مجاهدت

تحلیل شهید رضوی‌نسب از چگونگی کسب توفیق شهادت در جبهه


درد و دل‌های یک شهید خبرنگار با خدا/ راستی آیا لیاقت آن را دارم که همنشین خوبان شوم؟!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، واحد تبلیغات و انتشارات لشکر‌ها در دوران دفاع مقدس، حکم تحریریه کوچکی را داشت که هر آنچه در لشکر اتفاق می‌افتاد را ثبت و گزارش می‌کرد. فراتر از این نیرو‌های تبلیغات با خلاقیت و هنر خود مسوول بخشی از فضای جنگ و جبهه بودند که کمتر کسی به آن توجه داشت. در این میان بسیاری از نیرو‌های تبلیغات به جهت فضای متفاوت کاری دستی در عرصه خبر و خبرنگاری داشتند و با گزارش‌ها و نوشته‌های خود اطلاعات خوبی از جبهه و جنگ را به ثبت رساندند. شهید سید اسماعیل رضوی نسب معاون تبلیغات لشکر ۴۱ ثار الله کرمان ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۱ در روستای نجف آباد از توابع شهر سیرجان به دنیا آمد و سوم اسفند سال ۱۳۶۶ در اثر اصابت ترکش در شلمچه به شهادت رسید.
او در نوشته زیبایی به موضوع شهاد ت پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.

«فردا چه خواهد شد؟
چه بر ما خواهد گذشت؟
چه وقایعی رخ خواهد داد؟

این سؤالی است که هیچ کس را توان جواب گفتن نیست. خداست که خبر از گذشته و آینده ما دارد و می‌داند بر ما چه خواهد گذشت و فردا چگونه سپری خواهد شد. پس ما باید خود را به خدا بسپاریم و سر را به او هدیه نماییم.

راستی شهادت چیست؟ چه شهد شیرینی است که همه کس را توان چشیدن نیست و لیاقت رسیدن به لقای الهی نمی‌باشد؟

انسان‌های از خود رسته و به خدا پیوسته، شهادت را با آغوش باز می‌پذیرند و استقبال می‌کنند آن‌ها لقای دوست را در سر دارند و برای رسیدن به محبوب لحظه شماری می‌کنند.

آن کس که سال‌ها از خانواده خود دور شده است و در آرزوی وصال است، چقدر مشتاق دیدار و وقتی به دیدار نایل شد، چقدر خوشحال می‌شود.

آن‌ها که عمری در انتظار وصل جانان بوده اند، آن هنگام که به رفیق اعلا رسیدند، منتهای آرزویشان برآورده شده است.

دنیا برای انسان دو پا گذرگاهی قرار داده تا برعکس دیگر استراحتگاه‌ها نیاساید، بلکه‌ او را به میدان تلاش و کوشش و فعالیت وقفه ناپذیر روانه کند تا سر از پای نشناخته، روز و شب بجنبد و بسیار کوشش کند و تحمل رنج‌ها نماید و درد‌ها را وسیله آزمایش بداند و بلا‌ها را میدان سنجش شمرد تا با چهر‌های برافروخته و مصمم و خستگی ناپذیر به لقای الهی نایل آید.

امشب تا صبح چه خواهد گذشت. من نمیدانم! و فردا و پس فردا‌ها بر ما چه می‌گذرد و من نمی‌توانم بفهمم، فقط این را درک می‌کنم که آماده دیداری بزرگ می‌شوم، دیداری که لیاقت آن را می‌بایست معبود عطایم نماید. چرا که اعمالم بسیار ناهنجار بوده است و پرونده‌ای قطور از تباهی‌ها در دادگاه زمان دارم، پرونده‌ای با سابقه‌ای زیاد و اوراقی بسیار. اگر پرونده‌ام را بازجویان معبود بگشایند، بدون لطف او تبرئه‌ام نخواهند کرد و مجازاتی را که تحملش را ندارم، برایم خواهند نوشت؛ اما او که یار تنهایی‌ام و همدل و معشوقم است، مرا نجات خواهد داد و بر بنده‌اش لغزش را خواهد بخشید و به مناسبت عید بریدن از دنیا مرا عفو خواهد کرد و در آنجا که صلاح بیند، رهایم خواهد ساخت.

راستی آیا لیاقت آن را دارم که همنشین خوبان شوم؟!

در خود نمی‌بینم، مگر لطف او شاملم شود و مرا در جوار رحمتش قرار دهد تا با مقربانش همنشین گشته و به منزلگاه ابدی عشق راه یابم و، چون عارفان، جز او کس دیگری را ندیده و عاشق سر از پا نشناخته رفیق او گردم.

راستی آنجا چه خبر است؟ عقبی را می‌گویم، آن جا که همه می‌روند و کسی را گریزی نیست. آنجا پرونده‌ها باز می‌شود و زندگی دنیا مرور می‌گردد و همه محاکمه می‌شوند جز شهیدان. آه از صف طویل قیامت و داد از صحرای محشر و وای بر ستمکاران و غافلان از عذاب الهی.

دنیا! دیگر هرگز تو را نمی‌خواهم ببینم، چقدر چهره‌ای کریه داری و زشتی. تو را با ما کاری نیست.

تو را به عافیت طلبان بخشیدم. آه‌ ای دنیا چه جنایت‌ها که نکردی با اجدادم. از کربلا بگویم یا از مدینه، از جدم بگویم یا از جده‌ام، از محمد (ص) بگویم یا از فاطمه (س)، از علی (ع) بگویم یا از حسن (ع)، از که و از کجا بگویم؟ از آن‌ها بگویم که خشت اول را کج نهادند و غصب کردند حق فرزندان رسول الله (ص) را. از آن‌ها بگویم که زمینه فساد را در عالم به وجود آوردند، یا از آن‌ها بگویم که عترت پیامبر را در کربلا چگونه پاس داشتند. یا از فرزندان ملحدان که نام اسلام را بر خود نهادند و نان را به نرخ روز خوردند و سر مردم نا آگاه کلاه گذشتند و بر خود تاج. از آن‌ها بگویم که خلافت را در خاندان خود موروثی کردند و فرزندان لایق پیامبر را خانه نشین کردند.

دنیا و روزگار، اف بر تو، که نمی‌خواهم دیگر تو را ببینم. تو بر خاندان ماجنایت کردی، تو جانیان را پروراندی و عشاق خود را قلقلک دادی و خوب رقصاندی، اما آن‌ها رفتند و اسلافشان اینک فرزندان ولایت را به خاک و خون می‌کشند.

خدا شاهد است هر قطره خونی که از فرزندان اسلام امروز بر زمین ریخته می‌شود، بر اثر غصب خلافت خلفای واقعی می‌باشد. اگر آن‌ها غاصب نبودند، این‌ها هم چنین نمی‌کردند. امروز سردار نگون بخت قادسیه ابوسفیان وار فریاد می‌زند و داد از پیروزی برمی آورد.

و اما تاریخ صحنه روشنی است از پیروزی حق بر باطل۔ آن‌ها که جمل، صفین و نهروان را علم کردند، امروز علم قادسیہ صدام را در دست دارند و آن‌ها که کربلا را آفریدند، امروز اعلم خونین حسین (ع) را بر کف گرفته‌اند.

دنیا و‌ای روزگارا دور شو، دور شو، دور شو از فرزندان خون خدا و از لشکریان روح خدا و پیوستگان حزب خدا؛ دور شو تا فرزندان جاهلیت، تو را در آغوش گیرند و دمی در سایه فریبنده‌ات بیاسایند تا نوبت عقوبتشان فرا رسد و زنجیرها، آن‌ها را فرا گیرند.

دنیا دور شو، تا خدا نزدیکمان آید. ما در انتظار خورشیدیم، خورشید روی مولا، مولای دردمندان. ماگدایان عشق کاسه گدایی بر کف گرفته و بر آستانش سر می‌دهیم که: آقا و مولا نگاهی به ما بینداز و لطفت را شامل مان کن و ما را در جوار خود راه ده؛‌ ای بخشنده مهربان

سیداسماعیل رضوی نسب ساعت ۱۱/۹
شب چهارشنبه اسفند ۶۵»

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل