مجاهدت

بزرگ‌ترین هراس شهید سعیدی در جریان مبارزه با طاغوت/ سیره شهید در صیانت از قداست لباس روحانیت


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: بیستم خرداد روز شهادت شهید آیت الله «سید محمدرضا سعیدی» است، روزی است که این روحانی وارسته و مجاهد فی سبیل الله، عاشقی از عشاق امام روح الله و منتظران بقیه الله (ارواحنا له الفداء) از دنیا – زندان مؤمنین- رهایی یافته و به ملکوت اعلی پیوست. روزی است که مجتهدی مبارز از سلاله محمد (ص) و شیعیان سید الشهدا (ع)، که مسئولیت عمامه و عبای روحانیت خویش را تا عمق جان حس کرده بود، دعوت حق را لبیک گفته، به لقاءالله پیوست.

شهید سعیدی بار‌ها گفته بود: «مرا بگیرید و به بند و حبس کشید تا آن‌وقت از من سلب مسئولیت شود. چه اگر آزاد باشم، فریاد می‌زنم، حقایق را می‌گویم و افشاگری می‌کنم. من این لباس را پوشیده‌ام و از بیت المال امرار معاش می‌کنم که پاسدار اسلام و وفادار به رهبرم، امام خمینی باشم؛ بنابراین باید فریاد بزنم، جز این چاره‌ای ندارم.»

شهید آیت الله سعیدی به خوبی دریافته بود که پس از ائمه معصومین علیهم السلام، رسالت سنگین حفظ و ابقای مکتب اسلام و ارشاد و رهبری امت اسلامی بر عهده علما و فق‌ها سپرده شده است. وی که صفحات تاریخ اسلام را گلگون از خون روحانیت یافته بود، بر این حقیقت آگاهی کامل داشت که اسلام مکتبی است که برای شستن طاغوت از چهره زمان خون می‌طلبد خونی که از شدت عشق به الله و خشم از طاغوت گلگون‌تر شده و آن گاه که می‌ریزد، گناه، شر و کفر را می‌شوید و می‌پوشاند. شهید سعیدی این حقیقت را از جد بزرگوارش حسین ثارالله (ع) آموخته بود و «مسئولیت» خویش- شهادت – را سال‌ها بود که انتخاب کرده و پذیرفته بود.

آیت الله طاهری در خاطرات خود نوشت که روزی با شهید سعیدی پشت‌بام مدرسه امیر المؤمنین ایستاده بودیم. وی به من گفت: «طاهری، تو شهادت را دوست می‌داری؟» گفتم من باید فکر کنم و جواب بدهم. دستش را به ریشش کشید و گفت: «اما من، خیلی دوست دارم که ریشم به خون سرم خضاب شود.» او به مراد خود رسید، و من اکنون می‌گویم که‌ای کاش من هم گفته بودم که دوست می‌دارم، و به این سعادت بزرگ می‌رسیدم. ولی زنده‌ها رفتند و ما مرده‌ها مانده‌ایم.

* تعبیر یک خواب

آگاهی شهید آیت الله سعیدی بر شهادت آنقدر مشهود بود که، چون نور در ظلمت شب نیز به رویا‌های او راه می‌یافت. بر قلب او تابیدن می‌گرفت و او را به سجده شکر وامی‌داشت. شبی در خواب دیده بود که در نجف روانه منزل امام و مقتدا و مولای خود، خمینی (ره) است. در نیمه راه به منزل مرحوم علامه طباطبائی که می‌رسد. علامه او را به درون خانه‌اش می‌خواند و به او می‌گوید: «سعیدی، دیشب در عالم خواب امام حسین (ع) را دیدم که فرمود: به سعیدی بگوئید بیاید، ما نگه دار او هستیم.»

اما آن‌چه بیش و پیش از هر چیز الهام‌بخش قیام و جهاد و سرانجام شهادت آیت الله سعیدی بود؛ و به گفته‌ی خود او با وجود و قطره قطره خون او در آمیخته بود، عشق و شیفتگی او نسبت به امام خمینی است.

در اوج مبارزات و آن زمان که طاغوت شهید سعیدی را تحت فشار‌های مختلف روحی و جسمی قرار داده بود، شهید تنها از یک چیز می‌هراسید و آن قطع ارتباط با امام (ره) بود. متقابلا امام (ره) پاسخ وی را می‌دهند و می‌گویند: «من از افرادی مثل شما آن قدر خوشم می‌آید که شاید نتوانم عواطف درونی خود را آن طور که هست ابراز کنم، من قادر نیستم عواطف امثال شما را جواب بدهم. خداوند تعالی قادر است که شما خدمتگزاران به دیانت را مشمول عنایات خود فرموده و از رحمت خود همه را بهره‌مند فرماید»؛ و این گونه بود که شهید سعیدی، هم، چون ماه که نور خورشید را منعکس می‌کند، هر کجا که می‌رفت و هر سخنی که بر زبان می‌راند، رفتار و گفتار امام، معشوق و مولایش را تداعی می‌کرد.

* طاغوت را تحت هر نام و پوشیده در هر لباسی می‌شناخت

در دوران خفقان رژیم پهلوی، شهید سعیدی از ذکر نام امام و یادآوری ولایت او لحظه‌ای لب فرو نبست و قلمش، جسورانه و بی‌پروا و مطمئن از حقانیت قیام رهبرش لحظه‌ای آرام نگرفت.

تعصب و پافشاری شهید سعیدی در رابطه با مرجعیت و رهبری امام واقعیتی است که همه آنان که او را از نزدیک می‌شناختند به یاد داشته و به آن معترفند.

طاغوت را تحت هر نام و پوشیده در هر لباسی باز می‌شناخت و به آن با تمام وجودش کفر می‌ورزید؛ و نیز در نتیجة همین دلباختگی و تعصب آگاهانه نسبت به امام و مرجعیت او و متابعت دقیق از تعالیم وی بود که شهید سعیدی راه دیگری جز پیروی از خط اصیل اسلام فقاهت را برای مقابله با کفر و استکبار نمی‌پذیرفت و جهان‌بینی را- چه از نوع شرقی و چه از نوع غربی آن- محکوم می‌کرد.

او بار‌ها به دعوت «نهضت آزادی» و «جبهه ملی» برای همکاری پاسخ رد داده بود. حجت الاسلام طباطبایی نقل می‌کند که در جلسه‌ای که با حضور مرحوم آیت الله‌طالقانی، شهید سعیدی، مهندس بازرگان و جمعی از اعضای نهضت آزادی به منظور کسب همکاری شهید، تشکیل یافته بود، شهید سعیدی خطاب به آقای بازرگان گفته بود که «شما (نهضت آزادی) به سیاست‌های بافته‌ی ذهنتان بسیار متکی هستید و از معنویت غافلید. در پاسخ به اعتراض آقای بازرگان که «شما می‌خواهید ما را متهم کنید به این که توسلات نداریم.» شهید گفته بود که «چرا، دارید. آن چه نهضت آزادی فاقد آنست، روح ایمان است، و همین مرا رنج می‌دهد.»

بزرگ‌ترین هراس شهید سعیدی در جریان مبارزه با طاغوت/ سیره شهید در صیانت از قداست لباس روحانیت

روح پرخاشگر و تشنه‌ی عدالت و دلباخته‌ی شهادت شهید آیت الله سعیدی که به ویژه پس از قیام پانزده خرداد دمی آرام نگرفت، چون سایه‌ای مراد و مقتدایش را «تقلید» کرده و لحظه‌ای از انجام رسالت الهی خویش و خدمت به اسلام و مسلمین غفلت نکرد.

* تاج شهادت

زمانی که مسئله سرمایه گذاری امریکایی‌ها کیان ملت ایران را تهدید می‌کرد، شهید والامقام آیت الله سعیدی به خروش آمد و در نامه‌ای خطاب به علما و بزرگان، آنان را به صادر کردن فتوا علیه این قرارداد‌های ننگین دعوت کرد و با این عمل خود بر پیکره فاسد دژخیمان پهلوی لرزه انداخت و همین امر موجب دستگیری و انتقال وی به زندان قزل قلعه شد. در ۲۱ خرداد سال ۱۳۴۹ شمسی پس از ۱۰ روز شکنجه شدید، در حالی که عمامه سیاهش را به دور گردنش پیچیده بودند، شربت شهادت نوشید.

انتهای پیاک/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل