نماد سایت مجاهدت

تبلور وحدت شیعه و سنی در جبهه/ نقش جهاد سازندگی در محرومیت‌زدایی و اعتمادسازی مردم

تبلور وحدت شیعه و سنی در جبهه/ نقش جهاد سازندگی در محرومیت‌زدایی و اعتمادسازی مردم


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «محمداسماعیل کوثری» فرمانده لشکر محمد رسول‌الله (ص) در دوران دفاع مقدس و نماینده فعلی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در آستانه برگزاری کنگره بزرگداشت شهدای روحانی در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس به بیان نکات و خاطراتی پیرامون تبیین نقش روحانیت در دفاع مقدس پرداخت که قسمت اول آن از اینجا قابل دریافت است و در ادامه بخش پایانی آن تقدیم می‌شود:

آگاهی‌بخشی که اخیراً هم حضرت آقا به عنوان جهاد تبیین مطرح کردند اصلاً همین است. یعنی اگر روحانی‌ها و طلبه‌ها و علمای دین دقیقاً چارچوب آیات و روایات را خوب تفسیر نکنند و به نحوی تفسیر کنند که مثلاً همین اسلام رحمانیت، این خودش یک اشکال بزرگ است، چون یک طرف را می‌گیرند و طرف دیگر را رها می‌کنند. مثلاً اشداء علی‌الکفار را نمی‌بیند، ولی رحماء‌بینهم را می‌چسبد. اینجا جوان که همه درس طلبگی و حوزه نخوانده‌اند، این کلام موقعی که دارد بیان می‌شود، مرحوم بازرگان خودش تفسیر قرآن نوشت، ولی او خودش اولین کسی بود که رفت و با آمریکایی‌ها وارد مذاکره شد. این مورد قبول نیست.

صداقت امام، عامل دلدادگی مردم  و جوانان به ایشان

وقتی حضرت امام (ره) بحث اسلام ناب محمدی را بیان می‌کنند این نبود. یا مثلاً قبل از انقلاب تفکر ایشان که در رأس نهضت آزادی هم بودند، این بود که ما شاه را در رأس کشور نگه داریم، ولی حضرت امام خیلی قاطع و محکم گفتند شاه باید برود. عامل تمام خرابی‌ها خود شاه بود؛ لذا تعریف کردن و یا تفسیر کردن آیات و روایات را باید ببنیم بر چه اساسی است. چیزی که جوان‌های ما قبول کردند و ما قبول کردیم و مردم قبول کردند با آگاهی هم قبول کردند و نه احساسی، دیدند که ولایت هیچ چیزی برای خودش نمی‌خواهد، این مهم بود که در عمل حضرت امام یا در یک خانه محدود قم و زمانی هم که به دلیل بیماری قلبی و تأکیدات پزشکان آمدند تهران که اگر مشکلی پیش آمد پزشکان راحت‌تر و سریع‌تر بتوانند به وضعیت ایشان رسیدگی کنند، من به جرأت می‌گویم اگر این شرایط نبود، ایشان در جماران ساکن نمی‌شدند. ضمن اینکه وقتی جماران هم رفتند مستأجر مرحوم جمارانی بودند. موقعی که جوان‌ها می‌دیدند و این عمل را می‌دیدند که در حد حرف و شعار نیست، چون خیلی‌ها می‌توانند خیلی حرف بزنند و خیلی از مطالب را زیبا و راحت بیان کنند، ولی موقع عمل که می‌رسد می‌بینیم در میدان نیستند.

طلبه‌هایی که در جبهه می‌آ‌مدند، چون خودشان عمل می‌کردند بچه‌ها هم حرف آن‌ها را قبول می‌کردند. اگر نه آن‌ها را بیرون می‌کردند، بعضی مواقع هم بود که عده‌ای بودند که حرف می‌زدند و شعار می‌دادند، ولی شب عملیات که می‌شد جلو نمی‌آمدند به بچه‌ها می‌گفتند شما بروید. ما از این‌ها هم داشتیم و بچه‌ها هم خوب این‌ها را می‌دیدند و تشخیص می‌دادند. این طور نبود که هر کس لباس روحانیت پوشیده بود حتماً اخلاقاً هم روحانی بود. بچه‌ها کسانی را که به حرفی که می‌زدند پایبند بودند و شب عملیات پا به پای بچه‌ها در صحنه حضور داشتند قبول داشتند، خود قرآن در سوره صف می‌فرماید حرفی نزنید که خودتان عمل نمی‌کنید.

خیلی‌ها بودند که تفسیر قرآن نوشته‌اند، ولی هر کدام طبق برداشتی که خودشان داشته‌اند نوشته‌اند. ولی یک سری علمای بزرگ که تفسیر نوشتند، مطالبی را نوشتند که از ائمه معصومین گرفته بودند. خیلی افراد هستند که دوست دارند آدم‌های خوبی باشند، ولی این طور نیست که بگوییم احکام الهی را هم خوب اجرا می‌کنند، اینجاست که این اثرگذاری باید بگوییم در عمل بود که مسائل را حل می‌کرد.

آسیب انقلاب اسلامی و کشور از سوی منافقین

در مورد نفوذ روحانیت بین رزمندگان هم ما فردی را داشتیم که نماز شب هم می‌خواند و در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان بسیجی آمده بود و خیلی مسائل را هم رعایت می‌کرد. یعنی یک ظاهر‌سازی خیلی فریبنده. ولی سرانجام طوری شد که رفت واحد اطلاعات عملیات و یک شب که با تیم گشتی رفت، نقشه و تمام اطلاعات را به دشمن داد و فردا هم مصاحبه کرد علیه نظام و رزمندگان و همان منطقه عملیات والفجر مقدماتی با عدم موفقیت روبرو شد. یعنی ما از این نوع افراد هم داشتیم.

بعضی افراد بودند که نمی‌خواهیم بگوییم نفوذی بودند و با خارج ارتباط داشتند، ولی ارتباط آن‌ها مشخص شد که جزو منافقین هستند، اما یک سری از طلبه‌ها اصطلاحاً همان رحمانیت را داشتند و بچه‌ها آن‌ها را شناسایی می‌کردند و از آن‌ها فاصله می‌گرفتند و به هیچ وجه جذب آن‌ها نمی‌شدند و آن‌ها خود به خود از جبهه طرد می‌شدند. چون بچه‌ها آمده بودند که با خدا معامله کنند. ما در خیلی از عملیات‌ها به اندازه کافی سلاح و مهمات نداشتیم، ولی اعتقاد و انگیزه الهی باعث می‌شد که خیلی از مشکلات حل بشود و از دشمن سلاح گرفته شده و علیه خود دشمن بکارگیری شود. اگر بخواهیم دو دو تا چهار تا بکنیم و محاسبات مادی کنیم نباید در این شرایط بجنگیم و در مقابل دشمن مقاومت کنیم، ما که نمی‌خواستیم بجنگیم، بلکه می‌خواستیم دفاع کنیم و دشمن را از سرزمین خودمان بیرون کنیم، این شد که حضرت امام هم فرمودند چه بکشید و چه کشته شوید پیروزید. این کلام خداست، چون نیت خالص و پاک است و با خدا معامله کردن است.

طلبه‌ها و روحانی‌هایی که می‌آمدند و به آن عمل می‌کردند، بچه‌ها خیلی شیفته آن‌ها بودند، چون در سخت‌ترین شرایط، در کمبود‌ها در عملیات‌هایی که در شرایط بسیار سخت انجام می‌شد در کنار بچه‌ها بودند. نفوذی‌ها هم در جبهه‌ها معمولاً خیلی سریع شناسایی می‌شدند مگر موردی که اشاره کردم که آمد و اسناد و مدارک را برداشت. البته همین فرد را هم یک بار گرفتند و فرستادند دوکوهه، اما به خاطر شلوغی شرایط توانستند خودش را خلاص کند و برود و پناهنده بشود. ولی به هرحال شناسایی شد.

وحدت شیعه و سنی در جبهه

سردار کوثری در ادامه پیرامون وحدت شیعه و سنی در جبهه ونقش روحانیت در تقویت این موضوع گفت: این طور نبود که روحانیت بیاید و بحث‌های جزئی بکند. ما یک سری اختلافات جزئی داریم که حضرت امام هم در رابطه با حج همیشه تأکید می‌کردند که نماز را هم پشت سر علمای آن‌ها اقتدا کنید. این یعنی درست هدایت کردن و وحدت به وجود آوردن. اما بعضی‌ها به بحث تفرقه دامن می‌زنند. درست است که مذهب در مذهب است، ولی برخی قصد دارند این‌ها را به جان هم بیاندازند و مذهب علیه مذهب را اجرا کنند. در صورتی که ما یک اختلافاتی ممکن است داشته باشیم که خود علما باید بنشینند و با خودشان حل و فصل کنند. چیزی که اینجا مطرح است، راه و روش استکبار بخصوص انگلیسی‌ها همین است که می‌گویند اختلاف بیانداز و حکومت کن. یعنی این حرف الان هم نیست، بیش از ۲۰۰ سال است که انگلیسی‌ها این روش را دارند و خیلی جا‌ها هم به نتیجه رسیده‌اند. اما حضرت امام و حضرت آقا و بزرگان دین آمده‌اند این مسئله را طوری مطرح کرده اند که خیلی از این قضایا حل شد.

در ابتدای انقلاب در کردستان، در سیستان و بلوچستان، در گنبد این‌ها رفتند و این اختلافات را به وجود آ‌وردند و یا حتی در خوزستان خلق عرب را مطرح می‌کنند. در نزدیک مرز عربستان و کویت که بتوانند از حمایت و پشتیبانی آن‌ها هم برخوردار شوند و اختلاف اوج بگیرد. یعنی قبل از جنگ هم استکبار می‌رود در مناطقی که اهل‌تسنن آنجا ساکن هستند. در صورتی که ما در این سال‌های گذشته با هم زندگی نکردیم؟ موقعی که مخصوصاً سپاه و ارتش خصوصاً سپاه رفت در این مناطق و با ضدانقلاب مقابله کرد و مردم را آگاه کرد، دقیقاً به مردم گفت که این گروهک‌ها طرفدار شما نیستند، این‌ها عامل بیگانه هستند و در عمل هم بچه‌ها غیر از مقابله با ضدانقلاب مثل دمکرات و کومله و خلق عرب و خلق ترکمن، غیر از مقابله با ضدانقلاب برای خود منطقه هم کار کردند.

کردستانی که ما سال ۵۸ دیدیم، با الان اصلاً قابل مقایسه نیست به لحاظ خدمت فراوانی که بچه‌ها در آن مناطق انجام دادند. جاده کشیدند، بیمارستان احداث کردند، خود من سال ۵۸ دستم آسیب دید و دیگر نمی‌توانستم اسلحه دست بگیرم، رفتم دوره امدادگری دیدم. سه نفر بودیم رفتیم سنندج در جهت آزادسازی سنندج یک زایشگاه بود قبلاً گلوله خمپاره به آنجا اصابت کرده بود و آسیب دیده بود، همانجا را تمیز کردیم و درست کردیم و آماده کردیم که الان هم به عنوان پلی‌کلینیک شهید رهنمون فعالیت می‌کند. این مردم وقتی می‌دیدند ما خودمان آستین بالا زده‌ایم و با لباس سپاهی داریم برای آن‌ها کار می‌کنیم. اصلاً جهاد سازندگی برای چی به وجود آمد و چرا مجلس ششم جهاد سازندگی را منحل کرد. به خاطر اینکه به روستائیان خدمت می‌کرد. حضرت امام این نهاد را برای خدمت به طبقات پایین روستایی تأسیس کردند و فرمان تأسیس آن را صادر کردند. این نهاد خیلی هم خدمت کرد و در جنگ هم نقش چشمگیری داشت، چون بچه‌ها در آنجا داوطلبانه خدمت می‌کردند. دقیقاً مثل گروه‌های جهادی که الان فعالیت می‌کنند. آن زمان خیلی پرشورتر و با انگیزه‌تر بودند.

مردم خودشان کم‌کم متوجه شدند کسانی که ضدانقلاب از آن‌ها به عنوان سرباز خمینی یاد می‌کرد، همین‌ها وقتی رفتند در منطقه آنها، نرفتند که بخواهند حکومت کنند و بامردم بداخلاقی کنند، بلکه با خوش‌اخلاقی شروع کردند خدمت کردن به مردم و کار مردم را راه انداختند و این باعث شد توطئه‌ای که دشمن در نظر داشت و از آن راه وارد می‌شد اینجا خنثی شود و دشمن نتواند اقدامی بکند؛ لذا خدمت کردن مستقیم به خود مردم بسیار اثرگذار است و شایعاتی که از طریق فضای مجازی دشمن دائم پخش می‌کند این‌ها را خنثی می‌کند و تأثیر آن را بسیار بسیار کم می‌کند.

در عملیات والفجر هشت ما ۷۱ شبانه روز، اما بعضی‌ها می‌گویند ۷۵ شبانه‌روز و فرمانده باید تمام این مدت چهارچشمی مواظبت می‌کرد که به خط و منطقه‌ای که تحت حفاظت و نظارتش بود آسیبی نرسد. اینجا بود که نه تنها خود ما، بلکه بچه‌های رزمنده که رفقایشان، برادرانشان، پدرشان، بستگانشگان شهید شده بودند، این‌ها نیاز داشتند یک استراحتی بکنند و تجدید قوایی بکنند و به خانواده‌هایشان سری بزنند که عراق طرحی را در جبهه‌ها به اجرا گذاشت به عنوان دفاع متحرک در اردیبهشت سال ۶۵ و در اولین اقدام شهر مهران را مجدداً اشغال کرد. موقعی که مهران را گرفت شروع به تبلیغات کرد که ما مهران را در مقابل فاو معاوضه می‌کنیم، در صورتی که نسبت این دو به هم چیزی در حد یک به بیستم بلکه یک به پنجاهم بود.

فاو پنجاه برابر مهران از لحاظ سیاسی و ژئوپلتیکی و همین طور اقتصادی ارزش داشت. حضرت امام سه بار از طریق سیداحمد‌آقا با آقای محسن رضایی به عنوان فرمانده کل سپاه تماس گرفتند که مهران چی شد؟ بچه‌ها هم خسته بودند و به ما فشار می‌آوردند، ولی شرایط هم طوری بود که امکانات به راحتی جایگزین نمی‌شد و ما باید از جا‌های دیگر کم می‌گذاشتیم و یک امکانات اولیه برای اینجا فراهم می‌کردیم و اگر امکانات بود شاید خیلی سخت نبود. ما دوست داشتیم هرچه سریعتر آماده بشویم و حرف امام را عملیاتی کنیم و از طرفی هم امکانات نبود و وسط تابستان نیرو فراهم کردن آن هم نیروی داوطلب در منطقه فوق‌العاده گرم مهران راحت نبود. این‌ها موارد ما را خیلی تحت فشار قرار می‌داد و ما پناه می‌بردیم به آقای میثمی.

من می‌رفتم با ایشان قدم می‌زدم و می‌دیدی دو ساعت داریم صحبت می‌کنیم. ایشان بسیار صبور و آگاه و با طمأنینه صحبت می‌کردند و موفق هم شدیم. یعنی واقعاً عملیات کربلای یک که در منطقه مهران انجام شد و مهران را آزاد کردیم. بچه‌ها هیچ کدام دنبال پست و مقام نبودند، این طور نبود که بخواهند فرمانده لشکر و فرمانده قرارگاه بشوند، خیلی دوست داشتند به عنوان یک رزمنده ساده انجام وظیفه کنند، چون هم تکلیف خودشان را انجام می‌دادند و هم مسئولیتی بر عهده آن‌ها نبود. چون بالاخره در یک عملیات تعداد زیادی شهید و تعداد بیشتری مجروح، باید مسئولیت این‌ها را هم می‌پذیرفتند. این‌ها عقبه‌های بزرگی داشت و این‌ها در شهر‌های خودشان و در خانواده‌هایشان جایگاهی داشتند در مقابل تک تک شهدا این فرماندهان مسئولیت احساس می‌کردند.

در همین لشکر ۲۷ چندین فرمانده لشکر به شهادت رسیدند. من خودم در عملیات خیبر چندین بار اشهد خودم را گفتم، ولی تقدیر الهی بر این بود که بمانیم. یعنی چیزی که بود یک چنین بزرگانی در لباس و کسوت روحانی که پیدا می‌شدند بچه‌ها به آن‌ها پناه می‌بردند و با آن‌ها صحبت می‌کردند. مخصوصاً آن‌ها که پا به پای فرماندهان و رزمندگان در میدان‌ها جلو می‌آمدند. یعنی واقعاً این طوری بود. این را، چون اطمینان داشتیم حرفی را که می‌زنند، حرفی نیست که در جهت حفظ جایگاه خودشان باشد، بلکه آن‌ها هم دوست داشتند به عنوان یک رزمنده انجام تکلیف کنند؛ لذا چیزی که هست این بود که در سختی‌ها ما بیشترین امیدمان در صحنه اول به خدا و بعد به این آقایان بود که حاج آقا میثمی یکی از آن‌ها بود. بالاتر از این‌ها حضرت امام بود که وقتی یک دیدار با حضرت امام صورت می‌گرفت تا مدت‌ها بچه‌ها شارژ بودند و شما در سوابق می‌توانید پیدا کنید، یک پیام نیم‌سطری یا یک سطری که امام می‌دادند که از طریق بی‌سیم آقا محسن آن را برای ما‌ها و ما هم برای گردان‌ها پخش می‌کردیم، این خودش انگار ده‌ها لشکر تقویتی وارد میدان شده است. یک پیام یک سطری همین که می‌گفتند حضرت امام این پیام را داده‌اند، انگار ۱۰ لشکر تقویتی برای بچه‌ها اعزام شده است. روحیه بسیار بالایی پیدا می‌کردند و مشکل را حل می‌کردند.

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل