نماد سایت مجاهدت

تبارشناسی آشوب و فرصت برآمده از آن

راز جمعیت جاری در شاهراه امام علی (ع)



هرقدر درباره روشنگری و بصیرت مردم تلاش کنیم جا دارد و باید هم انجام بشود. اما نباید درباره تروریست‌ها و اشرار و تجزیه‌طلبان و سلبریتی‌های جاده صاف‌کن آنها در داخل، دچار خطای تحلیل و مسامحه شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

۱) شاید برای خیلی‌ها سؤال باشد که چرا آشوبگران در ماجرای اخیر، به سرعت سراغ دو کار رفتند؛ یکی «آتش‌افروزی و اقدامات خشن و جنایتکارانه و ایجاد هیاهو»، و دیگری «حمله به حجاب و مساجد و حسینیه‌ها و پرچم‌های عزای سالار شهیدان»؟ یا این که چرا بلافاصله، گروهک‌های تجزیه‌طلب و تکفیری در مرزهای شمال غرب و جنوب شرق فعال شدند؟

پاسخ این است که قاطبه مردم، کمترین همراهی با طراحان آشوب نکردند و بنابراین آشوبگران، ماموریت یافتند با صحنه‌سازی‌های تند و خشن، خلأ بزرگ «حمایت مردم» را بپوشانند. در عین حال، پشت‌صحنه ماجرا، از برنامه‌ریزی گسترده برای عقده‌گشایی علیه مقدسات اسلامی حکایت می‌کند که سد راه یاغیگری غرب در منطقه و در مقابل ایران بوده است.

۲) ۱۳ سال قبل، هنگامی که فتنه سبز، کشور را درگیر «پیامدهای امنیتی» و سپس بیش از یک دهه «تحریم حداکثری» کرد، وزیر ارشاد دولت موسوم به اصلاحات، از تاسیس «اتاق فکر جنبش سبز در خارج کشور» خبر داد.

هسته مرکزی این اتاق لندنی، شامل «عبدالکریم سروش، اکبر گنجی، محسن کدیور و عبدالعلی بازرگان» بود. اظهارات برخی از این افراد و مشابهان آنها، روشن می‌کند که آن فتنه پیچیده چرا شکست خورد و چرا به آشوب کور اخیر، تغییر ماهیت داد.

شاید خیلی‌ها به یاد نیاورند که «مجید محمدی» از اعضای فراری حلقه کیان (یکی از چند حلقه اصلی سازمان‌دهنده آشوب‌های ۷۸ و ۸۸، با حضور برخی اصلاح‌طلبان، و گروهک ملی- مذهبی) مهرماه ۱۳۸۸ در وبسایت رادیو فردا نوشت: «اعضای جنبش سبز اهل ریاضت نیستند. می‌خواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. می‌خواهند سینه بزنند و اگر هوس کردند، لیوان شرابی بنوشند… آنها در ملأعام روزه‌خواری می‌کنند و نصر من الله و فتح قریب سر می‌دهند. در نماز جمعه با کفش و به صورتی مختلط پشت‌سر هاشمی نماز می‌خوانند و جای صلوات، سوت و کف می‌زنند»! طبیعی بود که نقاب انداختن تدریجی این جریان، مورد انزجار ملت ایران قرار گیرد و بانیان فتنه، سیلی اصلی را از خود ملت باورمند ایران بخورند.

در همین روند قهقرایی بود که مجید محمدی، ۴ آبان ۱۳۸۸ در رادیو فردا اعتراف کرد: «اسلام‌گرایی جدی‌ترین مانع و مخاطره‌برانگیزترین مشکل در برابر جنبش سبز است. ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی که به تأسیس و تداوم جمهوری اسلامی منجر شدند، هنوز در جامعه زنده‌اند. آنچه خطر جدی در برابر جنبش سبز است، نام جمهوری اسلامی نیست، بلکه اسلام‌گرایی است که در ایران قوی است. در ضرورت جدی گرفتن و اهمیت آن، همین بس که بیش از سه دهه، حکومت را سر پا نگه داشته است. این ایدئولوژی، از نفس نیفتاده و بر زمین‌زدن آن کاری است بس دشوار. نقطه حساس و بنیادین جمهوری اسلامی، نه مقام ولی‌فقیه یا شخص [آیت‌الله] خامنه‌ای، بلکه اسلامگرایی است».

۳) تحرکات وحشیانه و آمیخته با استیصالِ پیاده‌نظام دشمن در شرارت‌های اخیر، بی‌سابقه و علت نیست.

چنان‌که عبدالکریم سروش ۴ اسفند ۸۸ در دانشگاه دلفت هلند گفته بود: «براساس تز سکولارها، جهان به سمت جدایی حکومت از دین پیش می‌رود، در حالی که این تز واژگونه شده. وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب‌زمین می‌توانیم ببینیم. آنچه گمان می‌رفت رو به احتضار می‌رود یا مُرده، تجدیدحیات کرده و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بی‌طرف باشد، اکنون ستیزه‌گر شده، رسما می‌ستیزد و وجود اجتماعی آنان را تحمل نمی‌کند».

او همچنین ۱۱ مرداد ۸۶ در جمع عناصر ضدانقلاب در پاریس گفته بود: «رفته‌رفته سکولاریسم، وارد دوره‌ ستیزه‌گر و میلیتانت [نظامی‌] می‌شود و مدارا و هاضمه قوی پیشین را از دست داده است. پیش‌بینی ضعیف شدن تدریجی ادیان باطل از آب درآمده. در این ۲۰، ۳۰ سال از جامعه‌شناسان بزرگ می‌شنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند. سکولاریسم و لیبرالیسم ‌هاضمه‌اش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه از گلویش پایین نمی‌رود و لذا ستیزه‌گر می‌شود… آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق، هر دو کشور در قانون اساسی تازه خود نوشتند ما باید قوانین‌مان را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکایی‌ها نمی‌گنجید».

۴) مستندات فراوان می‌گوید ایران قوی و قدرتمند، خار چشم رژیم‌های یاغی مانند آمریکا و اسرائیل و انگلیس است و آنها، تجزیه ایران و به تحلیل بردن قدرت آن را همواره در دستور کار داشته‌اند.

اکبر گنجی هنگام حضور در ایران، از پیشقراولان یگان تخریب و ترور شخصیت در میان غربگرایان مدعی اصلاحات بود. او توسط کسانی مانند حجاریان و برخی عناصر امنیتی آلوده، در نشریات زنجیره‌ای فربه شد و با برچسب «عالیجناب سرخپوش قتل‌های زنجیره‌ای»، به ترور شخصیت مرحوم‌ هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۷۸ و ۷۹ پرداخت؛ چرا که آن روز تصور می‌کردند او موی دماغ‌شان خواهد شد. جماعت وحشی مدعی تساهل، حتی به‌ هاشمی که نقش موثری در روی کار آمدن خاتمی داشت، رحم نکردند.

دو دهه بعد، وقتی مصیبت کرونا وارد ایران شد و غربگرایان همسو با جریان تحریم، زبان به شماتت و جنگ اعصاب گشودند،

اکبر گنجی اعتراف تلخی کرد. او اواخر اسفند ۹۸، در حالی که چهار ماه از فتنه آبان‌ماه نمی‌گذشت، از پروژه ایجاد جنگ و نزاع در میان مردم ایران خبر داد: «ما کارمندان دولت‌های راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. وظیفه ما کارمند رسمی ‌بخش پروپاگاندای دولت ‌ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی، وحشت‌افکنی است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم… گمان باطل نکنید که ما «مخالف سیاسی»، «مدافع حقوق بشر»، «فمینیست» و… هستیم؛ نه، ما فقط کارمند پروپاگاندای دولت‌های راست افراطی هستیم. تلویزیون مال بن‌سلمان است و «منبع معتبر» هم کسی جز خود او نیست… ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریم‌های تاریخ نتوانست انجام دهد، ما موظفیم با کروناهراسی انجام دهیم».

سه سال بعد از این اعتراف مهیب، نمودهای میدانی آن ماموریت وطن‌فروشانه را می‌توان در قالب جنایت و شرارت در کف خیابان و فعال کردن گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب دید؛ و مثل همیشه، هیزم‌کشان و تهییج‌کنندگان اصلی، برخی عناصر ورشکسته مدعی اصلاح‌طلبی بوده‌اند.

۵) چرا آشوبگران به سرعت سراغ شرارت و آتش‌افروزی و اقدامات خشن رفتند؟ یک علت، نیاز غرب به تحریف واقعیت ایران قوی در نگاه ناظران جهانی است تا از اثرگذاری منحصربه‌فرد ایران در معادلات جهانی بکاهد.

سیاستمداران ارشد غربی، بارها در چند سال اخیر گفته‌اند پروژه «قرن جدید آمریکایی»، در میدان عمل جای خود را به «قرن جدید آسیایی» داده است و در این میان، مقاومت ایران توانسته به قدرت‌هایی مثل چین و روسیه، جرأت نقش‌آفرینی بیشتر در تغییر معادلات جهانی را بدهد.

ایران بود که جبهه آمریکا و اسرائیل و ناتو را در دو جنگ موسوم به جنگ جهانی چهارم و سوم به هزیمت کشاند، هر چند که موضوع اصلی پروژه ویرانی‌طلبانه و تجزیه‌طلبانه «خاورمیانه جدید» بود. ایران نگذاشت سرنوشت رقت‌بار جنگ داخلی و تجزیه لیبی در لبنان و سوریه و عراق و یمن تکرار شود و از تحریم‌شدگی در جنگ تحمیلی صدام (در حد سیم خاردار)، به تولیدکننده و صادرکننده پهپادهای فوق‌مدرن و موشک‌های دوربرد نقطه‌زن تبدیل شد.

ایران نشان داد که بدون بستن با کدخدا و معطل ماندن در قبال عهدشکنی او، می‌توان موانع تحریمی را به تدریج از پیش پا برداشت و به سمت رونق اقتصاد حرکت کرد.

۶) تلاش برای ایجاد ناآرامی خشونت‌بار در ایران، رفتار از سر درماندگی غرب است، تا شاید به زور حُقّه‌های رسانه‌ای و به خیابان آوردن چندهزار نفر در خیابان، «مردم‌ربایی» کند و اشرار جنایتکار یا برخی عناصر فریب‌خورده را جای یک ملت ۸۵ میلیونی، یا پایتخت هشت میلیون نفری جا بزند و تصور «ایران ضعیف» را جای حقیقت «ایران قوی» بنشاند.

این جنگ روانی، همان واقعیتی است که «کیت کلارنبرگ» روزنامه‌نگار تحقیقی، تحت عنوان «رمزگشایی از جنگ آنلاین پنتاگون علیه ایران» منتشر کرده و در اینجا  هم بدان پرداخته شده است.

درست در دوره‌ای که دولت غربگرا و وزارت ارتباطات آلوده در ایران سرگرم واگذاری شبکه ملی اطلاعات و ارتباطات به بیگانگان بود، جان کری وزیر خارجه وقت آمریکا، چهارم مرداد ۱۳۹۴ در شورای روابط خارجی آمریکا گفت: «به ایران امروز نگاه کنید… ۲۵ درصد جوانان آنها بیکارند. اگر به تهران بروید- من نرفتم ولی دوستانم که رفته‌اند به من گفتند که- جوانان به‌دنبال گوشی‌های هوشمند هستند و می‌خواهند بخشی از دنیا باشند».

اما آیا «مالیا» و «ساشا»، دختران ۱۰ و ۱۴ ساله‌ باراک اوباما حق نداشتند بخشی از همین دنیایی باشند که کری می‌گفت؟! پاسخ اوباما منفی بود. او اواخر آذر ۱۳۹۰ گفت «دخترانم را از استفاده از شبکه اجتماعی فیس‌بوک منع می‌کنم. این، مکانی امن برای گذران اوقات فراغت دخترم نیست. چرا باید بخواهیم با افرادی روبه‌رو شویم و از امور ما باخبر باشند، در حالی که آنها را نمی‌شناسیم. این عاقلانه نیست».

۷) شهید سلیمانی می‌گفت «من با تجربه می‌گویم میزان فرصتی که در بحران‌ها وجود دارد، در خود فرصت‌ها نیست. اما شرط آن این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم». این، یک الگوی عملیاتی موفق است، به شرط اینکه تردید و تحیر و رودربایستی و انفعال کنار زده شود.

هرقدر درباره روشنگری و بصیرت مردم تلاش کنیم جا دارد و باید هم انجام بشود. اما نباید درباره تروریست‌ها و اشرار و تجزیه‌طلبان و ویرانی‌طلبان و به‌ویژه سیاسیون و سلبریتی‌های جاده صاف‌کن آنها در داخل، دچار خطای تحلیل و مسامحه شد.

نباید اجازه داد جماعت ورشکسته وطن‌فروش، با گروگان گرفتن نام مردم، مرتکب جنایت و خیانت پیاپی شوند. فرصت تعقیب و مجازات جنایتکاران وطن‌فروش را باید مغتنم شمرد؛ همچنان که در انهدام مقر برخی گروهک‌های تروریست آن سوی مرز انجام شد. منافذ و معابر نفوذ را باید بست و در انهدام شبکه داخلی نباید تاخیر به خرج داد.

همچنین نباید اجازه داد معیشت و کسب‌وکار مردم در فضای واقعی و مجازی، گروگان معرکه‌گیری اشرار و اوباش سیاسی شود. باید بی‌معطلی، نسبت به تامین شبکه ملی اطلاعات و ارتباطات (سالم، امن، قانونمند و شفاف) به جای شبکه عاریتی دشمن اهتمام شود تا جان و مال و معیشت و ناموس مردم در امان بماند.

۸) و بالاخره اینکه؛ همزمان با شکست فاحش نقشه دشمن و تودهنی خوردنش از ملت ۸۵ میلیونی ایران، باید سرِ مار را در آن سوی مرزها کوبید. هیجانات تدریجا جمع می‌شود- و از ابتدا هم طبق برآورد طراحان پیش نرفت- اما جبهه مقاومت در منطقه، با بانیان ماجرا حسابی دارد که حتما تسویه خواهد کرد.

بایستند و تماشا کنند و سپس همدیگر را لعنت کنند که چرا ایران را وادار به انتقام کردند. صدای لعنت همدیگر، احتمالا به زودی از تل‌آویو و ریاض و برخی مقرّ‌های آمریکایی شنیده خواهد شد؛ همچنان که در پایگاه‌های منهدم‌شده تروریست‌ها شنیده می‌شود.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل