از همان ابتدای جنگ شهید حسن طهرانی مقدم به همراه چند تن از همرزمانش اقدامات خوبی در خصوص توپخانه سپاه کردند و توانستند جریان موشکی سپاه را رهبری کنند. با تلاشهای او یگان موشکی تشکیل شد و حالا ثمره این همت بلند و تلاش را در تولید موشکهای بالستیک و دوربرد و نقطهزن با برد هزاران کلیومتری میبینیم. سردار محسن رضایی درباره این موضوع اظهار داشته است:
به فکرمان رسید که برویم به سمت سیستم موشکی، اما سیستم موشکی ما هیچ چیز نداشت. ابتدا رفتیم با برادران ارتشی صحبت کردیم و یقین پیدا کردیم که در زمان طاغوت موشک زمین به زمین تحویل ایران نشده است. به برادران ارتشی گفتیم چطور در حالی که به شما این هواپیماهای مدرن اف ۱۴ را دادهاند، اما موشک ندادهاند. گفتیم عراق که موشک داشته، ولی چرا به شما موشک ندادند؟ خیلی برای ما تعجبآور بود، چون ارتش ایران و ارتش عراق درست در تقابل با همدیگر ساخته شده بودند مثلا به محض اینکه ایران میرفت تانک ام ۶۰ میخرید، آنها میرفتند تانک تی ۷۲ میخریدند. یا به محض اینکه ایران میرفت اف ۱۴ میخرید آنها هم میرفتند هواپیمای میگ ۲۲ میآوردند. در حقیقت توازن تسلیحاتی وجود داشت. ما وقتی دیدیم که چنین چیزی (موشک) نیست خیلی تعجب کردیم. گفتیم چرا آمریکاییها در همه جا توازن تسلیحاتی ما را با عراق حفظ کردهاند، ولی به ما موشک ندادهاند؟ اول فکر کردیم شاید یک جایی این موشکها را مخفی کردهاند و خود ارتشیهای ما نمیدانند. پرسیدیم کجاست و خیلی جاها را در ایران گشتیم تا شاید پیدا کنیم.
چون سران ارتش ایران فرار کرده بودند فکر کردیم شاید آنها میدانند. البته جاهایی را به ما میگفتند که زاغه مهماتهایی هست و داخلش موشک داریم. بعد رفتیم و دیدیم نه! اینها موشک نیستند، بلکه آنها مهماتهایی مثل کاتیوشا را میگویند موشک. از طرف دیگر هم ما باید زود عمل میکردیم. شروع کردیم با سه کشور کار کردن، کشورهای لیبی، سوریه و کره شمالی. اول سراغ قذافی در لیبی رفتیم، چون او را آدمی میدیدیم که ریسک میکرد؛ همین طور هم شد. حاج «محسن رفیقدوست» یک روابط دوستانهای با «سعد مجبر» و نفر دوم لیبی آقای «عبدالسلام جلود» داشت.
ما هم از این ارتباط استفاده کردیم که در نتیجه آقای قذافی گفت من حاضرم به شما موشک بدهم، اما یک شرط دارد. من به این شرط به شما موشک میدهم که وقتی شما بغداد را میزنید – حالا هر چند بار ـ به موازاتش یکی دو تا هم بزنید به کویت، دو تا هم بزنید به عربستان. اینجا بود که فکر کردیم ما که نمیخواهیم جنگ را گسترش بدهیم، فقط میخواهیم محدود شود. دیدیم اگر شروع کنیم با آقای قذافی کل کل کردن، نمیشود و ما چیزی گیرمان نمیآید. بالاخره به یک روش سیاستمدارانه از این بحران گذشتیم و حدود ۳۰ فروند موشک وارد ایران کردیم. منتها خود ما که بلد نبودیم موشکها را هم به کار بگیریم و هم تعمیر کنیم لذا همزمان گروه ۱۳ نقرهای را با سرپرستی شهید حسن طهرانیمقدم به سوریه فرستادیم برای آموزش دیدن. سوریه گفت ما به شما موشک نمیدهیم، ولی حاضریم به نیروهایتان آموزش بدهیم، حتی در تعمیرات هم کمکتان میکنیم، ولی نباید از ما موشک بخواهید.
میگفتند ما تعهداتی با شوروی داریم که شورویها به ما اجازه نمیدهند. بعدا معلوم شد قذافی که میگفت شما کویت و عربستان را بزنید با مشورت شورویها میخواستند جنگ در حوزه خلیج فارس گسترش پیدا کند و جنگ با گذشتن از ایران و عراق، منطقهای شود و یک منطقه بزرگتر را در بر بگیرد. خب ما این موشکها را آوردیم، نفراتمان را هم فرستادیم در سوریه آموزش ببینند که دی ماه برگشتند و بحمدالله یگان موشکی سپاه در کرمانشاه مستقر شد.
در دی سال ۱۳۶۳ تحول بزرگی در سیستم جنگ شهرها پیدا شد. چون ما، هم این موشکهایی که از لیبی که قولش را گرفته بودیم وارد کشور کردیم و هم گروههایی از خود لیبی هم آمدند تا در پرتاب و تعمیرات به ما کمک کنند. از طرف دیگر برادران خودمان که آموزشهایشان را تمام کرده بودند از سوریه وارد ایران شدند؛ لذا دی ماه، تاریخ شروع راه اندازی جدی موشکی سپاه است. حالا دیگر هم نیروهای آموزشدیده داریم، هم موشک داریم، هم سکوی پرتاب داریم. آرام آرام خودمان را آماده میکنیم که اگر جنگ شهرها شروع شد، از این جا پرقدرت جواب بدهیم.
خب همین طور هم شد. یعنی به محض اینکه در عملیات بدر آنها جنگ شهرها را شروع کردند، ما دیگر دستمان پر بود. منتها یک احتیاط کردیم، اینکه ما اول بغداد را نزدیم. طرح ما این بود که شاید اگر یک شهر دیگر را بزنیم ممکن است جنگ شهرها تمام شود و ما نیاز به ادامه نداشته باشیم. لذا اولین موشک را به کرکوک زدیم. چون پالایشگاههای نفتی و تأسیسات نفتی زیادی آنجا هست، ما آن جا را هدف گرفتیم و زدیم به منطقه نفتی کرکوک و با این کار به صدام فهماندیم ببین ما ابزار مقابله داریم، تا حمله به مناطق مسکونی را ادامه ندهد.
بنابراین به او فهماندیم که اگر ادامه بدهی پر قدرت میزنیم. متاسفانه صدام متنبه نشد و ادامه داد و سر موشکهایمان را بردیم سمت بغداد و بغداد را زدیم. اولین موشک ما خورد به بانک «رافدین» که بانک مرکزی و قدیمیترین و بزرگترین بانک دولتی عراق بود. همه سیستم اسناد و مدارک این بانک از بین رفت و مرکز مدیریت بانک با مشکل مواجه شد. صدام تا سه چهار هفته میگفت این موشک نبوده، یک انفجاری بوده که خرابکارهای وابسته به ایران آمدند و این انفجار را انجام دادند. میگفت این انفجار موشک نبوده، یعنی باورش نمیشد. البته این کار، خدایی بود، موشکهای دیگر همه به فاصلههای کمی از کاخهای صدام پشت سرهم اصابت هم میکرد و صدام دید دیگر نمیتواند جنگ شهرها را ادامه بدهد و دستهایش را بالا برد. آنها که قطع کردند ما هم قطع کردیم. این یک پیروزی بزرگی برای ما شد، یعنی به یک برتری و توازن رسیدیم و آن قدرت جدید صدام در زدن دیوانهوار شهرها را متوقف کردیم.
انتهای پیام/ 141
منبع خبر