی خانواده‌ی شهدا نشویم. ما روز یازدهم به ایران برگشتیم.

آیا ایشان در این مدت مجروح هم شدند؟

همسر شهید: در ماه صفر سال نودوچهار مجروح شد و به ما نگفت. من عادت داشتم به سید مهدی می‌گفتم هر روز برای من عکست را در هر حالتی هستی بفرست تا خیالم راحت شود که حالت خوب است؛ اما مدتی بود که عکس‌های آنلاین و به روز برای من نمی‌فرستاد. تا زمانی که موقع برگشتش شد عکس‌های قدیمی‌اش را می‌فرستاد. هر دفعه هم که می‌گفتم چرا عکس جدید نمی‌فرستی بهانه می‌آورد که سرم شلوغ است و شرایط عکس جدید فرستادن را ندارم. دو سه روزی مانده بود به ایران برگردد با اصرار بیش از حد من یک عکس از خودش فرستاد. عکس را که باز کردم دیدم دستش بسته است. اشکم در آمد. شروع کرد من را دلداری دادن؛ که چیزی نیست و حالم خوب است. گفتم: از همه جای دستت عکس بگیر تا خیالم راحت شود که مشکلی نداری. گریه می‌کردم و می‌گفتم: اگر تو شهید می‌شدی من چه کار می‌کردم؟ در آن روزها و در آن شرایط من تحمل شهادت سید مهدی را نداشتم. حتی یکی از دوستانش می‌گفت: سید همان سال نودوچهار باید شهید می‌شد؛ اما هنوز که هنوز است همه‌ی ما در عجبیم که چرا آن موقع شهید نشد.

وقتی به ایران می‌آمدند تا برگردند سوریه چه‌کار می‌کردند؟

همسر شهید: هنوز پایش به ایران نرسیده و دو سه روزی نگذشته بود بلیط برگشتش را می‌گرفت. همیشه به خاطر دیر آمدن و زود رفتنش دلخور بودم. گاهی می‌گفتم: آن‌قدر برای رفتن عجله داری. می‌گفت: حقوق بچه‌ها، جابه‌جایی‌هایشان و خیلی از کارهای دیگرشان بر عهده‌ی من است. دوست داشتم وقتی می‌آید حداقل دو سه‌هفته‌ای بماند. همیشه هم کنجکاو بودم بدانم در چه قسمتی از سوریه است.

بالاخره موفق شدید محل کار همسرتان کجاست؟

همسر شهید: بله مرداد سال نودوپنج بود. من همراه با دخترمان نغمه به دمشق رفتیم. تصمیم گرفته بود محل کارش را به من نشان بدهد. از دمشق به سمت حماء به راه افتادیم. در بین مسیر خرابی‌های زیادی به چشم می‌خورد. حجم خرابی‌ها آن‌قدر زیاد بود که خرابی‌های دمشق به چشم نمی‌آمد. دلم ریخت به سید گفتم: شما چه طور این مسیر خراب و ویران را می‌روید و برمی‌گردید؟ گفت: اوایل اول گروه پاک‌سازی می‌رفت بعد ما پشت سرشان می‌رفتیم. برای برگشت هم مجدد اول بچه‌های پاک‌سازی می‌رفتند. بعد ما حرکت می‌کردیم. حالا خدا را باید شاکر باشیم که امنیت در این مناطق کمی برقرار شده است. همان روز ما را به دفتر کارش برد. هوا هم حسابی گرم و سوزان بود. در اتاقش پنکه سقفی را روشن کرد. من از گرمای بیش از حد کلافه شده بودم. من کمی دور و برم را نگاه کردم و چشمم به کولرگازی افتاد. گفتم: ما از گرما داریم خفه می‌شویم. این کولر روشن کن. سید گفت: من نیروهایم حالا بدون پنکه و کولر در گرمای سوزان در حال کار هستند؛ و کولر را روشن نکرد. من از ته دل خدا را شکر کردم که از بیت‌المال این گونه محافظت می‌کند. چون این‌یک مورد دغدغه‌ی من هم بود.

همسرتان در حماء چه کار می‌کردند؟

همسر شهید: حماء یک شهر مسلحین نشین بود. آتش زیر خاکستر که هر لحظه امکان داشت به انفجار برسد. سید مهدی مسئول شمال شرق سوریه بود. حمل‌ونقل و تدارک عملیات را بر عهده داشت. محموله باید به بقیه رزمنده‌ها می‌رساند. حتی اهالی آنجا اسمش را گذاشته بودند" سید مهدی بلدیه" یعنی شهردار حماء. حتی یک عملیاتی هم آن زمان داشتند که به عملیات محرم معروف بود که اگر سید مدیریت نمی‌کرد شاید به شکست منجر می‌شد.

بعد از حماء به کجا رفتید و چه کردید؟

همسر شهید: از حماء به سمت لاذقیه رفتیم. در بین این رفتن‌ها سید تمامی هزینه‌هایی که ما همراهش بودیم را از جیب شخصی‌اش می‌داد. حتی هزینه‌ی استهلاک ماشین را هم حساب می‌کرد. من در آن ثانیه‌ها آماده شدن لحظه‌به‌لحظه‌ی سید برای شهادت را به چشم می‌دیدم. چهار ساعت طول کشید تا ما به لاذقیه رسیدیم. در خانه‌ای که ساکن شدیم برای ما غذا آوردند. هزینه‌اش را حساب کرد و گفت: از فردا برای این خانه غذا نیاورید. فردای همان روز مایحتاج روزانه‌ی مان را کم‌کم تأمین کرد و به حماء رفت. وقتی ساکن شدیم هر شب نمی‌توانست به ما سر بزند. به خاطر سنگین بودن کارش شب‌ها ساعت یازده و نیم شب می‌آمد و هنوز پنج صبح نشده می‌رفت؛ اما در همان زمان کوتاه هم که می‌آمد با نغمه یکدل سیر بازی می‌کرد. تازه بعد از بازی با نغمه می‌خواست شام بخورد.

گاهی پیش خودم می‌گفتم سید خستگی‌ناپذیر است. در آن مدت همیشه ما خانه بودیم چون دور و بر ما همه خانواده‌های سوری بودند. هفتم یا هشتم شهریورماه بود که ما را پیش دوستانش دریکی از مناطق لاذقیه رفتیم. در آنجا من با خانواده‌ی شهیدان پورهنگ، پاشاپور، نعمایی آشنا شدم. دو روز در آن منطقه بودیم. شهید پاشاپور خانواده‌اش ایران بودند، سید صحبت کردند و قرار شد ما برای مدتی آنجا باشیم. در آنجا دومرتبه به خانه آمد و دیگر نتوانست بیاید. عملیات شده بود. همان زمان شهید درستی شهید شدند. شب‌ها خواب‌وبیدار بودم. عید قربان بود. ما دعای عرفه را در منزل خواندیم. به من گفت: برای شهادت من دعا کن. در جواب گفتم: من نمی‌توانم شهادت شما را ببینم.

چه زمانی به ایران برگشتید؟

همسر شهید: شش روز قبل از شهادت سید ما به ایران برگشتیم. همیشه یک دلهره‌ای در وجودم حس می‌کردم. قبل از آنکه ما به ایران برگردیم وقتی به حرم حضرت زینب (س) رفتم سید داشت با تلفنش صحبت می‌کرد. به حضرت (س) گفتم: خانم‌جان، سید تمامی دارایی من در این دنیا است. می‌خواهی ببریش پیش خودت ببر. من آن را دو دستی تقدیم شما می‌کنم؛ اما از شما یک خواهش دارم. نه تحمل گمنامی دارم و نه دیر آمدن. می‌خواهم وقتی شهید شد و برگشت سالم برگردد. دوست دارم برای آخرین مرتبه که همسرم را می‌بینم صورتش سالم باشد. وقتی می‌خواستیم سوار هواپیما شویم. حس و حال عجیبی داشت. گفت: من یک حالی متفاوت دارم. کاش نمی‌رفتید؛ اما حالا که می‌خواهید بروید زود دوباره به پیشم بیایید. انگار به دلش خورده بود که دیگر ما را نمی‌بیند.

از آخرین روزها و ساعت‌های قبل از شهادتش برایمان بگویید؟

همسر شهید: شب قبل از شهادت تصویری با هم حرف زدیم. گفت: من اول به دمشق بعد حلب و آخر هم حماء می‌روم. اگر تلفنم را جواب ندادم نگران نشو. در پشت تلفن اولین مرتبه بود که اسم مناطق را می‌گفت. همیشه با من رمزی صحبت می‌کرد. گفتم: چرا اسم مناطق را می‌گویی. فردای آن شب صبح ساعت ده و سی‌وسه دقیقه پیام داد و گفت: سلام عزیزم صبح‌به‌خیر. من جوابش را دادم. زنگ زدم. گوشی‌اش در دسترس نبود. دلهره‌ی عجیبی به سراغم آمده بود. شب به هیئت رفتم. همسر شهید محمد پورهنگ پیام داد چه اتفاقی برای همسرت افتاده است. با این پیام تمامی دنیا روی سرم خراب شد. گفتم: مگه اتفاقی افتاده است. جواب داد: چون همسر من شهید شده من نگران همسران شما هستم. چندتایی دیگر از دوستان هم پیام دادند پیش خودم می‌گفتم: چرا امشب همه به یاد همسر من افتاده‌اند. خانم یکی از همکارهای همسرم زنگ زد و گفت: کی می‌روی خانه؟ تا این را شنیدم پیش خودم گفتم حتماً اتفاقی افتاده است. بدنم شروع به لرزیدن کرد. دوستم از لرزش بدن من گفت: چی شده: گفتم حتماً اتفاقی برای سید افتاده است. به دوستم زنگ زدم تا ببینم آنچه دلم می‌گوید حقیقت دارد یا نه. دوستم گفت: نگران سید نباش پای چپش از زانو به پایین مجروح شده است. ته دلم خالی شد. فهمیدم همسرم شهید شده است. از حال رفتم. دوستانم زنگ‌زده بودند اورژانس تهران آمده بود بالای سرم.

از حال و هوای بعد از شهادت همسرتان بفرمایید؟

همسر شهید: آن شب خودم خودم را آرام می‌کردم. آن شب انگار قرار نبود صبح شود. سه‌شنبه پیکر پاکش را به ایران آوردند. من به فرودگاه رفتم. قبل از شهادتش خیلی مراقب بود که پیش چشم خانواده‌های شهدا کنار من نمی‌ایستاد. حتی می‌گفت در فرودگاه دنبال من نیا، همراه من خانواده شهدا هستند باید مراعات حال آن‌ها را بکنیم. آن روز هم در فرودگاه نگذاشتند من همراهش باشم. پیش خودم گفتم حالا هم دلت نمی‌خواهد کسی ما را همراه هم ببیند. شب را با دوستانم به صبح رساندم. فردایش بهترین لباس‌هایم را پوشیدم دو رکعت نماز شکر خواندم که سید خیلی زود برگشته است. یکی از دوستانم فیلم ماشینی را نشان من داد و گفت: فکری که نسبت به سید در ذهنت هست را پاک‌کن. شاید سید به‌گونه‌ای دیگر باشد. در جواب گفتم: هر چه تو بگویی من قبول ندارم. این خانواده، خانواده‌ی کرم هستند.

از حس و حالتان در معراج شهدا برایمان بگویید؟

همسر شهید: تمام بدنم می‌لرزید. در بین رفتن به معراج مدام می‌خواستم زمین بخورم. می‌گفتم: خانم‌جان مراقب من باش، من پیش نامحرم زمین نخورم. شما خیلی چیزها را به چشم دیده‌اید که ما ذره‌ای از آن را هم نمی‌توانیم درک کنیم. قرار شد در اتاقی من با همسرم تنها دیدار داشته باشم. برایم صندلی گذاشتند. پرچم روی پیکر را کنار زدند. خشکم زد. نمی‌توانستم تکان بخورم. مسئول معراج تا حال ناخوش من را دید گفت: می‌خواهید بروید بیرون و بیایید؟ قبول نکردم. زمان از دستم بیرون آمده بود. نفهمیدم چه مدت با او صحبت کردم. آرام‌آرام شدم. همیشه به من می‌گفت: نکند بعد از شهادت من بی‌تابی کنی، نکند جیغ‌وداد بکنی، نکند مشکی بپوشی. شهادت من باعث عاقبت‌به‌خیری تو هم خواهد شد.

با توجه به اینکه همسر شما از نیروهای سردار سلیمانی بودند آیا از ایشان خاطره‌ای دارید؟

همسر شهید: حاج قاسم که به حاجی بزرگ پیش نیروهایشان معروف بودند، به دفتر سید در حماء زیاد می‌آمد. من اصرار داشتم که سید با حاجی عکس بگیرد. مدام می‌گفتم: همه‌ی دوستانت با حاجی عکس می‌گیرند تو چرا عکس نمی‌گیری. من دوست دارم شما با حاجی عکس داشته باشی. سید می‌گفت: سردار آن‌قدر سرش شلوغِ که من خجالت می‌کشم حتی برای یک دقیقه چنین درخواستی داشته باشم. آن‌قدر اصرار کردم تا اینکه یک روز به حاجی گفته بود: حاج‌آقا خانمم خیلی دوست دارد من با شما عکس بگیرم. حاجی جواب داده بود: هرکسی تابه‌حال با من عکس گرفته، شهید شده است. سید گفته بود حداقل همسر من خیالش راحت می‌شود که من با شما عکس دارم.

و سخن پایانی؟

همسر شهید: سید به من سفارش کرده بود اگر پول داشتم حمام و مسجد روستایمان را درست کنم؛ که الحمدالله من درست کردم. اشکم را نامحرم نبیند. سعی کردم تابه‌حال تمامی سفارش‌هایش را عملی کنم.

منبع خبر

استهلاک ماشین بیت‌المال را هم از جیب می‌داد بیشتر بخوانید »

علم و جهاد در زندگی «شهید صدر»

به گزارش مشرق، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار خانواده‌ی شهید والا مقام، شهید سیدمحمدباقر صدر این‌گونه می‌فرمایند: «مرحوم آقای صدر به معنای واقعی کلمه یک نابغه بود. ما در زمینه‌ی مسائل فکری و اسلامی و در زمینه‌ی فقه و اصول و بقیه‌ی چیزها آدمهای پیشرفته زیاد داریم؛ منتها نابغه خیلی نادر است. ایشان جزو نادرهایی بود که حقیقتاً نابغه بود. ذهن و فکر ایشان فراتر از کارهایی که دیگران میکنند، حرکت میکرد.» ۱۳۸۳/۰۳/۱۹

به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید صدر بخش فقه و معارف پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در پرونده «متفکر نابغه» به معرفی ابعاد مختلف شخصیت شهید صدر می‌پردازد، در این مطلب گفتاری از حجت‌الاسلام‌والمسلمین محسن اراکی، از شاگردان شهید صدر، درباره ویژگی‌های معنوی، علمی و سیاسی شهید صدر آمده است.

* استاد بزرگوار، شهید اسلام و مسلمین آیت‌الله العظمی حاج سید محمدباقر صدر (قدس الله نفسه الزکیه) در همه ابعاد گستره وجودی شخصیت خود، ممتاز، کم‌نظیر یا بی‌نظیر بود. بُعد علمی شخصیت ایشان دارای شعبه‌های مختلف و دامنه‌ای گسترده است؛ بعد اخلاقی، بعد اندیشه و رفتار سیاسی، رفتار خانوادگی، معاشرت با مردم، طلاب، شاگردان و سایر شخصیت‌ها و علمای معاصر خود، رفتار سیاسی با طاغوت‌های زمان، همگی از ابعاد شخصیتی ایشان است که هر یک به‌تنهایی شایسته تحقیق و بررسی است و باید درباره آن سخن‌های بسیار گفته و مطالب فراوان نوشته شود. آنچه تاکنون در این باره نوشته و گفته شده در مقایسه با شایستگی شخصیت این مرد عظیم و بزرگ، بسیار اندک است.

ببینید:

فقط «عباس بلاش» مزار آیت‌الله را می‌شناخت + عکس

شهید صدر کیست؟ +فیلم

ایشان در بعد اخلاقی فردی بی‌نظیر یا کم‌نظیر بود؛ در همه جنبه‌های رفتاری متواضع بود و هیچ‌گاه خود را از دیگران برتر نمی‌دانست. رفتارش واقعاً خاکسارانه بود و در تواضعش با دیگران خاطرات بسیاری از ایشان وجود دارد. مردی خودساخته بود و اخلاصش در علم و عمل کم‌نظیر و به واقع درس‌آموز بود.

* جلوه‌هایی از سلوک معنوی شهید صدر

مدتی نماز جماعت را خدمت شهید صدر حاضر می‌شدیم؛ ایشان با وجود اینکه همه شرایط نماز فراهم بود، یعنی وقت نماز شده بود و تعداد زیادی از مأمومین حاضر بودند، حدود پنج دقیقه قبل از شروع، در محل نماز می‌نشست و تأمل می‌کرد. برای من سؤال پیش آمده بود که فلسفه یا حکمت این تأمل چیست. وقتی از ایشان پرسیدم، فرمودند: «نماز ایستادن در برابر خدا و سخن گفتن با خداست؛ باید خود را برای این کار آماده کنیم، فکرمان را صاف و نیتمان را خالص کنیم، خود را برای چنین کاری آماده کنیم که کار بزرگی است و سخن گفتن با عظیم و بزرگترین بزرگان است». شیخ محمدرضا نعمانی که از همراهان ایشان تا روزهای آخر بود نیز نقل می‌کند که یک بار همین سؤال را از شهید صدر می‌پرسد و ایشان پاسخ می‌دهد که «من از کودکی با خودم عهد کرده‌ام جز با حضور قلب نماز اقامه نکنم و به همین دلیل گاهی مجبور می‌شوم دقایقی صبر کنم تا افکاری که در ذهن دارم را کنار بزنم و حالت صفا و انقطاع برایم ایجاد بشود تا به نماز بایستم.»

شهید صدر (رحمه‌الله) حالت معنوی عجیبی داشت. یکی از بستگان ایشان در خواب می‌بیند حضرت امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام) به او می‌فرماید: «به سید محمدباقر بگو چرا چند وقت است به درس ما نمی‌آید؟» وی خواب را برای آقای صدر نقل می‌کند، ایشان می‌فرماید: «من هر روز قبل از درس به حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌رفتم و چون ایشان باب علم نبی‌(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است، در حرم می‌نشستم و از ایشان مدد می‌خواستم و فکر می‌کردم؛ چند وقتی است به علت بنایی و تعمیر خانه موفق نشدم که به‌ این‌ منظور به حرم مشرف شوم؛ به احتمال زیاد خواب شما به این مناسبت بوده است.» به خاطر اخلاص ایشان بود که چنین جایگاه و پایگاهی نزد ائمه اطهار و امیر المؤمنین (علیهم‌السّلام) پیدا کرده بود.

* قدرت ذهنی ویژه شهید صدر

از امتیازات عجیب شهید صدر این بود که اگرچه درس استاد یا درس خودش را نمی‌نوشت، به شکل عجیبی نسبت به همه مطالب حضور ذهن داشت. استاد بزرگ ما آقای آیت‌الله سید کاظم حائری نقل می‌کنند که در مباحث قطع، شهید صدر پیش از درس، اشکالی از درس قبل به آیت‌الله خوئی (رحمه‌الله) وارد می‌کند و ایشان جواب می‌دهد؛ دوباره اشکال می‌کند و دوباره جواب می‌شنود؛ این کار تا هفت بار ادامه پیدا می‌کند و پس از سؤال یا اشکال هفتم زمان درس می‌شود و آیت‌الله خوئی درس را شروع می‌کنند؛ جالب است که شهید صدر (رحمه‌الله) تمام این هفت سئوال و جواب را در ذهن ثبت کرده بود، بدون اینکه یادداشتی برداشته باشد.

البته حافظه ایشان درباره تمام مطالبی که می‌شنید و می‌گفت اینگونه بود؛ نقل قول‌هایی که ایشان از اساتید می‌کردند، بیشتر نقل قول‌های از روی حافظه بود و هم درس خودش و هم درس استادانش را در ذهن خود به شکل عجیبی ضبط می‌کرد. این قدرت حفظ یا ضبط ذهنی، علاوه بر استعداد طبیعی ناشی از نورانیتی بود که خدای متعال به این مرد عنایت کرده بود.

* نوآوری‌های علمی شهید صدر

شهید صدر در هر عرصه علمی که وارد شده، علاوه بر احاطه و دقت، ابتکارات و ابداعات علمی کم‌نظیر یا بی‌نظیری بر جای گذاشته است. ایشان در علوم مختلف مانند فقه، اصول، فقه نظام، نظام اقتصادی و مباحث اجتماعی و فلسفی ابتکارات زیادی داشت. «فلسفتنا»یی که تدوین کرد، انقلابی در عالم فلسفه به‌ویژه در جهان عرب بود. در عرصه‌های دیگر هم این‌طور بود؛ «الأسس المنطقیة للاستقراء» ایشان انقلابی بنیادین در منطق فکر بشری است که متأسفانه ارزش آن دانسته نشده و درست ترویج نشده است. البته عظمت این تألیف یکی از دلایل عدم شهرت آن است؛ زیرا بسیار تخصصی است و دربردارنده مجموعه‌ای از مباحث جدید فلسفی، ریاضیاتی و حساب‌احتمالاتی است. شهید صدر در این کتاب اصول معرفت‌شناختی را تغییر می‌دهد و بنیاد جدیدی را برای معرفت تجربی پی‌ریزی می‌کند.

در فقه نیز ایجاد روش استنباطِ فقهِ نظام یکی از نوآوری‌های مهم ایشان است. ایشان برای نخستین بار در فقه به استنباط نظام از منابع فقهی اقدام و نظریه‌ نظام اقتصادی را مطرح کرد؛ نظامی که با روش‌های اجتهادی و استنباطی متعارف، از منابع و متون استخراج شده است. در این نظام از احکام فقهی ابواب مختلف، نظام فقهی اقتصادی منسجمی ارائه شده است که براساس آن حاکمیت می‌تواند به‌صورت نظام‌مند و سیستماتیک، ساختارهایی را برای مدیریت بازار، مدیریت تولید، مدیریت توزیع و مدیریت مصرف در جامعه ایجاد کند.

یافتن نظام اقتصادی منسجمی که بتواند جامعه را مبتنی‌بر معارف اسلامی مدیریت کند، نوآوری شهید صدر بود و هیچ فقیهی، چه شیعه و چه سنی در این تراز وارد نشده و هیچ‌یک از فقها استنباط فقه نظام نداشته‌اند.

* بنیان‌گذاری فعالیت تشکیلاتی

شهید صدر به کار تشکیلاتی معتقد بود؛ نخستین کسی که در جهان تشیع کار تشکیلاتی را بنیان نهاده، مرحوم صدر بوده است؛ در عراق این کار تشکیلاتی بسیار بنیادین را پایه‌ریزی کرد که البته بعدها معتقد شد هرچند باید زیر نظر مرجعیت کار کند، اما نباید به حوزه‌ها وارد شود.

از همان اساسنامه اولیه‌ای که شهید صدر طراحی کردند این کار تشکیلاتی باید زیر نظر ولی فقیه می‌بود؛ ازاین‌رو مرحوم شهید صدر قبل از دهه چهل، بحث ولایت فقیه را در عرصه سیاست وارد کرد. کار تشکیلاتی شهید صدر هم پیش از دهه چهل انجام گرفت و ایشان از همان وقت در عرصه سیاست مخلصانه و شجاعانه وارد شد تا درنهایت این تلاش‌ها منجر به شهادت این بزگوار شد. شهادت مرحوم شهید صدر به‌واقع شهادت انتخابی بود؛ خودشان این راه را انتخاب کردند و می‌دانستند که شهید می‌شوند و با این علم، راه جهاد و مقاومت را در پیش گرفتند و به آن شکل فجیع به شهادت رسیدند.
* باور عملی شهید صدر به مقام ولایت‌امری امام خمینی

آیت‌الله العظمی سیّد محمدباقر صدر عراقی بود، اما هنگامی‌ که قیام امام برپا شد در نامه‌ای به شاگردان خود نوشت: «ذوبوا فی الامام الخمینی کما ذاب هو فی الاسلام…» و اعلام کرد که: «از این پس از مرجعیّت من سخن نگویید. امروز پرچم در دست امام خمینی است و او رهبر جهان اسلام است و همه باید از این پرچم حمایت کنیم.» این روحیه‌ی کسی است که در اسلام و اهداف اسلامی فنا می‌شود و جهانی فکر می‌کند، آنچنان که ائمه‌ی اطهار فکر می‌کردند.

همچنین بنده به یاد دارم که مدتی بعد از پیروزی انقلاب حجت‌الاسلام‌والمسلمین آقای سید باقر مهری از شاگردان شهید صدر به نمایندگی از ایشان به ایران آمده و پیامی را از طرف ایشان برای امام آورده بود. بنده پیگیری کردم و وقتی از امام (رحمه‌الله) گرفتیم و با هم در قم به خدمت امام خمینی رسیدیم. در این جلسه آقا شیخ مرتضی شریعتی نیز حضور داشت.

پیام شهید صدر این بود که «شرایطی پیش آمده که من احساس تکلیف کردم با رژیم صدام مواجه شوم و مقابله کنم، ممکن است این مقابله منجر به شهادت من شود؛ چون شما (امام خمینی) مقام ولایت امری دارید، می‌خواهم این کار با اجازه شما باشد، اگر اجازه می‌فرمایید من این راه را ادامه دهم، وگرنه با توجه به شرایطی که امروز بر من حاکم شده است، می‌توانم از عراق خارج شوم». امام خمینی (رحمه‌الله) فرمودند: «بگویید ایشان استقامت کنند و خدا با ایشان است». این پیام به شهید صدر رسید و ایشان عمل کردند.

مرحوم شهید صدر در آن روزگار در سطح مرجع عام شیعیان بود و دامنه مرجعیت گسترده‌ای داشت؛ در عراق، ایران، افغانستان، پاکستان، لبنان، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و سطح دنیا مقلدین بسیاری داشت، اما برای انجام اقدامی سیاسی که مقابله با رژیم بعثی بود، خود را مکلف به اذن‌گرفتن از مرجعی که ولی امر بود می‌دانست. این نشانه‌ی تواضع، تدین و تقوای فوق‌العاده ایشان بود. ایشان حقیقتاً تقوا و اخلاص عجیبی داشت و همه کارهایش را با نیت خالصانه انجام می‌داد.

از خدای متعال می‌خواهیم مقام ایشان را عالی‌تر کند. یاد ایشان و افکارشان که همگی ناب است باید زنده بماند؛ به‌ویژه اینکه افکار ایشان در جهان عرب به واقع حیات‌بخش و انقلاب‌آفرین است؛ بنابراین همه جا به‌ویژه در جهان عرب باید بیشتر به افکار ایشان پرداخته شود. امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق ادامه دادن راه ایشان را بدهد؛ راه شهید صدر همان تعالیم و آموزه‌های بلند ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) و راه امام صادق (علیه‌السّلام) و امتداد سیره علوی، فاطمی و حسینی است. ما باید این آموزه‌ها را خوب فرا بگیریم، خوب تبیین و خوب به آن‌ها عمل کنیم.

منبع خبر

علم و جهاد در زندگی «شهید صدر» بیشتر بخوانید »

توزیع رایگان ۱۶۰۰ سند از دفاع‌مقدس

به گزارش مشرق، بیش از ۱۶۰۰ سند سازمان ملل درباره جنگ ایران و عراق در مجموعه‌ای ۱۰ جلدی که اکنون دسترسی به آن رایگان است، جمع‌آوری شده است.

مجموعه کتاب‌های «جنگ ایران و عراق در اسناد سازمان ملل» شامل اسنادی است که با عنوان سند مجمع عمومی یا سند شورای امنیت سازمان ملل‌متحد از تاریخ ۲۹ آوریل ۱۹۸۰ (۹ اردیبهشت ۱۳۵۹) تا ۱۸ دسامبر ۱۹۹۰ (۲۷ آذر ۱۳۶۹) درباره جنگ ایران و عراق، زمینه‌سازی آن و وقایعی که پس از آتش‌بس رخ داده، توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع‌مقدس منتشر شده است. در این مجموعه ۱۰ جلدی، بیش از ۱۶۰۰ سند سازمان ملل درباره جنگ ایران و عراق جمع‌آوری شده است که این کار به همت محمدعلی خرمی ترجمه شده است. دسترسی به بخش‌های مختلف این مجموعه ۱۰ جلدی به صورت رایگان در سایت انتشارات قابل دسترسی است. برای انجام این کار تنها کافی است روی کتاب مورد نظر کلیک شود تا فایل PDF آن دریافت شود.

محتوای این کتاب‌ها علاوه بر مکاتبات ۲ طرف مخاصمه، نامه‌های دبیر کل به سران یا وزیران خارجه ۲ کشور ایران و عراق است. همچنین مواضع و تصمیم‌های مجمع عمومی و شورای امنیت که در قالب بیانیه یا قطعنامه صادر می‌شد، بخش مهم دیگری از مجموعه است که در روند جنگ و مقاطع تعیین‌کننده درگیری صادر شده و بر ماهیت، گسترش، سمت‌وسو و طولانی‌تر شدن آن اثر گذاشته است.

منبع خبر

توزیع رایگان ۱۶۰۰ سند از دفاع‌مقدس بیشتر بخوانید »